Armadillo
Registered User
همه ش با خودم می گم: "به زودی از این جهنم می رم"
و این شعاریه که تا الان زنده نگهم داشته
[2]
و این شعاریه که تا الان زنده نگهم داشته
[2]
You gotta change your "Saaghi" dude.
همش با خودم میگم : " هیچ وقت از این جهنم نمیرم چون مسبب ایجاد این جهنم خودم و اطرافیانم هستم پس خودمم وظیفه دارم که آتیشش رو خاموش کنم و این رو هم میدونم که اگه با این حجم از نفرت و بدبینی به هر جای دیگه ی از جهان هم برم دیر یا زود اون جا رو هم تبدیل به جهنمی مشابه همین جا خواهم کرد دقیقا عین همون بلایی که برادران مهاجر عزیزم دارند سر اروپا میارند "
و این شعاریه که تا الان زنده نگهم داشته![]()
خب چجوری دقیقا؟همش با خودم میگم : " هیچ وقت از این جهنم نمیرم چون مسبب ایجاد این جهنم خودم و اطرافیانم هستم پس خودمم وظیفه دارم که آتیشش رو خاموش کنم و این رو هم میدونم که اگه با این حجم از نفرت و بدبینی به هر جای دیگه ی از جهان هم برم دیر یا زود اون جا رو هم تبدیل به جهنمی مشابه همین جا خواهم کرد دقیقا عین همون بلایی که برادران مهاجر عزیزم دارند سر اروپا میارند "
و این شعاریه که تا الان زنده نگهم داشته![]()
همش با خودم میگم : " هیچ وقت از این جهنم نمیرم چون مسبب ایجاد این جهنم خودم و اطرافیانم هستم پس خودمم وظیفه دارم که آتیشش رو خاموش کنم و این رو هم میدونم که اگه با این حجم از نفرت و بدبینی به هر جای دیگه ی از جهان هم برم دیر یا زود اون جا رو هم تبدیل به جهنمی مشابه همین جا خواهم کرد دقیقا عین همون بلایی که برادران مهاجر عزیزم دارند سر اروپا میارند "
و این شعاریه که تا الان زنده نگهم داشته![]()
خب چجوری دقیقا؟
بخوای کاری کنی سر از یه جایی درمیاری که...
بگذریم. شما راهکار ارائه بده، من می مونم.
ولی خب یه نکتات بدی هست مثلا اینکه تو آلمان نازی هم عضویت تو حزب برای همه اجباری نبود :
http://fa.wikipedia.org/wiki/کارل_دونیتس
یا اعتراضات کوچیکی که انجام می شد حرکت به وجود می آورد اونم با وجود اینکه حداقل برخورد این بود که گشتاپو طرف رو 10 بار زنده بکشه و بعد سرشو با گیوتین قطع کنن.
آخه کدوم حرکت؟ به نظر من حرکتیم باشه سودی نداره، دقیقا همونطور که یه سرطان بدخیم بعد درمان دوباره ادامه پیدا می کنه.اینکه چه جوری و چگونه این امر تحقق پیدا میکنه چیزی نیست که لازم باشه من به شما دیکته کنم ! راه حلیه که ضمن حرکت بدست میاد ! پیشرفت و توسعه یه فرآیند مکانیکی نیست که دستورالعمل و نقشه و راه کارهاش از قبل معلوم و مکتوب باشه ! جریانات اجتماعی بیشتر از فرآیندهای ارگانیکی طبعیت میکنند تا مکانیکی ! اصلا با این شیوه از نگرشت هم یه مقدار مخالفم ! چرا ؟ چونکه این تیپ نگرش ما ریشه در همین سنت حاکم بر اجتماعمون داره که داره طی هزار و خورده ای سال پیوسته تیشه به ریشمون میزنه ! همه ی ماها منتظر یه مرجع یه استاد یه پیر یه مرشد یه صاحب نظر هستیم که با ارائه راهکارهای جادوییش یهو ما رو از فرش به عرش برسونه ! این وظیفه روی دوش تک تک ماهاست ! همه ی ما باید با این چالش درگیر بشیم چون در نهایت از توی این سیل عظیم بالاخره یکی موفق خواهد شد که یه راهکار مناسبی ارائه کنه ! این زیاد صحیح نیست که همه نگاهمون به دست همدیگه باشه و در عین حال هیچ کدوم هم هیچ گام مثبتی برنداریم ! درسته اروپا نمونه ی یه مدل موفق برای مطالعه است که میشه کلی ازش درس های مثبت گرفت ولی این رو هم نباید فراموش کنیم که این فرهنگ اروپایی و غربی تنها 200 ساله که به این مرحله رسیده و این اوج رفاه اجتماعی ایش عمری کمتر از صد سال داره ! مشکل ما در این اینه که داریم یه قهرمان در اوج (اروپا ) رو با یه فرد ضعیف ( خودمون ) مقایسه میکنیم و این مقایسه از جهاتی اصلا صحیح نیست !
آخه کدوم حرکت؟ به نظر من حرکتیم باشه سودی نداره، دقیقا همونطور که یه سرطان بدخیم بعد درمان دوباره ادامه پیدا می کنه.
در مورد اروپا هم موافق نیستم که 100 ساله به اینجا رسیدن. اونا از رنسانس به بعد داشتن با پول مستعمرات و انقلاب صنعتی و ... عشق و حال می کردن.
من حاضرم برم ماداگاسکار زندگی کنم ولی جایی زندگی نکنم که رو کلی ثروت خوابیده و فقط یه عده خاصی توش می خورن.
تاریخ رو خوب ورق زدینه دیگه پسر جان نشد ! ببین یه متفکر یه منتقد اجتماعی اول از همه باید عینک بدبینی رو بگذاره کنار تا بتونه صورت مسئله و مشکل رو به دور از شکل عجیبی که رنگ و لعاب بدبینی بهش داده ببینه ! هر دوره ای از تاریخ رو که نگاه کنی پر از سختی و تنگنا و مشقته ! مثلا شما یه نگاه به دوران انقلاب کبیر فرانسه که یک مبداء برای انقلابات اروپاییه بنداز ! از شروع اون که باحمله به زندان باستیل شروع میشه تا حاکمیت انقلابی ها و عزل و اعدام پادشاه و بعدش تصفیه حساب های خونین گروهای انقلابی ژاکوبن ها و ژیروندن ها از همدیگه ( 50 هزار نفر همدیگه رو سلاخی کردند ) و بعدش هم کندن سر رهبران انقلابی مثل روبسپیر و دانتون یا حتی دانشمندی مثل لاوازیه با گیوتن ( دوره ای که خودشون بهش لقب دوره وحشت دادند ) تا حاکمیت دوباره دیکتاتوری ناپلئون و ..... مطمئنا اگه ما در اون دوران بودیم کوچکترین روزنه ی امیدی هم برامون نمونده بود ! میخوام این رو بگم که این وضعیت داغون فعلی ذهن و روح ماها چیز تازه ای در تاریخ اجتماعات بشری نیست و همه این روزگار تجربه کردند ! فقط باید در این راه نا امید نشد ! دقیقا میشه گفت که اروپا صد ساله که به این رفاه چشمگیر و رشک برانگیز رسیده ! ببین دوران قرون وسطی که خودشون هم بهش دوران تاریک میگند از فروپاشی جمهوری روم غربی ( آغاز مسیحیت ) بود تا چند قرن بعد از آخرین جنگ صلیبی که تقریبا میشه تا قرن های 14 و 15 اروپا ! این دوران هزار و اندی ساله قرون وسطی که همش دوران تفتیش عقاید و بیماری و طاعون های همه گیرو زنده سوزندن دانشمندها و متفکرها و ..... توی اروپا بود که دیگه تیرگی ایش جای بحثی نداره ! از قرن 15 تا 17 میشه دوران رنسانس که اروپایی ها بعد از رفورم دینی ( پروتستانیزم مارتین لوتر و ژان کالون ) به قول خودشون ارزش های یونان و روم باستان رو زنده کردند ! این دوران هم دورانی بود که هنوز اروپا آغاز راه بود و سعی در داشتن روابط بازتر تجاری با کشور های مجاور مثل امپراطوری قدرتمند عثمانی یا صفویه در ایران بود ! در این دوران تازه استعمار غرب شروع میشه و تنها شامل ملت های بسیار بدوی مثل آمریکای لاتین یا استرالیا میشه که تازه همین شروع استعمار هم پر از سختی و مرارت بوده و همش عشق و حال نبوده ( برای مثال افرادی مثل ماژلان یا کلمب با 40 تا کشتی حدودا سفر رو شروع میکردند ولی تنها یه کشتی شون دوباره به کشورشون باز میگشت و اکثر نیروهاشون توی راه به انواع و اقسام علت های ممکن از بین میرفتند ) ! قرن 18 و 19 هستش که اروپا یه سر و گردن از تمام کشورهای اطراف میره بالاتر که به عصر خردگرایی یا روشنگری معروفه ! توی قرن 18 و بعدش هستش که نه تنها انقلاب صنعتی شکل میگیره بلکه **** سرمایه داری اروپایی برای تامین نیروی انسانی و منابع طبیعی خام اولیه دست به استعمار جدی کشورهای عقب مونده میزنه ! البته فکر نکنی که خود انقلاب صنعتی یهو باعث رفاه مردم اروپا شد ! نه اصلا ! خود دوران انقلاب صنعتی مصادف میشه با بهره کشی از نیروهای انسانی داخلی کشورهای اروپایی برای کار در بدترین شکل ممکن در کارخانه های سرمایه دارهای اروپایی ! برای مثال دقیقا دوره ی ملکه ویکتوریا در انگلستان که دورانی هست که بریتانیا تبدیل به قدرت اول اروپا میشه مصادفه با دوران استثمار شدید عموم نیروها و مردم داخل خود انگلستان که برای مثال در همون دورانه که شهرهای کثیف پر از فاحشه و بیماری در اطراف کارخانه ها شکل میگیره و بر اثر تجارت فاحشه ها در این شهرهاست که کلی کودک نامشروع خیابانی تولید میشه که سر از نواخانه های حشتناک اون دوران در میارند ( نمونه اش رمان الویر تویست اثر چارلز دیکنز که به این رنج ها و دردهای عموم مردم اروپا قشنگ اشاره میکنه ) ! یا مثلا در همون دوران انگلستان تبدیل به قول نساجی دنیا میشه ولی در کنارش با استعمار شدید زن ها و بچه های کوچیک به عنوان نیروی کار ارزون یکی از وحشتناکترین دوران تاریخی انگلستان رقم میخوره ( نمونه اش رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو ) ! در اواخر قرن 19 و قرن بیستم هستش که وضعیت کودکان و زنان و کارگرهای اروپایی بهتر میشه و کلا رفاه تا یه حدودی از انحصار ثروتمندان و صاحبان صنایع سنگین و اشراف زاده ها در میاد و به عموم مردم اروپایی هم سرایت میکنه ! برای مثال خود مارکس نظریاتش درباره ی ملی کردن ابزار تولید برای طبقه کارگر ( پرولتاریا ) در اون دوران اساسا برای از انحصار درآوردن ثروت متمرکز شده در دست یه عده ی اندکه به نفع اکثریت طبقه ی کارگر ! اصلا چرا مارکسیسم در اروپا بوجود اومد ؟ چون در اصل مارکسیسم یه راه حل بود ( هر چند ناموفق ) برای اصلاح شرایط ناعادلانه نیروی کار اروپایی که بعدا به خیلی از نقاط دنیا مثل چین و روسیه گسترش پیدا کرد ! پس میبینیم اون رفاه مطلقی که ما فکر میکنیم مردم اروپا داشتند اصلا وجود خارجی نداشته و تنها صد ساله که در اروپا همه گیر شده ! درسته اروپا از اوایل عصر خردگرایی و روشنگری قدرتمند و ثروتمند شد ولی این ثروت منحصرا در دست یه عده ی خاص موند مثل اکثر کشورهای عربی دارای منابع نفتی ! مثلا عربستان بسیار ثروتمنده ولی اکثر مردمش از رفاه بی بهره اند چون ثروت درست توزیع نشده و تنها در انحصار یک عده ی خاص مونده ! دیگه خسته شدم بقیه اش باشه برای بعد ...........:general107:
عمو جان شعاعت چقدره ؟حسش نيست بزار بعدا![]()
كاليبر پسرمعمو جان شعاعت چقدره ؟![]()