در اين نظر كه اگر صوفيان و عرفا حكومت ايران رو به دست مي گرفتن چه اتفاقي مي افتاد چندان با شما موافق نيستم...از نظر من اين قشر در طول تاريخ ايران در زمره آگاه ترين اقشار اين سرزمين بودن...البته دلايل اين قضيه ارتباطي با اين بحث نداره....
مشكل آقاي كسروي و امثالهم در بيان تاريخ نيست...همونطور كه گفتم به عنوان يك مورخ آدم فوق العاده فاضل و دانشمندي بود...مشكل در سيستم فكري ايشون هست....يعني همون ديكتاتوري مطلقي كه به خيال خودش اون رو ازادي از قيد خرافات ناميده....مخالفت كسروي و عموم روشنفكران اون دوره با مذهب چيزي نيست كه بشه اون رو انكار كرد...اين مخالفت صرفا در خرافات و كج روي هاي مذهبي نيست...بلكه اينگونه روشنفكران با ذات مذهب و دين مداري مشكل داشتن.
اين نوع ديد باعث مي شد اين افراد از درك كنه مذهب غافل بشن و همه چيز رو صرفا در همون نمادهاي ظاهري جستجو كنن كه در طول تاريخ اسلام دچار اضمحلال شده...متهم كردن زرتشتي ها به آتش پرستي چيزي نيست كه من بتونم اون رو قبول كنم....آقاي كسروي زماني كه داشت كتاب اقدس رو مطالعه مي كرد, اگر به جاي اينكه به دنبال اشتباهات صرف ونحو عربي بگرده به دنبال معناي عميق جملات بود قطعا چنين سطوري از قلمش جاري نمي شد.
يكي از بزرگترين اشتباهات ايشون همونطور هم كه قبلا گفتم يكسان فرض كردن عرفان و توصف با خراباتي گري هست. در حالي كه اگر شما كمترين مطالعه اي در اين زمينه داشته باشيد به سرعت به تفاوت عظيم ميان اين سه شيوه تفكر پي مي بريد.
متاسفانه آقاي كسروي نخواست اين تفاوت رو قبول كنه و نتيجه چنين يكسان پنداري در اكثر آثارش كه در اين زمينه نوشته شده آشكار هست....به زعم ايشون اشعار حافظ كه از نظر بسياري حاوي نقدهاي تند اجتماعي هستن, چيزي نيست جز يك مشت ياوه گويي درباره پوچي دنيا و لذت شراب خواري.
برداشت شخصي من اين هست كه از نظر كسروي نقد يعني صرفا نقد سياسي حكومت حاكمه و لاغير...از نظر ايشون اگر كسي به دنبال تحول روحي و عرفاني آدم ها باشه كسي نيست جز يك آدم بي سر و پا. شايد اينطور اظهار نظرهاي آقاي كسروي براي روشنفكران دوران خودش خيلي جذاب بود..ولي با تجربه اي كه امروز ما از انقلاب هاي گوناگون در سراسر دنيا داريم مي دونيم كه نتيجه چنين تفكراتي چيزي نيست جز از دست رفتن همان اندك چيزي هم كه وجود داره...من فكر مي كنم عرفاي ما بايد از صدها سال پيش به اين حقيقت پي برده باشن كه به دنبال تحول دل هاي آدم ها بودن و نه صرفا شاخ و شونه كشيدن براي حكام و امرا.
البته فهم چنين مسائلي براي آقاي كسروي و روشنفكراني از اين دست كه دين رو افيون توده ها معرفي مي كنن چيز ساده اي نيست و طبيعي خواهد بود كه از نظر اين افراد خواندن اشعار حافظ كاري جز وقت تلف كردن نباشه.
از نمود هاي بارز شخصيتي در افرادي مثل كسروي ديكتاتور مآبي هست. اين افراد به ظاهر روشنگر به خيال خودشون قدم مهمي در راه مبارزه با ظلم برمي دارن...اما گويا غافل هستن كه خودشون هم چيزي از كسي كه با اون مبارزه مي كردن كم نداشتن....حكومت پادشاهي وقت تصور مي كرد صلاح مردم رو بهتر از خودشون درك مي كنه...آيا اقاي كسروي هم چنين نظري نداشت؟ به نظر شما منشا كتاب سوزان اقاي كسروي غير از اين بود كه ايشون تصور مي كرد هر كس كه از نظر من حرف بي معنايي زد بايد راهي آتش بشه؟ فكر مي كنيد اگر كساني با چنين انديشه هايي به حكومت مي رسيدن چه اتفاقي مي افتاد؟ در واقع كسروي قرباني انديشه هايي مشابه خودش شد كه فرض مي كردن فقط خودشون صاحب حقيقت هستن.
در آخر هم امير جان من ادعا نكردم هنر تاثيري بر سياست و فرهنگ و اجتماع نداره....چيزي كه من گفتم اين هست كه اين تاثير محدود به دايره تنگي كه كسروي براي اون تعيين كرده نيست....بحث هايي كه امروزه حول و حوش اين عقيده جريان داره كه گفته مي شه آيا انسان بد مي تونه هنر خوب خلق كنه هم مربوط به همين قضيه هست. متاسفانه كساني مثل كسروي هنر رو با يك مانيفست سياسي اشتباه گرفتن...هنر مند چيزي ست مثل يك پيامبر...هنرمند چيزي رو بيان مي كنه كه كشف كرده..نه بيشتر و نه كمتر....اگر اثر هنري حاوي نقد اجتماعي نباشه به هيچ عنوان مستوجب كيفر نيست...هنرمند مجبور به كاري نيست...هنرمند خالق زيبايي به شمار مي آد و اين بزرگترين رسالت هر هنرمنديه...در وقاع هنرمند حقايق رو به گونه اي كاملا متفاوت از حقايق فلسفي و اجتماعي به ما نشون مي ده...از نظر انديشه هاي هنري نميشه براي هنر بايد و نبايد تعيين كرد...در واقع هنرمند با نمايش حقايق هستي به گونه اي متفاوت سعي در تحول و پالودگي اجتماع داره و نه صرفا با تهييج افكار عمومي براي دست زدن به آشوب انقلاب بر عيله هيئت حاكمه. در واقع هر واقعي چيزي هست كه نگاه ما رو نسبت به هستي متحول مي كنه...اما گويا اين تحول حتما بايد با نظر كسروي و ديكتاتورهايي مشابه اون هماهنگي داشته باشه تا مورد تاييد قرار بگيره و چنانچه بي نوايي مثل حافظ از خدا و پيغمبرش شعري گفت بايد با انگ ياوه گو اون رو مورد بي مهري قرار داد.
دوست و هموطن عزیز به نظر من باید یا مذاهب از بین بروند یا آمیغ های آن باقی مانده و آموزاک هایی را که با خرد و زندگانی مردم مخالفند را از بین برد
که فکر کنم راه دوم خوب باشه اما بدترین کیش را همانطوری که گفتم تشیع می دانم چون گزافه گویی را در آن که به حد اعلایش رسیده دیده ام
از کسانی که 5000 معجزه برای پیامبر اسلام البته اللحساب میشمارند چه انتظاری می توان داشت در حالی که در بسیاری از جاهای قرآن پیامبر بزرگ اسلام فرموده اند که من بشری جایز الخطا و همانند شما هستم و قادر به آوردن معجزه ای نیستم و تنها وجه تمایز من با شما ارتباط من با خداست
کوچکترینشان همین وحی و جبراییل و علم غیب و چنین چیزهایی است و چیزی که هیچوقت قبولش نداشتم امام زمان بود
امام زمان چیزی است که فقط 5 درصد مسلمانان آن را قبول دارند
اما دوست عزیز کسروی بدبین نبود کسروی حقیقت رو می گفت کسروی هم خدا را بهتر از اسلامگرایان می شناخت و هم پیامبر بزرگ و اسلام را
بهاییان هم فکر نکنم چنان پیشرفته باشه که به پای کشور های اروپایی و آمریکایی برسندAzhyDehAk عزیز
بماند که چه بی دینهایی هستند و حتی خدا رو هم قبول ندارند اما ما زندگی امروزمون رو وابسته رنسانس اروپا می دانیم که در جریان اون 100 میلیون نفر کشته شدند
بله دوست عزیز جناب AzhyDehAk پیشرفت این است نه یاوه گویی های چله نشینان و قمه زنان و مفت خوران که از کیسه مردم میخورند و خود را از آنها بهتر میدانند
و دوست عزیز اگه شاهی به اسم رضاخان آمد که گفت من میدانم و لاغیر کاملا درست گفته بود اگه جمهوری را در اون زمان برقرار می کرد چیزی از ایران باقی نمی ماند ایران می شد یاوه خانه و خرافه خانه اما الان وضعیت فرق کرده تقریبا 50 درصد مردم ایران کمی وضعیت رو درک کردن و امروز است که باید جمهوری حاکم بشه نه 80 سال پیش و امروز است که ما به رضاخان دیگری نیاز داریم تا جمهوری برقرار بشه نه ... استغفرالله
پس قبول کنید که راهی جز استبداد نبود چون فقط 8 درصد مردم اون زمان سواد داشتن اون هم به پشتوانه مشروطه بود چنین مردمی چه می فهمیدند جمهوری چیست و دموکراسی برای چیست . رضا خان در زمانه ای ظهور کرد که زنان برای هم دیگر جادو و جنبل می کردند و برای مشکلات روزمره متوسل به دعا می شدند
خود را چنان با چادر و چاقچور می پوشاندند که انگار قرار است خورده بشن
آیا این زنان ایرانی که شما می گین بیشتر از شاه میدونستند و یا به پای ایشون میرسیدند در دانندگی و همچنین مردان قابل قیاس با زنان روسیه هستند که به جای زخمیان به جنگ رفتند و کشورشون رو از هجوم نژاد پرستان آلمان نجات دادند
آیا ایران قابل قیاس با آمریکا بود که زنان برای رئیس جمهوری ثبت نام می کردند:blink:
دوست عزیز web-doost کاملا درست می فرمایند اینها تماما چیزهایی از یه ریشه هستند که یا باید نابود بشوند یا آموزاک های نا درستشون رو پاک گردانند
کسروی هم جز این نمی گفت
امیدوارم کسی رو ناراحت نکرده باشم