مشاعره!!!

[roshi.whitewolf]

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای تو

از برای من ، این که دیکته نیست
می نویسم برای تو این نوشته بیست
قال و مقال عالم مال خود خداست
کار ما نگاه و عمل این کم کاری نیست

 

[amir7310]

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

 

[roshi.whitewolf]

مرا هوش و ذکاوت بوده این دل
که از خود ساختی جسمی از این گل
تو هم گر می توانی از خودت ساز
ببینم تو چه هستی ای نه بی دل

 

[roshi.whitewolf]

من آن اهل دلم کاری توان کرد
سلامت را جوابی را توان کرد
نجستی گر بجستی یافت می کرد
نگشتی گر بگشتی چاره می کرد

 

[amir7310]

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
حافظ

 

[kyle]

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

[peyman5534]

یه روز خب میاد که ما هم و نکشیم ,,به هم نگاه بد نکنیم //!!//
با هم دوست باشیم ,, و دست بندازیم روی شونه های هم آها
مثل بچگیا تو دبستان ,, هیچ کدوممونم نیستم بیکار در حال ساخت ساز ایران
//!!// واسه اینکه خسته نشیم این بار ,, من خشت میزارم تو سیمان

 

[eshomeronline]

ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

 

[banihashemrazavi]

نشود فاش کسی انچه میان منو توست

 

[ali yaghoubi]

تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد

 

[roshi.whitewolf]

تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد

دارد یا ندارد یافت باید کرد آدم را
که بر این روشنایی دست یازیده است آدم را

 

[wonnin]

دارد یا ندارد یافت باید کرد آدم را
که بر این روشنایی دست یازیده است آدم را

اندر دل بی‌وفا غم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

 

[roshi.whitewolf]

اندر دل بی‌وفا غم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دادار که خود فضل تمام کهکشان است
خود دان که کم کند و یا ازدادی
چون بر سر هر کوچه رسیدی یادی
هر کار کند چون خود او دانست است

 

[roya7]

تا تو نگاه می کنی کار من آه کندن است
ای به فدای چم تو این چه نگاه کردن است

 

[roshi.whitewolf]

تا تو نگاه می کنی کار من آه کندن است
ای به فدای چم تو این چه نگاه کردن است

تو به پندار خودت فرض کنی این چه بودست
او دل خود به تو دهد این چه به پندار بودست

 

[roya7]

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

 

[kyle]

ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان

 

[wonnin]

ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان

نباید بستن اندر چیز و کس دل

که دل برداشتن کاریست مشکل

سعدی

 

[roya7]

لرزش جان تو ای بحر نه از طوفان است
گوهری در صدفت هست از آن می لرزی

 

[Mostafa313]

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد...