اینو میدونم که عشق واقعی وجود داره ولی عاشق واقعی ادعای عاشقی
نمیکنه ! (کسی که ادعای عاشقی کرد بدونید که عاشق نیست ...
ابراز عشق با
ادعای عشق فرق داره)
به نظر من عشق یعنی توی
اوج قدرت بتونی چیزی رو که
هیچ منفعتی از اون نمیبری جزو خودت بدونی و با تمام وجود دوست داشته باشی یعنی اینکه حاضری هر کاری برای اون بکنی حتی زندگیت رو بذاری براش اصلا در یک کلام
وجود اون رو جزو وجود خودت بدونی
چندتا نکته توی این جمله بود
اول اینکه انسان ضعیف اگر احساس عشق بکند به احتمال زیاد عاشق نیست بلکه
وابسته است
دوم اینکه اگه عاشق از معشوق منفعتی ببره احتمالا این عشق واقعی نیست (
احتمالا !)
عشق یک چیز پویا و داینامیکه که باعث حرکت و هیجان میشه باعث شور و وجد میشه بنابراین اگر دیدید کسی 27 سال هست که
کز کرده یه جا و غمباد گرفته اون عاشق نیست(در مورد بعضی عارفان و مذهبیون مدعی) !
پ ن 1: بعضی از دوستان چون فقط عشق رو بین زن و مرد در نظر گرفته اند بنابراین بیان می کنند که عشق وجود نداره و اون هوسه ... خوب منم تا حدود زیادی درباره ی این مورد خاص با شما موافقم چون عمده ی عشقی که بین زن و مرد به وجود میاد از روی هوس یا همون فریب هورمون های جنسی مغز برای بقای نسل بشر هست (این همون موضوعیه که فلاسفه هم بیان کرده اند و علاقه ی مقطعی بین زن و مرد رو جدای از عشق دانسته اند)
پ ن 2 (ادامه ی پ ن 1): عشق فقط بین زن و مرد نیست که اون رو مطلقا هوس بدونیم عشق میتونه بین یک موجود باشعور(انسان) و هر چیز دیگه ای باشه ولو اون چیز شعور داشته باشه(مثل انسان یا کانسپتی مثل خدا) یا اون چیز فاقد شعور باشه(مثل حیوان) یا حتی اون چیز میتونه بی جان باشه(مثل اشیا) پس بنابراین دیگه نگید عشق هوسه ! عشق واقعی هم وجود داره مشکل اینه که شما فقط هوس رو جزو
حیطهی گستردهی عشق حساب کردید :general510::general601:
پ ن 3: هر کسی ممکنه در لحظاتی از زندگیش عشق واقعی رو تجربه کرده باشه(یعنی عشق میتونه لحظه ای هم باشه، مثلا وقتی شما نه به خاطر دلسوزی نه به خاطر ثواب نه به خاطر تحسین دیگران بلکه فقط
به خاطرِ خودِ وجودِ اون شخص به یک شخص ناتوان کمک می کنید
شما توی همون لحظه عاشق هستید)
فرض کنید که شما یک فرد ویلچری را در خیابانی خلوت درمانده و بی کس می یابید ، این شخص ویلچری شارژ باتری ویلچرش خالی شده و همانجا گرفتار مانده است حال شما که توانایی دارید باتری اش را برایش شارژ می کنید
حالا چند سوال پیش میاد:
آیا شما به خاطر دل سوزی به او کمک کردید؟
آیا شما به خاطر ثواب اینکار به او کمک کردید؟
آیا شما به خاطر اینکه نام فرد مورد نظر سکینه
است به او کمک کردید؟
آیا شما به آن فرد نظری داشتید که به او کمک کردید؟
آیا شما به خاطر اینکه آن فرد از اعضای محترم پاتق می باشد به او کمک کردید؟
یا اینکه
صرفاً به خاطرِ وجودِ خودِ شخص به او کمک کردید؟
پ ن 4: همهی اینها دیدگاه من بود درباره ی چیزی به نام "عشق" :general705:
از بزرگان پاتق میخوام که گفته های من رو تکمیل یا تصحیح کنند:general105:
@F-May5th
@DrAlexa
@Benchmarker
@signall
@Engel
@new24-5
@EmpireWorld
@Haideranoos
@abiabiabi
@عمومایکل
@Ace...!
@amir7310
@robocop-game
ذهنی وارد کردم ممکنه کسی از بزرگان یادم رفته باشه
به نظر من عشق یعنی توی
اوج قدرت بتونی چیزی رو که
هیچ منفعتی از اون نمیبری جزو خودت بدونی و با تمام وجود دوست داشته باشی یعنی اینکه حاضری هر کاری برای اون بکنی حتی زندگیت رو بذاری براش اصلا در یک کلام
وجود اون رو جزو وجود خودت بدونی
چندتا نکته توی این جمله بود
اول اینکه انسان ضعیف اگر احساس عشق بکند به احتمال زیاد عاشق نیست بلکه
وابسته است
دوم اینکه اگه عاشق از معشوق منفعتی ببره احتمالا این عشق واقعی نیست (
احتمالا !)