• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن برخي از ترانه هاي فارسي

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Ghamnevis

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2005
نوشته‌ها
607
لایک‌ها
16
تاپيك جالبيه...
خسته نباشيد
___________________________________

فرهاد
بوي عيدي


بوي عيدي، بوي توت ، بوي كاغذ رنگي
بوي تند ماهي دودي وسط سفره نو
بوي ياس جا نمازه ترمه مادر بزرگ
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگيمو در ميكنم
شادي شكستن قلك پول
وحشت كم شدن سكه عيدي از شمردن زياد
بوي اسكناس تا نخورده لاي كتاب
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگيمو در ميكنم
فكر قاشق زدن يه دختر چادر سياه
شوق يه خيز بلند از روي بقچه هاي نون
برق كفش جفت شده تو گنجه ها
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگيمو در ميكنم
عشق يك ستاره ساختن با دو لك
ترس نا تموم گذاشتن جريمه هاي عيد مدرسه
بوي گا محمدي كه خشك شده لاي كتاب
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگيمو در ميكنم
بوي باغچه بوي حوض عطر خوب نذري
شب جمعه پي فانوس توي كوچه گم شدن
بوي جوي لاجوردي حوس يه ابتني
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگيمو در ميكنم
 

Ghamnevis

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2005
نوشته‌ها
607
لایک‌ها
16
فرهاد
زنجيري



زنچيري
جغد بارون خورده اي . تو کوچه فرياد ميزنه
زير ديوار بلندي . يه نفر جون ميکنه
کي ميدونه تو دل تاريک شب چي ميگذره؟
پاي برده هاي شب . اسير زنجير غمه
دلم از تاريکيها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
من اسير سايه هاي شب شدم
شب اسير تور سرد آسمون
پا به پاي سايه ها بايد برم
همه شب به شهر تاريک جنوب
دلم از تاريکيها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
چراغ ستاره من رو به خاموشي ميره
بين مرگ و زندگي اسيرم شدم باز دوباره
تاريکي با پنجه هاي سردش از راه ميرسه
توي خاک سرد قلبم بذر کينه ميکاره
دلم از تاريکيها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
مرغ شومي پشت ديوار دلم
خودشو اينور و اونور ميزنه
تو رگاي خسته سرد تنم
ترس مردن داره پر پر ميزنه
دلم از تاريکيها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
دلم از تاريکيها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
 

Azalia

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2005
نوشته‌ها
313
لایک‌ها
1
--------------------
 

PIP

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 می 2005
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
ترانه : مستی رویا
خواننده : بنان
ترانه سرا : ابوالحسن ورزی
آهنگساز : همایون خرم


آمد ، آمد امّا در نگاهش ، آمد امّا در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو ، نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شسته بود
عکس شیدایی ، در آن آیینه ی سیما نبود

لب ، همان لب بود ، لب ، همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود ، امّا مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود ، در دل بیزار خود چز بیم رسوایی نداشت
گرچه روزی ، گرچه روزی هم نشین ، جز با منِ رسوا نبود

در نگاه سرد او ، در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را ، نشان ، از آتش سودا نبود

دیدم ، آن چشم درخشان را ، ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می خواستم ، پیدا نبود

بر لبِ لرزان من ، فریادِ دل ، خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود ، آخر آن تنها امید جان من تنها نبود ، تنها نبود

جز من و او ، دیگری هم بود ، امّا ای دریغ
آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا