roshi.whitewolf
Registered User
گر توانستی خودت از خود بگودر وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع ... شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع
کار دیگر را رها کن ای سبو
گر توانستی خودت از خود بگودر وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع ... شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق توخوب اگه از ضرب المثل خوشتون نمياد يا سخته مشاعره كه ديگه عين اب خوردنه، شرط میبندم خانوم ها هم همکاری میکنن!!!
بیاین خودم شعر اول رو میگم.
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست وندر طلب طعمه پروبال بیاراست.
یکی "ت" بده.
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟نه لطفاَ شعر نو رو قاطي نكنيد،
ياران ، قسم به ساغر مي كاندرين بساط
پر ناشده ز خون جگر ، ساغري نماند
از ملک الشعرای بهار
"د"
با عقل، آب عشق به يک جو نمي رود بيچاره من که ساخته از آب و آتشمیافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب
#رهی معیری
آه… آری… این منم… اما چه سودتا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
تو غره بدان مشو كه مي مي نخوريآه… آری… این منم… اما چه سود
”او” که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
”او”که در من بود آخر کیست، کیست؟
از خــــدا جـوییـــم تــوفیـــق ادبتو غره بدان مشو كه مي مي نخوري
صد لقمه خوري كه مي غلام است آنرا
شب من نشان مویت سحرم نشان رویت
قمر از فلک در افتد چو نقاب بر گشایی
مولانا
""ی ""
در نزد بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم..یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
دال بده
در نزد بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم..
گر شکوه یی دارم ز دل ،با یار صاحب دل کنم..
م
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدیمي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست ....
ت بده
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
د
یاد باد انکه خرابات نشین بودم و مستدانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری