• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

عشق یعنی؟

SaRaa*_*

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2015
نوشته‌ها
193
لایک‌ها
50
سن
30
محل سکونت
اصفهان | کرج
این تایپیک قدیمیو اتفاقی دیدم. چند وقت پیش یه مقاله نویشتم برای مالتینا در مورد انواع کراش. به نظرم شامل نظر همه دوستان میشد. خلاصش اینه که هر کس تو زندگیش ممکنه چندتا کراش داشته باشه تا اینکه عشق واقعیشو پیدا کنه و همه اون کراشا بی معنی بشند براش
 

SaRaa*_*

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2015
نوشته‌ها
193
لایک‌ها
50
سن
30
محل سکونت
اصفهان | کرج

Business plan

کاربر فعال کسب درآمد از اینترنت
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
10,793
لایک‌ها
14,228
محل سکونت
❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️
این تایپیک قدیمیو اتفاقی دیدم. چند وقت پیش یه مقاله نویشتم برای مالتینا در مورد انواع کراش. به نظرم شامل نظر همه دوستان میشد. خلاصش اینه که هر کس تو زندگیش ممکنه چندتا کراش داشته باشه تا اینکه عشق واقعیشو پیدا کنه و همه اون کراشا بی معنی بشند براش
ezgif-7-a52b710b6d64-gif.1262247


ezgif-3-0d0a06290f7d.gif
 

parviz_r

کاربر فعال بخش کار و سرمایه
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2005
نوشته‌ها
4,254
لایک‌ها
18,051
عشق از دو هورمن شیمیایی

دوپامین، مسبب حس خوشبختی و آرامش در بدن است.
اکسی توسین، علاقه و جذب جنسی و سکسی
 

SaRaa*_*

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2015
نوشته‌ها
193
لایک‌ها
50
سن
30
محل سکونت
اصفهان | کرج
عشق از دو هورمن شیمیایی

دوپامین، مسبب حس خوشبختی و آرامش در بدن است.
اکسی توسین، علاقه و جذب جنسی و سکسی
خب اینکه ساز و کار بدنه. مهم اینه که فقط برای یه نفر خاص اتفاق میفته
مثل اینه که بگید گرسنگی به خاطر ترشح اسید معدست پس غذا نمیخورم
 

iranescence

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2011
نوشته‌ها
1,441
لایک‌ها
2,864
سن
31
محل سکونت
tehran
یکجور میگید عشق دوپامین و اکسی توسینه، ضدادراریه انگار مثلا مغز چیه؟
مغز هم ساختاری از نورون‌ها و سیناپس‌هاست که شخصیت رو می‌سازه
عشق هم هورمونه
ولی فلسفه‌اش چی بوده مشخص نیست
از یک طرف فروید در کتاب تمدن و ملامت‌‌‌های آن عشق رو برای بشر بد می‌دونست؛ چون اعتقاد داشت دو نفری که عاشق هم باشن فقط منفعت خودشون رو در نظر می‌گیرن و به زبون ساده برای بقاء انسان مفید نیستن
در کل از یک طرف هم بدون عشق واقعا نمیشه زندگی کرد
باید تعادل باشه
 

Quen

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 دسامبر 2009
نوشته‌ها
2,319
لایک‌ها
3,806
محل سکونت
شهر گناه
این داستان مال چند سال پیشِ منه،

یکی را واقعا دوست داشتم، یک متن عاشقانه‌ی ادبیِ زیبا براش نوشتم، نثر بود ولی مسجع و آهنگین، خب واقعا قلیان احساسات درونی بود و البته خیلی هم عالی دراومد یعنی به نحوی که از خودم انتظار نداشتم! یک ترکیبی شد از نادر ابراهیمی و عباس معروفی....
فکر نمیکردم بتونم دوباره یک چنین چیزی براش بنویسم ولی دو هفته بعدش یک بار دیگه اون حس و حال دست داد و یکی دیگه براش نوشتم. به خوبی اولی نشد اما ته مانده ها و آخراش بود دیگه، چیزایی که مونده بود توی وجودم و ته مانده های گفته نشده...

گذشت و گذشت.... بعد از یک مدت طرف برگشت بهم گفت از اینها باز هم برام بنویس میخوام تبدیلش کنم به کتاب!

همون طور که دوستمون گفت دختر شرقی لیاقت و ظرفیت عشق را نداره.
 
Last edited:

Silveregg

Registered User
تاریخ عضویت
4 می 2018
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
1,263
یکی را واقعا دوست داشتم، یک متن عاشقانه‌ی ادبیِ زیبا براش نوشتم، نثر بود ولی مسجع و آهنگین، خب واقعا قلیان احساسات درونی بود و البته خیلی هم عالی دراومد


از توصیفاتت احساس میکنم شاعر این شعر فخیم خودت باشی :

عشق يه چيزي مثل کشک و دوغه
تموم زندگي پر از دروغه

هيچ کسي هيچ کسي رو دوست نداره
دوست دارم عاشقتم شعاره

این روزا دخترا فراری میشن
پسرا لیسانس تو بیکاری میشن


دختره تازه اوله بلوغه
دلش مثه يه ترمينال شلوغه
دلش مثل يه ترمينال شلوغه

هر کي براش بوق مي زنه هُل ميشه
تموم اعضاي تنش شل ميشه

اول ميگه سوار نشم بد ميشه
بعد ميگه مَحل ندم رد ميش


 

prn

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2009
نوشته‌ها
1,832
لایک‌ها
2,791
شاید اشتباه باشه .
ولی عاشق کسی که جنگ اصلی با خودش شروع کنه .
جایی که عقل کلا منکر میشه و دل کلا میخواد .خیلی توضیحش سخته .یه جایی که خودت از خودت میپرسی با خودم چیکار کردم اینطوری شد.بالاتربن مسئولیت اینه که کسی نسبت به خودت دلبسته کنی .خیلی سخته باید اونجا دیگه بگذری از خودت بدون دلیل .
 

forsoh

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
3,218
محل سکونت
پشت پی سی
این داستان مال چند سال پیشِ منه،

یکی را واقعا دوست داشتم، یک متن عاشقانه‌ی ادبیِ زیبا براش نوشتم، نثر بود ولی مسجع و آهنگین، خب واقعا قلیان احساسات درونی بود و البته خیلی هم عالی دراومد یعنی به نحوی که از خودم انتظار نداشتم! یک ترکیبی شد از نادر ابراهیمی و عباس معروفی....
فکر نمیکردم بتونم دوباره یک چنین چیزی براش بنویسم ولی دو هفته بعدش یک بار دیگه اون حس و حال دست داد و یکی دیگه براش نوشتم. به خوبی اولی نشد اما ته مانده ها و آخراش بود دیگه، چیزایی که مونده بود توی وجودم و ته مانده های گفته نشده...

گذشت و گذشت.... بعد از یک مدت طرف برگشت بهم گفت از اینها باز هم برام بنویس میخوام تبدیلش کنم به کتاب!

همون طور که دوستمون گفت دختر شرقی لیاقت و ظرفیت عشق را نداره.

اینقدر از این کارها بدم میاد، اینقدر از این کارها بدم میاد که نگو :sick:

ما یک دوستی داشتیم این شیمی می خوند، از این خنگ ها هم بودها، از این هایی که ازش تست IQ بگیری زیر 90 در میاد. رفته بود تو آزمایشگاه شیمی عاشق یه دختری شده بود و یواشکی ازش عکس گرفته بود و بعد داده بود تو خوابگاه یکی از بچه ها عکس رو تبدیل به پرتره نقاشی کنه. خلاصه نقاشی و گل رز و نامه عاشقانه و هزار تا از این جینگولک بازی ها ردیف کرد و همه منتظر جواب دختره بودیم.

هیچی دیگه دختره جواب منفی داد
58.gif
 
بالا