شما دوتا چرا اشتباه میزنین ؟
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب
يارب مباد آنكه گدا معتبر شود
تو تا به روي من اي نور ديده در بستيدر جواني حاصل عمرم به ناداني گذشت
چانچه باقي بود آن هم در پشيماني گذشت
در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
حافظ
در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدمیــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد
استاد شهریار
در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدم
با دست اشارتم كرد كه عزم سوي ما كن
اگر چه گرد برانگيختي ز هستي منندانستم چــــو نیکو قــــدر ایـــــام جــوانـــی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
اگر چه گرد برانگيختي ز هستي من
غباري از من خاكي به دامنت مفتاد
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور