امیدی نیست.
یک سوم عمرم رفت، و به آرزوهایم نرسیدم.
دوستان رو می بینم که رفتند خارج و در رشته های خوب مشغول خواندن PhD هستند. آن دسته ای هم که در ایران ماندند در رشته های تاپی ادامه تحصیل دادند و امروز صاحب زن و فرزند و زندگی هستند.
شرایط تقریبا نزدیکی داریم - اما هرچقدر به گذشته فکر میکنم میبنم طبیعی تر از اینم نمیتونست باشهامیدی نیست.
یک سوم عمرم رفت، و به آرزوهایم نرسیدم.
دوستان رو می بینم که رفتند خارج و در رشته های خوب مشغول خواندن PhD هستند. آن دسته ای هم که در ایران ماندند در رشته های تاپی ادامه تحصیل دادند و امروز صاحب زن و فرزند و زندگی هستند.
همیشه امکان تغییر هست. سی سال که سنی نیست. شما تازه ده سال از سن بعد از بلوغ فکری رو گذروندی.امیدی نیست.
یک سوم عمرم رفت، و به آرزوهایم نرسیدم.
دوستان رو می بینم که رفتند خارج و در رشته های خوب مشغول خواندن PhD هستند. آن دسته ای هم که در ایران ماندند در رشته های تاپی ادامه تحصیل دادند و امروز صاحب زن و فرزند و زندگی هستند.
زندگی هممون شده مثل مغازه دبویواسه ما خط نیست
دایره هست و عین خر آسیاب دور خودمون میچرخیم
مومن اینجوری که نبودم. اینجوری شدمزندگی هممون شده مثل مغازه دبوی
نه معلومه داریم چی کار میکنیم
نه معلومه کی به هدف میرسیم
نه حساب و کتاب زندگیمون رو داریم
اصلا نمیدونم باید چی کار کنم. هر کاری کردم شکست خورد.
مهمترین دلیل هم وضعیت مملکت و زندگی شخصیمه که هیچ دورنمایی برای بهتر شدنش نمیبینم. دیگه امیدی نمیمونه برای تعیین هدف
دقیقا همین طوره. ریسک حساب شده میتونه ادم رو بالا بکشه، اما باور کن اگر خیلی ها قبل از انجام خیلی کارها دو دو تا چهار تا رو روی کاغذ هم میکردن شاید از انجامش منصرف میشدن و ضررهای بیشتری نمی دیدند.@the boy
برای موفقیت یا باید مایه دار باشی یا حایه دار
ما که پول و مایه نداریم مجبوریم شخم هامون رو بزرگ تر کنیم
پول کجا بود مومن دوساله بازار داغون شده و همینطورم بدتر میشه.دبوی جان کاش از پول خرج کردناتم میگفتی اینهمه تلاش میکنی آیا تاثیری تو زندگیت داشته؟ دوتا مسافرت رفتی؟ یا فقط افتادی تو لوپ پول دراوردن