مشاعره!!!

[Handkerchief]

دلا خو کن بتنهایی
که از تنها بلا خیزد

 

[behrooz3229]

دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش

 

[Erfan_Buffon]

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد

 

[behrooz3229]

دردی بَتَر از علتِ نادانی نیست
جز علم، دوای این پریشانی نیست

با آنکه بروی گنج، منزل دارد
بدبخت و فقیرتر، زِ ایرانی نیست

 

[Q__Q]

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی‌دارد مست

 

[behrooz3229]

.
.
تا ببینی روی آن مردم‌کُشان، چون زعفران
تا ببینی رنگ آن محنت‌کِشان، چون گل انار
.
.

 

[Q__Q]

راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر

 

[Erfan_Buffon]

رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم

 

[behrooz3229]

تا چند توان، به ناتوانان دیدن
جور و ستم جهان ستانان دیدن

تا کی به هوای زندگی در پیری
با دیده توان، مرگ جوانان دیدن

 

[ilia19822]

ناچار هر که صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

 

[parsipersian]

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

 

[Erfan_Buffon]

تا دل به برم هوای دل‌بر دارد
افسانهٔ عشق دل‌بر از بر دارد

 

[shak]

دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

 

[Erfan_Buffon]

تو طبیبی و ما چنین بیمار
تو ملولی و ما چنین مشتاق

 

[shak]

قیاس امروز گیر از حال فردا
که هست امروز تو فردای دیروز

 

[parsipersian]

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

 

[Erfan_Buffon]

از لعل تو گر یابم، انگشتری زنهار

صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

 

[parsipersian]

دود آهم ،شده اشک غمم ای چشم وچراغ

شمع عشقی که به امّید تو ،روشن کردم

 

[Erfan_Buffon]

مرو از خانه گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

 

[behrooz3229]

آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا (دَوَدا)
او ندارد یار، بی یار چگونه بُوَذا (بُوَدا)