واكنش تند مجله معتبر آمريكايی به توهین علیه ايرانیها در قسمت دوم فيلم «300»
قسمت دوم فيلم ضد ايـرانی «300» در سكوت دولتمردان و سياستگذاران فرهنگی كشورمان و حتی رسانهها كماكان در حال اكران و روی خط فروش در سرتاسر دنيا است؛ به رغم اين سكوت لفظی و عملی در داخل كشور، شدت توهين اين فيلم به ايرانيان و واقعيات تاريخ تا به آنجا است كه حتی منتقد مجله تايم آمريكا را هم برآشفته و اين نشريه را به عنوان يكی از معتبرترين و مشهورترين رسانههای جهان به واكنش وا داشته است تا منتقد اين مجله دنباله جديد فيلم «300» محصول آمريكا را طی گزارشی با تيتر «زاک اسنايدر و غرب بايد از كشتن ايرانيان باستان دست بر دارند»! به صلابه نقد بكشد؛ اتفاقی كه وقوع آن در چنين مجله معتبر فراگير و جامعی نادر است.
داستان «300، ظهور يک امپراتوری» بر اساس رمانی گرافيكي است اما مجله تايم نوشته است كه داستان اين فيلم كه زاک اسنايدر كارگردانی آن را برعهده دارد بر پايه مضحكهای از تاريخ است كه مدتهای طولانی ملكه تصورات غربی ها بوده است.
مجله تايم در ابتدای مطلب خود با ارائه گزارش كوتاهی درباره سوابق فيلم «300» و قسمت اول آن نوشته است: «اكران فيلم «300» زاک اسنايدر در سال 2007 ميلادی كه درباره نبرد باستانی ترموپيل بود، پس از مدت كوتاهی در همان زمان واكنش منفی و آزردگی خاطر ايرانيان را در پي داشت. احمدی نژاد، رئيسجمهور سابق ايران به تصوير زنندهای كه اين فيلم از ايرانيان به نمايش می گذاشت روي خوش نشان نداد. «300» در قسمت اول خود ايرانيان را انبوهی موجود وحشی نشان می داد كه لشكر مشهور اسپارت آنها را احاطه كرده و دست آخر مقهور و به دست آنها كشته می شوند.
يكي از سخنگويان دولت احمدينژاد در همان زمان گفته بود كه اين فيلم توهينی عليه ايران است و سخنگويی ديگر اين فيلم را بخشی از جنگ روانی گسترده آمريكا عليه ايران ناميده بود.»
اين مجله آمريكايی ادامه داده است: «حسن روحانی، رئيسجمهور كنونی و ديپلمات كاركشته ايرانی هنوز نسبت به دنباله فيلم با عنوان «300: ظهور يک امپراتوري» واكنشی نشان نداده است؛ فيلمی كه در اولين هفته اكرانش در آمريكا 45 ميليون دلار فروش داشته است؛ اما به طور قطع روحانی از اين فيلم چندان خوشش نخواهد آمد!»
به نوشته مجله تايم، دنباله فيلم «300» همچون قسمت اول آن درگيری ساختگي و جعلی ميان تمدنها را به نمايش می كشد. اين بار يونانی هاي عضلانی و كم حرف روی دريا می جنگند و به دنبال آرمان آزاديخواهانهشان راهشان را از ميان جمعيت اوباش گمنام ساكن شرق باز می كنند و آنها را شكست می دهند. اصل نقد حساب شده مجله مشهور آمريكايی تايم بر دنباله فيلم «300» كه در ميان رسانههای آمريكايی نادر است از اينجا آغاز می شود كه نويسنده اين مجله قائل به يک حقيقت تلخ می شود و آن اينكه ايرانيان در دنباله فيلم «300» تجسم تمام كليشههای قابل تصور و رايج غرب عليه شرق هستند: «موجوداتي منحط و هوسران، ترسو، ضعيف و كم جرئت. آنها مگر به واسطه كمک جستن از يک خائن يونانی قادر به شكست دادن يونانی ها نيستند. در دنباله جديد فيلم «300»، آرتميس، دريادار زن ارتش باستانی ايران ميلی ديوانهوار برای رسيدن به قدرت و ويرانگری دارد و در جايی از فيلم با صدايی زهردار می گويد: «قلبم ايرانی است.»
مجله تايم در ادامه با تكيه بر مستندنگاری هاي هرودت، تاريخنويس يونانی، فيلم «300» را مضحک می انگارد و می نويسد: «با نگاهی اجمالی به منابع تاريخی به خصوص كتاب «تاريخها» اثر هرودت، مشهورترين وقايع نگار عصر يونان باستان نشان می دهد كه برخی از اين دادههای فيلم تا چه حد مضحک و خندهدار هستند. آرتميس نهتنها يک جنگ طلب تنها و تشنه به خون نبود بلكه او تنها نمونهای از آن دسته از يونانی های پر شماری بود كه در ارتش ايران باستان خدمت می كردند؛ آرتميس به عنوان يكی از چهرههای خردمند آن دوران شناخته میشد!»
به گفته هرودت، آرتميس حتی به خشايارشا، امپراتور ايران باستان هشدار میدهد كه وارد جنگ دريايی فاجعه آميز در سالاميس نشود اما در دنباله فيلم «300»، نبرد دريايی ايران و يونان در سالاميس انگيزهای است كه آرتميس آن را با هيجان و شيدايی ديوانهوار دنبال می كند.
مجله تايم آمريكا ادامه می دهد: «در مقابل، تميستوكلس تنومند كه قهرمان جديد آتنی در دنباله فيلم «300» است، ساخته و بازپرورانده شده تا قهرمان جديد از خود گذشته نماد آزادی غرب باشد هر چند بر اساس منابع تاريخی يونان باستان او بعدها خود به ايرانی ها ملحق می شود و به پسر خشايارشا می پيوندد.»
منتقد مجله تايم نوشته است: «تصوير بزرگتر فرهنگی كه دنباله جديد فيلم «300» آن را نقاشی كرده است به هيچ وجه آموزنده و متعالی نيست. اين فيلم شرق وحشی و استبدادی را عليه غرب دموكراتيک و مردمی علم ميكند. در لحظههای مختلف فيلم، راوی فيلم با جديت آنچنانی – كه گويی در حال افشا كردن بزرگترين حقيقت تاريخ باستان است - می گويد كه دموكراسی نوپای يونان، ايرانيان را آزار می داد طوری كه ايرانيان از آن می هراسيدند و گاه دموكراسی يونان را به سخره می گرفتند! و باز هم همان پيامهای غيرتاريخی در دنباله فيلم «300» با اصرار تكرار می شوند: ايرانيان تنها پيروزی خود در اين فيلم را هنگامی به دست می آورند كه يک بمبگذار انتحاری شماری از كشتی های يونانی را منفجر می كند.»
منتقد مجله تايم آمريكا سپس در عباراتی عدالتمدارانه و واقع نگرانه خواستار آن شده است كه فيلمساز غربي و هميارانش به اين جنايت خاتمه دهند. او نوشته است: «خوب است كه به اين جنايت پايان داده شود؛ نه تنها به اين جنايت بلكه لازم است به تخيل احمقانه زاک اسنايدر، تهيه كننده فيلم و نويسندهاش و نيز فرانک ميلر، رماننويسی كه كتابهاي خشن و غرق در خونش اساس ساخت فيلمهای هاليوودی شده است پايان داده شود. در هيچ منبع تاريخی از دوران باستان نيامده كه خشايارشا يک موجود كچل غرق در جواهر با اميال نفسانی بيش از اندازه بوده است.»
جالب آنجا است كه سازندگان فيلم «300» خود نيز واقف بر اين هستند كه داستان فيلمشان بر اساس واقعيات تاريخ نيست؛ برای اطمينان از اين موضوع مجله تايم به نقل قول و يادداشتی از زاک اسنايدر در حاشيه اكران اوليه و رونمايی از فيلمش اشاره كرده كه كمتر به آن توجه شده است: «داستان فيلم من در يک دنيای تخيلی و در جهان اساطيری اتفاق می افتد!» بر اساس اين گزارش، ردپای سنت غربی اسطورهسازی در قرن 19 ميلادي پيدا شد؛ سنتی كه اصرار داشت جنگهای ميان شهرستانهای يونان باستان و امپراتوري ايران را عاملی اثرگذار بر سرنوشت تمدن غرب نشان دهد.
برخی مورخان دوران باستان عقيده داشتند كه شكست خشايارشا به حفظ آزادی فكر و خرد يونان باستان در مقابل عرفان شرقی ها و عقبماندگی آنها كمک كرد اما مجله تايم اين تفكر را يک نظريه مشكوک خوانده و اعتراف كرده است كه برخی دانشمندان محافظهكار در غرب كماكان علاقه دارند كه اين نظريه را تا به امروز انتشار و بسط دهند!
مجله تايم در سال 2012 گزارش داده بود كه حزب افراطگرای راست و ضد مهاجر يونان جشنهايی را در ترموپيل برگزار میكند و طرفداران اين حزب در مقابل مجسمه برنزی لئونيداس، اسپارتان كشته شده يونانی می ايستند و اين شعار را سر می دهند كه «يونان مال يونانی ها است.»
به نوشته پرخوانندهترين مجله آمريكا و جهان «300: ظهور يک امپراتوری» به شكلی بی شرمانه در سياهنمايی و اهريمننمايی ايرانيان زيادهروی میكند؛ آيسوخلوس، نمايشنامهنويس يونان باستان كه خود در جنگ سالاميس جنگيده است در نمايشنامه «پارسيان» صحنه پايتخت ايران در بحبوحه شكست فاجعهآميز امپراتوری ايران باستان مجسم می كند. او همه جا را پر از گريه و فغان، ضجه و زاری نشان میدهد و اين شكست را داستانی اخطارآميز برای غرور بيش از حد و طمع قدرتورزی بيش از اندازه يک امپراتوری می داند.
اما به نوشته تايم اين درس تنها برای ايرانيان نيست! آتن آيسوخلوس پس از اين نبرد غرق در غرور و شكوه اما وارد يک نبرد طولانی مدت و مخرب عليه ساير ايالتهای يونان به خصوص اسپارت می شود و اين جنگ چندين دهه ويرانی را برای دنيای يونان باستان به بار می آورد. سرانجام حسن ختام گزارش انتقادی تايم از فيلم «300» نيز اين جمله پر معنا است: «حالا اسنايدر و ميلر اگر می توانند بيايند و اين داستان را بازگو كنند!»
منبع : جوان