• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سیلویا پلات

Romain_Gary

Registered User
تاریخ عضویت
23 فوریه 2005
نوشته‌ها
1,801
لایک‌ها
6
سن
39
مرسی استاد
واقعا قشنگ بود :)
wink.gif
ممنون ، خوشحالیم که مورد توجه شما بود
 

Romain_Gary

Registered User
تاریخ عضویت
23 فوریه 2005
نوشته‌ها
1,801
لایک‌ها
6
سن
39
بالای شاخه ای سخت
قوز می کند
کلاغ سیاه باران زده ای
پر هایش را مرتب می کند و تن می تکاند
نه در انتظار اعجازم
نه حادثه ای ،
تا در چشم من منظره را به آتش بکشد .
نه در جستجوی نقشه ای در این هوای آشفته
اما
بگذار برگ های خیس فرو بریزد
آن چنان که میخواهد .
بی شکوه و بی هیچ مراسم خاص .
اگرچه اعترفا می کنم علاقه ام را
که کاه شکوه کنم از آسمان لال
اما یارای شکوه با من نیست . شعله ای فروزان و لرزان شاید ، از گوشه ای خارج شود هنوز
از میز آشپزخانه یا از صندلی
گویی آتشی سرمدی
همه اشیاء بی مصرف را به کام می کشد .
آن گاه خاکستر کند .
با لحظه ای در میان کار
دست بردارد
با بخشایش عظیم با احترام عمیق
و شاید هم با عشق .
به هر شکل اکنون قدم می زنم
دژم (زیرا اتفاق امری ممکن است
در این چشم انداز نحس ویران) به تردید
بی خبر از سیاست .
از هر آنچه بخواهی الاهه ای
شعله ور کند ناگهان از آستین من .
مقط می دانم کلاغی
پر های سیاهش را صاف می کند چنان براق
تا حس مرا کور کند .
تا چشم مرا بگشاید به احترام .
مهلتی به ترسی مختصر
و خنثی شدن کامل
بخت که یار باشد
با گذری دشوار از این فصل خستگی
می خواهم
صورتی مرتب کنم
از همه ی معجزه ها که اتفاق می افتد
شاید به دلخواه آنها را پراکنده بخوانی .
شگرد های شعله وار معجزه ها .
انتظار دوباره آغاز می شود .
انتظار بلند برای آن الاهه
برای آن هبوط نادر ، آن نا منتظر .
 
بالا