• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
وقتی تلفن زنگ می‌زند

یعنی از یاد نرفته‌ای

حتی اگر به اشتباه

شماره‌ ات را گرفته باشند ..

ببین دوست من !

در این دنیا

خیلی از آدم‌ها هستند که

شماره‌ شان حتی

به اشتباه هم گرفته نمی‌شود!



رسول یونان
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
این شعر توسط دختر جوانی دریکی از بیمارستانهای نیویورک که مبتلا به سرطان میباشد و
شش ماه دیگر دنیا را ترک خواهد نمود سروده شده است:

SLOW DANCE
(رقص آرام)

Have you ever watched kids
آيا تا به حال به کودکان نگريستهايد
On a merry-go-round?
درحالیکه به بازی “چرخ چرخ” مشغولند؟
Or listened to the rain
و يا به صدای باران گوش فرا دادهايد،
Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمين برخورد میکند؟
Ever followed a butterfly’s erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانهای دويدهايد، آن زمان که نامنظم و بیهدف به چپ و راست پرواز میکند؟
Or gazed at the sun into the fading night?
يا به خورشيد رنگ پريده خيره گشتهايد، آن زمان که در مغرب فرو میرود؟
You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنيد
Don’t dance so fast.
اينقدر تند و سريع به رقص درنياييد
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won’t last
موسيقي بزودي پايان خواهد يافت



?Do you run through each day On the fly
آيا روزها را شتابان پشت سر ميگذاريد؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسي ميپرسيد حالت چطور است
Do you hear the reply?
آيا پاسخ سوال خود را ميشنويد؟
When the day is done
هنگامي که روز به پايان ميرسد
Do you lie in your bed
آيا در رختخواب خود دراز ميکشيد
With the next hundred chores
و اجازه ميدهيد که صدها کار ناتمام بيهوده و روزمره
Running through your head?
در کله شما رژه روند؟
You’d better slow down
سرعت خود را کم کنيد. کمتر شتاب کنيد.
Don’t dance so fast
اينقدر تند و سريع به رقص در نياييد
Time is short
زمان کوتاه است
The music won’t last
موسيقي ديري نخواهد پائيد



Ever told your child,
آيا تا بحال به کودک خود گفتهايد
We’ll do it tomorrow?
“فردا اين کار را خواهيم کرد”
And in your haste
و آنچنان شتابان بودهايد
Not see his sorrow?
که نتوانيد غم او را در چشمانش ببينيد؟
Ever lost touch
تا بحال آيا بدون تاثري
Let a good friendship die
اجازه دادهايد دوستياي به پايان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافي نداريد؟
or call and say,’Hi
آيا هرگز به کسي تلفن زدهايد فقط به اين خاطر که به او بگوييد: دوست من، سلام؟
You’d better slow down.
حال کمي سرعت خود را کم کنيد. کمتر شتاب کنيد
Don’t dance so fast
اينقدر تند وسريع به رقص درنياييد
Time is short
زمان کوتاه است.
The music won’t last
موسيقي ديري نخواهد پاييد.



When you run so fast to get somewhere
آن زمان که براي رسيدن به مکاني چنان شتابان ميدويد،
You miss half the fun of getting there
نيمي از لذت راه را بر خود حرام ميکنيد.
When you worry and hurry through your day
آنگاه که روز خود را با نگراني و عجله به سر ميرسانيد،
It is like an unopened gift Thrown away...
گويي هديهاي را ناگشوده به کناري مينهيد
Life is not a race
زندگي که يک مسابقه دو نيست!
Do take it slower
کمي آرام گيريد
Hear the music
به موسيقي گوش بسپاريد،
Before the song is over
پيش از آنکه آواي آن به پايان رسد.

 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آدمی ک بخواهد برود می رود

داد نمی زند ک میخواهم بروم

آدمی ک رفتنش را داد می زند

یعنی نمیخواهد برود

میخواهد نگذاری برود

میفهمی ؟
 

elahe21

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
221
لایک‌ها
390
محل سکونت
iran
[h=5]دلم گرفته میخوام گریه کنم
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی
[/h]
 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
[h=5]در مدرسه ، آرزویمان تمام شدن درسمان است ...
در سربازی ، پایان خدمت ...
در دانشگاه ، گرفتن مدرک ...
در عاشقی ، ازدواج کردن ...

چه موجودات عجیبی هستیم ...
آرزویمان تمام شدن بهترین روزهای زندگیمان است ... ![/h]
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم

اما وقتی باران می بارد چتر به دست میگیری

میگویی آفتاب را دوست دارم

اما زیر نور خورشید به دنبال سایه میگردی

میگویی باد را دوست دارم

اما وقتی باد می وزد پنجره ها را میبندی

حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی دوستت دارم ..



باب مورلی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
یک عمر در انتظاری تا بیابی

آن را که درکت کند و

تو را همان گونه که هستی بپذیرد ..

و عاقبت در می یابی

که او از همان آغاز

" خودت " بوده ای!



ریچارد باخ
 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
[h=5]ميخواهم بگويم ......

فقر همه جا سر ميكشد .......
...
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ..

[/h]
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
سلام :دی

دوستان یه خواهشی دارم چون دو تا تاپیک مختص داستان های کوتاه و نوشته هایی که حالت داستانی دارند و آموزنده هستند داریم لطفا اینجا فقط متن هایی رو بزارید که خواندنی هستند اما حالت داستان ندارند.


بسیار سپاس از اینکه رعایت می کنید.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
تمام غصه‌ها دقیقن از همان جایی آغاز می‌شوند
که ترازو برمی‌داری
می‌افتی به جان دوست داشتنت.
اندازه می‌گیری
حساب و کتاب می‌کنی
مقایسه می‌کنی ...
و خدا نکند حساب و کتابت برسد
به آنجا که زیادتر دوستش داشته‌ای
که زیادتر دل داده‌ای
که زیادتر گذشته‌ای
که زیادتر بخشیده‌ای
به قدر یک ذره
یک ثانیه
درست از همان جاست
که توقع آغاز می‌شود
و توقع آغاز همه رنج‌هایی است
که به نام عشق می‌بریم.....!
 

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
آدمایی که از رابطه های طولانی میان بیرون خطرناکن ....
چون اونا میفهمن ؛
میشه یه چیزایی رو از دست داد ، و نمرد ... !!

.................................................................................

خوش به حالش...
خوش به حال اویی که سالها بعد وقتی که درآغوشت آرام گرفته است،
زیر گوشش زمزمه میکنی...
قبل-تر از او
همه
سوءتفاهم بودند‏‏!‏‏!


 
Last edited:

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
می دونی چیه رفیق ؟
حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَهن”
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش...
 

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
بوسیدن
یه حقه-ی عاشقانه-ست
واسه متوقف کردن مکالماتی که زیادی احمقانه شدن ...

-----------------------------------------------------------------------

بعد رفتنت ،
همه ی هفته
غروب ِ جمعه بود ...

------------------------------------

تکرار جمله "دوستت دارم" گوینده را عاشق تر و شنونده را بی تفاوت تر میکند.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

تلخ تر از خود جدايی ها...
آنجايی است كه بعدها آن دو نفر هی بايد وانمود كنند، كه چيزی بينشان نبوده...
كه هيچ اتفاقی نيفتاده...
كه از همديگر هيچ خاطره ای ندارند...
 

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
انـدوه که از حــد بگــذرد
جايش را مي‌دهد به يک بي‌‌اعتنايي مـزمـن
ديـگر مـهـم نـيـســت...
بـودن يا نـبـودن...
دوست داشتن يا نـداشتن...
ديگر حسي تو را به احساس کردن نمي کشاند
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق مي شـوی
................و فقط نـگـاه ميکـنی.................
نـگــــــــــاه…..!
 

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبديل شود .
مگذار كه حتي آب دادن گلهاي باغچه به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود!
عشق به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگري نيست .
پيوسته نو كردن خواستني ست كه خود پيوسته خواهان نو شدن است و ديگرگون شدن.

يك عاشقانه ي آرام - نادر ابراهيمي
 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
سهم من کجاست؟!!
کجا بایدقدم بگذارم که کسی را له نکنم
سهم من کجاست؟!!
کجا باید دل ببندم که دیرنکرده باشم
سهم من کجاست؟؟؟
... مگر دیگرستاره ای باقی مانده است که سهم شبهای تاریک من باشد
کجای این زمین خاکی کوله بارم راپایین بگذارم که توقف ممنوع نداشته باشد ..
بگو ... بگو ...
کجا خستگی هایم را به درکنم که کسی نگوید:
ببخشید ... اینجا جای من است ..
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
"مَردُم" به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟
کجا میری؟
... چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا اومدی؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.
مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده،
روت قضاوت میکنه،
حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه،
از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!...مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!
 

Tracer

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آگوست 2012
نوشته‌ها
69
لایک‌ها
41
ميخواهم بگويم ......

فقر همه جا سر ميكشد .......
...
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ..


کاش آخرش می نوشتید که این متن از دکتر علی شریعتی است.
 
بالا