• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سيد علي صالحي === شاعر مهرباني و صميميت

economist

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2012
نوشته‌ها
883
لایک‌ها
165
محل سکونت
karmania
من تاحالا اشعار این شاعر گرامی رو نشنیده بودم واقعا زیباست

Sent from my LG-P970 using Tapatalk 2
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
امّا خاطرت باشد!
هميشه،
اين تويي كه مي‌روي،
هميشه،
اين منم كه، مي‌مانم...!

سید علی صالحی
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
دنيای غم‌انگيزِ نادرستی داريم
خيلی‌ها سهم‌شان را
در اشتباهِ يک باورِ ساده از دست داده‌اند
خيلی‌ها رفته‌اند رو به راهی دور
که نه دريچه‌ای چشم به راه وُ
نه دريايی که پيشِ رو!

...


خسته‌ام کرده‌اند
ديگر از هيچ کسی نخواهم پرسيد:
اين که اين همه خسته
اين که اين همه خودفروش
اين که اين همه نااميد
اين که ...
اين که ... قرار ما نبود!
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران


يه وقتايی ممکنه بزنی زير گريه

همه چيز اين دنيا رو که برا تو نخواسته‌ا‌ند
يه وقتايی
يه وقتايی ممکنه باد بوی غم و آبان و گريه بياره
اون وقت چی ؟
يه لحظه فکر کردی بعدش تو کجا، دنيا کجا، اينجا کجا !


سید علی صالحی
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

گناهانم را دوست دارم!

بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده‌ام،
می‌دانی چرا؟!
آنها واقعی‌ترین انتخاب‌های منند...!

سید علی صالحی
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

همه ما
فقط حسرت بی‌پایان یک اتفاق ساده‌ایم
که جهان را بی‌جهت
جور عجیبی جدی گرفته‌ایم
فراموشی، فراموشی، فراموشی
...سرآغاز سعادت آدمی‌ست!

سید علی صالحی




 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سر چشمه را
در خیال پیاله می‌دیدیـم.
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلآ یعنی ما
کاش می‌دانستیم هیـچ پروانه‌ای
پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی‌آورد

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم
از خانه که می‌آیی؛
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزین شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور...
احتمال گریستن ما بسیار است!


سید علی صالحی/ نامه‌ها
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
می‌ترسم، مضطربم
و با آن که می‌ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخرِ دنيا هستم
می‌آيم کنار گفتگويی ساده
تمام روياهايت را بيدار می‌کنم
و آهسته زير لب می‌گويم
برايت آب آورده‌ام، تشنه نيستی؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.
تو پيش‌بينی کرده بودی که باد نمی‌آيد
با اين همه ... ديروز
پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم،
تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود!


خسته‌ام ری‌را!
می‌آيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم،
بعد هم به راهی می‌رويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمی‌آيد
کاری به کار ما ندارند ری‌را،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.


وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند.


غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد.
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

گاهی دلم می‌خواهد بگذارم بِروم،

بی هرچه آشنا،
گوشه‌یِ دوری گمنام،
حوالی جایی بی اسم.
گاهی واقعا خیال می‌کنم روی دستِ خداوند مانده‌ام،
خسته‌اش کرده‌ام...!

سید علی صالحی

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • مور

سوری به سویِ گفت
سازی به سوی او،
ما گريه ها کرده ايم در اين ديار
حالا به هر جهت
حالا به هرچه رو!
هی بادِ بیشانه از پريشانی فَرا
کسی نديده ام
دانای اين دقيقه ی من!


با قول و قافيه، حرفی
تا بيارَدَم به هر واژه که حضرتِ من است و
او حافظ من است.
من معنی آوازِ تو بوده ام به وقتِ اولا،
دلم از وحشتِ زندانِ سکندری که سا، با، را،
بگير و بيا دعای گريه و
سازی که سليمان به باديه داده ام.
يا کولیِ کتاب بدوش
دوش چه خورده ای خراب!؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • آل

بیکرانه
در کلمات شگفت
زاده شدم.
شگفتا که در اين دقيقه
سرشار از کشف اين باد برهنه ام.


رودها برمی آيند
کوه ها برمی آيند
بادها برمی آيند
و آدمی
هنوز از خيل خواب آلودگانِ زمين است.
شگفتا که من
پيش از تولد خويش
با مرگ به معنا رسيده ام.
بیکرانه
به رويايی پوشيده از حرير نور و
نماز
لبالبِ هوشم در اين دقيقه ی دور!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • دریا و آدمی

با من از روايت گريه ها
سخن مگوی.
صبحهای مرمرين در پی است،
سواران ستاره پوش در پی است.
گُلگُل شبنم و
لغزش لاله
در نسيمه های نور.
ديگر
نه نامی از دريا،
نه نقشی
که در چشم آدمی.
من رازجویِ آن روايتم
که هنوزش کسی
بازنسروده است.
با من از روايت رازها
سخن بگوی!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • نیلوفر

گريز ستاره از اذهان شب
وحی ديگریست
که از تناسخ دريا
بشارتم میدهد.


شاعرترين خاموش اين خانه
منم
که از اعتراض واژه
در معانی مرگ،
خبر از خوابِ پروانه
آورده ام.
دريغا
دردی در اين دواير ديوانه ديده ام
چنين
که به گيسوی گريه میپيچم.
باری
مگرم که در گشودنِ اين راز
آوازی از طراز آينه خيزد
ورنه شکستن اين سنگ را
مجال باور نيست.


باشيد
که در توشه ی باد
صدای بيشه ای خواهيد شنيد
با پروانه هاش، خاموشی هاش، خواب هاش:
نيمی شهود جادو
نيمی پَرِ عقاب
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • برگزیده

سخن از رعد خفته ایست
فراتر از اين رعشه ی جنون
که مَنَش
مثقالی اگر بر گريبانِ اين سياره درافکنم
هزار منظومه از ترازوی جهان
خواهد گريخت.

من در توازنِ هول و
حيات
اکسيرِ ستاره و بارانم
که از مصافِ شب ديجور
باز می آيد.

من
وطن
در اندوه خويش
برگزيده ام
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • حلاج

خاکستری که تويی
خاموشی ات چراغی است
خانه به خانه
فراخوان روشنی.
خاکستری که تويی
بر اوراق شب اما
هر نقطه ی معناش
در تماشای فانوس و گريه
نطفه میبندد.


دريغا!
دريچه ای که آشنات باشد
در اوزانِ اين کوچه نيست،
رديف اين همه چراغِ مُرده
به چه کارت میآيد؟
سنگين و خسته
از کوچه ی کلمات میگذری
هر واژه ديواریست
مُرده ريگ دفتری ناخوانا
که ترا هزارساله خواهد کرد
نگاه کن
هم پس از اين همه هوا
تنها يکی صدا
ترا به جانبِ مرگ میخواند.
انسانِ اين دقيقه ی بينا
کجاست
تا مَنَش بر سنگفرش ستاره
نظاره کنم.


خاکستری که ماييم
مگر که حوصله ی حلاجی ...
ورنه باد
رو به باد خواهد وزيد!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
  • سایه ها

سايه در کشاکش باد
غليظتر از هوای آبیِ بالا
بود،
سايه ميل تيرگی
در سر داشت،
باد
بوی عجيبی از آينه
میآورد.
بوی سوختن هيزم تر
میآمد
بابونه در آتش و
سايه در سابه به سايه
نشسته بود.
مارِ دو سر ... بزايی
روزگارِ مجروحِ موذيان!
 
بالا