عشق فرصتی برای رسیدن نیست ..
شاید عشق
توی همین فاصله ها، یک جایی کنار همین اشک های گاه و بی گاهت.
.. جایی کنار همین ترانه هایی که ناگفته ماندند
و یا در مسیر گفتن از دهن افتادند
باشد
نقل است که درویشی در آن میان از او پرسید که عشق چیست: گفت امروز بینی و فردا و پس فردا.
آن روز بکشتندش دیگر روز بسوختندش و سیم روزش به باد بر دادند. یعنی عشق این است.
تذکره الولیا عطار (داستان حسین ابن منصور)
عشق یعنی ....
دستای کوچیکی روی بازوهای مردونه ت قرار بگیره،
گیسوان بلندی سینه ت رو به آغوش بکشه
صدای طپش قلب آرومی
قلب نا آرومت رو پر کنه .....
تا بدونی
چقد " عشق " سخته ....
عشق چیست ؟
برای همه رجاله ها یک هرزگی, یک ولنگاری موقتی است.
عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هر-زه و ف-حشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار میکنند پیدا کرد. مثل ((دست خر تو لجن زدن , و خاک تو سر کردن))
عشق، تنهاییست، در بالا و پست..............عشق، رسواییست، در روز الست
عشق، سر کردگیست، در کوی دوست......عشق، بیتابیست، در جان و پوست
عشق، داغ محبوب را بر دل نهد................عشق، درد را، برعمق جانش می دمد
عشق، در اوج شهرت بی ادعاست............عشق، منشا بیچارگی در انتهاست
عشق، دیگر دروغی بیش نیست...............عشق هست، اما دگر محبوب نیست
این همه گفتیم زعشق و، هیچ حاصل نشد ..... مرد عاشق ز کردار خویش، قاصر نشد
شرمنده اگر خوب درنیومد. یکم دلم پر بود
عشق پرواز بلنديست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد
من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم
يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد
تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد