مشاعره!!!

[roya7]

وقت عزيز رفت بيا تا قضا كنيم

عمرى كه بى حضور صراحى و جام رفت

 

[alimnf]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

 

[roya7]

مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه ى نامحرم زد

 

[f@iry]

دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود .......... تا کجا باز دل غم زده ایی سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی ....... جامه ایی بود که بر قامت او دوخته بود

 

[roya7]

دست در حلقه ى آن زلف دو تا نتوان كرد

تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد

 

[Bijan ...]

دانی که را سزد صفت پاکی
انکو وجود پاک خویش نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید



.

 

[roya7]

در حسرت يك نعره ى مستانه بمرديم

ويران شود اين شهر كه ميخانه ندارد

 

[f@iry]

در این شبهای تن فرسا من از فردا گریزانم
کجا گم کرده ام خود را نمیدانم نمیدانم

 

[roya7]

مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا كه شب تا روز

سخن با ماه مى گويم پرى در خواب مى بينم

 

[Bijan ...]

می رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال

نیست وش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان



.

 

[roya7]

نفس خروس بگرفت كه نوبتى بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابى

 

[Bijan ...]

یا رب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن

از هرچه بجز عشق تهیدستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن



.

 

[roya7]

نرگس طلبد شيوه ى چشم تو زهى چشم

مسكين خبرش از سر و در ديده حيا نيست

 

[Bijan ...]

تا دیگران گرسنه و مسکینند
بر مال و جاه خویش نیفزاید

تا بر برهنه جامه نپوشاند
از بهر خویش بام نیفزاید




.

 

[roya7]

دوش مى آمد و رخساره برافروخته بود

تا كجا باز دل غمزده اى سوخته بود

 

[wonnin]

دوش مى آمد و رخساره برافروخته بود

تا كجا باز دل غمزده اى سوخته بود

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

سعدی

 

[roya7]

ما با مى و معشوقه از آنيم مدام

باشد كه به حشرمان چنان انگيزند

 

[f@iry]

دوباره معجزه کن تا جهان به پا خیزد.... زمین به سجده رود آسمان به پا خیزد

پس از گذشتن یک قرن غیر ممکن نیست....که در مقابل آرش کمان به پا خیزد

 

[roya7]

ديدى كه مرا هيچ كسى ياد نكرد

جز غم كه هزار آفرين بر غم باد

 

[Bijan ...]

در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست

تو ز سرمستان قلاووزی مجو
جامه چاکان را چه فرمایی رفو



.