• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شل سیلورستاین

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
يك در قديمي چند بار محكم بسته مي شود؟

بستگي دارد كه چقدر محكم آنرا به هم بزنيم.

يك نان بين چند نفر قسمت مي شود؟

بستگي دارد كه تكه هاي آنرا چه اندازه ببريم.

در يك روز چقدر خوبي وجود دارد؟

بستگي دارد كه چقدر خوب زندگي كنيم.

از يك دوست خوب چقدر محبت مي بينيم؟

بستگي دارد كه چقدر به او محبت كنيم.
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
اگه يه قاليچه پرنده داشته باشي

كه بتونه تو رو همه جا ببره ...

به اسپانيا، استراليا، يا آفريقا ...

فقط كافي باشه كه بهش بگي كجا بره.

اونوقت چيكار مي كني؟

پروازش مي دي و خودت سوار بر اون پرواز مي كني؟

ازش مي خواي كه تو رو به جاهايي ببره كه هيچوقت نديدي؟

يا اينكه نه؟ چند تا پرده همرنگ اون مي خري

و روي زمين اتاقت مي اندازيش ... ؟
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
«جورج» رو زنبور نیش زد ؛ اون هم داد زد که
« اگه توی رختخواب مونده بودم ، زنبور نیشم نمی زد .»
« فرد » رو زنبور نیش زد ، جوری که بعدش صدای نعره ش می اومد که می گفت :
« آخه من چیکار کردم که این بلا سرم اومد ؟ »
« لو » رو هم زنبور نیش زد ؛ و ما شنیدیم که بر خلاف اون دوتا گفت ،
« امروز یه چیزی یاد گرفتم درباره ی زنبور ها
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
عموم گفت : « چطوری می ری مدرسه ؟ »
گفتم : « با اتوبوس »
عموم لبخند زد و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، ده کیلومتر رو با پای پیاده می رفتم »
عموم گفت : « چقدر بار می تونی بلند کنی ؟ »
گفتم : « قد ِ گونی گندم »
عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، می تونستم یه گاری رو به حرکت درآرم - یه گوساله رو هم بلند کنم . »
عموم گفت : « تا حالا چند بار دعوا کردی ؟ »
گفتم : « دو بار - هر دو بار هم کتک خورده م »
عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، هر روز دعوا می کردم - هیچ وقت هم نمی خوردم .»
عموم گفت : « چند سالته ؟ »
گفتم : « نه سال و نیم »
عموم بادی به غبغب انداخت زود
و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ... ده سالم بود .»
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
عروسك سخنگو

يك عروسك قشنگ دارم

كه فقط بلد است بگويد آره يا نه

اما من كه پاك قاطي كردم

هربار كه از او مي پرسم

"عروسك قشنگم مرا دوست داري؟"

گاهي مي گويد"آره"

گاهي مي گويد"نه"

بالاخره من نفهميدم "آره يا نه"؟
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!

ورود بزرگسالان ممنوع
داريم بازي مي كنيم
نمي خواهيم كسي به ما بگه
«اين كارو بكن، اون كار و نكن، مواظب باش»
ورود بزرگسلاان ممنوع
ماكلوب تشكيل مي ديم
قرارهاي سري ما
نمي خواهيم فاش بشه.
ورود بزرگسالان ممنوع
مي ريم بيرون پيتزا بخوريم
نه، هيچكس. فقط من و دوستانم
لطفا بيرون
راستي پول پيتزاها رو نگفتم
ورود بزرگسالان آزاد.
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
می خوام یه شعر بگم:
آسمان آبی است
اِ سفید شد دوباره!
نه خاکستریه!
ای وای سیاه شد که!!
بابا بیخیال
آسمان مدام رنگ عوض می کنه
بهتره آسمان رو ول کنم
آسمان آسمان است دیگر، اینکه شعر لازم نداره!
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
غم انگیز ترین صحنه ای که در عمرم دیدم
دارکوبی بود که بر درخت پلاستیکی نوک می زد.
دارکوب نگاهی به من کرد و گفت :
" دوست من درخت هم درخت های قدیم . . !‌ "

شل سیلوراستاین
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
پسرک گفت : " گاهي اوقات قاشق از دستم مي افتد . "


پيرمرد گفت : " من هم همينطور . "


پسرک آرام نجوا کرد : " من شلوارم را خيس مي کنم . "


پيرمرد خنديد و گفت : " من هم همينطور "


پسرک گفت : " من خيلي گريه مي کنم ."


پيرمرد سري تکان داد و گفت : " من هم همينطور . "


اما بدتر از همه اين است که... پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمي کنند .


بعد پسرک گرماي دست چروکيده اي را حس کرد .


" مي فهمم چه حسي داري . . . مي فهمم . "
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
خواب عجیب

دیشب خواب عجیب و غریبی دیدم


خواب دیدم معلم مدرسه شده ام

و معلم ها هم بچه مدرسه ای شده اند


و من به آن ها تکلیف می دهم.

صد تا کتاب تاریخ بهشان دادم


که هر شب حفظ کنندو

وادارشان کردم که بدون آن که چراغ را روشن کنند

تمام آن ها را از بر بخوانند.

فرستادمشان گردش علمی


به اطراف مغولستان

و برای تکلیف شب شان

گفتم که یک مانگولیای ارغوانی هفت متری در آنحا پرورش دهند.

ازشان پرسیدم حساب کنید که


هر نمره افتضاحی برابر با چند فطره اشک است؟

و برای هر جواب غلط شان

از گوش آویزانشان می کردم.

و وقتی که سر کلاس حرف می زدند یا می خندیدند


چنان نیشگونی ازشان می گرفتم که دادشان به هوا می رفت

آنقدر بلند و بلند و بلندتر ...که یکهو از خواب پریدم

در حالی که حسابی دلم خنک شده بود.
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
به نباید ها گوش کن، بچه جان

به نکن ها گوش کن

به اجازه نداری ها،

نمی توانی ها و نمی شود ها گوش کن

به دیگر هیچ وقت نکن ها گوش کن.

اما به من هم خوب گوش کن:

هر کاری شدنی است، بچه جان

هیچ چیز محال نیست.
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
سنگ سخنگو

از كجا بفهميم كه پنجره اي بازه يا نه ؟

كافيه يه سنگ به طرفش پرتاب كنيم

صدايي ازش در اومد ؟

در نيومد ؟

خوب پنجره باز بود

حالا بذار يكي ديگه رو امتحان كنيم . . .
شترق . . .

اين يكي بسته بود !
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
لاک پشت

لاک پشت ما امروز هيچي نخورده .
از صبح تا حالا به پشت افتاده ،
و اصلا حرکتي نداره !
هر چي قلقلکش مي دم ،
هلش مي دم ،
تکه نخ جلوي چشماش تکان مي دم ،
انگار نه انگار !
اونجا افتاده ، سرد و بي حرکت
و خيره به جلو نگاه مي کنه !
جيم مي گه حتما مرده .
آخه مگه لاک پشت هاي چوبي هم مي ميرن ؟!
 

Emerald1991

Registered User
تاریخ عضویت
15 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
101
لایک‌ها
856
محل سکونت
خیلی دور ، خیلی نزدیکـــ
درون ِ تو صدآیی هستــــــــ
کهـ تمآمــ ِ روز در تو زمزمهـ می کند :
" حس می کنمــ این درستهـ
می دآنمــ این یکی امآ غلطهـ "
نهـ معلمـ ، نهـ وآعظ ، نهـ پدر و مآدر ، نهـ دوستـــ
ونهـ هیچ آدمــ ِ عآقلی
نمی توآند بگوید چهـ چیز درستــ استـــ و چهـ چیزغلط
تنهآ بهـ صدای درونتـــ گوش کن /.
 

Emerald1991

Registered User
تاریخ عضویت
15 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
101
لایک‌ها
856
محل سکونت
خیلی دور ، خیلی نزدیکـــ
وآرونهـ کهـ نگآهـ کنی
درختــ هآ رآ توی هوآ در حآل ِ تآبــ خوردن می بینی
اتوبوس هآ رآ معلق و سآختمآن هآ رآ آویزآن می بینی
چهـ خوبــ استــ بعضی وقتــ هآ همـــ
دنیآ رآ از زآویهـ دیگری ببینیم ! ... /.


 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
سوال گورخری

از گورخره پرسیدم
« توسفیدی و راه راه سیاه داری،
یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟ »

گوره خره به جای جواب دادن پرسید:

« تو خوبی فقط عادت های بد داری،
یا بدی و چند تا عادت خوب داری؟

ساکتی بعضی وقت ها شیطونی،
یا شیطونی بعضی وقت ها ساکت می شی؟

ذاتاً خوشحالی بعضی روزها ناراحتی،
یا ذاتاً افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟

لباس هات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه،
یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟

و گورخر پرسید و پرسید و پرسید،
و پرسید و پرسید، و بعد رفت.

دیگه هیچ وقت از گورخرها درباره ی راه راهاشون
چیزی نمی پرسم
 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
[h=5]پوست دزد[/h][h=5]ديشب مثل هميشه
زيپ پوستم را باز كردم
پيچ سرم را شل كردم
و رفتم تو رختخواب
شب كه خواب بودم
يك احمقي آمد تو
پوستم را تن اش كرد
سرم را روي سرش پيچ كرد.
حالا با پاهاي من تو خيابان ها مي دود
كارهائي مي كند كه من نمي كنم
حرفهائي مي زند كه من نمي زنم.
بچه ها را قلقلك مي دهد
به مردها لگد مي زند
دست خانم را مي كشد.
حالا اگر اشك به چشمان خوشگل شما بياورد
يا سرتان رادرد آورد
بدانيد من نيستم
همان ديوانه اي است
كه پوست مرا تنش كرده[/h]
 
بالا