مشاعره!!!

[s.reza]

در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود​

 

[wonnin]

در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود​

در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی
یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

 

[s.reza]

روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم​

 

[somayeh60]

مجال بوسه به لب های حویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین شیوه شناسایی ست

 

[s.reza]

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تـــلاجن شاخه ها رنگ سیاهی
و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم​

 

[mohamadreza-23]

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری مردی

 

[s.reza]

يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را​

 

[mohamadreza-23]

ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

 

[s.reza]

دل گفت وصالش بدعا بازتوان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت . . .

 

[somayeh60]

تصویری از اسارت خود کشیده ام
در زیر پنجه های عقابی کبوتری

 

[mohamadreza-23]

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

 

[s.reza]

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

 

[Mehdi14]

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

 

[s.reza]

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم​

 

[mohamadreza-23]

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او دراستخوانم میرود

 

[s.reza]

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

[persianlicence]

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت...

 

[Mehdi14]

دوش بر رخسار زردم دید و چندان کاب زد
بخت خواب آلود را بیدار نتوانست کرد

 

[mohamadreza-23]

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من بخدا قسم خدا را

 

[Agha_Jo0n]

از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم شد از لطف رب