• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شاهنامه فردوسي

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
اثر جاويدان حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي


بزرگترين شاعر دوره ساماني و غزنوي، حکيم ابوالقاسم فردوسي است. فردوسي در طبران طوس به سال 329 هجري بدنيا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولايت مکنتي داشت. از احوال او در عهد کودکي و جواني اطلاع درستي نداريم؛ اينقدر معلوم است که در جواني از برکت درآمد املاک پدر بکسي محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهيدستي افتاده است.



فردوسي از همان ابتداي کار که به کسب علم و دانش پرداخت به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاريخ و اطلاعات راجع به گذشته ايران علاقه مي ورزيد. همين علاقه به داستانهاي کهن بود که او را بفکر نظم شاهنامه انداخت.



چنانکه از گفته خود او در شاهنامه بر مي آيد، مدتها در جستجوي اين کتاب بود. مدتي را که بر سر اين کار رنج برد بتفاوت 25، 30 و 35 سال ذکر ميکنند. آنچه محقق است اين است که وي براي نظم کتاب نه از روي ترتيبي که اکنون در توالي داستانها است کار کرده و نه اينکه بدون وقفه مشغول نظم و تصنيف آن بوده است.



به هر حال فردوسي نزديک به سي سال از بهترين ايام زندگي خويش را وقف شاهنامه کرد و بر سر اينکار جواني خود را به پيري رسانيد. به اميد اتمام شاهنامه تمام ثروت و مکنت خود را اندک اندک از دست داد. در اوايل شروع اين کار، هم خود او ثروت و مکنت کافي داشت و هم بعضي از رجال و بزرگان خراسان وسايل آسايش خاطر او را فراهم مي کردند. اما در اواخر کار که ظاهراً قسمت عمده شاهنامه را به اتمام رسانده بود در دوران پيري گرفتار فقر و تنگدستي گرديد، و در دوران قحطي و گرسنگي خراسان که در حدود سال 402 هجري قمري روي داد، از ثروت و دارائي عاري بود.



بايد دانست بر خلاف آنچه مشهور است، فردوسي شاهنامه را صرفاً بخاطر علاقه خويش و حتي سالها قبل از آنکه سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طي اين کار رفته رفته ثروت و جواني را از دست داد، در صدد برآمد که آنرا بنام پادشاهي بزرگ کند و بگمان اينکه سلطان غزنين چنانکه بايد قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را بنام او کرد و راه غزنين را در پيش گرفت. اما سلطان محمود که به مدايح و اشعار ستايش آميز شاعران بيش از تاريخ و داستانهاي پهلواني علاقه داشت، قدر سخن شاعر را ندانست و او را چنانکه شايسته اش بود تشويق نکرد.



سبب آنکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نيست. بعضي گفته اند که به سبب بدگوئي حسودان، فردوسي نزد محمود به بد ديني متهم گشته بود و از اين رو سلطان باو بي اعتنائي کرد. ظاهراً بعضي از شاعران دربار سلطان محمود که بر لطف طبع و تبحر استاد طوس حسد مي بردند خاطر سلطان را مشوب کرده و داستانهاي شاهنامه و پهلوانان قديم ايران را در نظر وي پست و ناچيز جلوه داده بودند. بهر حال گويا سلطان شاهنامه را بي ارزش دانست و از رستم بزشتي ياد کرد و چنانکه مؤلف تاريخ سيستان مي گويد، بر فردوسي خشم آورد که "شاهنامه خود هيچ نيست مگر حديث رستم، و اندر **** من هزار مرد چون رستم هست".



و گفته اند که فردوسي از اين بي اعتنائي محمود بر آشفت و آزرده خاطر گشت و بيتي چند در هجو سلطان محمود گفت و از بيم محمود غزنين را ترک کرد و با خشم و ترس يک چند در شهرهائي چون هرات، ري و طبرستان متواري بود و از شهري به شهر ديگر ميرفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود طوس درگذشت. تاريخ وفاتش را بعضي 411 و برخي 416 هجري قمري نوشته اند.



گويند که چند سال بعد، محمود را بمناسبتي از فردوسي ياد آمد و از رفتاري که با آن شاعر آزاده کرده بود پشيمان گرديد و در صدد دلجوئي از او برآمد و فرمان داد تا مالي هنگفت براي او از غزنين به طوس گسيل دارند و از او دلجوئي کنند. اما چنانکه تذکره نويسان نوشته اند، روزي که هديه سلطان را از غزنين به طوس مي آوردند، جنازه شاعر را از طوس بيرون مي بردند؛ از وي جز دختري نمانده بود، زيرا پسرش هم در حيات پدر وفات يافته بود و استاد را از مرگ خود پريشان و اندوهگين ساخته بود.



شاهنامه نه فقط بزرگترين و پر مايه ترين مجموعه شعر است که از عهد ساماني و غزنوي بيادگار مانده است بلکه مهمترين سند عظمت زبان فارسي و بارزترين مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ايران قديم و خزانه لغت و گنجينه ادبيات فارسي است.



فردوسي طبع لطيف و خوي پاکيزه داشت. سخنش از طعن و هجو و دروغ و تملق خالي بود و تا ميتوانست الفاظ ناشايست و کلمات دور از اخلاق بکار نمي برد. در وطن دوستي سري پر شور داشت. به داستانهاي کهن و به تاريخ و سنن آداب نيک ايران قديم عشق مي ورزيد؛ و از تورانيان و روميان و اعراب به سبب صدماتي که بر ايران وارد آورده بودند نفرت داشت.



بهر حال استاد طوس مردي پاکدل و نوعدوست و مهربان بود و نسبت به تمام مردم محبت داشت، اما دشمنان ايران را بهيچ وجه نمي بخشود . عشق و علاقه او نسبت به شاهان و پهلوانان ايران زمين از هر بيتي که در باب آنها گفته، آشکار است و بهمين علت بايد او را دوستدار عظمت ايران و مبشر وحدت و شوکت ايران شمرد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
http://www.farhangsara.com/fferdosi1.htm
 

stefan

Registered User
تاریخ عضویت
17 آپریل 2006
نوشته‌ها
430
لایک‌ها
177
دوستان كسي هست داستان رستم و اسفنديار رو به نثر داشته باشه.

يعني در واقع اين شعر رو به نثر در آورده باشه.

لينكي, سايتي , ... رو سراغ داريد؟
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
درود بر شما

از اینکه هنوز دوستانی هستند که به داستانهای شاهنامه که همان تاریخ پر رمز و راز آریائیان جهان و بویژه تاریخ ایرانزمین است نگرش دارند خرسندم. بهترين كتابي كه تاكنون در اين زمينه در جهان چاپ شده است سري كتابهاي «داستانهاي رستم پهلوان» است. آغاز داستان را كمي مي‌نويسم:

لهراسب بر تخت پادشاهی مینشیند و پسرش گشتاسب از او شاهی و سروری میخواهد و چون نگرشی از پدر نمیبیند به سوی روم میرود و در آنجا پس از زمانی دختر پادشاه روم همسرش شده و سردار **** رومیان میشود. لهراسب پسر دیگرش "زریر"(برادر کوچکتر گشتاسب) را برای آوردن گشتاسب به روم میفرستند و او را با آزرم(احترام) و آئین به ایران می‌آورند و لهراسب تخت شاهی را بدرود میکند و به آتشکدهء نوبهار بلخ میرود و پارسایی و ستایش یزدان را پیش میگیرد و شاهی را به گشتاسب وامی‌نهد.

در این هنگام در خاندان سپیتمان(سپیدمان خانهء سپید نام خانوادگی زرتشت بود که دارندهء خانهء سپید باشد.) فرزندی با خرد و هوش و فر( با تشدید "ر") فراوان میبالد و سالها در کوهها و بیشه‌ها به اندیشه می‌پردازد و سختیها بر خود هموار میسازد تا آنکه پیام خرد و روان هستی و آفرینش خداوند جان و خرد را به گونه‌ای نو به ایرانیان میرساند.

گشتاسپ دین او را میپذیرد و ایرانیان همه به آن وخشور فرزانه می‌گروند. اینجاست که آگاهی به ارجاسب هیونان خدای میرسد و او با سپاهی بزرگ به نبرد با ایرانیان می‌پردازد. گشتاسب ایرانیان را آمادهء رویارویی با حملهء دشمن میکند و پسان در این نبرد زریر سپاهبد و بسیاری از پهلوانان ایرانی کشته میشوند و سرانجام با دلاوری بستور(پسر زریر) و نیز "اسفندیار ِ یل"(پسر بزرگ گشتاسب) پیروزی به ایران بازمیگردد و اسفندیار چندبار پادشاهی ایران را از پدر خویش میخواهد تا آنکه گشتاسب او را به بند و زندان فرمان میدهد.

آنگاه جنگهای دیگر میان ایران و ارجاسب رخ می‌دهد و گشتاسب از اسفندیار می‌خواهد که از زندان به جنگ دشمنان رود و اسفندیار از هفتخوان به پیروزی میگذرد و خواهران خویش را که در دژ روئین به بردگی گرفته بودند رهایی می‌بخشد و بر دشمن پیروز می‌شود و به نزد پدر بازمی‌گردد و گشتاسب در بزم از اسفندیار می‌خواهد که داستان هفتخوان خویش را بازگوید و اسفندیار پاسخ می‌دهد که مستی این داستان را از من مخواه که فردا در هشیاری برایت باز خواهم گفتن!

و از این جا داستان او با رستم جهان پهلوان آغاز می‌شود و روانشاد فردوسی چون بدینجا می‌رسد بیقراری در جان جهان و زمین و آسمان می‌بیند و نمی‌تواند به آسانی داستانی را بازگوید که در آن دو نیروی ایرانی در برابر هم می‌ایستند...

به پــالیز بلبل بنــالد همی!
گل از نالهء او ببالد همی!
(پالیز: بوستان و گلستان و کشتزار.)

من از ابر بینم همی باد و نم
ندانم که نرگس چرا شد دژم!؟
(نرگس دژم: نرگس شهلا نرگس به چشم شهلا میماند که با همهء زیبایی دژم و اندهگین مینماید.)

بگریـد همی بلبل از هر دوان
چو بر گل نشیند گشاید زبان

و...

zn1nib.jpg


قيمت كتاب 5000 ريال (500 تومان) و در انتشارات بلخ چاپ شده است و بگمانم در فروشگاه طهوري (روبروي دانشگاه تهران) نيز باشد.
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
با پوزش، نكته‌اي يادم رفت: اين دوره يازده جلدي است و قيمت آن 5500 تومان مي‌باشد كه همهء داستانهاي رستم پهلوان را دارا مي‌باشد و حاصل تلاش 30 سالهء مولف دانشمند آن است. براي همين است كه مي‌گويم برتر از اين كسي در اين زمينه كتابي ننوشته است.
 

stefan

Registered User
تاریخ عضویت
17 آپریل 2006
نوشته‌ها
430
لایک‌ها
177
آقا از لطفي كه كردي ممنون.

به نظر من شاهنامه از جنس بقيه آثار ادبي نيست.

و واقعا" ميتونه فرهنگ غني ما رو نشون بده. و مشخص مي كنه كه فرهنگ ما اون چيزي كه خيلي ها

سعي دارن با زور تزريق كنن نيست.

در ضمن فكر مي كنم اغلب ايراني ها به شاهنامه علاقمند هستن. من خودم علاقه زيادي به ادبيات ندارم ولي

جور ديگه اي به شاهنامه و فردوسي نگاه ميكنم.
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
درود بر شما

بله، شاهنامه براستي مانند كوهي استوار پشتيبان ملت ايران در هزارهء‌ گذشته بوده است و در آينده خواهد بود و دانشمندان با بررسي‌هايي كه انجام داده‌اند حتي داستانهاي نخستين شاهنامه را ديگر افسانه نمي‌دانند و تاريخ گذشتگان را بروشني در آن مي‌بينند. جتي در شاهنامه به پيش از سخنگويي بشر نيز اشاره شده است! اين براستي شگفت مي‌نمايد. اميدوارم تحقيقات انديشمندان و دانشمندان هر چه زودتر به نتيجه رسد تا نكته‌هاي تاريك تاريخ نمايان گردد.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
پزشکی در شاهنامه
نگه کن بدین گنبد تیز گرد --- که درمان ازویست و زویست درد

نام حكيم ابوالقاسم فردوسي و شاهنامه گرچه تداعي كنندهي سرگذشت شاهان، پهلوانان اساطيري و تاريخي است، در عينحال اين شاهكار حماسي، ادبي فارسي داراي مضامين فلسفی، اخلاقي، اجتماعي و ديگر مباحث از جمله نكات پزشكي است، نكاتي كه براي خوانندگان گرامي بهویژه پزشكان و علاقهمندان شاهنامه خالي از لطف نيست. البته تذكر اين نكتهي بديهي ضروريست كه اشارات پزشكي شاهنامه را با ويژگيهاي دانش پزشكي عصر فردوسي و باورهاي اساطيري موجود در آن عصر بايد ارزيابي كرد، نكتهي ديگر اينكه براي پرهيز از اطالهي بيشتر كلام، حتیالمقدور سعي شده است موضوعهاي بيست و يك گانهي مقاله به اختصار بيان شود. بعد از اين مقدمه ميپردازيم به اصل مطلب:

1ـ پيدايش هنر پزشكي در دوران پادشاهي جمشيد
فردوسي در شرح پادشاهي جمشيد به كاربرد عطرها و فرآوردههاي گياهي به عنوان دارو و پيدايش صنعت طب چنين اشاره مي كند:
دگر بوهاي خوش آورد باز --- كه دارند مردم به بويش نياز
چو بان و چو كافور وچون مشك ناب --- چو عود وچو عنبر چوروشن گلاب
پزشكي و درمان هر دردمند --- در تندرستي و راه گزند
كه «در تندرستي» با علم بهداشت و «راه گزند » با علم آسيب شناسي امروز قابل تطبيق است.

۲ـ سيمرغ نماد پزشك و حكيم چاره ساز
واژهي سيمرغ مركب از «سئنه = saena» نام موبد پزشك وجراح معروف و «مرو = morve» به معني مرغ در اوستا ميباشد. اين مرغ افسانهاي در شاهنامه نماد پزشك و حكيميست كه مشكلات عديدهآي ازجمله معضلات پزشكي را برطرف وموجب آرامش ميشود. بهعنوان مثال زال نوزاد را كه از سوي پدرش سام طرد شده است، در كوه پرورش میدهد و سالها بعد وقتي همين زال از زايمان طبيعي همسرش رودابه درموقع بهدنيا آوردن رستم نااميد و مضطرب است، سيمرغ با دادن مژدهي نوزاد سالم و نيرومند به او، ابرهاي تيرهي غم را از خاطر او برطرف ميكند:
چنين گفت سيمرغ كاين غم چراست --- بهچشم هژبر اندرون غم چراست
ازين سرو سيمينبر ماهروي --- يكي شير آيد ترا نام جوي


3ـ عمل رستمي یا رستمزاد (سزارين Caesarean)
مهمترين و مشهورترين اشارهي پزشكي شاهنامه، شرح تولد رستم از رودابه است كه بهعلت درشتبودن جثهي نوزاد بهدستور سيمرغ، موبد پزشكي او را با شكافتن پهلوي رودابه بهدنيا ميآورد.
فردوسي بيش از پنجاه بيت به تشريح جزييات تولد رستم اختصاص داده كه شرح آن خود مقالهاي جداگانه ميطلبد و دراينجا فقط به سه بيت آن بسنده ميشود، در بيت دوم به تابيدن سر بچه كه در اصطلاح پزشكي امروز مانور «ورسيون = version» ناميده ميشود، بهخوبي اشاره شده است:
بياورد يكي خنجر آبگون --- يكي مرد بينا دل پرفسون
شكافيد بي رنج پهلوي ماه --- بتابيد مر بچه را سر ز را
چنان بيگزندش برون آوريد --- كه كس در جهان اين شگفتي نديد


4ـ سيمرغ در نقش جراح
درجنگ رستم و اسفنديار، با توجه به زخميشدن شديد رستم و رخش، خود سيمرغ شخصاً به معاينهي زخمها پرداخته و با تخليه خون زخمهاي عميق و با بيرون كشيدن پيكانها، زخمهاي رستم و رخش را پانسمان ميكند:
نگه كرد مرغ اندرآن خستگي --- بديد اندرو راه پيوستگي
ازو چار پيكان بهبيرون كشيد --- به منقار ازآن خستگي خون كشيد
بر آن خستگيها بماليد پر --- هم اندر زمان گشت با زيب و فر
در همين نبرد است كه سيمرغ با پيبردن به نقطهي ضعف و آسيبپذير اسفنديار رويينتن و راهنمايي رستم، جنگ با پيروزي رستم پايان ميپذيرد.


5ـ فن هوشبري و به هوشآوري
فردوسي بارها به استفاده از مي و داوري خوابآور بهمنظور بيهوش كردن اشاره ميكند. در تولد رستم سيمرغ به موبد پزشك دستور ميدهد كه پیش از شكافتن پهلوي رودابه، ابتدا او را با مي بيهوش كند:
نخستين به مي ماه را مست كن --- ز دل بيم انديشه را پست كن
در داستان بيژن و منيژه هم به دستور منيژه، بيژن را با خوراندن داروي بيهوشي، مدهوش كرده وبه قصر منيژه مي برند:
بفرمود تا داروي هوشب --- پرستنده آميخت با نوش بر
بدادند چون خورد مي گشت مست --- همان خوردن و سرش بنهاد پست
ودر قصر او را با گلاب، كافور، روغن و صندل بههوش ميآورند:
بگسترد كافور بر جاي خواب --- هميريخت بر چوب صندل گلاب
بياورد روغن مر او را بداد --- كه تا گشت بيدار و چشمش گشاد
چو بيدار شد بيژن و هوش يافت --- نگاه سمنبر در آغوش يافت


6ـ نوشدارو و پادزهر
در اوستا «انوشا» ودرزبان پهلوي «انوش» بهمعني بيمرگ آمده و در زبان فارسي هم «نوش» در مقابل زهر آمده و واژهي نوشدارو مترادف با انوشا، انوش، پادزهر و ترياق ميباشد. اين نوشدارو تنها در خزانهي پادشاهان يافت ميشده و زخميها را از مرگ نجات ميداده است . رستم نيز پس از دريدن پهلوي سهراب وقتي به هويت او پي برده، براي درمان زخم پسر از شاه كيكاووس تقاضاي نوشدارو ميكند:
ازآن نوشدارو كه در گنج تست --- كجا خستگان را كند تندرست
به نزديك من با يكي جام مي --- سزد گر فرستي هم اكنون بهپي
فردوسي اشارهاي هم به پادزهر دارد و در وصف پزشك هندي كه به درمان اسكندر مأموريت يافته بود ،چنين ميگويد:
ز دانايي او را فزون بود مهر --- همي زهر بشناخت از پادزهر


7ـ گياهان دارويي
در پزشكي كهن داروها از گياهان بدست ميآمد و واژهي دارو از کلمه «دار» به معني درخت ساخته شده است (به وجه تسميه ي پرندهي داركوب توجه شود) وكلمات drug انگليسي و drog فرانسه و داروي فارسي صورت تغييرشكليافته واژهي «داروگ» در زبان پهلويست. فردوسي درشرح پادشاهي انوشيروان به رفتن برزويه ي طبيب به هند جهت آوردن گياهان طبي چنين اشاره مي كند:
چو برزوي بنهاد سر سوي كوه --- برفتند با او پزشكان گروه
برفتند هر كس كه دانا بدند --- به كار پزشكي توانا بدند
گياهان ز خشك و ز تر برگزيد --- ز پژمرده و هرچه رخشنده بود
در تولد رستم نيز موبد پزشك، به دستور سيمرغ مرهمي از كوبيدن گياهي مخصوص و آميختن آن با شير و مشك و خشككردن آن در سايه ، ساخته و بر زخم عمل رودابه ميگذارد:
گياهي كه گويمت با شير ومشك --- بكوب وبكن هر سه در سايه خشك
برآن مال از آن پس يكي پر من --- خجسته بود سايهي فر من
نكتهي ظريف اين دستور، توصيه به خشك كردن مرهم در سايه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بين نرود،توصيهاي كه امروز هم در نگهداري داروها به قوت خود باقيست، گياه طبي پرسياوشان نيز به روايت شاهنامه از خون سياوش رسته است:
به ساعت گياهي ازآن خون ب --- جز ايزد كه داند كه آن چون برست
در بخش هاي ديگر مقاله نيز از كاربرد گياهان دارويي صحبت شده است.


8ـ قطرهي چشمي
در لشكركشي كيكاووس به مازندران و جنگ او با ديو سپيد و كور شدن چشم سربازان ايراني (احتمالاً به وسيله ي گاز اشك آور سير) رستم ديو سپيد را كشته و موبد پزشكان با چكاندن خون جگر ديو سپيد در چشم سربازان، آنها را درمان ميكنند (تداعي كننده وجود ويتامين A در جگر و تأثير مثبت آن در بينايي):
چنين گفت فرزانه مردي پزشك --- كه چون خون او را بهسان سرشت
چكاني سه قطره به چشم اندرون --- شود تيرگي پاك با خون برون

9ـ مهرهي التيام بخشي شاهان
شاهان ايران بربازوي خويش مهرهاي داشتند كه هر زخمي را التيام ميداد:
ز هوشنگ و تهمورث و جمشيد --- يكي مهره بود خستگان را اميد
با اين مهره است كه كيخسرو زخم مهلك «گستهم» پهلوان نامي را درمان ميكند (مهره ي كيخسرو).


10ـ عنايت به اهميت بيمارستان جندي شاپور
پس از اعدام ماني پاک به جرم دعوي پيامبری در شهر جنديشاپور، پيكرش را ابتدا در دروازه اين شهر و سپس در جلوي ديوار بيمارستان جندي شاپور كه نقطه ي بسيار شاخص و مهم شهر بوده،آويزان مي كنند:
بياويختش از در شارسان --- دگر پيش ديوار بيمارستان


11ـ تأثير ژن و توراث در فرزند
حكيم طوس بارها به مقوله توراث تحت عنوان نژاد و گوهر اشاره كرده وبه نقش ژن در خلق وخوي و اصالت فرد توجه داد:
چنين گفت كز پاك مام و پدر --- يكي شاخ شايسته آيد به بر
كرا گوهر تن بود با نژاد --- نگويد سخن با كسي جز به داد


12ـ نشانه شناسي بيماري Albinism (زال تنی)
در اين بيماري ارثي چون رنگدانه سياه ملانين در پوست ساخته نميشود، تمام موهاي بدن سفيد و پوست هم سفيد مايل به صورتيست. چون پدر رستم نيز دچار اين اختلال بوده است، اورا زال (زال زر) مينامند.فردوسي نشانه ي زالي را چنين بيان مي كند:
ز مادر جدا شد بدان چند روز --- نگاري چو خورشيد گيتي فروز
به چهره چنان بود برسان شيد --- و ليكن همه موي بودش سپيد


13ـ شرايط پزشك
يكي از شرايط پزشك موفق تندرستی خود اوست:
پزشكي كه باشد به تن دردمند --- زبيمار چون باز دارد گزند


14ـ مشاوره پزشكي
علاوه برسيمرغ كه در موارد حساس نقش پزشك مشاور دارد، خود پزشكان هم گاهي با هم به مشاوره مينشينند:
پزشكان فرزانه گرد آمدند --- همه يك به يك داستانها زدند
ز هر گونه نيرنگها ساختند --- مرآن درد را چاره نشناختند
حتا گاهي از اقصي نقاط دنيا پزشكان با هم تبادل نظر مي كنند:
پزشكان كه از هند و از روم و چي --- چه از شهر توران و ايران زمين


15ـ پزشك در نقش سفير صلح
براي پيشگيري از حمله اسكندر به هند، «كيد» شاه هند طبيبي دانا براي درمان اسكندر ميفرستد، پزشك با درمان موفقيت آميز اسكندر، از موقعيت ممتازي برخوردار ميشود و مانع حمله اسكندر به قلمروي «كيد» مي شود:
ورا خلعت و نيكوييها بساخت --- زدانا پزشكان سرش بر فراخت


16ـ تأكيد به دادن شرح حال درست از سوي بيمار
هرآنكس كه پوشيد درد از پزشك --- زمژگان فرو ريخت خونين سرشك


17ـ نقش ورزش در تندرستي
زنيرو بود مرد را راستي --- ز سستي كژي زايد و كاستي


18ـ پرهيز از پر خوري
نباشد فراوان خورش تندرست --- بزرگ آن كه او تندرستي بجست
مكن در خورش خويشتن چارسو --- چنان خور كه نوزت بود آرزو


19ـ تأثير سوء شراب در گفتار وتصميم گيري
كسي كو خورد داروي بيهشي --- نبايد گزيدن جز از خامشي
به مستي بزرگان نبندند بند --- بويژه كسي كو بود ارجمند


20ـ پرهيز از بيش فعالي جنسي
چو افزون شود كاهش افزون بود --- ز سستي تن مرد بي خون بود


21ـ خشم مايه پشيماني و افسردگي
چو خشم آوري هم پشيمان شوي --- به پوزش نگهبان درمان شوي

اشارات پزشكي، دارويي و بهداشتي بالا در شاهنامه نكاتيست كه نظر من پزشك را به خود جلب كرد، به احتمال قوي كساني كه انس بيشتري با اين اثر بزرگ دارند، با نگاه جستجوگر كنجكاوتري ميتوانند به نكات ديگري در همين مقوله دست يابند.


پِژوهش: دکتر جواد وهابزاده اردبیلی، استاد دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، ماهنامه حافظ، شماره 13

منابع:فردوسی
1ـ شاهنامه، حكيم ابوالقاسم فردوسي، بهكوشش محمد دبير سياقي.
2ـ کشفالابیات شاهنامه فردوسي، تدوين محمد دبير سياقي.
3ـ تاريخ پزشكي و درمان جهان از آغاز تا عصر حاضر، محمد تقي سرمدي، جلد اول.
4ـ سخنراني و بحث درباره شاهنامه فردوسي، جلد سوم، سخنراني دكتر محمود نجم آبادي.
5ـ آیینها در شاهنامه فردوسي، تاليف محمد آبادي باويل.
6ـ نامه باستان، دكتر میرجلالالدین كزازي.
 

SoheilStar

Registered User
تاریخ عضویت
8 آپریل 2005
نوشته‌ها
2,849
لایک‌ها
34
سن
41
محل سکونت
Karaj
این تاپیک خیلی وقته که داره خاک میخوره و واقعا چه حیف که همچین تاپیکی هست و کسی یادی از شاهنامه اثر ارزشمند حکیم ابوالقاسم فردوسی نمیکنه حالا با شروع سریال چهل سرباز فکر میکنم زمان خوبی باشه که شروع به بحث درباره این شاهکار ایران زمین بکنیم و درباره این اثر گران قدر بحث کنیم.
21.gif
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
این تاپیک خیلی وقته که داره خاک میخوره و واقعا چه حیف که همچین تاپیکی هست و کسی یادی از شاهنامه اثر ارزشمند حکیم ابوالقاسم فردوسی نمیکنه حالا با شروع سریال چهل سرباز فکر میکنم زمان خوبی باشه که شروع به بحث درباره این شاهکار ایران زمین بکنیم و درباره این اثر گران قدر بحث کنیم.
21.gif

با اجازه از جناب بهروز عزیز قصد داریم با کمک دیگر دوستان، مقالات و نوشتارهایی پیرامون حکیم فرزانه فردوسی توسی، استاد بی همتای شعر و خرد ایران زمین را در اینجا قرار دهیم.

چــو ایــن نــامــور نــامــه آمـد بـبـن .................... ز من روی کشور شود پـر سخـن

از آن پــس نـمـیـرم که مـن زنــده​ام .................... کـه تـخـم سخن مـن پـراكنـده ​ام

هر آنکس که دارد هش و رای و دین .................... پـس از مـرگ بـر مـن کـنـد آفرین

درود به روان پاکش...
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
زندگی نامه حکیم ابوالقاسم فردوسی

حکیم فردوسی بزرگ در روستای باژ در نزدیکی توس در خراسان به سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان توس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصا به تاریخ و آگاهی های مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به ایران و تمدن کهن ایرانی بود که او را به فکر به نظم در آوردن متون باستانی و دینی ایرانیان به صورت شاهنامه انداخت، چنانکه از گفته خود او در شاهنامه بر می آید مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن نسکهای پهلوی و اوستایی و کتیبه های کهن ایرانی آنها را به صورت داستانهای شیرین و آموزنده شاهنامه در آورد و نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

در این باره می فرماید:

بسی رنـج بردم بدین سال سـی .................... عجم زنده کردم بدین پارسی

در سال 370 یا 371 هجری برابر با 980 میلادی زیر دید تیز و مستقیم جاسوس های بغداد و غزنین، تنظیم شاهنامه را آغاز می کند و به تجزیه و تحلیل نیروهای سیاسی بغداد و عناصر داخلی آنها می پردازد. فردوسی ضمن بیان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنین، بلكه با عناصر داخلی آنها نیز می ستیزد. حداقل آرزوی او این بود كه تركیبی از اقتدار ساسانیان و ویژگیهای مثبت سامانیان را در ایران ببیند. در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

الا ای بــرآورده چــرخ بـلـنـد ............... چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی ............... بـه پـیـری مرا خـوار بگذاشتـی
به جای عنانم عصا داد سال............... پـراکنده شد مال و برگشت حال

سی سال بعد یعنی در سال 400 هجری برابر با 1010 میلادی پس از پایان خلق شاهنامه این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به دلایل گوناگون و اختلاف دستگاه حكومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به توس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال 411 (تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند ) هجری برابر با 1020 میلادی در زادگاه خود بدرود حیات گفت و او را در شهر توس، در باغی که متعلق به خودش بود به خاک سپردند. ولی یاد و خاطره اش برای همه دوران در قلب ایرانیان جاودان مانده است.



آرامگاه باشکوه حکیم فرزانه فردوسی در هزارمین سال ولادت وی به فرمان رضا شاه پهلوی پس از دعوت از بزرگ ترین خاورشناسان، شاهنامه شناسان و ایران شناسان جهان در داخل باغ خود فردوسی بنا گشت. برای ساخت این مجموعه زیبا از بزرگ ترین معاران ایران بهره برده شد، سرستونهای شهر پارسه ( تخت جمشید ) و نشان ملی فروهر زرتشت نیز از مهم ترین آثار این آرامگاه است، درون آن نیز با صحنه های سنگ تراشی شده از نبردهای ایرانیان مزین شده است.

 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
شاهنامه آموزنده ترین کتاب ادبی و فرهنگی جهان

فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد ایران زمین و بزرگ ترین حماسه سرای جهان است. اهمیت فردوسی در آن است که با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان بلكه تمام فرهنگ و تاریخ و در یک سخن تمام اسناد اصالت اقوام ایرانی را جاودانگی بخشید و خود نیز بر آنچه كه می كرد و بر عظمت آن آگاه بود و می دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ویژه يك ملت، در واقع آن ملت را زندگی و جاودانگی بخشیده است. شاهنامه متعلق به همه اقوام ایرانی است و همه در این کتاب اقوام آریایی ایران نامیده شده اند.

یونسکو شاهنامه فردوسی را یکی از 3 اثر برجسته جهان معرفی نمود. به راستی هیچ ملتی به جز ایرانیان این موهبت بزرگ را نداشته اند که این کتاب جهانی و انسان ساز و فرهنگ پرور که کل تاریخ و فرهنگ نیاکانشان را گردآوری کرده باشد را داشته باشند.

هر ایرانی که شاهنامه را با عمق وجودش درک کند هرگز از راه درستی و انسانیت خارج نمی شود و به اوج پیشرفت و دانش و کمال خواهد رسید. یکی از مشکلات ما ایرانیان امروز این است که با هویت خود بیگانه هستیم. شاهنامه به هیچ وجه یک کتاب داستانی و جنگی نمی باشد بلکه باشکوه ترین نظم تاریخی جهان است که تمامی نوشتار آن آموزنده و درس زندگی است.

نادر شاه بزرگ
نیز پس از نجات ایران زمین چنین گفت :

شاهنامه فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است



چنین است رسم سرای سپنج ............... نـمـانـی درو جــاودانـه مـرنــج

نـه دانـا گـذر یابد از چـنـگ مـرگ ............... نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ

اگر شاه باشی و گر زرتشت ............... نهالی ز خاکست و بالین ز خـشـت

چنان دان که گیتی ترا دشمن است ............... زمین بستر و گور پیراهن است

اگر چرخ گردان کشد زین تو............... سرانجام خشت است بالین تو

دلت را به تیمار چندین مبند ............... پس ایمن مشو از سپهر بلند

تو بیجان شوی او بماند دراز............... حدیثی دراز است چندین مناز​


اوج ملی گرایی در سروده های فردوسی بزرگ به وضوح دیده می شود:


سیاوش منم نه از پریزادگان ............... از ایرانم از شهر آزادگان

که ایران بهشت است یا بوستان ............... همی بوی مشک آید از بوستان

سپندارمذ پاسبان تو ( ایران ) باد ............... ز خرداد روشن روان تو باد

ندانی که ایران نشست من است ............... جهان سر به زیر دست من است

هنر نزد ایرانیان است و بس............... ندادند شیر ژیان را به کس

همه یک دلانند و یزدان شناس............... به نیکی ندارند از بد هراس

دریغ است ایران که ویران شود............... کنام پلنگان و شیران شود

همه جای جنگی سواران بدی ............... نشستن گه شهریاران بدی

چو ایران نباشد تن من مباد............... بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

همه روی یکسر به جنگ آوریم...............جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش............... زن و کودک وخرد و فرزند خویش

همه سر به تن کشتن دهیم ............... از آن به که کشور به دشمن دهیم

چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنیادی و اصلی به شمار می آید و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده كه هر ضلع آن بیانگر یكی از این چهار عنصر است:

ملیت ایرانی ، خردمندی ، عدالت و دین ورزی

او هر موضوع و هر حكایتی را بر پایه این چهار عنصر تقسیم می كند. علاوه بر این شاهنامه، شناسنامه فرهنگی ما ایرانیان است كه می كوشد تا به تاخت و تازهای ستمگران پاسخ دهد، او ایرانی را معادل آزاده می داند و از ایرانیان با تعبیر آزادگان یاد می كند. بدان سبب كه پاسخی به ستمهای امویان و عباسیان نیز داده باشد چرا كه مدت زمان درازی ایرانیان موالی خوانده می شدند و با آنان همانند انسان های درجه دوم رفتار می شد. بنابراین شاهنامه از این منظر، بیش از آنكه بیان اندیشه ها و نیات یك فرد باشد، ارتقای نگرشی ملی و انسانی و یا تعالی بخشیدن نوعی جهان بینی است.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
زبان، شرح حال انسان هاست. اگر زبان را برداریم تقریبا چیزی از شخصیت، عقاید، خاطرات و افكار **** یافته ما باقی نخواهد ماند. بدون زبان موجودیت انسان هم به پایان می رسد. زبان، ذخیره نمادین اندیشه ها، عواطف، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افكار قالبی و انگیزه هایی است كه در سوق دادن و تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد. همگان بر این باورند كه واژه ها در كارگاه اندیشه و جهان بینی اندیشمندان و روشنفكران هر دوره درهم می آمیزند تا زایش مفاهیم عمیق انسانی تا ابد تداوم یابد.

با وجود این، در یک داوری دقیق، تمایزات غیر قابل كتمان و قوت كلام سخنسرای نام آور ایرانی حكیم ابوالقاسم فردوسی با همتایان هم عصر خود آشكارا به چشم می خورد. زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تیزبین او، در محدودیت قالبهای شعری، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزیر به گونه شگفت آوری زنده، ملموس و دور پرواز است. فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاكم در زمان خود، ناگزیر برای بیان مسائل روز، زبانی كنایه و اسطوره ای انتخاب كرده است درحالی كه محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است، بدین اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است كه توان به تصویر كشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است.

پایان سخن آنكه انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترک بود.

شادروان ملک الشعرای بهار می فرماید :

آنچه كوروش كرد و دارا وانچه زرتشت مهین ............... زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرین
نام ایــــران رفته بــود از یـاد تا تـازی و تـرک ............... تركــتــازی را بــرون راندند لاشـــه از كـمین
ای مبـــارک اوستـــاد‚ ای شاعـــر والا نژاد ............... ای سخنهایت بســوی راستی حبلی متین
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند ............... آزمـــنـــدان بــخیـــل و تاجـــداران ظـنــیــن
انوری در ستایش از فردوسی بزرگ می فرماید :

آفرین بـر روان فــــردوسی ............... آن همایـون همای فـرخنده

او نه استاد بود و ما شاگرد ............... او خــداونــد بود و مـا بنده​


بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفا به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست، بعضی گفته اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد و از این رو سلطان به او بی اعتنایی کرد. ظاهرا بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی رشک می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر روی سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت:

"شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم و اندر **** من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنایی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهایی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، توس درگذشت.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به توس بفرستند و از او دلجویی کنند اما چنانکه نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به توس می آوردند، جنازه شاعر را از توس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت و به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
ویژگیهای هنری شاهنامه

شاهنامه، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در توفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

گرت زین بد آید، گناه من است ............... چنین است و آیین و راه من است​

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، فرهنگ ایران را به بهترین روش ممکن از یورش اعراب بایده نشین رهایی بخشید. اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی ملتی کهن دارد.

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدودا از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

بـــنـــاهـای آبــاد گـــردد خـــراب............... ز بــاران و از گــردش آفــتــاب
پـی افـکنـدم از نظـم کـاخی بلـند...............کـه از بـاد و بـاران نـیـابـد گزند
بسی رنج بردم در این سال سی ...............عجم زنده کردم بدین پارسی​

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد. زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی كاهش می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند که تو هرگز این نوشتار من را دورغ مدان زیرا او می دانست که تمامی نوشتارش برگفته شده از متون کهن پهلوی ساسانی و اوستایی باستانی است :

تو این را دروغ و فسانه مدان ............... به یکسان روش در زمانه مدان

از او هـرچـه اندر خورد با خرد ............... دگـر بــر ره رمـز مـعـنـی بــرد​

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است، پهلوانان و جنگجویان این نبرد دائمی، در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

اندیشه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران، آنرا در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده اند. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و... از این دسته اند. شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدند.

اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
تصویرسازی در شاهنامه

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.
تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم توس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزیی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر............... برآورد بر سان زرین سپر
***​

پدید آمد آن خنجر تابناک ............... به کردار یاقوت شد روی خاک
***​

چو زرین سپر برگرفت آفتاب ............... سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید ............... شب تیره بر چرخ لشگر کشید​

موسیقی در شاهنامه

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند. علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس ...............هوا نیلگـون شد، زمین آبـنوس

چـو برق درخشنده از تیره میغ ............... همی آتش افروخت از گرز و تیغ

هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش ............... ز بس نیزه و گونه گونه درفش

از آواز دیــوان و از تـيره گـرد ............... ز غـریـدن کـوس و اسـب نـبـرد

شکافیده کوه و زمین بر درید ............... بدان گونه پیکار کین کس ندید

چـکـاچـاک گرز آمد و تیغ و تیر............... ز خون یلان دشت گشت آبگیر

زمین شد به کردار دریای قیر............... همه موجش از خنجر و گرز و تیر

دمان باد پایان چو کشتی بر آب ............... سوی غرق دارند گفتی شتاب
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
بنمایه داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب به دلیل آنکه به دستور و سرمایه ابومنصور توسی فراهم آمد، به شاهنامه ابومنصوری شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره در قرن چهارم دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد. او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد. دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو می توان بخش نخست شاهنامه را از دقیقی دانست ولی ادامه و بخش بسیاری دیگر از شاهنامه را فردوسی از متون خدای نام ساسانی و نبشته های پهلوی و اوستایی گردآوری نموده است. بخش های اصلی شاهنامه موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلا به سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم می شود...
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

در این عهد جنگها غالبا جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و ***** کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)

در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.

پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، توس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

فردوسی از یورش **** تازی به ایران که شهرها و روستاها را یکی پس از دیگری ویران می کردند ناخشنود است و به سختی از آن خرده می گیرد:

چـنـیـن گشت پـرگـار چــرخ بـلـنـد .................... که آیـد بـر ایـن پــادشـاهـی گـزنـد ( ساسانی )

ازیــن زاغ سـاران بـی آب و رنــگ .................... نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ ( اعراب )​

تاسف از سرنگونی شاهنشاهی کهن و باستانی ساسانی :


به ایـرانـیـان زار و گـریـان شـدم .................... ز سـاسـانـیـان نـیـز بریان شدم

دریغ آن سروتاج وآن تخت و داد .................... دریغ آن بزرگی و فر و نژاد

کزین پس شکست آید از تازیان .................... سـتـاره نگردد مـگـر بر زیـان

بریـن سـالـیـان چـار صـد بگـذرد .................... کزین تخمه گیتی کسی نسپرد

ایرانیان تلاشهای بسیاری برای حفظ یزدگرد سوم را انجام دادند ولی شوربختانه موفق نشدند :

که من با سپاهی بسختی درم .................... به رنج و غم و شوربختی درم

چو گیتی شود تنگ بر شهریار.................... تو گنج و تن وجان گرامی مدار

کز این تخمه ی نامدار ارجمند .................... نماندست جز شهر یا ر بلند

بکوشش مکن هیچ سستی بکار.................... که چون او نباشد دگر شهریار

ز ساسانیان یادگار اوست و بس .................... کزین پس نبینند ازین تخمه کس

دریغ آن سر و تاج وآن مهرو داد .................... که خواهد شدن تخم شاهی بباد

چون تخت شاهنشاهی ایران که مرکز تمدن و هنر آسیایی بوده است با منبر اعراب بادیه نشین یکی می شود عاقبت کار ملت ایران تیره و تار خواهد شد :

چو با تخت منبر برابر شود .................... همه نام بوبکر و عمر شود

تبه گردد این رنجهای دراز .................... نشیبی درازست پیش فراز

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر .................... ز اختر همه تازیان راست بهر

چو روز اندر آید به روز دراز .................... شود ناسزا شاه گردن فراز

بپوشد ازیشان گروهی سیاه ........................ ز دیبا نهند از بر سر کلا

به رنج یکی دیگری برخورد .................... به داد و به بخشش هسی ننگرد

ز پیمان بگردند و از راستی .................... گرامی شود کژی و کاستی

پیاده شود مردم جنگجوی .................... سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی

رباید همی این از آن آن ازین .................... ز نفرین ندانند باز آفرین

نهانی بتر زآشکارا شود .................... دل شاهشان سنگ خارا شود

بداندیش گردد پدر بر پسر.................... پسر بر پدر همچنین چاره گر

شود بنده ی بی هنر شهریار.................... نژاد و بزرگی نیاید به کار

به گیتی نماند کسی را وفا .................... روان و زبانها شود پر جفا

ازایران واز ترک و از تازیان .................... نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود .................... سخن ها به کردار بازی بود

همه گنجها زیر دامن نهند .................... بمیرند و کوشش به دشمن دهند

چنان فاش گردد غم ورنج و شور.................... که رامش به هنگام بهرام گور

نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام .................... همه چاره و تنبل و ساز دام

زیان کسان از پی سود خویش .................... بجویند و دین اندر آرند پیش
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
نوشتاری پیرامون فردوسى و شاهنامه او در ادبیات ارمنى از لئون میناسیان

فردوسى، شاعر نامى ایران یكى از بزرگ ترین شاعران و حماسه ‏سرایان دنیاست كه نام او همیشه زنده و جاوید و آثار او همیشه لذت ‏بخش خوانندگان ملل مختلف جهان است.​

مشهور ترین حماسه فردوسى، شاهنامه است كه تقریبا به سی زبان مختلف جهان ترجمه شده است كه یكى از آنها زبان ارمنى مى‏باشد. ( ارمنیان یکی از اقوام آریایی ایران هستند که پس از قرار داد ننگین گلستان به اشغال روسها در آمدند و سپس استقلال یافتند). قبل از آنكه به تفسیر ترجمه شاهنامه بپردازیم باید گفت كه شخصیت فردوسى در ادبیات ارمنى جاى بسزایى دارد و در وصف حال او اشعار متعددى نیز سروده ‏اند كه درباره مهر او در بین ارامنه و قدرشناسى از طرف خوانندگان، آثار او را تایید مى ‏كند.

یكى از شاعران ارمنى بنام هوانس تومانیان، فردوسى را بلبل فارس ( ایران ) و همیشه زنده لقب داده است.

قسمتى از شاهنامه اولین بار به زبان ارمنى در سال 40 - 1830 میلادى توسط ماردیروس ظهرابیان ترجمه و در یك مجله به نام ازگاسر آراراتیان (naitararA resagzA) كه در كلكته هندوستان منتشر مى‏شده است در سال 1851 به چاپ رسیده است. نویسندگان ارمنى در قرن سیزدهم میلادى با شاهنامه آشنا بوده و در ادبیات ارمنى از آن یاد شده است. در كتابهاى درسى زبان ارمنى نیز مقالاتى درباره فردوسى و اشعار متعددى در وصف او سروده شده است كه آنها فردوسى را شاعر بزرگ و حماسه ‏سراى گرانقدر لقب داده‏اند.

چنانكه گفته شد از شاهنامه اولین بار به زبان ارمنى قدیم یعنى گرابار (grabar) در سال 1851 در مجله ای به چاپ رسیده است و بعدا باز با ترجمه همان شخص ماردیروس ظهرابیان در سال 1886 در كتابى در جلفاى اصفهان چند صفحه چاپ شده است. در سال 1893 توسط ساموئل گلزادیان (naidazloG leumaS) قسمتهایى از شاهنامه مربوط به رستم و سهراب و ضحاک در 150 صفحه در شهر شوش ( قراباغ کنونی ) ترجمه و به چاپ رسیده است. در سال 1909 توسط مهرداد تیراكیان قسمت « اردشیر بابكان » ترجمه و در شهر نیویورک به چاپ رسیده و چندین بار او از ترجمه شاهنامه در مجلات ارمنى زبان اشعارى نیز به چاپ رسانده است. در سال 1934 كه جشنهاى یک هزارمین سالگرد تولد شاعر بزرگ فردوسى برگزار مى‏ شد هوسپ میرزایان كه چندین دوره نماینده ارامنه در مجلس بوده و قسمتهایى از شاهنامه « رستم و سهراب » ، « رستم و اشكبوس » و « رستم و اسفندیار » با چیره ‏دستى و شیرین ‏زبانى كه از نظر روانى و سلامت از متن اصلی هیچ كم و كسر ندارد و حتى با وزن و ریتم شیرین خوانده مى ‏شود، در تهران در 170 صفحه به قطع جیبى به چاپ رسیده است. در همان سال داستان « رستم و سهراب » توسط گورگ اسادور (groge eruotas) و قسمتهاى دیگر از شاهنامه در یک جلد ترجمه و به چاپ رسیده، قبل از آن هم در یک مجله قسمت « بیژن و منیژه » در سال 1924 ترجمه و چاپ نموده بود.

كتاب دیگرى به عنوان « فردوسى و شاهنامه او » كه تفسیر و تحلیل آن مى ‏باشد در سال 1934 در تهران توسط پروفسور روبن آبراهامیان استاد دانشگاه تهران در 160 صفحه به چاپ رسیده است، همچنین از طرف او قسمت « بهرام گور و آزاده » ترجمه شده است. در سال 1934 روزنامه‏ها و مجلات زبان ارمنى مقالات متعددى نوشته و یا شماره‏هاى مخصوص به چاپ رسانده و جشنهایى برپا نموده‏اند كه جشن ارامنه تهران در باشگاه ارامنه برگزار شده است. بجز این ترجمه دو نویسنده ارمنى قسمتهایى از شاهنامه را به صورت نمایشنامه درآورده‏اند، یكى از آنها شاعر ارمنى بنام گورگ دارفى قسمت « سیاوش و سودابه» در سال 1936 در تهران و دیگرى هنرمند تاتر مگردیچ جانیان در سالهاى 1936 و 1956 در ایروان پایتخت ارمنستان بچاپ رسانده كه چندین مرتبه روى صحنه آمده‏اند.
 
بالا