برگزیده های پرشین تولز

لحظه سال تحویل کجا بودی؟ چه دعایی کردی ؟

max_3d

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
2 مارس 2009
نوشته‌ها
2,531
لایک‌ها
1,002
سن
40
محل سکونت
شیراز
درود
تبریک به همه عید همه شما مبارک.............
والا اول سلامتی پدر و مادر و خواهرانم و برادرم بعد آخر سر خودم
بهترینها را برایشان ارزو کردم و از خدای بزرگ درخواست کردم بعد هم طبق معمول اخر من
بعد هم سلامتی بیمارانی که زندگی برایشان سخت شده و هر روز ارزوی مرگ میکنن
وآخر سر اینکه چرا ما امسال پسته نداریم !
 

Fouad-PES

Registered User
تاریخ عضویت
17 آپریل 2009
نوشته‌ها
497
لایک‌ها
252
ما خونمون بودیم. دعاها رو نمیشه گفت دیگه دی:
-----
یه بنده خدایی میگفت موقع تحویل سال تو wc بوده
سر بعضی کلاسها 2 دفعه هم میرفت بیرون
من فک کردم الکی میگن
ولی فک کنم راسته هرکاری کنی موقع تحویل سال ...

من پارسال همین بلا سرم اومد!! از دستشویی که اومدم بیرون دیدم همه داشتن میخندیدن! گفتن چی شده؟ گفتن سال تحویلش د تو توی دستشویی بودی!!
بدترین سال برای من بود از نظر دستشویی رفتن!! یعنی یه ساعت نمیتونستم تحمل کنم!
 

baris manco

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 نوامبر 2011
نوشته‌ها
825
لایک‌ها
115
محل سکونت
iN thE Fu**iNg Hell
اووووووووووو اینگار ک چیه سال تحویل کجاباشی!!!!!!!!!!!
 

k-boy

Registered User
تاریخ عضویت
7 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,614
لایک‌ها
7,060
محل سکونت
جنگل آسفالت

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,267
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
حالا چه گوز تفاوتی داره با دیگر لحظات؟

من بهشت زهرا پیش داداشم خوابیده بودم در حال گوش دادن به آهنگ
 

mani sh

Registered User
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2012
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
117
سلام
حرم حضرت معصومه.
هرچی بخوای دعا کردیم.
 

nowak

Registered User
تاریخ عضویت
18 آپریل 2011
نوشته‌ها
2,705
لایک‌ها
466
محل سکونت
همینجا ! (مشد)
منم خونه یه چند خطی قرآن خوندم اما دعا یادم رفت واقعیتس...

ایول ، حال کردم ، دمت گرم


اینجور که پیداست برو بچ زیاد اهمیت نمیدن به این لحظات
ولی خب تا فکرشو کنی اتفاق مهمی میافته نه بخاطر عوض شدن تقویم
بخاطر بحث نظم جهان و قدرت خداوندیه
 

ITI

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2008
نوشته‌ها
3,640
لایک‌ها
138
محل سکونت
تهران

استارتر

Registered User
تاریخ عضویت
26 ژانویه 2012
نوشته‌ها
962
لایک‌ها
195
فکر کنم اسکل ترینتون من بودم ک اصن نمیدونستم چهارشنبه عیده فکر میکردم پنج شنبس تا روز اخری بهم گفتن
من خونه خودم تنها بودم روی تخت دراز کشیده بودم کتاب مسخ نوشته ی فرانس کافکا میخوندم در حالی ک شاهین داشت شعر میخوند
 
بالا