برگزیده های پرشین تولز

فروغی بسطامی

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تا قبله‌ی ابروی تو ای یار کج است
محراب دل و قبله‌ی احرار کج است
ما جانب قبله‌ی دگر رو نکنیم
آن قبله مارست گر چه بسیار کج است
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
فرموده خدا بزرگی آیین من است
تمکین شهان ز فر تمکین من است
فرمانده‌ی اختران به صد جاه و جلال
فرمان بر شاه ناصرالدین من است
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
این دل که به شهر عشق سرگشته‌ی تست
بیمار و غریب و در به در گشته‌ی تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او
از مژگان سیاه برگشته‌ی تست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
تا غزلم صدر هر مراسله باشد
«ده دله از بهر چیست عاشق معشوق
عاشق معشوق به که یکدله باشد
با گله خوش نیست روی خوب تو دیدن
دیدن رویت خوش است بی گله باشد
طاقت و صبرم نمانده‌ست دگر هیچ
در شب هجرم چه قدر حوصله باشد»
دوست نشاید ز دوست در گله باشد
مرد نباید که تنگ حوصله باشد
دوش به هیچم خرید خواجه و ترسم
باز پشیمان از این معامله باشد
راهرو عشق باید از پی مقصود
در قدمش صد هزار آبله باشد
تند مران ای دلیل ره که مبادا
خسته دلی در قفای قافله باشد
موی تو زد حلقه بر میانت و نگذاشت
یک سر مو در میانه فاصله باشد
آن که مسلسل نمود طره‌ی لیلی
خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
با غزل شاه نکته سنج فروغی
من چه سرایم که قابل صله باشد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
طبع من مستغنی از در ثمین شد
«عید مولود امیر الممنین شد
عالم بالا و پایین عنبرین شد
از برای مژده‌ی این عید حیدر
جبرییل از آسمان اندر زمین شد
پنج عنصر حیدر کرار دارد
قدرت حق زان که با خاکش عجین شد
ذوالفقار کج چنین گوید به عالم
راست از دست خدا شرع مبین شد
ناظم خرگاه اسرافیل باشد
حاجب درگاه جبریل امین شد»
دست حق از پرده گردید آشکارا
تا علی دستش برون از آستین شد
تا عجایبها کند ظاهر ز باطن
در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد
تا قدم زد در جهان آفرینش
آفرین بر جانش از جان آفرین شد
عقد آب و خاک را بر بست محکم
خرگه افلاک را حبل المتین شد
آفتاب از طلعت او شد منور
آسمان از خرمنوی خوشه‌چین شد
هم به صورت قبله‌ی ارباب معنی
هم به معنی کعبه‌ی اهل یقین شد
هم ملایک را به هر جا کرد یاری
هم خلایق را به هر حالت معین شد
هم عدویش وارد قعر جهنم
هم محبش داخل خلد برین شد
بر خلیل از مهر آن خورشید رحمت
آتش نمرود باغ یاسمین شد
در شب معراج ذات عرش سیرش
با احد بود و به احمد هم نشین شد
کس علی را جز خدا نشناخت آری
قابل این نکته خیرالمرسلین شد
کی تواند عقل بشناسد کسی را
کز طفیلش خلقت آن ماء و طین شد
پیش بود از اول و آخر از آن رو
پیشوای اولین و آخرین شد
تا فروغی رکن دین گردید بر پا
ظل یزدان ناصر ارکان دین شد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است
شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است
که فروزنده‌تر از گوهر شهوار بود
« دل من مایل آن لعبت فرخار بود
جان من در ره آن شوخ دل آزار بود
زلف مشکین خم اندر خمش از بوالعجبی
توده‌ی مشک دمد طبله‌ی عطار بود
مست از خانه‌ی خود چون بخرامد بیرون
دل ز دستش برود هر چه که هشیار بود»
ترسم آخر نرسد نوبت خون خواهی من
بس که در ره گذرش کشته‌ی بسیار بود
چنگ در تار سر زلف بتی باید زد
زان که حیف است کسی این همه بی کار بود
در ره عشق بریزد آن چه تو را دربار است
ره رو کعبه همان به که سبک بار بود
به که در پرده بپوشند رخ خوبان را
راز عشاق چرا بر سر بازار بود
زان خریدار سیه چشم غزالانم من
که غزلهای مرا شاه خریدار بود
سبب نقطه‌ی ایجاد ملک ناصر دین
که مدار فلکش در خط پرگار بود
ملکا شعر فروغی همه در مدحت توست
که چنین صاحب اشعار گهربار بود
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یک دو بیت از شاه می‌خوانم نگارا گوش کن
یک دو بیت از شاه می‌خوانم نگارا گوش کن
زان که هر یک هم‌سری با در غلطان می‌کند
« قد سرو آسای تو زین سان که جولان می‌کند
عاشق دیوانه را سرمست و حیران می‌کند
نیست از دست غمت جمعی به عالم گوییا
هر کجا جمعی است زلف تو پریشان می‌کند»
شیرین دهنا بشنو اشعار خوش خسرو
از چشمه‌ی نوشینت یک قطره به کامم کن
«من خضر و سکندروار ظلمات نپیمایم
زان آب حیات اینک یک جرعه به جامم کن
چون خوی تو می‌دانم از لطف تو مایوسم
باری ز سر رحمت یک روز عتابم کن»
دوشینه که آن ماه مشک مو را
در خانه کشیدم به صد بهانه
این بیت ملک در خیالم آمد
خون دلم از دیده شد روانه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
مطربی زمزمه سر کرد سحر در گل‌زار
مطربی زمزمه سر کرد سحر در گل‌زار
رفتم از این غزل شاه به یک بار از کار
«مجلس ما چو بهشت است در این فصل بهار
خیز ای ساقی مستان قدح باده بیار
باده هم چو گل احمر یا لاله‌ی سرخ
باده هم چو دل عاشق یا روی نگار
باده‌ی کهنه گر از عمرش پرسم گویند
که ز پنجاه فزون است و صد آید به شمار
باده‌ای گر شود از غرب تهی شیشه‌ی آن
می نیابی تو به شرق اندر مردی هشیار
باده‌ی صاف چو دل‌های حکیمان اله
تلخ چون زاهد سجاده فکن در بازار
تا به کی گردم بر خاک درت خوار و ذلیل
تا به کی باشم در دست غمت زار و نزار
بی تو گیرد همه شب لشکر آهم به میان
بی تو ریزد همه دم گوهر اشکم به کنار
عاشقان را به سر کوی تو نه راه و نه رسم
پاک بازان را بهر تو نه خواب و نه قرار »
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آمد مه شوال و مه روزه گذشت
و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت
صد شکر خدا را که روزی روزه‌ی ما
گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تا دل به برم هوای دل‌بر دارد
افسانه‌ی عشق دل‌بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل‌بر چگونه دل بر دار
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
زلفین سیه که در بناگوش تواند
سر بر سر هم نهاده بر دوش تواند
سایند سر از ادب به پایت شب و روز
آری دو سیاه حلقه در گوش تواند
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
از هر دو جهان مرا مقید کردند
وان گه به مدیح شه مقید کردند
این نامه که مدح ناصرالدین شاه است
ترتیب وی از خط محمد کردند
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یک عمر شهان تربیت عیش کنند
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی
زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را
سرمایه‌ی جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه‌ای
اما دل بشکسته‌ام نشکست پیمان تو را
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان داده‌ای
بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن
حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که ساز آشکار اسرار پنهان تو را
آشفته خاطر کرده‌ام جمعیت عشاق را
هر شب که یاد آورده‌ام زلف پریشان تو را
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسه‌ها
مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را
زان رو فروغی می‌دهد چشم جهان را روشنی
کز دل پرستش می‌کند خورشید تابان تو ر
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
اگر مردان نمی بردند امتحانش را
اگر مردان نمی بردند امتحانش را
نمی دانم که بر می‌داشت این بار گرانش را
من بی‌چاره چون بوسم رکاب شه‌سواری را
که نگرفته‌ست دست هیچ سلطانی عنانش را
فلک کار مرا افکند با نامهربان ماهی
که نتوان مهربان کردن دل نامهربانش را
مرا پیوسته در خون می‌کشد پیوسته ابرویی
که نتواند کشیدن هیچ بازویی کمانش را
کسی از درد پنهان آشکارا می‌کشد ما را
که نتوان آشکارا ساختن راز نهانش را
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی
که دل گم کرده ام آنجا و می‌جویم نشانش را
هنوزم چشم امید است بر درگاه او اما
بهر چشمی نمی‌بخشند خاک آستانش را
چو ممکن نیست بوسیدن دهان یار نوشین لب
لبی را بوسه باید زد که می‌بوسد دهانش را
چو نتوان در بر جانان میان بندگی بستن
کسی را بنده باید شد که می‌بندد میانش را
گر آن ساقی که من دیدم بدیدی خضر فرخ پی
به یک پیمانه دادی نقد عمر جاودانش را
چنان از دست بیدادش دل تنگم به حرف آمد
که ترسم بشنود سلطان عادل داستانش را
خدیو دادگستر ناصرالدین شاه دین پرور
که حق بر دست او داده‌ست مفتاج جهانش را
چو برخیزند شاهان جوان‌بخت از پی نازش
جهان پیر گیرد دامن بخت جوانش را
فروغی چون به دل پنهان کنم زخم محبت را
مگر مردم نمی‌بینند چشم خون‌فشانش
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
میفشان جعد عنبر فام را
میفشان جعد عنبر فام را
ببین دلهای بی آرام خود را
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود ار
به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را
در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را
ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نازم خدنگ غمزه‌ی آن دل‌پذیر را
نازم خدنگ غمزه‌ی آن دل‌پذیر را
کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را
مایل کسی به شه‌پر فوج فرشته نیست
چندان که من ز شست دل‌آرام تیر را
منعم ز سیر صورت زیبای او مکن
از حالت گرسنه خبر نیست سیر را
وقتی به فکر حال پریشان فتاده‌ام
کز دست داده‌ام دل و چشم و ضمیر را
مقبول اهل راز نگردد نماز من
گر در نظر نیاوردم آن بی‌نظیر را
فرخنده منظری شده منظور چشم من
کز جلوه میزند ره چندین بصیر را
شد گیسوان سلسله مویی کمند من
کز حلقه‌اش نجات نباشد اسیر را
تا باد صبح دم زد از آن زلف و خط و خال
آتش گرفت عنبر و عود و عبیر را
هر دل که شد به گوشه‌ی چشم وی آشنا
یک سو نهاد گوش نصیحت پذیر را
بوسی نمی‌دهد به فروغی مگر لبش
بوسیده درگه ملک ملک گیر را
زیب کلاه و تخت محمد شه دلیر
کار است ملک و ملت و تاج و سریر را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دوش به خواب دیده‌ام روی ندیده‌ی تو را
دوش به خواب دیده‌ام روی ندیده‌ی تو را
وز مژه آب داده‌ام باغ نچیده‌ی تو را
قطره خون تازه‌ای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیده‌ی تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نموده‌ام باز رمیده‌ی تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیده‌ام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیده‌ی تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیده‌ی تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمی‌توان زدن زلف خمیده‌ی تو را
شام نمی‌شود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیده‌ی تو را
خسته طره‌ی تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مار گزیده‌ی تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینه‌ام
شکر خدا که دوختم جیب دریده‌ی تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیده‌ی تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمی‌خرد هیچ خریده‌ی تو
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
برخیز نگارا که ز فرموده‌ی خسرو
برخیز نگارا که ز فرموده‌ی خسرو
موزون غزلی چون قد دل جوی تو دارم
نیکوست که در پیش تو خوانم غزل شاه
زیرا که هوای رخ نیکوی تو دارم
بشنو ز من اشعار ملک ناصردین را
کز شوق همین جای به پهلوی تو دارم
« در هر دو جهان آرزوی روی تو دارم
در دست ز محصول جهان موی تو دارم
زاهد به سوی کعبه و راهب به سوی دیر
آری من دیوانه سر کوی تو دارم
گر با تو به فردوس برین جای دهندم
در مجمع فردوس نظر سوی تو دارم
اندیشه ندارد دلم از آتش دوزخ
تا راه در آتشکده‌ی خوی تو دارم
یارب خم گیسوی تو آشفته مبادا
کاشفته دلی در خم گیسوی تو دارم
پیوسته بود منزل من گوشه محراب
وین منزلت از گوشه‌ی ابروی تو دارم
در نزد من ارباب کرامت همه ماتند
وین معجزه از نرگس جادوی تو دارم»
شاها غزل شاه، مرا کرده غزل خوان
این فیض من از نطق سخن گوی تو دارم
 
بالا