منکه چيزي از پسر شجاع ندارم (اسمايلي غمگين)
اون آرم اول برنامه کودک رو هم فکر کنم يا بايد يا تو آرشيو صدا و سيما دنبالش گشت، يا يکيو پيدا کرد که اينو ضبط کرده باشه و هنوزم داشته باشه و فيلمشم خراب نشده باشه (چه آرم باحالي بود، در عين سادگي خيلي هنري و کودکانه بود، يادش بخير).
حالا منم يه درخواست بدم، از نقاشي هاي مداد آبي چي، کسي چيزي داره، اونم باحال بود، يا اون يکي مدادا که مخصوص عيدهاي نوروز بود و چند تا مداد که يه عکسي روشون بود ميومدند کنار همديگه انقدر عقب و جلو مي رفتند تا مثلا مي شد عيد شما مبارک و بعدش بالا و پايين مي رفتند تا اين عيد شما مبارک يه حرکت موجي پيدا کنه و بعدم موزيک عيد رو ميزد. بعدشم برنامه اي که فرهنگ مهرپرور خدابيامرز مجريش بود اجرا مي شد. هي، کودکي کجايي که يادت بخير
(البته اينم بگم که من هيچ علاقه اي ندارم به دوران مدرسه برگردم، با اون خانم مديرا و ناظماي بداخلاق و و وحشتناک و سبيلويي که قيچي به دست ميومدند سر صف و بچه ي کلاس اول دبستان رو مي گرفتند و ميگفتند موهات از زير مقنعه اومده بيرون و بايد قيچيش کنم!!! يا چرا کفشت يه دونه خط قرمز داره، بايد سرتاپات سياه باشه يا چرا داري مي خندي، چرا شادي، بايد گريه کني، بايد افسرده باشي... هيچي اصلا، بي خيال).
پسر شجاع و آرم برنامه ي کودک موجود نبود، عوضش اين 2 تا خرگوش هاي جناب شعده باز بود، چي بود اسمشون؟ بوبز و بوبک؟! يا يه چيزي تو همين مايه ها ^0^
يا شايدم بوب و بوبک بود، آخه روسيش انگاري اينجوريه
Боб и Бобби