مشاعره!!!

[m6969]

معلوم نشد كه در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

 

[cheshayer]

اي اجل بيا و بگير دستم را
که نگارم برفت و برد هستم را

 

[Max.Pain]

ای چـرخ فلک خرابـی از کیـنه توست

بـیــدادگری شیـــوه ی دیرینه توست

 

[wonnin]

تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

 

[wildcat1995]

تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

زی تیر نگه کرد و پر خویش بر آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

Sent from my GT-I9500 using Tapatalk 2

 

[wonnin]

تن ار کرد فغانی زغم سود و زیانی
ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا

 

[Another Day]

اگر چه آتش عشقش بسوختست دلم
همي خورم غم آن ماهروي سيمين تن

كه سوزد آتش دوزخ در آن جهان تن او
چنانكه آتش عشقش در اين جهان تن من

 

[payamb]

نخواست هیچ خردمند وام از ایام
که با دسیسه و آشوب باز خواهد وام

پروین اعتصامی

 

[پرنیان]

ما زهر روشن دلی یک رشته فن آموختیم
عقل از مجنون وعشق از کوهکن آموختیم...

 

[cheshayer]

مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

 

[sara.n]

مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

تیر اهی که به صد زور گشایم ز جگر
از نگونساری طالع به جگر برگردد

 

[cheshayer]

دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است
گفتند باز روسری ات را تکانده ای
میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ
من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای

 

[Max.Pain]

یــــک روز ز بـنـــد عــالـــم آزاد نی ام

یک دم زدن از وجود خود شاد نی ام

شـاگـــردی روزگـــار کــــردم بـسیــار

در کــار فـلـک هنـــــوز استـاد نی ام

 

[ramtinhm]

مکر جهان را پدید نیست کرانه

دام جهان را زمانه بینم دانه

 

[Geronimo]

هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته!

 

[ramtinhm]

هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش

بر نسبت او نیست گوا به ز فعالش

 

[payamb]

شیرین سخنی که از لبش جان می‌ریخت
کفرش ز سر زلف پریشان می‌ریخت
گر شیخ به کفر زلف او پی بردی
خاک سیهی بر سر ایمان می‌ریخت

شیخ بهایی

 

[ramtinhm]

تمییز و هوش و فکرت و بیداری
چون داد خیره خیره تو را باری؟

 

[Datis0]

تمییز و هوش و فکرت و بیداری
چون داد خیره خیره تو را باری؟

یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار

 

[ramtinhm]

رهائی ده بستگان سخن


توانا کن ناتوانان کن