برگزیده های پرشین تولز

شادروان احمد کسروی بزرگ مرد تاریخ ایران

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بهروز عزیز کاملا درست می فرمایید اما چه کنیم که ایشون کاملا با مذهب عجین شده اند
به بیان دیگر اولین کسی بودند که پلنگ آرمیده مذهب را به سختی خشمگین کردند
اما قول می دهم که دیگه تکرار نشه شما هم اگه پست خطرناکی دیدی حتما پاکش کن
چاکر شما:)
سپاس شما را براي همكاري كه داريد براي پابرجا ماندن فروم و انجمن خودتان
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
اینجا یه مطلبی درباره آقای کسروی دیدم ... مال مرکز اسناده ... نقل قول های جالبی هم داشت :cool: ... امیدوارم مفید باشه ...
coffee(1).gif


راستی نظر خودم اینه که آقای کسروی هم مثل خیلی های دیگه اشتباهاتی داشت و البته کارهای مثبتی هم کرد
288.gif
... به نظرم نباید فقط دو تا نمره تو ذهنمون باشه : 0 یا 20 ... آیا حتما اگه یه نفر جالب نباشه ، یه کار خوب هم نداره ؟ و برعکس ...
169.gif
 

AzhyDehAk

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 آپریل 2006
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
2
آقاي كسروي به عنوان يك مورخ, بدون شك از فضلاي ايران به شمار مي آد و اگر اشتباهاتي هم در كارش ديده مي شه به حسب انسان بودن هست و نبايد زيادي روي اون قضيه انگشت گذاشت..:happy:
اما در بعضي مسائل تحيلي..به نظر من...كمي زياده روي ديده مي شه...به خصوص من فكر مي كنم در فهم مسائل عر شفاني مشكل زيادي وجود داشته باشه...:eek:
مشكل كسروي و همفكرانش در اين بود كه عرفان, تصوف و خراباتي گري رو يكسان فرض كردن..اين قضيه در تمام آثار كسروي كه در اين ارتباط نوشته شده به وضوح0 ديده مي شه....در حالي كه واقف هستيم كه اين هر سه موضوعات كاملا متفاوتي هستن و بويژه مابين خراباتي گري و دو مقوله ديگه ارتباط مشخصي وجود نداره...:wacko: ا ما ايشون با يكي فرض كردن اونها به نتايج عجيبي رسيدن كه آدم رو به حيرت مي ندازه كه چطور كسي با اين حد سواد نتونه اين تفاوت رو تشخيص بده:eek:
آقاي كسروي از همين جا وارد مقوله شعر و شاعري هم شده و گفته:

كساني پنداشته‌اند كه ما از هرگونه شعر بيزاريم... چنيني پنداري درست نيست. نمي‌توان انكار كرد كه شعرسرايي جربزة خدادادي است، و از شعر، در جاي خود،‌كارهايي ساخته مي‌شود كه از نثر ساخته نشود. ولي پوشيده نبايد داشت كه، با همة رواجعر در ايران، در قرنهاي گذشته چندان سودي از آن بهره اين كشور نگرديده. اگر روزي به حساب شعرا رسيدگي نمائيم، خواهيم ديد كه زيان آنان بر ايران بيش از سودشان بود.

اينكه زبان پارسي پر از گزافه شده كه يك هزار است و هزار هيچ، اينكه نيك و بد رنگ خود را از دست داده كه هر دو به يك ديده ديده مي‌شود، اينكه زتشي چاپلوسي و بندگي از ميان برخاسته كه كساني آزادي و گردن‌فرازي خود را زير پاي هر كس و ناكسي پايمال مي‌گردانند، اينكه پندارهاي پوچ صوفيانه بازاري گرديده و گوش و دل هر كسي را پر ساخته، در همة اين زشتيها شعراي ايران دست داشته‌اند. ديوانهاي فراوان بيشماري كه از شعرا، امروز، در دست ماست، بيشتر آنها ،‌يادگار دوره‌هاي زبوني ايران و چيرگي بيگانگان است. و از زمانهايي بازمانده كه خردها پستي گرفته و رادي و مردانگي بس كمياب شده بوده. پيداست كه از خواندن آنها جز زيان بهرة خواننده نخواهد بود.

اگر خود شعرا را بشناسيم كه چگونه بيشتر ايشان ريزه‌خوار زورآوران و توانگران بوده‌اند و چاپلوسي را سرماية زندگاني خود ساخته بودند، اين شناسايي ما را از زحمت گفتگو از سروده‌هاي ايشان آسوده خواهد ساخت... با اينهمه ما از شعر بيزاري نمي‌جوييم؛ بلكه آرزو داريم كه اين جربزة خدادادي از اين پس در راه پيشرفت و سربلندي ايران به كار رود.

در واقع با نگاه ابزاري به هنر, اون رو به مسابه نوعي مانيفست سياسي فرض كرده كه وظيفه داره چنين و چنان كنه...البته كسي منكر مسوئليت هنر و هنرمند در قبال ديگران نيست...اما اين مسئوليت از ديد كسروي در حيطه بسيار تنگي قرار داره و از نظر ايشون شعر عرفاني و صوفيانه چيزي جز ياوه گويي نيست.
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
دوست عزیز شما کاملا در این مورد درست می فرمایید شعر و هنر هیچ ربطی به سیاست ندارد
اما دین و کیش کاملا به سیاست مربوط می شود یعنی اگر همین صوفیان بیان حکومت ایران رو به دست بگیرن
ایران را باید با دوران غارنشینی مقایسه کرد
کسروی در نقد اسلام از دو نوع اسلام سخن گفته :
1 - اسلامی که پاک مرد عرب آن را بنیاد نهاد و اعراب را از بت پرستی و خواری و زبونی نجات داد و کشوری به نام اسلام توسط این بزرگ مرد بنیان نهاده شد که همه را به یک چشم میدید و حرکتی بسیار مترقی در آن زمان بود
2 - اما اسلام امروزی که هیچ ارتباطی به آن اسلام مترقی ندارد هیچ بلکه با بسیاری از آموزاک های آن نیز دشمن است و حتی معلوم نیست که کدام یک از شیوه هایش صحیح است یعنی این که گوهر خود را از دست داده است
نمونه اش دشمنی شیعه با سنی که تقریبا صدوسی سال پیش رنگ آکنده ای به خود گرفت و دشمنی تا به حدی رسید که علی اللهی ها پستان های خواهران دینی خود که شیعیان ارومیه بودند را بریدند .
و تمامش را از شیعیان می دانم چون این شیعیان هستند که روز مرگ عمر را جشن میگیرند و پای کوبی می کنند و حنا به سرو دست خود میمالند و همگی ندای لعنت بر عمر سر میدهند
این در حالی است که پیامبر اکرم القابی همچون صدر عرب و غیره را به ابوبکر و عمر میدادند و لقب ابو تراب به معنی خاکی را به علی میدادند
همین تقریبا صد سال پیش وقتی بزرگ مرد روحانی با نام ثقه الاسلام را روسیان در تبریز با شکنجه به دار زدند به جرم طرفداری از مشروطه که فکر کنم از شیعیان بود ، شیخیان هدایای ارزنده ای به امپراطوری شوروی ارزانی کردند و پایکوبی ها نمودند
به خاطر همین می گویم که بخش بزرگی از آموزاک های مذاهب مردم رو به جان هم می اندازند و مفید نیستند
و شما که از تصوف و خراباتیگری و عرفان دفاع کرده اید باید قبول کنید که اینها تماما مفت خورانی بیش نیستند
اینها باید قبول کنند که باید کار کنند و مانند مردم عادی جان بکنند تا بفهمند که زمان چله نشینی و قمه زدن گذشته است
همین درویشان صوفی برای این که نشان دهند خونشان با سایرین متفاوت است آن زمانی که مردم موی بلند می گذاشتن اینها سرشان را کچل کردند و زمانی که مردم موی سرشان را معمولی کردند اینها گیسوانشان تا پشت کمرشان میرسید
پس قبول کنید
قبول کنید همین دین خودمان چنان خوار شده است که نه تنها نمی تواند مسلمانان را تک دین کند و از پراکندگی نجات دهد مسلمانان را بیشتر باهم دشمن کرده است و هر کیشی قرآن را به نفع خودش تفسیر میکند
بماند که در آخرین ماههای حکومت ابوبکر همین سنی ها چه دخل و تصرفی در قرآن کردند
بهروز عزیز واقعا شرمنده ام می بینید که چاره ای جز نوشتن ندارم
در ضمن این یک سوم چیزهایی است که میخواستم بنویسم
امیدوارم خیلی اشتباه نکرده باشم
 

Amir_2591

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
60
لایک‌ها
0
AzhyDehAk نوشته ی شما مایه ی شگفتی من شد. آیا در تاثیر عمیق هنر بر سیاست و فرهنگ اجتماع تردیدی وجود دارد؟ آیا چنین موجودیت عمیقا معطوف به جامعه ای نباید در خدمت اصلاح و بازپروری فکری جامعه باشد؟ خصوصا ادبیات که مخاطب اصلی و محوری اش جامعه است و از هر قشری مشتری دارد. کاری به تاویل سطحی و سیاست مدارانه ی کسروی از هنر و خصوصا ادبیات ندارم؛ نخستین بار هم نیست که یک « روشنفکر » ایرانی پایش را از حوزه ی دانسته ها و تخصص هایش فراتر می گذارد و با اباطیل بی سر و ته خود را بی اعتبار می کند. ولی گفته های شما درباره ی شعر و وظایفش تردید برانگیز است. هنرمند موظف است کاستی ها و بایستگی ها و حفره های فرهنگی جامعه ی خود را بدرستی تشخیص بدهد و در جهت رفع و رجوعشان بکوشد. مثل فردوسی، هدایت، خیام، حافظ، شاملو و... که هم از پرداختن به وجوهات شخصی هنر خود غافل نمانده اند و هم اینکه در راه برطرف کردن کاستی ها گام برداشته اند.


اما کسروی که خونش به ناحق توسط مذهب گرایان تندرو ریخته شد بیشتر بدل یک روشنفکر بود، برخوردش با مذهب بیش از آنکه "نقادانه" باشد "بدبینانه" بود و به هر چه رنگ و بوی "خدا" داشت با تردید و بد دلی می نگریست. حتی مذهب مترقی و روشنفکرانه ی بهائیت را با شدت هرچه تمامتر مورد هجوم قرار می داد و در حمله به آن از اسلامگرایان هم پیشی می گرفت. در نظر او تنها راه رهایی از جهل رهایی از خرافه بود و تنها راه رهایی از خرافه نابودی هرگونه مذهب! درحالیکه میان ملی گرایی_باستان پرستی و هویت مذهبی بشدت دو دل مانده بود و نمی دانست چنین شکاف عمیقی را چگونه پر کند(در کشوری که ابتدایی ترین اصول زندگی روزمره نیز ملهم از بنیادهای مذهبی اند). دست آخر کسروی می توانست یک بدل شبیه به اصل یک روشنفکر باشد و نه بیشتر. هرچند جامعه ی آنروز و حتی امروز ما به چنین بدلهایی نیاز داشت؛ برای آنکه آزاد اندیشی و آزادی اندیشه و چندگونگی تفکرات را بیاموزد و همزیستی باوجود تفاوت دیدگاه را بشناسد و بپذیرد. ترور کسروی بدید من از خود او و آثارش مهمتر بود. ترور او نشان داد دگماتیسم نظری تا چه اندازه خطرناک و نابودی اش نیاز پیشرفت فرهنگی ایران است. کسروی شاید هرگز گمان نمی کرد اصلی ترین و بنیادی ترین اندیشه ی وی (بایستگی نابودی اساسی دگماتیسم مذهبی) با مرگ او نمایانتر و آشکارتر از همیشه می شود. ولی افسوس که کسی در آن دوران این نشانه ی هولناک را درک نکرد.
 

parsa

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
19 مارس 2006
نوشته‌ها
1,318
لایک‌ها
102
سن
44
دوست عزیز من از این نویسنده آثاری ندارم اما قول می دم که حتما بگردم به امید خدا پیدا میشه :)
امیدوارم همیشه به چنین چیزهایی علاقه داشته باشید و سراغ چیز های منحرف نروید
مشتاقانه منتظرم! البته کتاب های شریعتی بر خلاف کسروی تو بازار نسبتا راحت پیدا میشه، ولی اگر چیزی تو نت پیدا کردی، حسابی ممنون میشم خبر بدی! :happy:
راستی! منظورت از " سراغ چیزهای منحرف نروید "، چی بود؟؟؟ :blink: ممممممممنننننن!!!!؟؟؟؟؟؟
اینجا یه مطلبی درباره آقای کسروی دیدم ... مال مرکز اسناده ... نقل قول های جالبی هم داشت :cool: ... امیدوارم مفید باشه ...
coffee(1).gif

راستی نظر خودم اینه که آقای کسروی هم مثل خیلی های دیگه اشتباهاتی داشت و البته کارهای مثبتی هم کرد
288.gif
... به نظرم نباید فقط دو تا نمره تو ذهنمون باشه : 0 یا 20 ... آیا حتما اگه یه نفر جالب نباشه ، یه کار خوب هم نداره ؟ و برعکس ...
169.gif
مقاله جالبی بود! دستت درد نکنه ...!

با نظر شما در مورد نمره هم موافقم! البته گاهی وقتا بعضیا کارایی میکنن که باعث میشه خصوصیات خوبشون هم زیر سوال بره و یا حداقل اینکه به چشم نیاد!
این دیگه بستگی به قضاوت تاریخ داره ........!
 

web_doost

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2006
نوشته‌ها
822
لایک‌ها
9
آقاي كسروي به عنوان يك مورخ, بدون شك از فضلاي ايران به شمار مي آد و اگر اشتباهاتي هم در كارش ديده مي شه به حسب انسان بودن هست و نبايد زيادي روي اون قضيه انگشت گذاشت..:happy:
اما در بعضي مسائل تحيلي..به نظر من...كمي زياده روي ديده مي شه...به خصوص من فكر مي كنم در فهم مسائل عر شفاني مشكل زيادي وجود داشته باشه...:eek:
مشكل كسروي و همفكرانش در اين بود كه عرفان, تصوف و خراباتي گري رو يكسان فرض كردن..اين قضيه در تمام آثار كسروي كه در اين ارتباط نوشته شده به وضوح0 ديده مي شه....در حالي كه واقف هستيم كه اين هر سه موضوعات كاملا متفاوتي هستن و بويژه مابين خراباتي گري و دو مقوله ديگه ارتباط مشخصي وجود نداره...:wacko: ا ما ايشون با يكي فرض كردن اونها به نتايج عجيبي رسيدن كه آدم رو به حيرت مي ندازه كه چطور كسي با اين حد سواد نتونه اين تفاوت رو تشخيص بده:eek:
آقاي كسروي از همين جا وارد مقوله شعر و شاعري هم شده و گفته:



در واقع با نگاه ابزاري به هنر, اون رو به مسابه نوعي مانيفست سياسي فرض كرده كه وظيفه داره چنين و چنان كنه...البته كسي منكر مسوئليت هنر و هنرمند در قبال ديگران نيست...اما اين مسئوليت از ديد كسروي در حيطه بسيار تنگي قرار داره و از نظر ايشون شعر عرفاني و صوفيانه چيزي جز ياوه گويي نيست.

واقعا چه تفاوتی میان عرفان, تصوف و خراباتي گري وجود دارد ؟
اگر نظر من را بخواهید ، فکر نمی کنم هیچ تفاوتی وجود داشته باشد !
 

AzhyDehAk

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 آپریل 2006
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
2
در اين نظر كه اگر صوفيان و عرفا حكومت ايران رو به دست مي گرفتن چه اتفاقي مي افتاد چندان با شما موافق نيستم...از نظر من اين قشر در طول تاريخ ايران در زمره آگاه ترين اقشار اين سرزمين بودن...البته دلايل اين قضيه ارتباطي با اين بحث نداره....
مشكل آقاي كسروي و امثالهم در بيان تاريخ نيست...همونطور كه گفتم به عنوان يك مورخ آدم فوق العاده فاضل و دانشمندي بود...مشكل در سيستم فكري ايشون هست....يعني همون ديكتاتوري مطلقي كه به خيال خودش اون رو ازادي از قيد خرافات ناميده....مخالفت كسروي و عموم روشنفكران اون دوره با مذهب چيزي نيست كه بشه اون رو انكار كرد...اين مخالفت صرفا در خرافات و كج روي هاي مذهبي نيست...بلكه اينگونه روشنفكران با ذات مذهب و دين مداري مشكل داشتن.
اين نوع ديد باعث مي شد اين افراد از درك كنه مذهب غافل بشن و همه چيز رو صرفا در همون نمادهاي ظاهري جستجو كنن كه در طول تاريخ اسلام دچار اضمحلال شده...متهم كردن زرتشتي ها به آتش پرستي چيزي نيست كه من بتونم اون رو قبول كنم....آقاي كسروي زماني كه داشت كتاب اقدس رو مطالعه مي كرد, اگر به جاي اينكه به دنبال اشتباهات صرف ونحو عربي بگرده به دنبال معناي عميق جملات بود قطعا چنين سطوري از قلمش جاري نمي شد.
يكي از بزرگترين اشتباهات ايشون همونطور هم كه قبلا گفتم يكسان فرض كردن عرفان و توصف با خراباتي گري هست. در حالي كه اگر شما كمترين مطالعه اي در اين زمينه داشته باشيد به سرعت به تفاوت عظيم ميان اين سه شيوه تفكر پي مي بريد.
متاسفانه آقاي كسروي نخواست اين تفاوت رو قبول كنه و نتيجه چنين يكسان پنداري در اكثر آثارش كه در اين زمينه نوشته شده آشكار هست....به زعم ايشون اشعار حافظ كه از نظر بسياري حاوي نقدهاي تند اجتماعي هستن, چيزي نيست جز يك مشت ياوه گويي درباره پوچي دنيا و لذت شراب خواري.
برداشت شخصي من اين هست كه از نظر كسروي نقد يعني صرفا نقد سياسي حكومت حاكمه و لاغير...از نظر ايشون اگر كسي به دنبال تحول روحي و عرفاني آدم ها باشه كسي نيست جز يك آدم بي سر و پا. شايد اينطور اظهار نظرهاي آقاي كسروي براي روشنفكران دوران خودش خيلي جذاب بود..ولي با تجربه اي كه امروز ما از انقلاب هاي گوناگون در سراسر دنيا داريم مي دونيم كه نتيجه چنين تفكراتي چيزي نيست جز از دست رفتن همان اندك چيزي هم كه وجود داره...من فكر مي كنم عرفاي ما بايد از صدها سال پيش به اين حقيقت پي برده باشن كه به دنبال تحول دل هاي آدم ها بودن و نه صرفا شاخ و شونه كشيدن براي حكام و امرا.
البته فهم چنين مسائلي براي آقاي كسروي و روشنفكراني از اين دست كه دين رو افيون توده ها معرفي مي كنن چيز ساده اي نيست و طبيعي خواهد بود كه از نظر اين افراد خواندن اشعار حافظ كاري جز وقت تلف كردن نباشه.
از نمود هاي بارز شخصيتي در افرادي مثل كسروي ديكتاتور مآبي هست. اين افراد به ظاهر روشنگر به خيال خودشون قدم مهمي در راه مبارزه با ظلم برمي دارن...اما گويا غافل هستن كه خودشون هم چيزي از كسي كه با اون مبارزه مي كردن كم نداشتن....حكومت پادشاهي وقت تصور مي كرد صلاح مردم رو بهتر از خودشون درك مي كنه...آيا اقاي كسروي هم چنين نظري نداشت؟ به نظر شما منشا كتاب سوزان اقاي كسروي غير از اين بود كه ايشون تصور مي كرد هر كس كه از نظر من حرف بي معنايي زد بايد راهي آتش بشه؟ فكر مي كنيد اگر كساني با چنين انديشه هايي به حكومت مي رسيدن چه اتفاقي مي افتاد؟ در واقع كسروي قرباني انديشه هايي مشابه خودش شد كه فرض مي كردن فقط خودشون صاحب حقيقت هستن.

در آخر هم امير جان من ادعا نكردم هنر تاثيري بر سياست و فرهنگ و اجتماع نداره....چيزي كه من گفتم اين هست كه اين تاثير محدود به دايره تنگي كه كسروي براي اون تعيين كرده نيست....بحث هايي كه امروزه حول و حوش اين عقيده جريان داره كه گفته مي شه آيا انسان بد مي تونه هنر خوب خلق كنه هم مربوط به همين قضيه هست. متاسفانه كساني مثل كسروي هنر رو با يك مانيفست سياسي اشتباه گرفتن...هنر مند چيزي ست مثل يك پيامبر...هنرمند چيزي رو بيان مي كنه كه كشف كرده..نه بيشتر و نه كمتر....اگر اثر هنري حاوي نقد اجتماعي نباشه به هيچ عنوان مستوجب كيفر نيست...هنرمند مجبور به كاري نيست...هنرمند خالق زيبايي به شمار مي آد و اين بزرگترين رسالت هر هنرمنديه...در وقاع هنرمند حقايق رو به گونه اي كاملا متفاوت از حقايق فلسفي و اجتماعي به ما نشون مي ده...از نظر انديشه هاي هنري نميشه براي هنر بايد و نبايد تعيين كرد...در واقع هنرمند با نمايش حقايق هستي به گونه اي متفاوت سعي در تحول و پالودگي اجتماع داره و نه صرفا با تهييج افكار عمومي براي دست زدن به آشوب انقلاب بر عيله هيئت حاكمه. در واقع هر واقعي چيزي هست كه نگاه ما رو نسبت به هستي متحول مي كنه...اما گويا اين تحول حتما بايد با نظر كسروي و ديكتاتورهايي مشابه اون هماهنگي داشته باشه تا مورد تاييد قرار بگيره و چنانچه بي نوايي مثل حافظ از خدا و پيغمبرش شعري گفت بايد با انگ ياوه گو اون رو مورد بي مهري قرار داد.
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
در اين نظر كه اگر صوفيان و عرفا حكومت ايران رو به دست مي گرفتن چه اتفاقي مي افتاد چندان با شما موافق نيستم...از نظر من اين قشر در طول تاريخ ايران در زمره آگاه ترين اقشار اين سرزمين بودن...البته دلايل اين قضيه ارتباطي با اين بحث نداره....
مشكل آقاي كسروي و امثالهم در بيان تاريخ نيست...همونطور كه گفتم به عنوان يك مورخ آدم فوق العاده فاضل و دانشمندي بود...مشكل در سيستم فكري ايشون هست....يعني همون ديكتاتوري مطلقي كه به خيال خودش اون رو ازادي از قيد خرافات ناميده....مخالفت كسروي و عموم روشنفكران اون دوره با مذهب چيزي نيست كه بشه اون رو انكار كرد...اين مخالفت صرفا در خرافات و كج روي هاي مذهبي نيست...بلكه اينگونه روشنفكران با ذات مذهب و دين مداري مشكل داشتن.
اين نوع ديد باعث مي شد اين افراد از درك كنه مذهب غافل بشن و همه چيز رو صرفا در همون نمادهاي ظاهري جستجو كنن كه در طول تاريخ اسلام دچار اضمحلال شده...متهم كردن زرتشتي ها به آتش پرستي چيزي نيست كه من بتونم اون رو قبول كنم....آقاي كسروي زماني كه داشت كتاب اقدس رو مطالعه مي كرد, اگر به جاي اينكه به دنبال اشتباهات صرف ونحو عربي بگرده به دنبال معناي عميق جملات بود قطعا چنين سطوري از قلمش جاري نمي شد.
يكي از بزرگترين اشتباهات ايشون همونطور هم كه قبلا گفتم يكسان فرض كردن عرفان و توصف با خراباتي گري هست. در حالي كه اگر شما كمترين مطالعه اي در اين زمينه داشته باشيد به سرعت به تفاوت عظيم ميان اين سه شيوه تفكر پي مي بريد.
متاسفانه آقاي كسروي نخواست اين تفاوت رو قبول كنه و نتيجه چنين يكسان پنداري در اكثر آثارش كه در اين زمينه نوشته شده آشكار هست....به زعم ايشون اشعار حافظ كه از نظر بسياري حاوي نقدهاي تند اجتماعي هستن, چيزي نيست جز يك مشت ياوه گويي درباره پوچي دنيا و لذت شراب خواري.
برداشت شخصي من اين هست كه از نظر كسروي نقد يعني صرفا نقد سياسي حكومت حاكمه و لاغير...از نظر ايشون اگر كسي به دنبال تحول روحي و عرفاني آدم ها باشه كسي نيست جز يك آدم بي سر و پا. شايد اينطور اظهار نظرهاي آقاي كسروي براي روشنفكران دوران خودش خيلي جذاب بود..ولي با تجربه اي كه امروز ما از انقلاب هاي گوناگون در سراسر دنيا داريم مي دونيم كه نتيجه چنين تفكراتي چيزي نيست جز از دست رفتن همان اندك چيزي هم كه وجود داره...من فكر مي كنم عرفاي ما بايد از صدها سال پيش به اين حقيقت پي برده باشن كه به دنبال تحول دل هاي آدم ها بودن و نه صرفا شاخ و شونه كشيدن براي حكام و امرا.
البته فهم چنين مسائلي براي آقاي كسروي و روشنفكراني از اين دست كه دين رو افيون توده ها معرفي مي كنن چيز ساده اي نيست و طبيعي خواهد بود كه از نظر اين افراد خواندن اشعار حافظ كاري جز وقت تلف كردن نباشه.
از نمود هاي بارز شخصيتي در افرادي مثل كسروي ديكتاتور مآبي هست. اين افراد به ظاهر روشنگر به خيال خودشون قدم مهمي در راه مبارزه با ظلم برمي دارن...اما گويا غافل هستن كه خودشون هم چيزي از كسي كه با اون مبارزه مي كردن كم نداشتن....حكومت پادشاهي وقت تصور مي كرد صلاح مردم رو بهتر از خودشون درك مي كنه...آيا اقاي كسروي هم چنين نظري نداشت؟ به نظر شما منشا كتاب سوزان اقاي كسروي غير از اين بود كه ايشون تصور مي كرد هر كس كه از نظر من حرف بي معنايي زد بايد راهي آتش بشه؟ فكر مي كنيد اگر كساني با چنين انديشه هايي به حكومت مي رسيدن چه اتفاقي مي افتاد؟ در واقع كسروي قرباني انديشه هايي مشابه خودش شد كه فرض مي كردن فقط خودشون صاحب حقيقت هستن.

در آخر هم امير جان من ادعا نكردم هنر تاثيري بر سياست و فرهنگ و اجتماع نداره....چيزي كه من گفتم اين هست كه اين تاثير محدود به دايره تنگي كه كسروي براي اون تعيين كرده نيست....بحث هايي كه امروزه حول و حوش اين عقيده جريان داره كه گفته مي شه آيا انسان بد مي تونه هنر خوب خلق كنه هم مربوط به همين قضيه هست. متاسفانه كساني مثل كسروي هنر رو با يك مانيفست سياسي اشتباه گرفتن...هنر مند چيزي ست مثل يك پيامبر...هنرمند چيزي رو بيان مي كنه كه كشف كرده..نه بيشتر و نه كمتر....اگر اثر هنري حاوي نقد اجتماعي نباشه به هيچ عنوان مستوجب كيفر نيست...هنرمند مجبور به كاري نيست...هنرمند خالق زيبايي به شمار مي آد و اين بزرگترين رسالت هر هنرمنديه...در وقاع هنرمند حقايق رو به گونه اي كاملا متفاوت از حقايق فلسفي و اجتماعي به ما نشون مي ده...از نظر انديشه هاي هنري نميشه براي هنر بايد و نبايد تعيين كرد...در واقع هنرمند با نمايش حقايق هستي به گونه اي متفاوت سعي در تحول و پالودگي اجتماع داره و نه صرفا با تهييج افكار عمومي براي دست زدن به آشوب انقلاب بر عيله هيئت حاكمه. در واقع هر واقعي چيزي هست كه نگاه ما رو نسبت به هستي متحول مي كنه...اما گويا اين تحول حتما بايد با نظر كسروي و ديكتاتورهايي مشابه اون هماهنگي داشته باشه تا مورد تاييد قرار بگيره و چنانچه بي نوايي مثل حافظ از خدا و پيغمبرش شعري گفت بايد با انگ ياوه گو اون رو مورد بي مهري قرار داد.

دوست و هموطن عزیز به نظر من باید یا مذاهب از بین بروند یا آمیغ های آن باقی مانده و آموزاک هایی را که با خرد و زندگانی مردم مخالفند را از بین برد
که فکر کنم راه دوم خوب باشه اما بدترین کیش را همانطوری که گفتم تشیع می دانم چون گزافه گویی را در آن که به حد اعلایش رسیده دیده ام
از کسانی که 5000 معجزه برای پیامبر اسلام البته اللحساب میشمارند چه انتظاری می توان داشت در حالی که در بسیاری از جاهای قرآن پیامبر بزرگ اسلام فرموده اند که من بشری جایز الخطا و همانند شما هستم و قادر به آوردن معجزه ای نیستم و تنها وجه تمایز من با شما ارتباط من با خداست
کوچکترینشان همین وحی و جبراییل و علم غیب و چنین چیزهایی است و چیزی که هیچوقت قبولش نداشتم امام زمان بود
امام زمان چیزی است که فقط 5 درصد مسلمانان آن را قبول دارند
اما دوست عزیز کسروی بدبین نبود کسروی حقیقت رو می گفت کسروی هم خدا را بهتر از اسلامگرایان می شناخت و هم پیامبر بزرگ و اسلام را
بهاییان هم فکر نکنم چنان پیشرفته باشه که به پای کشور های اروپایی و آمریکایی برسندAzhyDehAk عزیز
بماند که چه بی دینهایی هستند و حتی خدا رو هم قبول ندارند اما ما زندگی امروزمون رو وابسته رنسانس اروپا می دانیم که در جریان اون 100 میلیون نفر کشته شدند
بله دوست عزیز جناب AzhyDehAk پیشرفت این است نه یاوه گویی های چله نشینان و قمه زنان و مفت خوران که از کیسه مردم میخورند و خود را از آنها بهتر میدانند
و دوست عزیز اگه شاهی به اسم رضاخان آمد که گفت من میدانم و لاغیر کاملا درست گفته بود اگه جمهوری را در اون زمان برقرار می کرد چیزی از ایران باقی نمی ماند ایران می شد یاوه خانه و خرافه خانه اما الان وضعیت فرق کرده تقریبا 50 درصد مردم ایران کمی وضعیت رو درک کردن و امروز است که باید جمهوری حاکم بشه نه 80 سال پیش و امروز است که ما به رضاخان دیگری نیاز داریم تا جمهوری برقرار بشه نه ... استغفرالله
پس قبول کنید که راهی جز استبداد نبود چون فقط 8 درصد مردم اون زمان سواد داشتن اون هم به پشتوانه مشروطه بود چنین مردمی چه می فهمیدند جمهوری چیست و دموکراسی برای چیست . رضا خان در زمانه ای ظهور کرد که زنان برای هم دیگر جادو و جنبل می کردند و برای مشکلات روزمره متوسل به دعا می شدند
خود را چنان با چادر و چاقچور می پوشاندند که انگار قرار است خورده بشن
آیا این زنان ایرانی که شما می گین بیشتر از شاه میدونستند و یا به پای ایشون میرسیدند در دانندگی و همچنین مردان قابل قیاس با زنان روسیه هستند که به جای زخمیان به جنگ رفتند و کشورشون رو از هجوم نژاد پرستان آلمان نجات دادند
آیا ایران قابل قیاس با آمریکا بود که زنان برای رئیس جمهوری ثبت نام می کردند:blink:
دوست عزیز web-doost کاملا درست می فرمایند اینها تماما چیزهایی از یه ریشه هستند که یا باید نابود بشوند یا آموزاک های نا درستشون رو پاک گردانند
کسروی هم جز این نمی گفت
امیدوارم کسی رو ناراحت نکرده باشم
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
اینجا یه مطلبی درباره آقای کسروی دیدم ... مال مرکز اسناده ... نقل قول های جالبی هم داشت :cool: ... امیدوارم مفید باشه ...
coffee(1).gif


راستی نظر خودم اینه که آقای کسروی هم مثل خیلی های دیگه اشتباهاتی داشت و البته کارهای مثبتی هم کرد
288.gif
... به نظرم نباید فقط دو تا نمره تو ذهنمون باشه : 0 یا 20 ... آیا حتما اگه یه نفر جالب نباشه ، یه کار خوب هم نداره ؟ و برعکس ...
169.gif

دوست عزیز مگه من ایرانی به کدام یک از این نهادها اعتبار دارم که بیام گفته هایشون رو هم قبول کنم:)
 

AzhyDehAk

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 آپریل 2006
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
2
دوست و هموطن عزیز به نظر من باید یا مذاهب از بین بروند یا آمیغ های آن باقی مانده و آموزاک هایی را که با خرد و زندگانی مردم مخالفند را از بین برد
که فکر کنم راه دوم خوب باشه اما بدترین کیش را همانطوری که گفتم تشیع می دانم چون گزافه گویی را در آن که به حد اعلایش رسیده دیده ام
از کسانی که 5000 معجزه برای پیامبر اسلام البته اللحساب میشمارند چه انتظاری می توان داشت در حالی که در بسیاری از جاهای قرآن پیامبر بزرگ اسلام فرموده اند که من بشری جایز الخطا و همانند شما هستم و قادر به آوردن معجزه ای نیستم و تنها وجه تمایز من با شما ارتباط من با خداست
کوچکترینشان همین وحی و جبراییل و علم غیب و چنین چیزهایی است و چیزی که هیچوقت قبولش نداشتم امام زمان بود
امام زمان چیزی است که فقط 5 درصد مسلمانان آن را قبول دارند
اما دوست عزیز کسروی بدبین نبود کسروی حقیقت رو می گفت کسروی هم خدا را بهتر از اسلامگرایان می شناخت و هم پیامبر بزرگ و اسلام را
بهاییان هم فکر نکنم چنان پیشرفته باشه که به پای کشور های اروپایی و آمریکایی برسندAzhyDehAk عزیز
بماند که چه بی دینهایی هستند و حتی خدا رو هم قبول ندارند اما ما زندگی امروزمون رو وابسته رنسانس اروپا می دانیم که در جریان اون 100 میلیون نفر کشته شدند
بله دوست عزیز جناب AzhyDehAk پیشرفت این است نه یاوه گویی های چله نشینان و قمه زنان و مفت خوران که از کیسه مردم میخورند و خود را از آنها بهتر میدانند
و دوست عزیز اگه شاهی به اسم رضاخان آمد که گفت من میدانم و لاغیر کاملا درست گفته بود اگه جمهوری را در اون زمان برقرار می کرد چیزی از ایران باقی نمی ماند ایران می شد یاوه خانه و خرافه خانه اما الان وضعیت فرق کرده تقریبا 50 درصد مردم ایران کمی وضعیت رو درک کردن و امروز است که باید جمهوری حاکم بشه نه 80 سال پیش و امروز است که ما به رضاخان دیگری نیاز داریم تا جمهوری برقرار بشه نه ... استغفرالله
پس قبول کنید که راهی جز استبداد نبود چون فقط 8 درصد مردم اون زمان سواد داشتن اون هم به پشتوانه مشروطه بود چنین مردمی چه می فهمیدند جمهوری چیست و دموکراسی برای چیست . رضا خان در زمانه ای ظهور کرد که زنان برای هم دیگر جادو و جنبل می کردند و برای مشکلات روزمره متوسل به دعا می شدند
خود را چنان با چادر و چاقچور می پوشاندند که انگار قرار است خورده بشن
آیا این زنان ایرانی که شما می گین بیشتر از شاه میدونستند و یا به پای ایشون میرسیدند در دانندگی و همچنین مردان قابل قیاس با زنان روسیه هستند که به جای زخمیان به جنگ رفتند و کشورشون رو از هجوم نژاد پرستان آلمان نجات دادند
آیا ایران قابل قیاس با آمریکا بود که زنان برای رئیس جمهوری ثبت نام می کردند:blink:
دوست عزیز web-doost کاملا درست می فرمایند اینها تماما چیزهایی از یه ریشه هستند که یا باید نابود بشوند یا آموزاک های نا درستشون رو پاک گردانند
کسروی هم جز این نمی گفت
امیدوارم کسی رو ناراحت نکرده باشم

شرمنده دوست عزيز
فقط مي تونم بگم پاسخ شما كوچكترين ارتباطي با ادعاي من نداشت...در واقع بيشتر بيانگر سليقه و پسند شخصي شما بود...اين ديكتاتوري شما كه هزار بار از ساير ديكتاتوري ها خطرناكتره؟:wacko:
چرا فكر مي كنيم هر چيزي رو كه شما نپسنديدي يا هر چيزي رو كه شما مضر تشخيص دادي بايد از ريشه كنده بشه؟
چرا فكر مي كني اگر از نظر شما تمدن اروپايي چيز والايي بود, همه عالم و آدم بايد اين رو قبول داشته باشن؟
فكر مي كنم به جاي مطالعه تك محوري بد نباشه هر انساسي كمي هم در مورد عقايد مخالف اطلاعات كسب كنه تا راه رو روشن بينانه تر ببينه.....
:)
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
دوست عزیز مگه من ایرانی به کدام یک از این نهادها اعتبار دارم که بیام گفته هایشون رو هم قبول کنم:)
من کجا گفتم که باید قبول کنی ؟
302.gif
.... ولی اگه از نظر مخالف مطلع بشی ، ضرر نداره ها ...
bigwink[1].gif

کسروی حقیقت رو می گفت ...کسروی هم خدا را بهتر از اسلامگرایان می شناخت و هم پیامبر بزرگ و اسلام را
همون قضیه 0 یا 20 شد ... نه ؟
164.gif
 

Amir_2591

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
60
لایک‌ها
0
واقعا من تا به این حد خطرناک هستم؟

شما نه، انديشه‌يتان !

تصور ساقط كردن يك ديكتاتوري مذهبي و ايجاد يك ديكتاتوري نژادگرايانه‌ي ضد مذهبي آن‌قدر ناجور هست كه بتوان « خطرناك » ناميدش. نابودي مذهب يا « ايران آباد و يك پارچه » نيز خطرناك است. هرچه رنگ و بوي ملي‌گرايي، مذهب‌گرايي، نژادپرستي و باستان‌گرايي داشته باشد براي جامعه‌ي ايران در بعد كوچك و براي بشريت در بعد وسيع‌تر خطرناك و ويرانگر است، آنهم بصورت تجربي. ديكتاتوري ضد مذهبي نيز پيشتر تجربه شده و سر از اردوگاه‌هاي كار اجباري سيبري و سلاخ‌خانه‌هاي استاليني درآورده.
 

Amir_2591

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
60
لایک‌ها
0
در اين نظر كه اگر صوفيان و عرفا حكومت ايران رو به دست مي گرفتن چه اتفاقي مي افتاد چندان با شما موافق نيستم...از نظر من اين قشر در طول تاريخ ايران در زمره آگاه ترين اقشار اين سرزمين بودن...البته دلايل اين قضيه ارتباطي با اين بحث نداره....
مشكل آقاي كسروي و امثالهم در بيان تاريخ نيست...همونطور كه گفتم به عنوان يك مورخ آدم فوق العاده فاضل و دانشمندي بود...مشكل در سيستم فكري ايشون هست....يعني همون ديكتاتوري مطلقي كه به خيال خودش اون رو ازادي از قيد خرافات ناميده....مخالفت كسروي و عموم روشنفكران اون دوره با مذهب چيزي نيست كه بشه اون رو انكار كرد...اين مخالفت صرفا در خرافات و كج روي هاي مذهبي نيست...بلكه اينگونه روشنفكران با ذات مذهب و دين مداري مشكل داشتن.
اين نوع ديد باعث مي شد اين افراد از درك كنه مذهب غافل بشن و همه چيز رو صرفا در همون نمادهاي ظاهري جستجو كنن كه در طول تاريخ اسلام دچار اضمحلال شده...متهم كردن زرتشتي ها به آتش پرستي چيزي نيست كه من بتونم اون رو قبول كنم....آقاي كسروي زماني كه داشت كتاب اقدس رو مطالعه مي كرد, اگر به جاي اينكه به دنبال اشتباهات صرف ونحو عربي بگرده به دنبال معناي عميق جملات بود قطعا چنين سطوري از قلمش جاري نمي شد.
يكي از بزرگترين اشتباهات ايشون همونطور هم كه قبلا گفتم يكسان فرض كردن عرفان و توصف با خراباتي گري هست. در حالي كه اگر شما كمترين مطالعه اي در اين زمينه داشته باشيد به سرعت به تفاوت عظيم ميان اين سه شيوه تفكر پي مي بريد.
متاسفانه آقاي كسروي نخواست اين تفاوت رو قبول كنه و نتيجه چنين يكسان پنداري در اكثر آثارش كه در اين زمينه نوشته شده آشكار هست....به زعم ايشون اشعار حافظ كه از نظر بسياري حاوي نقدهاي تند اجتماعي هستن, چيزي نيست جز يك مشت ياوه گويي درباره پوچي دنيا و لذت شراب خواري.
برداشت شخصي من اين هست كه از نظر كسروي نقد يعني صرفا نقد سياسي حكومت حاكمه و لاغير...از نظر ايشون اگر كسي به دنبال تحول روحي و عرفاني آدم ها باشه كسي نيست جز يك آدم بي سر و پا. شايد اينطور اظهار نظرهاي آقاي كسروي براي روشنفكران دوران خودش خيلي جذاب بود..ولي با تجربه اي كه امروز ما از انقلاب هاي گوناگون در سراسر دنيا داريم مي دونيم كه نتيجه چنين تفكراتي چيزي نيست جز از دست رفتن همان اندك چيزي هم كه وجود داره...من فكر مي كنم عرفاي ما بايد از صدها سال پيش به اين حقيقت پي برده باشن كه به دنبال تحول دل هاي آدم ها بودن و نه صرفا شاخ و شونه كشيدن براي حكام و امرا.
البته فهم چنين مسائلي براي آقاي كسروي و روشنفكراني از اين دست كه دين رو افيون توده ها معرفي مي كنن چيز ساده اي نيست و طبيعي خواهد بود كه از نظر اين افراد خواندن اشعار حافظ كاري جز وقت تلف كردن نباشه.
از نمود هاي بارز شخصيتي در افرادي مثل كسروي ديكتاتور مآبي هست. اين افراد به ظاهر روشنگر به خيال خودشون قدم مهمي در راه مبارزه با ظلم برمي دارن...اما گويا غافل هستن كه خودشون هم چيزي از كسي كه با اون مبارزه مي كردن كم نداشتن....حكومت پادشاهي وقت تصور مي كرد صلاح مردم رو بهتر از خودشون درك مي كنه...آيا اقاي كسروي هم چنين نظري نداشت؟ به نظر شما منشا كتاب سوزان اقاي كسروي غير از اين بود كه ايشون تصور مي كرد هر كس كه از نظر من حرف بي معنايي زد بايد راهي آتش بشه؟ فكر مي كنيد اگر كساني با چنين انديشه هايي به حكومت مي رسيدن چه اتفاقي مي افتاد؟ در واقع كسروي قرباني انديشه هايي مشابه خودش شد كه فرض مي كردن فقط خودشون صاحب حقيقت هستن.

تقصير كسروي نبوده كه مذهب شيعه(و بهائیت)دركي سطحي و روبنايي از اسلام دارد و « اعجاز » را در نثر قرآن(و کتاب اقدس) جستجو مي‌كند(هرچند كه بنظرم چاره‌ي ديگري هم ندارد!). بايد ديد كسروي چه چيزي را نقد مي‌كرده تا بعد بتوان نقدي منصفانه بر نقدهايش نوشت. از این گذشته مگر نقد مذهبی کسروی به نقد نثر محدود می شود؟

از طرف ديگر، اين گفته‌ي شما كه كسروي عرفان و تصوف و خراباتي گري را يكسان یا حتی همسان فرض مي‌كرده بنظرم ناشي از درك نادرست شما از نوشته‌هاي اوست. اين درست كه كسروي با هر سه(يا دو، من ميان خراباتي و صوفي تفاوتي نمي‌بينم)، مخالف بوده منهم با شما همنگرم، ولي اين‌ها را يك‌سان نمي‌دانسته، بلكه آنها را داراي مرجعي و منشائي مشترك مي‌دانسته و نقد آن مرجع را رديه‌اي بر هرسه‌ي(دو)فرقه‌جات. درست هم تصور مي‌كرده، منشاء اين گرايشات مذهبي دنيا ستيزي علوي است كه دنيا را در برابر آخرت حقير مي‌شمرد و دست‌بالا جهان را پلي در راه رسيدن به بهشت تصویر مي‌كند. نقد اين منشا مي‌تواند تمام فرقه‌هاي زيرمجموعه را نيز مردود نمايد چراكه فُرُق نيز بر پايه‌ي آنچه نقد مي‌شود استوار شده اند.

بخش ديگر اين نوشته‌ي شما هم درباره‌ي دل و عرفان جاي بحث دارد. ما بعد از انقلاب‌هاي گوناگون در دنيا و نيز انقلاب خودمان فهميده‌ايم كه عرفان الهي نبايد كوچكترين تاثيري بر جريانات سياسي بگذارد. در يك فضاي سالم سياسي كسي را نبايد بخاطر « انديشه‌اش » سرزنش كرد و اين چيزي است كه روشنفكر بايد در جامعه جاي بيندازد نه عرفان الهي ! به افيوني بودن تاثير مذهب بر ذهن انسان، حتي خود مذهبيون نيز معترفند و يكي از دلايل ايمان را همواره آرامش عنوان مي‌كنند.

فكر مي كنيد اگر كساني با چنين انديشه هايي به حكومت مي رسيدن چه اتفاقي مي افتاد؟

بديهي است كه آن اتفاق احتمالي بدتر از اتفاقي كه با به حكومت رسيدن صوفي‌‌هايي چون محمد غزالي مي‌افتاد؛ نمي‌بود.

در آخر هم امير جان من ادعا نكردم هنر تاثيري بر سياست و فرهنگ و اجتماع نداره....چيزي كه من گفتم اين هست كه اين تاثير محدود به دايره تنگي كه كسروي براي اون تعيين كرده نيست....بحث هايي كه امروزه حول و حوش اين عقيده جريان داره كه گفته مي شه آيا انسان بد مي تونه هنر خوب خلق كنه هم مربوط به همين قضيه هست. متاسفانه كساني مثل كسروي هنر رو با يك مانيفست سياسي اشتباه گرفتن...هنر مند چيزي ست مثل يك پيامبر...هنرمند چيزي رو بيان مي كنه كه كشف كرده..نه بيشتر و نه كمتر....اگر اثر هنري حاوي نقد اجتماعي نباشه به هيچ عنوان مستوجب كيفر نيست...هنرمند مجبور به كاري نيست...هنرمند خالق زيبايي به شمار مي آد و اين بزرگترين رسالت هر هنرمنديه...در وقاع هنرمند حقايق رو به گونه اي كاملا متفاوت از حقايق فلسفي و اجتماعي به ما نشون مي ده...از نظر انديشه هاي هنري نميشه براي هنر بايد و نبايد تعيين كرد...در واقع هنرمند با نمايش حقايق هستي به گونه اي متفاوت سعي در تحول و پالودگي اجتماع داره و نه صرفا با تهييج افكار عمومي براي دست زدن به آشوب انقلاب بر عيله هيئت حاكمه. در واقع هر واقعي چيزي هست كه نگاه ما رو نسبت به هستي متحول مي كنه...اما گويا اين تحول حتما بايد با نظر كسروي و ديكتاتورهايي مشابه اون هماهنگي داشته باشه تا مورد تاييد قرار بگيره و چنانچه بي نوايي مثل حافظ از خدا و پيغمبرش شعري گفت بايد با انگ ياوه گو اون رو مورد بي مهري قرار داد.

درست است و تا اندازه‌اي موافقم. ولي شما نكته‌ي مهمي را ناديده گرفته‌ايد. آنهم اينكه كسروي احتمالا به یک نوستالژي تاريخي رسيده بوده كه: در آن برش زماني كه مثلا حافظ مي‌زيسته(چراكه خود حافظ هم از جانب مذهب‌گرايان افراطي تهديد و ارعاب مي‌شده), زمانی که شاهان فاسد با ياري مبلغين مذهبي مردم را به كار آخرت سرگرم و دنياي‌شان را مي‌چاپيده‌اند، حافظ نمي‌بايد با گفتن اشعار دوپهلو يا ستودن ابزارهاي اين فريب(خدا,پیامبر,امام,دین) در پیمودن این راه به ايشان ياري مي‌رسانده. مي‌بينيم كه كسروي پر بيراه هم نمي‌گويد ! تنها چيزي كه او ناديده مي‌گيرد و اين ناديده گرفتن نقد وی را فاقد ‌ارزش مي‌كند، وجوه شخصي هنر است.
 

AzhyDehAk

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 آپریل 2006
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
2
اينكه درك من درباره يكسان پنداشته شدن سه مكتب فوق از طرف آقاي كسروي درست هست يا نه رو نمي دونم...اما به تمام دوستان سفارش دارم كتاب حافظ چه مي گويد رو مطالعه كنن تا به حق مطلب پي ببرن.
اتفاقا برخلاف نظر شما اين سه فرقه به هيچ عنوان از ريشه مشتركي نيستن...شايد همين مطلب به خوبي بيان كنه كه چه كسي در اشتباه هست و چه كسي مطالب رو سطحي تر مطالعه كرده. تصوف ايراني ريشه در آيين مهرپرستي ايران باستان داره در حالي كه خراباتي گري بر مبناي مكتب شكاكيت پديد اومده و عرفان هم تلفيقي از تصوف و مذهب بوده...حالا اين وسط يا تعريف من از اين سه مكتب نادرست هست و ي شما اطلاع دقيقي از اونها نداريد. پس تا اينجا من با شما در اينكه اين سه مكتب ريشه و مرجع مشتركي دارن مخالفم.
اما چيزي كه باعث حيرت من شدن جمله بعدي شما بود كه ادعا كرديد عرفان ايراني ريشه در فرهنگ علوي و تشيع داره...اگر كمي در اين باره مطالعه كنيد متوجه خواهيد شد كه ريشه عرفان ايراني چيزي نيست جز ميتراييسم...البته در شاخه هاي اين مكتب عرفان عربي هم رواج داشته...اما به هر حال ريشه عرفان در اين رو همون آيين هاي ايراني پيش از زرتشت تشكيل مي دن.....قطعا اگر فقط به نام عرفاي بزرگ ايراني توجه داشتيد متوجه مي شديد كه برخلاف نظر شما كه دنيا ستيزي علوي رو ريشه عرفان دونستيد, اكثر عرفاي بزرگ اين سرزمين از جمله حافظ, سني مذهب هستن و نه شيعه.
هيچ دقت كرديد كه چرا در طول تاريخ حكومت هاي ايراني و البته فقهاي اين سرزمين چنين دشمني عظيمي با عرفان و تصوف داشتن؟ اتفاقا عرفاي اين سرزمين تنها كساني بودن كه با تكيه بر فرهنگ كهن ايراني سعي داشتن دين رو از يك امر ظاهري و نمادين به مسئله اي عاطفي و دروني تبديل كنن....
متاسفانه سطوري مانند اينكه

AzhyDehAk عزيز بهاييان هم فکر نکنم چنان پيشرفته باشه که به پای کشور های اروپايي و آمریکايي برسن

بيانگر اين هست كه اين عزيز نگاه اشتباهي به دين دارن و از حقايق بسياري غافل هستن....البته در مورد مسائل مذهبي صحبتي نمي كنم چون هم اينجا جاي اين مطالب نيست و هم نوشته شما حاوي هيچ هدف مشخصي نيست.....متاسفانه اگر پست هاي شما رو با هم مقايسه كنيم بايد گفت كاملا نسبت به هم بي ارتباط هستن..در جايي دفاع كرديد و در جاي ديگه به همون عقيده حمله ور شدين...پس اول تكليف رو خودتون روشن كنيد.
به قول Seymou جان بد نيست كه آدم كمي با ديد بازتر به قضيه نگاه كنه و همه چيز رو سياه يا سفيد نبينه...هيچ از خودتون سوال كرديد چرا به سرعت به ياد محمد غزالي افتاديد اما از منصور حلاج و مولا جلاالدين و بايزيد بسطامي و ابوسعيد ابوالخير و باباطاهر عريان و عطار نيشابوري ياد نكرديد؟
در وقاع تلاش داشتيد با نمايش بدترين چيز ممكن همه چيز رو سياه نمايش بدين....و اين دقيقا همون كاري هست كه كسروي و امثال اون انجام مي دن...يعني با تكيه بر خرافات مذهبي تلاش دارن تا كل دين رو به عنوان يك خرافه براي عوام الناس بي سواد به نمايش بگذارن...
در حالي كه اگر به كليت يك مكتب بدون غرض و پيشداوري نگاه بشه قطعا انسان دچار چنين كجروي نخواهد شد.

به افيوني بودن تاثير مذهب بر ذهن انسان، حتي خود مذهبيون نيز معترفند و يكي از دلايل ايمان را همواره آرامش عنوان ميكنند.

اين جمله ديگه حقيقتا عجيب هست......يعني جدا شما تفاوت جمله دين افيون ملت هاست رو با اينكه ياد خدا مايه آرامش دل هاست تشخيص ندادي كه چه چنين حرفي زدين؟

در مورد كتاب حافظ چه مي گويد تنها مي تونم بگم اين كودكانه ترين نقدي بود كه تا به حال در مورد اين شخصيت ادبي و اصولا شعر و شاعري شنيده بودم. عبارت دوپهلو بودن شما رو هم چندان وقعگرايانه نمي دونم...دو پهلو بودن يعني جمله اي دو معناي كاملا متضاد و متخالف داشته باشه...در حالي اكثر اشعار حافظ چند لايه هستن و نه دو پهلو.
 

karate-kid

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 فوریه 2006
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
0
ای آژی دهاک نوجوان!

ملت ایران به سان پینوکیو بوده اند و متصوفه و دراویش و پیرها , همانند گربه نره و روباه مکار بوده اند.

همچنین دشمنان قسم خورده متصوفه( =شریعتورزان) , خود نیز خرافاتیانی زالوصفت و حیله گر بوده اند.

بدان این واقعیتهای ناب را !
 

karate-kid

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 فوریه 2006
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
0
اگر می خواهید بدانید که شریعت و عرفان دقیقا چیستند ,کتاب شاهکاری به نام

حاجی بابا اصفهانی نوشته جیمز موریه را بخوانید .

این کتای آیینه تمام نمای ایران و ایرانیان است.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا