• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

radium

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2009
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
4
گاهی ناله ای می شوم

و در خویش فرو می روم

و تبسمی بی معنا

که از روز تکراری ترم و

از شب سیاهتر

و عاقبت

در حسرت جزیره دوردست مرده ام
 

radium

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2009
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
4
اربابان فربه ی فخر فروش
آنسوی پنجره های خوشبختی
غلامان سیاه بخت رنجور
این سوی پنجره های خوشبختی
پنجره مرزی است که شیشه های رنگین نازکش
گویی آسمان را از زمین جدا می کند,
زمستان را از بهار
و نور را از تاریکی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مزن فریاد و مخور غصه
که پایانی ندارد این قصه

کاغذ دل پاره پاره
آروز دارد برای یک راه چاره
که ای کاش به یک باره

شب غم به مرگم میرسید
تا قلم اشک از دیدگانش نمیچکید
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بگذار ابريترين شعرهايم را با غريب ترين لهجه بخوانم


اين عادت من است كه هر غروب بر ايوان دلتنگيم مي نشينم


و خويش را مرور مي كنم....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من گذشتم زخود وبی خود وتنها گشتم
درسراپرده ی شب محو تماشا گشتم
آدم ساده دلی بودم و حالم خوش بود
ناگهان دیدمت و عاشق لیلا گشتم
آتش عشق تو در خرمن جانم افتاد
همچو شمع سوختم وهمدم گرما گشتم
بعدازآن مثل اسیری شده ام درقفست
از غم دوری تو یکه و تنها گشتم
روزها درنظرم بود سیاه و تاریک
مهربان چشم تورا دیدم وبینا گشتم
باده ی عشق تو را از دو لبت نوشیدم
بین حوران جهان مست توزیبا گشتم
دین ودل باختم و گوشه نشین تو شدم
بهر دیدار رخت غرق تمنا گشتم
تو نسیبه دل من گشتی ومن عاشق تو
تو شد ی ماه منو من شه دنیا گشتم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چه می شد دستانم به دستانت گره می شد
چه می شد آغوشم در آغوش خوش تو جا می شد
چه می شد اشکهایم با لبخندت یکی می شد
چه می شد بوسه هایم بر گونه های سرخت جاری می شد
چه می شد گل هایی را که هدیه دادم در قلب تو سبد سبد
عشق می شد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
سرخوش زسبوي غم پنهاني خويشم
چون زلف تو سرگرم پريشاني خويشم
در بزم وصال تو نگويم ز کم و بيش
چون آينه خو کرده ي حيراني خويشم
لب باز نکردم به خروشي و فغاني
من محرم راز دل طوفاني خويشم
يک چند پشيمان شدم از رندي و مستي
عمريست پشيمان ز پشيماني خويشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گران جاني خويشم
بشکسته‌تر ازخويش نديدم به همه عمر
افسرده دل از خويشم و زنداني خويشم
هر چند امين، بسته دنيا نيم اما
دلبسته ياران خراساني خويشم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من
تنهایی
چشمان خیس از اشك
دلتنگی
امید فنا شده
شب بی ستاره
نه ماهی نه مهتابی
انسانهای بی دل
سوسویی دور از این دیار
من شكست خورده
نگاهی آشفته
هیچ كس نمی فهمد.....
بغضی در سینه ام
درد ی پایان ناپذیر
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
و من تنها کسی نبودم
که ساده دلانه
به تور بی روزنه ی بی انتها دل سپرده بودم

من هنوز وامانده ی این پرسشم
که در چشم زاغ پیر
سپیدی زلال یاس

چه رنگی دارد؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در عمق تنهایی ام ..در سکوت پایان ناپذیر اتاقم...دلم برای خودم سوخت و خاکستر شد
برای دلی که هیچ ظلمی نکردو هیچ جفایی نکرد و هیچ کس را نیازرد
اما خود ظلم و جفا دید و شکست و خرد شد....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من به تنهایی خود چندی است عادت كرده ام
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا به حقیقت چه كسی با چه كسی خواهد گفت
و گاه به آن می اندیشم
كه كمی قبل تر از مرگ خودم خبر فوت دلم را چه كسی به تن خسته و مجروح تر از چشم ترم می گوید
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تورا دوست میدارم هم قسم
باز هم امروز در دلم دردی دارم بازم چشمانم از حسرت خیس است
آخر چرا تو را غریبه میدانم؟
تو که تمام دل را مال خود کرده ای تو که الماس چشمایم را گرفته ای
یادت است غریبه من انروز تو را دیدم
من بین آن همه چشم تو را شناختم تو را که با همه فرق داشتی اما چرا همه نمیرفتند
تا من بتوانم با تو تنها باشم؟
تو را که بعد از آن قبله ام را بر گرداندم و چشمهایم گریان است
مدتی است که مثل روحی سرگردانم
مثله روحی که در کوچه های شعر به دنبال آشنایی تو می گردم
تا شاید دستهایم که از لبهایم عاشقترنداز تو نشانی پیدا کنند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باز هم احساس کرده اي که شايد من هستم
و چه خودخواهانه
تنهايي عاشقي ميکني
و من چه مظلومانه عشق را سکوت ميکنم
به سادگي يک رهگذر
عشق مي ورزي
سخن شيرين ميگويي
ولي فردا راهت را گم ميکني
و هر روز پنجره را باز ميکنم
به آسمان مينگرم
گاهي خورشيد را ميبينم
و شايد تورا
حتي نميدانم خانه ات کجاست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقتی باران بهاری

اقاقی های کوچه مان را از آغوش درختان

جدا میکند

زاویه ی چشمانم منفرجه میشود

برای دیدن این وسعت بی نهایت

چه قدر با باران این روزها زندگی میکنم

چه قدر با لحظه های این روزها عجین ام.

انگار آسمان دو دستی

قلبم را از زنگارها میسابد.

چه خوب

که گاهی مثل دیگ مسی مادر بزرگ

سفید سفید شوی

برای من که زندگی

داشت نفسم را میبرید

این روزها

به سان

ان مع العسر یسرا است.

فقط...

ملالی نیست جز دوری ز دریا.

این جا فقط جای تو خالیست.!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای خدا غصه نخور ! از تو فراری نشدم
بعد از ان حادثه در کفر تو جاری نشدم
با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد
شاکی از اینکه مرا دوست نداری نشدم
ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد
منکه ویران تر از این ابر بهاری نشدم
قسمتم بود اگر رفت و منو تنها کرد
بعد از او غرق شکایت زتو اری نشدم
ای خدا غصه نخور باز همین می مانم
من زمین خورده ی این ضربه ی کاری نشدم !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در آستانه ی کوچه ی زندگی
دفتر تقدیرم را نظاره می کنم
که دستان قدرتمند سرنوشت آن را ورق می زند
و نوشته هایش را قلم قسمت تغییر می دهد
آرزوی این را داشتم که
روزی بتوانم بوته ی سرنوشت را از ریشه بخشکانم
تا هیچ وقت نتواند
دفترم را با دستان بی مهرش ورق زند
و آنان را که دوستشان دارم
هیچ وقت با تکرار واژه ی قسمت از من نگیرد .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باران اگر دستش به بالای ابرها نمی رسد
تصویر ماه را
روی آینهء لرزان دریا می بوسد
خوب شد این چند عکس قدیمی ات را ...
کنار خداحافظی شتابان آن سال
جا گذاشتی !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مرا عمری به دنبالت کشاندی...
سرنجامم به خاکستر نشاندی...
ربودی دفتر دل را و افسوس...
که سطری هم از این دفتر نخواندی...!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم کرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در دالان سرد و تاريك زندگي
ها كردن شايد كمي دستمان را گرم كند
اما اگر نبود گرماي عشقي
وجودمان همان خاك بود كه بود...
هماره بايد روشن بماند اين شمع كه
زندگي شمع و پروانه بودن است ،‌
- سوختن و سوختن -
تا شايد سرماي اين ويرانه را تاب آوریم .
 
بالا