- تاریخ عضویت
- 10 سپتامبر 2003
- نوشتهها
- 482
- لایکها
- 638
یادم آمد، شوق روزگار کودکی،مستی بهار کودکیدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یادم آمد، آن همه صفای دل که بود،خفته در کنار کودکی ...
یادم آمد، شوق روزگار کودکی،مستی بهار کودکیدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یاد دارم در غروبی سرد سردیادم آمد هان
داشتم میگفتم: آن شب نیز
سورت سرمای دی بیداد ها می کرد
و چه سرمایی ، چه سرمایی
باد برف و سوز وحشتناک
لیک آخر سرپناهی یافتم جایی
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود رایاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد ..
داد میزد؛ کهنه قالی می خرم،
دست دوم ،جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری،کوزه خالی می خرم ...
الا یا ایها الساقی،ادر کاسا و ناولهامن آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ماراالا یا ایها الساقی،ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکلها...
ای مطرب مهتاب رو،آنچه شنیدی بگواگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندواش بخشم سمرقند و بخارا را
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرهاای مطرب مهتاب رو،آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم،آنچه بدیدی بگو...
هر که پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد
تو منو دوسم نداشتی رفتیدر فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هر چند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت
تو مثل گلییا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حافظ
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منشتو مثل گلی
ناز و خشگلی
تا منتظر مهدی عالم گیریمشاید که تو دیگر به زیارت نروی
تا مرده نگوید که قیامت برخاست