برگزیده های پرشین تولز

معرفي هنرمندان حوزه هنرهاي ترسيمي

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
250680.jpg
در چهارم دسامبر ۱۸۶۶ در مسكو پسرى به دنيا مى آيد كه او را واسيلى مى نامند و پس از مدتى در سال ۱۸۷۱ پدر و مادر آن كودك از يكديگر جدا مى شوند. در سال ،۱۸۸۶ كاندينسكى در حالى كه بيست سال داشت تحصيلاتش را در دانشكده حقوق و اقتصاد مسكو پى گرفت. او كه شيفته علوم طبيعى و مردم شناسى بود در سال ۱۸۸۹ دو مقاله درباره اعتقادات دينى قبيله اى و حقوق روستاييان منتشر كرد. در سال ۱۸۹۲ با يكى از دختر خاله هايش به نام آنيا شيمياكين ازدواج كرد و يك سال بعد در حالى كه در دانشكده حقوق مسكو تدريس مى كرد، رساله اى درباره «برابرى مزد كارگران» به رشته تحرير درآورد.
پس از ترديد در انتخاب شغلى دانشگاهى در رشته حقوق يا حرفه اى هنرى، كه سخت به آن علاقه مند بود، سرانجام در سال ۱۸۹۶ تصميم گرفت خود را وقف نقاشى كند و به مونيخ رفت تا در آنجا به تحصيلاتش در آكادمى هنرهاى زيبا ادامه دهد و تا سال ۱۹۰۰ در آنجا به تحصيل پرداخت.
در سال ،۱۹۰۱ واسيلى كاندينسكى، كلاس هاى آموزشى فرانتس فون اشتوك را در دانشگاه هنرهاى زيباى مونيخ ترك كرد، گروه «فالانكس» (phalanx) را بنيان نهاد و به همراه دوستان نقاشش هدف اين گروه را اين گونه تبيين كرد: آشنا كردن مردم با آنچه به نظر او هنر نو (nouvel art) خواهد بود.
از نظر او اين آشناسازى همچنين شامل آموزش تكنيك هاى اين هنر فردا نيز مى شود كه در تضاد با شيوه دانشگاهى (academisme) است كه به بازآفرينى مدل ها، مناظر يا مجسمه هاى قديمى محدود مى شود. كاندينسكى در سال ۱۹۰۲ با داويد بورليوك ملاقات كرد و نخستين آثارش را در پنجمين نمايشگاه «انشعاب» در برلين به نمايش گذاشت.
در طول سال ۱۹۰۳ به سفرهاى مختلفى رفت، با ونيز آشنا شد، به ادسا رفت و به مسكو برگشت، سپس در برلين نمايشگاهى برپا كرد و در مونيخ با ولاديمير ايزدبسكى ملاقات كرد. در سال ۱۹۰۴ در نخستين نمايشگاه «گرايش هاى نو» در پاريس شركت كرد. بعد از آن به هلند و ادسا سفر كرد و در مسكو آلبوم مصورى مشتمل بر ۱۲ گراوور روى چوب با عنوان «اشعار بى كلام» (Poesies sans Paroles) منتشر كرد. وى در نمايشگاه هاى مختلفى شركت كرد. از جمله نهمين نمايشگاه «انشعاب» در برلين، نمايشگاه هايى در سن پترزبورگ و مسكو و همچنين در سالن پاييز پاريس. در همان سال از همسرش جدا شد و گروه «فالانكس» پس از برگزارى آخرين نمايشگاهش منحل شد.
در سال ۱۹۰۵ در حالى كه سراسر سرگرم نقاشى كردن بود سفرهايش را پى گرفت و به اين ترتيب از كشور تونس ديدن كرد و در شهرهاى مختلف اروپا مثل رم، وين، برلين و مسكو نمايشگاه هايى برپا كرد. در سال ۱۹۰۶ در پاريس و بعد در سور (Sevres) اقامت كرد و آثارش را در سالن پاييز به نمايش گذاشت. در طول سال ۱۹۰۷ نمايشگاه هاى بيشترى برپا كرد و در نمايشگاه گروه پل (دى بروكه) در درسدن (Dresden)، در سالن پاييز و سالن گروه مستقل در پاريس، در «انشعاب» برلين و در نمايشگاه موزه مردمى آنژه شركت كرد.
او تصميم گرفت به همراه گابريل مونتسر، يكى از شاگردان قديمى دخترش در مدرسه هنر فالانكس، در برلين اقامت كند.
در سال ۱۹۰۸ در مونيخ با ياولنسكى، ماريان فون و رفكين، كانونلت، كوبين و توماس فون هارتمان ملاقات و با آنها پيوند دوستى برقرار كرد و به همراهشان «انجمن جديد هنرمندان» را تشكيل داد. در گالرى هاى هاينريش تانهويزر در مونيخ، سپس در دوسلدورف، سالن پاييز پاريس و مسكو، به ارائه ۵۴ اثر خويش پرداخت و بعد در سالن بين المللى ادسا در سال ۱۹۱۰ آثارش را به نمايش گذاشت.
پژوهش هاى زيبايى شناختى كاندينسكى، او را به سويى سوق مى دهد كه خود را يكسره از بيان تصويرى رها كند و از مرز اكسپرسيونيسم، فوتوريسم و كوبيسمى بگذرد كه بر آن دوره سايه افكنده اند. به نظر او موضوع اين است كه خود را درگير چه چيزى كنيم: هنر مى تواند بيان مستقيم دنياى درونى فرد نيز باشد. او به اين نگرش مى رسد كه نقاشى مى تواند از مرز فرم ها پا فراتر بگذارد و خود را فقط در بعد خط، لكه و رنگ بيان كند و اين كه روح انسان از اين طريق به همان اندازه قابل لمس است كه از طريق بازنمايى تصويرى. كاندينسكى در جستارى كه مورخ هنرى جوانى به نام ك.ورينگن، با عناون «انتزاع و همدلى» در سال ۱۹۰۷ به چاپ رساند مضمون آن چيزى را بازيافت كه خود آن را آشفتگى ذهنى انسان در برابر جهان و كشفيات علمى ناميد، كشفياتى كه اعتبار قوانينى را كه ثابت و تغييرناپذير تلقى شده اند دوباره زير سؤال برد.
در چنين اوضاع و احوالى است كه كاندينسكى نخستين «نقاشى آبرنگ انتزاعى» را كشيد و دست به خلق آثارى زد كه نخستين آثار كاملاً انتزاعى هنر مدرن خواهند شد.
به او و دوستانش به چشم «ديوانگانى لاعلاج» و «شارلاتان»ها نگاه مى كردند. اثرى انتزاعى از كاندينسكى با عنوان تركيب بندى ۵ جنجالى واقعى به راه انداخت و در اين حال رساله او با عنوان درباره عنصر معنوى در هنر پس از متاركه اش در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. او در اين كتاب از خود درباره روابط بين روح و بيان هنرى و درباره بازنمايى انتزاعى در تضاد با دنياى تصويرى مى پرسد. از نظر كاندينسكى، در انتزاع ضرورتى درونى و حتى رمزآميز وجود دارد كه مبتنى بر سه اصل است. هنرمند آفريننده اى است كه بايد به بيان آن چيزى بپردازد كه به نظر شخصى او بيان كردن يا نكردنش صحيح است. او بايد متناسب با زمانه اش و مطابق با ارزش هاى زبانى دوره اش به بيان (هنرى) بپردازد و افكار و احساساتش را بيان كند. هنرمند بايد به مدد اين زبان، عناصر آنچه را كه خاص هنر است، فارغ از محدوديت هاى فضا، زمان يا فرم، به عنوان ارزشى جهانشمول بيان كند.
به اين ترتيب از نظر او عنصر هنر ناب و جاودانه است كه به اثر هنرمند ارزش و روح مى بخشد. ممكن است ذهن معاصران به طور كامل به چنين واقعيتى درباره اثر دست نيابد و سال ها و قرن ها زمان لازم باشد تا بتوان از طريق زيبايى شناسى اثر، روح انسان را لمس كرد.
نظرهاى كاندينسكى درباره هنر باعث انفجارى در گروه هنرمندان شد. با وجود اين، او در همين سال با پاول كله و آرنولد اشنبرك ملاقات كرد و به همراه فرانتس مارك، گروه «سوار آبى فام» را در مونيخ تشكيل داد كه نام اين گروه مركب از «آبى»، رنگ مورد علاقه او، و (اشاره ضمنى به) اسب است، موضوعى كه مارك در اين دوره آن را ترجيح مى داد.
كاندينسكى بار ديگر در مسكو، برلين و پاريس در بيست و هشتمين «سالن مستقل ها» آثارش را به نمايش گذاشت.
كتاب درباره عنصر معنوى در هنر او، كه رساله اى نظرى درباره انتزاع است، به او امكان داد كه خودش را در اروپا بيشتر بشناساند و در فعاليت هنرى قرن بيستم تأثيرگذار باشد. اشنبرك، فرانتس مارك، گابريلا مونتسر، كامپندنك و ماكه و هنرمندانى ديگر به نظرهايش تمايل پيدا مى كنند و او به همراه آنها با شهامتى تمام به مطالبه حق خلق هنرى با شراط «اصل ضرورت درونى» كه تنها شرط و يگانه شرط است برخاست. از نظر كاندينسكى «اصل ضرورت درونى»، جست وجوى (امر) مطلق است: او مى خواهد روح بيننده را مخاطب خود قرار دهد و بيشتر به سراغ ژرفاى وجود او برود تا احساسش.
وقتى جنگ جهانى اول درمى گيرد، به سوئيس پناه برد. در سال ۱۹۱۶ در استكهلم و زوريخ نمايشگاهى برپا و كتاب جديدى با عنوان درباره هنرمند (De lartiste) منتشر كرد با گابريل مونتسر متاركه كرد و دوستش فرانتس مارك چشم از جهان فروبست. دوباره به مسكو برگشت و در سال ۱۹۱۷ با نينا آندريپوسكى ازدواج كرد و صاحب پسرى شد.
در سال ،۱۹۱۸ «ناركومپروس»، كميسارياى خلق با هدف پيشرفت فكرى، را تأسيس كرد و استاد دانشگاه هنرهاى زيبا شد. در اين دوره است كه براى برپايى موزه مسكو در خريد آثار هنرى سهيم و در سال ۱۹۱۹ واسطه تأسيس ۲۲ موزه در شهرستان ها شد. او مؤسسه «فرهنگ هنرى» را تأسيس كرد و به مقام استادى دانشگاه مسكو نائل شد. در سال ،۱۹۲۱ آكادمى علوم هنرى را بنيان گذاشت. اما احساس مى كرد كه وضعيت كشورش روبه نابسامانى است و تصميم گرفت كه اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى را ترك كند. به دعوت والتر گروپيوس در برلين، به همراه همسرش دوباره به آلمان برگشت و در آنجا در سال ۱۹۲۲ استاد مدرسه باوهاوس در وايمار و سپس استاد مدرسه باوهاوس در دساو (Dessau) شد. بعضى از هنرمندان روس مثل گابو و پوسنر، كه مؤلفان مانيفست ساخت گرى (constructivisme) بودند و مسكو را براى فرار از كمونيسم ترك كرده بودند به او ملحق شدند. كاندينسكى پس از اين نخستين دوره از كارش كه بر تكنيكى مبتنى بر خودجوشى اشاره اى (spontaneite gestuelle) و پرشور و حرارت است از سال ۱۹۲۲ با ادامه پژوهش هايش عناصر هندسى را مطابق با زيبايى شناسى سوپره ماتيسم (suprematisme) وارد تركيب هايش كرد.
از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۴ وارد انجمن هاى مختلفى شد از جمله گروه «چهار آبى فام» كه ياولنسكى، كاندينسكى، كله و فاينينگر (Feininger) را دوباره دور هم جمع كرد. در نيويورك، «باوهاوس» وايمار، موزه ويسبادن، ارفورت، لنا و دوسلدورف نمايشگاهى از آثارش برپا كرد. در سال ۱۹۲۶ كتاب ديگرى با عنوان نقطه و خط تا سطح منتشر كرد و در اين كتاب نشان داد كه علاوه بر نقاشى، در ساير هنرها نيز نقطه به اندازه خط به كار مى رود، به ويژه خط از طريق خطوط مربوط به ملودى و آلات موسيقى خود را در دنياى بيان موسيقايى نشان داد. خط در چارچوب آلات موسيقى نظير ويولن، فلوت، ويولا و قره نى، پهنا، رنگ و موومان مى گيرد. نقطه براى مثال در آلات موسيقى اى نظير پيانو و سازهاى كوبه اى خود را نشان مى دهد. نقطه و خط در نقاشى هم با پهنا، رنگ و حركتشان خود را بيان مى كنند و از اين حيث توابعى از فضا - زمان (جا - گاه) در مفهوم اتصال (پيوستگى) و سطح فضا هستند.
به اين ترتيب او اصول نظرى انتزاع را به عنوان اصل بنيادين نقاشى مطرح كرد.
در سال ۱۹۲۸ موسورگسكى (Moussorgsky) را ملاقات كرد و در فرانكفورت، بروكسل، درسدن، برلين و سپس به سال ۱۹۲۹ در پاريس، نورمبرگ و لاهه نمايشگاهى از آثارش برپا كرد. با مارسل دوشان و كاترين دراير و نيز سالومون.آر.گوگنهايم ديدار كرد.
ميزس وان در هوئه معمار كه سرپرستى مدرسه «باوهاوس» را برعهده گرفته بود در سال ۱۹۳۱ كار دكوراسيون ديوارهاى نمايشگاه بين المللى معمارى برلين را به كاندينسكى سپرد. از اكتبر ،۱۹۳۲ حزب نازى مدرسه «باوهاوس» را منحل كرد. كاندينسكى تا تعطيلى قطعى «باوهاوس» يعنى تا ۲۰ ژوئيه ،۱۹۳۳ در برلين باقى ماند. نازى ها شمار زيادى از تابلوهايش را مصادره كرده، او را «نقاش فاسد» ناميدند. وى تابلوى بسط و گسترش در قهوه اى را كشيد و آلمان را به مقصد نويى سوريس، واقع در حومه شهر پاريس، ترك كرد. در آنجا به تقويت آميزه اى نظرى كه منتج از هنرش بود پرداخت: بيان هنرى تركيبى است از تكنيك و شهود يا، به عبارت ديگر، آميزه اى است از احساس و مفاهيمى كه در حيطه تفكر علمى مى گنجند.
از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۶ نمايشگاه هاى متعددى برگزار كرد: در پاريس، ميلان، استكهلم، موزه هنر لويسرن، سانفرانسيسكو، موزه هنرهاى مدرن نيويورك و دوباره در گالرى ژن بوشه پاريس. در سال ،۱۹۳۷ نمايشگاهى در گالرى برن برگزار كرد كه به مرور آثار او اختصاص داشت و نيز نمايشگاهى درباره «هنر فاسد» در خانه هنر مونيخ. شمار زيادى از آثار كاندينسكى در موزه هاى آلمان به دست نازى ها توقيف و فروخته شدند.
كاندينسكى در سال ۱۹۳۸ در حالى كه به نگارش مقاله اى درباره «هنر انضمامى» مشغول بود، «باوهاوس» جديدى در شيكاگو احداث كرد و آندره برتون نمايشگاهش را در لندن به او تقديم كرد.
در سال ۱۹۳۹ در بحبوحه اشغال آلمان، كاندينسكى تصميم گرفت به تابعيت فرانسه درآيد. كارش سردتر، ساختارگراتر و نظرى تر شد. او مى انديشد كه «نقاشى انتزاعى از همه هنرها مشكل تر است زيرا مستلزم داشتن حساسيتى دقيق در زمينه تركيب و رنگ هاست و اين كه بايد شاعرى واقعى بود». كاندينسكى به جِدّ در انديشه پيدايش جهانى است سراسر معنوى كه در تضاد با خردگرايى و دكارت گرايى است. او با وجود جنگ به برگزارى نمايشگاه هايش در پاريس ادامه داد، همچنين در لس آنجلس و نيويورك در سال ۱۹۴۱ نيز نمايشگاه هايى برپا كرد. در عين حال از اقامت در ايالات متحده آمريكا كاملاً سر باز زد. دو استائيل نمايشگاهى در گالرى ژن بوشه پاريس برپا كرد و سپس نمايشگاهى در گالرى ايسكس و در خلال برپايى اين نمايشگاه، در سوم دسامبر ۱۹۴۴ در ۷۸ سالگى ديده از جهان فروبست.
منبع :روزنامه لوموند
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
Dali2.jpg

سالوادور فليب دالي نقاش بزرگ و مشهور اسپانيايي در 11 ماه مه سال 1904 ميلادي در روستاي نزديكي شهر مادريد به نام ميگرز چشم به جهان گشود. در سال 1903 برادر بزرگ‌تر او در سن هفت سالگي دقيقاً نه ماه و ده روز قبل از تولد دالي درگذشت و مرگ او تأثير بدي روي والدينش گذاشت و به همين خاطر والدين سالوادور تمام توجه خود را بعد از مرگ او معطوف فرزند كوچكشان كردند. پدرش يكي از افراد با اعتبار و ثروتمند دفتر اسناد رسمي عمومي بود و در حد امكان امكانات خوبي را براي سالوادور مهيا كرد. در سال 1908 آناماريا (Ano Maria) خواهر كوچكش به دنيا آمد كه تنها مدل زن در آثار سالوادور قبل از همسرش گالا بود. او از همان سنين كودكي خودش را وقف نقاشي و طراحي كرد. در سال 1914 در يك مدرسه نقاشي خصوصي ثبت نام مي‌كند و خيلي زود در سال 1918 اولين نمايشگاه او بر پا مي‌شود. او در اين زمان چهارده سال بيش‌تر نداشت كه آثارش مور د نقد و بررسي قرار گرفتند. هر چند آثارش در اغلب مواقع جدي گرفته نمي‌شد و هنوز هم در بعضي موارد درست فهميده نمي‌شود. دالي چند سال بعد براي يادگيري نقاشي به مادريد رفت. در اين سالها است كه اندربرتون (Andre Breton)، شاعر فرانسوي، هدايت حركت سورئاليست را بر عهده مي‌گيرد. مكتب هنري سورئاليسم به عنوان يك جنبش رسمي، كمي بعد از پايان جنگ جهاني اول شروع شد. در ابتدا يك جنبش ادبي بود، اما به زودي عالي‌ترين جلوة آن در هنرهاي ديداري پايه‌ريزي شد.
اين مكتب ازآن‌جا كه به روياها و خيال‌پردازي‌ها مي‌پردازد مركز توجه اظهارات روانشاسي است. سوررئاليستي كه

ذهن خطور مي‌كند و دنياي فانتزي، خيال و مافوق واقعيت را تجسم ميسازد.

D115DALI.JPG



در واقع نوع متكامل مكتب دادائيسم بود و با الهام از ضمير ناخودآگاه و انديشه‌هاي ناشناخته بشري از رويا بهاو در سال 1929 به طور رسمي به جمع هنرمندان سورئاليسم پيوست. دالي طنز و شوخي را دست ماية‌كار خود قرار داد و از حالت‌ها و مظاهر جدي و پرصلابت جلوه‌هاي زندگي دوري جست. او رنگ‌ها را به شرافت و التهاب كشاند و از تفكرات فرويد در خيال و خاطرة خود در شناختن حقيقت برتر و تلقيات روياها بهره برد و براي رشد افكار حاصل از ذهن ناخودآگاه خود، شروع كرد به چيره شدن بر اوهام و افكار پوچش كه آن را خطرناك توصيف مي‌كرد او به عنوان يك نقاش، تكنيك‌هاي آسان غيرمعمول را نمايش داد . در اواخر سال 1920 دو حادثه باعث تكميل شدن سبك هنري او شد كه يكي كشف نوشته‌هاي زيگموند فرويد در مورد عشقِ فراوان به تصورات ذهني ناخودآگاه بود و ديگري وابستگي او به مكتب سوررئاليسم
دالي در زندگيش بسيار پركار بود،‌ در حاليكه صدها تابلوي نقاشي و عكس چاپي را خلق كرده است. همچنين فيلم‌هاي سورئاليست، كتابهاي برجسته و هنردستي جواهر سازي را نيز ارائه كرده و علاوه بر اينها مجموعه تئاترهاي مختلفي را نيز ساخت.
سالوادوردالي از تاريخ، ادبيات، مذهب، اسطوره‌شناسي و علوم سياسي و روانشناسي براي شكل دادن به آثارش استفاده كرد و به اين صورت نقاشي را از فاجعة ميانه‌رو بودن در هنر مدرن نجات داد. منحصر به فرد بودن او با رفتارهاي تكان دهنده‌اش بخشي از شهرت اوست و تنها كافي است كه به عكس او (باسيل تاب خوردة بلند و نگاه ديوانه‌وارش) نگاه كنيم تا به غير معمول بودن او پي ببريم. تعداد زيادي از مردم از دالي به عنوان يك نقاش ديوانه يا نقاشي كه مشكلات ذهني دارد ياد مي‌كنند اما حقيقت اين است كه او بدون شك يك نابغه بود و به خاطر متفاوت بودن افكارش با ديگران نبايد او را ديوانه خطاب كرد..
«هر صبح كه از خواب بيدار مي‌شوم، شادي دلپسندي را تجربه مي‌كنم. شادي ناشي از سالوادوردالي بودن – و با شعف از خودم مي‌پرسم، امروز سالوادوردالي قصد انجام چه كارهاي فوق‌العاده‌اي را دارد؟
 

golgoli

Registered User
تاریخ عضویت
15 فوریه 2006
نوشته‌ها
139
لایک‌ها
13
محل سکونت
tehran
کسی در مورد استاد علی فرامرزی چیزی میدونه ایشان هم در کار نقاشی هستند و تدریس هم میکنه
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
a1.jpg

متولد 1329 – تهران
a2.gif
- فراگيری اصول رنگ به مدت 2 سال در محضر استاد جعفر پتگر
a3.gif
– فراگیری اصول مجسمه سازی به مدت 3 سال نزد مرحوم محسن ملک عادلی
a4.gif
– انتخاب شده به عنوان نقاش برگزیده جوان در سال 1354 ( پس از گذراندن امتحانات مربوطه ) و برنده بورس برگزیدگان .
a5.gif
– برنده بورس از آکادمی رم در سال 1359
a6.gif
– شروع آموزش نقاشی در سال 1355.
a7.gif
– برگزاری دو نمایشگاه گروهی و یک انفرادی قبل از انقلاب

استاد طراحی و نقاشی انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا به مدت 5 سال .
عضو شورای برگزاری اولین آرت اکسپو تهران
علی فرامرزی در سال 1329 در خانواده ای متوسط در محله قديمی امام زاده یحِی تهران به دنيا آمد. پدر و مادر او از روستاهای اطراف دماوند به تهران آمده و در اين محله سکنا گزيده بودند. فرامرزی در همان محله قديمی به دبستان رفت. ترس از مدرسه و تنبيه و ترس از بنای قديمی و خوفناک دبستان که در ميان درختان بلند قرار داشت،کابوس های شبانه کودکی او را شکل می داد و فردی ترين خاطراتی است که از آن دور ذهنش رسوب کرده است. فرامرزی برای فرار از اين ترس ها به دامن امن خيال پردازی پناه می برد و بازتاب همين ترس ها و خيال پردازی ها است که امروز طرحواره های او سرک می کشند و خود را می نمايانند. دبيرستان هم مانند دبستان ، محيطی سراسر شکنجه بود و هنوز کلاس نهم را تمام نکرده بود که به کلاس نقاشی جعفر پتگر رفت. آشنايی با محيط محيط تازه و دوستانی که حضورشان آزاردهنده نبود روزنه اميدی در برابر او گشود و تصميم گرفت که نقاش بشود . بدين سان ، فرامرزی از راهی به وادی هنر وارد شد که ستاره راهنمای آن پتگر بود
e4.gif
. به دبيرستان هم می رفت اما در سال آخر ، دبيرستان را تارک کرد و يک سره به نقاشی روی آورد .در اين سال ها با نامی پتگر آشنا شد و همراه او و گروهی که از وی آموزش می ديدند ،به طراحی و نقاشی از روی طبيعت و چشم اندازهای آن پرداخت . اما بيش از همه ، آنچه از تجربه های خود آموخت راه و روش نقاشی او را شکل داد و او را نقاشی خود آموخته بار آورد. راهی را که فرامرزی با دشواری پيموده از بسياری از آزمايشگاه های تجربه های هنری می گذرد و به زندگی می رسد. از امپرسيونيست ها آموخت که اشيا در نورهای گوناگون شکل عوض می کنند . از سزان آموخت که طبیعت را می توان به شکل های هندسی مختصر کرد . سمبوليست ها قدرت تحريف ها ذهنی را به او نشان دادند ، نرکيب بندی معماری گونه را از پيکاسو ياد گرفت و در کنار اين ها با نظريه هايی آشنا شد که هنر را پاره پاره می کند .
e5.gif
نقاشی های فرامرزی بر مدار سه محور اصلی طبيعت ، شهر و انسان می گردد.می خواهد در همه حال به محتوای احساسی و حقيقت پنهان در پس پشت ظاهر فرم ها و عناصر طبيعت و انسان نزديک شود و همان حقيقت را هم بنماياند. در طراحی ، ضمن ترکيب بندی ، به ساده سازی و ايجاز نيز می پردازد و می کوشد کهرها از حاشيه پردازی ها ، تنها عناصر اصلی و بنيادين را نمايش دهد و معادل های بصری طبيعتی مختصر و انتزاعی را به تصوير کشد .شکل طراحی هايش به گونه ای است که گويی آنها را در يک نقس کشيده است و آنچه از از طرحواره های فرامرزی کيفيتی معماری گونه دارند و بهمين شکل هم ديده و دريافت می شوند
e6.gif
. در نقاشی های فرامرزی ، سبک نا پايدار و زودگذر است اما فرم ، اگر چه گهگاه ، اينجا و آنجا ، سيال می شود ، شکلی ابدی داردو انگار بايد تا به ابد به همين شکل بماند. شکل طراحی فرامرزی مانند ديالکتيک ميان ديدن و دريافتن سريع ايماژ، و درگيری ممتد با آن است. نوعی درگيری که از لحظه های تصميم گيری فراتر می رود و از همين رهگذر چنين به نظر می رسد می تواند سال ها بی آنکه احساس خستگی کند به يک مضمون واحد بپردازد چرا که هر ايماژ به ايماژی تازه راه می برد و منظری تازه پيش چشم او می گشايد . طراحی های فرامرزی شکل ياد آوری خاطرات دوران کودکی و کوچه باغهای زادگاهش را دارد که با نمادهای معماری شهری در می آميزد و انگار در اين ميانه چيزی نيست تا او را از آن خاطرات جدا کند . نقاشی اش هم بر آمده از خاطرات قديمی و حاصل سير و سفر در قلمروی است که طراحی های خود او در برابرش می گشايند
e7.gif
منظره پردازی سنتی و مداول ، همه چيز را به عهده نمايش زندگی مندی طبيعت از طريق اثر هنری می گذارد اما فرامرزی اين را به عهده کشف شکل های نهادين محول می کند . روشی که فرامرزی برای نقاشی کردن برگزيده در واقع تهيه گزارشی از طبيعت است اما نه از طريق نسخه برداری از طبيعت ، می خواهد دريافتش را نقاشی کند و نوعی همارايی در توازی با طبيعت را نشان دهد و بدين سان بينشی طبيعی را جايگزين سفسطه های اندوهناکی کند کند که قرن ها بر چشم انداز سيطره داشته است
e8.gif
. در کارهايش نوعی آرامش احساس می شود اما اين آرامش روستايی نيست ، نوعی آرامش فرهنگی است . در شهر نيز با نمايش ديوارها و پنجره هايی که انسان ها را از هم جدا می کنند، به عنوان يک عامل تشديد کننده تنهايی می نگرد و با احساسی نظم يافته آن را به تصوير می کشد. اما در طراحی و نقاشی چهره ها و فيگورها از اين آرامش و خستگی ناپذيری نشانی ديده نمی شود و آنچه خود را به رخ می کشد هيجان و اضطراب است .
e9.gif
فرامرزی در نقاشی چهره و فيگور انسان هم از از همان خط های پهن و سازه هايی استفاده می کند که استعاره های بنيادگرايانه طرحواره هايش را شکل می دهند . ساختار معماری گونه و بهره جويی ازسازه ها و عناصر محدود او را به گزينش مضمون هايی وا می دارد که به هر نوع ساده سازی و ساده انگاری تن بدهند و دست و پای خود را در يک سلسله محد.ديت های خود خواسته قرار می دهد که در قلمرو منظره پردازی عيبی هم ندارد ، اما وقتی پای انسان به ميان می آيد، از نقاشی انتظار می رود که در انديشه معانی تازه و بالاتر از همه به فکر مساله و ساختار هويت هم باشد و به دشواری ها و پيچيدگی ها ی روانی و روان شناختی که هر ايماژ با خود به پردهنقاشی می آورد نيز بپردازد
f1.gif
فرامرزی به جای پرداختن به اين ويژگی های دائم جای واقعی و غير واقعی را عوض می کند و پای منطقی را به عرصه نقاشی خو باز می گشايد ، که ناگزير بايد آن را در خواندن متن طرحواره های او دخالت داد . به خط های پهن منطق تصويری خود اختيار می دهد تا به فيگور حمله ببرند و اگر لازم افتاد آن را از هم بدرند . با اين شگرد ، طراحی شکلی پيدا می کند که گويی بيان خشم و خستگی از دست نيافتن به هويتی است که در پی نمايش آن بوده است . در فرايند همين کار است که طراحی بر توهم حضور صاحب چهره چيرگی می يابد و اختيارات خود را به دست می آورد .
f2.gif
آنچه می ماند حضوری بی اراده و وهمناک است که آن هم دير نمی پايد و چهره ، چنانکه گويی در گردابی فروکشيده شود در درون خط های پهن و فضای ميان آنها ناپديد می شود . به اين شکل ، فيگور و چهره ای آشنا در فرايند آفرينش هنری ، هم هستی مي یابد و هم نابود می شود انا نابود شدنش پر اهميت تر از هستی يافتن جلوه می کند و نشانه پيروزی هنر بر واقعيت انسانی است که روزگاری در مرکز جهان ايستاده بود ونماد هستی مطلق شمرده می شد .
f9.gif
اين ويژگی ها به طرحواره های فرامرزی کيفيتی می بخشد که دو سودايی است . گويی هر يک از طرح هايش آینه ای است که در آن انسان و طبيعت به شکلی دوريان گری وار در خود می نگرند . باز به سبب همين ويژگی هم هت ک هفضای کوچک و بسته نمايشگاه او شکل آوردگاه و جدال تمثيلی ميان انسان و طبيعت را به خود می گيرد ، جدال ميان زيبايی ماندگار طبيعت و انسانی که می کوشد تا خود را ماندگار جلوه دهد .
فرامرزی در طرحواره هايی که فقط بخشی از اندام انسان را همراه عناصر طبيعت تصوير می کند ، اندام را آرمانی تر می نماياند و رئاليسم را نوعی ريتوريک صداقت هنرمندانه جلوه می دهد .
2.jpg

منبع :سايت علي فرامرزي
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
كلود مونه (Claude Monet) موسوم به اسكار كلود مونه يا كلود اسكارمونه بنيانگذار سبك امپرسيونيسم در عرصه نقاشي بود.
مونه به فلسفه امپرسيونيسم نيز بها داد، در واقع نام امپرسيونيسم برگرفته از نامي است كه او بر يكي از آثار نقاشي خود گذاشته است: طلوع امپرسيون.
مونه در 14 نوامبر 1840 در پاريس پا به عرصه وجود گذاشت. در سال 1845 به همراه خانواده‌اش به بندر لوهاور رفت و در سال 1851 به رغم خواسته پدر كه مي‌خواست كلود نيز مانند ساير افراد خانواده مغازه‌ايي بزند و در آن به كار مشغول شود، او به دبيرستان هنر لوهاور رفت.او در ابتدا با ذغال تصاويري مي‌كشيد وآن‌ها را به قيمت 10 يا 20 فرانك مي‌فروخت. اولين معلم او در زمينه نقاشي ژاك فرانسوا اوشار از شاگردان نقاش معروف ژاك لويي داويد بود. تا سال 7-1856 تحول خاصي در مونه ايجاد نشد، در اين سال نقاشي به نام "اوژن بودن" الهام بخش او شد و نقاشي رنگ و روغن را به مونه آموخت.بودن همچنين تكنيك‌هاي نقاشي در فضاي باز را به مونه آموخت
claude-monet--son.jpg

مونه اما پس از رفتن به پاريس به لوور رفت و در آنجا نقاشاني را مشاهده كرد كه از آثار استادان قديمي كپيه برداري مي‌كردند.مونه سالها در پاريس ماند و در اين زمان دوستان زيادي پيدا كرد كه يكي از آنان ادوارد مانه بود.چندي بعد به پياده **** در الجزاير پيوست و دوسال را در آنجا خدمت كرد.مونه پس از بازگشت از الجزاير به شدت نسبت به آموزه‌هاي قديمي نقاشي احساس سرخورگي كرد، درنتيجه به همراه دوستان نقاشي نظير پير اگوست رنوار ، فردريك بازيل و آلفرد سيسلي دست به تاسيس سبك جديدي در زمينه هنر نقاشي زد. از مشخصه‌هاي اين سبك نقاشي كه در فضاي باز ترسيم مي‌شود، نشان دادن تاثير امواج نور خورشيد بر طبيعت، استفاده از رنگ‌هاي شكسته و كشيدن سريع قلم مو بر بوم است.اين سبك چندي بعد امپرسيونيسم نام گرفت.
مونه در زمان جنگ فرانسه و پروس(منطقه‌اي كه در سال 1871 در كنار ساير ايالات آلماني زبان كشور آلمان را تشكيل داد) به انگلستان پناهنده شد. او در آن زمان به مطالعه بر آثار جان كنستابل و جوزف مالورد ويليام ترنر پرداخت. اين دو نقاش برجسته انگليسي كه در زمينه ترسيم مناظر تخصص داشتند.تاثير به سزايي بر نوآوريي‌هايي كه مونه در زمينه رنگ نقاشي پديد آورد، گذاشتند.
مونه در سال 1872 يا 1873 نقاشي امپرسيون، طلوع خورشيد را ترسيم كرد.اين نقاشي نمايي بود از منظره بندر لوهاور.از نام همين نقاشي بود كه لويي لروي منتقد آثار نقاشي نام امپزسيونيسم را ابداع كرد نامي كه بعدها امپرسيونيست‌ها آن را به خود نسبت دادند.مونه در سال 1977 يكي از آثار بديع خود را به نام ايستگاه ترن سن لازار پديد آورد.
gar-saint-lazare.jpg

مونه در سال‌هاي 1880 و 1890 به ترسيم تعدادي از استادانه ترين نقاشي‌هاي خود پرداخت. در اين نقاشي‌ها عنصر نور و شرايط آب و هوايي بيش از ساير عناصر جلوه مي‌كنند.
مونه با تكيه بر اين عناصر آثار زيبايي نظير كيليساي جامع روئن ساختمان‌هاي پارلمان ، صبح‌هاي سن و نيلوفر‌هاي آبي را خلق كرد.مونه به ترسيم آثاري از طبيعت محل سكونتش در ژيورني علاقه داشت.او در ژيوني كه بيش از چهار دهه از عمر خود را در آن منطقه گذراند، از نيلوفر‌هاي آبي واقع در بركه روبروي منزل محل سكونتش آثار بديعي را خلق كرد.او همچنين از پلي كه در باغش در ژيورني واقع بود چندين تابلوي نقاشي كشيد و از كناره‌هاي زيباي رود سن نيز آثار زيبايي ترسيم كرد.
مونه سرانجام پس از سپري كردن عمري پر فراز ونشيب در 5 دسامبر 1926 بر اثر ابلا به سرطان ريه درگذشت و در يك مراسن ساده در قبرستان كليساي ژيورني به خاك سپرده شد.ژرژ كلمانسو از نخست وزيران سابق فرانسه و سياستمدار مشهور دوران جنگ جهاني اول كه از دوستان مونه محسوب مي‌شد، در مراسم تشييع جنازه وي حضور يافت.
منبع : همشهري
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
جوزف ملود ويليام ترنر – غول تاريخ نقاشی انگلستان در 23 آوريل 1775 به دنيا آمد و در 19 دسامبر 1851 در گذشت . پدرش که ترنر به او دلبستگی بسيار داشت ، در لندن آرايشگری می کرد و مادرش زن تند خويی بود که سر انجام ديوانه شد .
ترنر به جهت شيفتگی هذيان آلودش نسبت به نور و جلوه های پر شور و متلاطم آن در چشم اندازهای خيال پردازانه ، يک نقاش ِ "شاعر" قلمداد می شود .
هاوکزورث فاوکز (Haw Kesworth Fawkes ) دوست ترنر در مورد تابلوی بالا " کولاک برف " شرح می دهد که چطور وقتی توفانی که آن دو با هم بر تپه های " يورک شاير " شاهدش بودند ، فرو نشست ، ترنر طرح واره هايی از آن نقش زد و گفت " هاوکی ؛ تا دو سال ديگر تصويرش را خواهی ديد ." ترنر در حاليکه به دکل کشتی بسته شده بود و خطر زندگی اش را تهديد می کرد ، هنوز حساسيت زيبايی شناسی اش را حفظ کرده و در ظرايف کولاک برف می نگريست . کولاک که فرو نشست ، نه تنها چگونگی کوبش و از هم پاشيدگی موج ها را در عقبه ی کشتی در ذهن سپرده بود بلکه حتا به ياد داشت که فروغ پنجره ی موتور خانه از پس پرده های فروريز برف چه لطافتی می بايست داشته باشد .
بيان خلاقانه ی ترنر در باز نمودن نور که دست مايه ی تحولات عظيم دوران بعدی شد ، باعث گرديد که او را پدر امپرسيونيسم بنامند .
t5444.jpg
 

mooZmar

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2004
نوشته‌ها
7,627
لایک‌ها
156
Rob Gonsalves

راب گـُنسـال و ِس

gonseval.jpg

راب گنسال وس در سال 1338 هجري شمسي در تورونتو كانادا به دنيا آمد. از بچگي به طراحي خيالاتش علاقه داشت. در دوازده سالگي به معماري علاقه پيدا كرد و كم كم با پرسپكتيو (بعدنمايي) آشنا شد و در آثارش اجرا كرد. بعد از طي دوره ي سبك سوررئاليست دالي و تنگاي، در شانزده سالگي اولين اثر جدي اش را بوجود آورد. رئاليسم جادويي ِ منتسب به ماگريت به همراه طرفندهاي ظريف بعدنمايي ِ اِشر تأثير گذار بخش زيادي از آثار اوست. در سالهاي ابتدايي كالج راب تمام وقت بعنوان معمار، نقاش تئاتر و پروژه هاي ديگر كار مي كرد.

gonsalves16.jpg


Gonsalves_Deluged.jpg
بعد از با استقبال قرار گرفتن كارهايش در نمايشگاه هنري بي سقف تورونتو در سال 1369 ه.ش، راب تصميم گرفت تمام وقت نقاشي بكشد. هر چند كه بيشتر مردم كارهاي راب را در زمره ي سوررئاليستي قرار مي دهند اما راب باور دارد كه كارهايش از سوررئال خالص جداست زيرا واقعيتهايي كه آثارش از روي عمد نشان مي دهند از قبل برنامه ريزي شده و نتيجه اش با درك عقلاني قابل درك است

Gonsalves_WrittenWorld.jpg


gonsalves18.jpg

فكرهاي او از دنياي خارج منشاء مي گيرند (همان دنيايي كه در سبك سوررئاليستي سعي در فراموش كردنش مي شود) و فعايتهاي قابل تشخيص انسانها را نشان مي دهند اما با استفاده از ابزارهاي خيالي. راب سعي مي كند به صحنه هاي واقعي اجتماع، حس ِ جادويي تزريق كند و واژه ي رئاليسم جادويي از اين رو برازنده ي اوست.

gonsalves14.jpg


gonsalves12.jpg

كارهايش تلاشي براي پاسخگويي به آرزوهايي است كه انسانها تلاش مي كنند باورشان را غيرممكن بدانند. بسياري از مردم جهان، شركتها و سفارتخانه ها و يك سناتور ايالات متحده كارهاي اصلي و نسخه هاي چاپي راب را جمع آوري مي كنند

این مطالب رو از اینجا پیدا کردم
 

mooZmar

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2004
نوشته‌ها
7,627
لایک‌ها
156
بعضی از کارهای او:

Light of the Late Night

light_of_the_late_night.jpg


Making Waves

making_waves.JPG


Flight Plan

flight_plan.jpg


Puzzle

gonsalves_puzzle.jpg


bedtime_aviations

bedtime_aviations.JPG


Pulling Strings
pulling_strings.jpg
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
Rob Gonsalves


راب گـُنسـال و ِس



Gonsalves_WrittenWorld.jpg
استاد موزمار واقعا متشكرم ممنون .
اين اثر واقعا چشم نوازو پرمفهمومه خيلي خيلي ازش خوشم اومد دست شمادردنكنه :happy:
درمورد سبك رئاليسم وگنسال وس هم مفصلا در تاپيك جهان به روايت بوم صحبت ميشه . :D
 

mooZmar

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2004
نوشته‌ها
7,627
لایک‌ها
156
Candle

rg_candle.jpg


Flood

rg_flood.jpg


Mosaic Moat

Gonsalves_MosaicMoat.jpg


The Sun Sets Sail

thesunsetssail.jpg


Library

rg_library.jpg


Performer and Public

performerandpublic.jpg


Stepping Stones

stepping_stones.jpg
 

mooZmar

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2004
نوشته‌ها
7,627
لایک‌ها
156
Acrobatic Engineering

AcrobaticEngineering.jpg


Listening

rg_listening.jpg


Roots and Wings

rootswings.jpg


Skating

rg_skating.jpg


Scenery

scenerychgt.jpg


the woods within

thewoodswithin.jpg
 

mooZmar

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2004
نوشته‌ها
7,627
لایک‌ها
156
استاد موزمار واقعا متشكرم ممنون .
اين اثر واقعا چشم نوازو پرمفهمومه خيلي خيلي ازش خوشم اومد دست شمادردنكنه :happy:
درمورد سبك رئاليسم وگنسال وس هم مفصلا در تاپيك جهان به روايت بوم صحبت ميشه . :D
خواهش میکنم...
من که کلا از ایده هاش خیلی لذت بردم...
تو این اثرهایی که گذشتم هم The Sun Sets Sail و Puzzle خیلی برام جالب بود...
اگه فرصت بشه، حتما به اون تاپیک هم میام تا از اطلاعات دوستان استفاده کنم..
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
من که کلا از ایده هاش خیلی لذت بردم...
..
بله كاملا موافقم سواي ايده اي بكر و مبتكرانه اش كه واقعا زيبا و چشم نواز وپرمفهومه واسه من خيلي جالبه كه در اكثر كارهاش تصويري از بچه ها است يعني قهرمانان تابلوهاش و بچه ها تشكيل ميدن .شايد به خاطر تصوير دنياي پاك بچه ها هست كه ميتونه آثارش اين همه تخيل برانگيز باشه :happy:
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
در سال 1867 در شلزویگ - ناحیه ای در شمال غربی آلمان متولد شد. در طراحی و ساخت اثاثیه آموزش دید. در 1899 چند ماهی در داخائو نزدیک مونیخ زیر نظر هولتزل و سپس در 1900 در آکادمی زولین در پاریس به فراگیری نقاشی پرداخت. در سال های 1906-1907 در گروه پل عضویت داشت. در سال های 1909-1911 آثاری را با نقش مایه های دینی آفرید. بیشتر در شلزویگ به سر می برد - ولی به کرات به برلین رفت. از برآمدن نازی ها به عنوان ظهور نیروهای نوردیک و ملی استقبال کرد. نازی ها وی را از نقاشی کردن بازداشتند و بیش از هزار عدد از کارهای وی را از مجموعه های عمومی جمع آوری کردند و برخی از آنها (از جمله تابلوی چند لته زندگی مسیح) را در فهرست هنر فاسد قرار دادند. نولده یکی از قدرتمندترین نمایندگان جنبش اکسپرسیونیسم در آلمان به شمار آید. در شهر سیبول که از 1926 تا پایان عمر در آن به سر برد - یک بنیاد به نام نولده وجود دارد که مجموعه گرانبهائی از آثار وی را در اختیار دارد. نولده در سال 1956 در شهر سیبول چشم از جهان فرو بست
emilnolde.jpg
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
در 1872 در آمرز هلند چشم به جهان گشود. مدت ها خودآموزی می کرد و در کلاس های شبانه روزی درس طراحی می گرفت. در سال های 1892-1894 در آکادمی آمستردام به فراگیری نقاشی پرداخت. نخستین نمایشگاه خود را درآمستردام تشکیل داد و در همین شهر به کار پرداخت. در 1909 به انجمن تئوسوفی پیوست. در 1912 به پاریس رفت و کارهای خود را در سالن مستقل ها به نمایش درآورد. در اوت 1914 به هلند بازگشت. جنگ مانع بازگشتن به پاریس شد. با فیلسوف تئوسوفیست دکتر شونما کرس طرح وستی ریخت. در 1915 با دوزبورخ آشنا شد - آن دو با وان لک در سال های 1916-1917 گروه د استیل را تشکیل دادند. موندریان از 1917 به بعد برای مجله داستیل مقالات نظری می نوشت. در 1919 به پاریس بازگشت. مجموعه مقالات وی با عنوان نوشکل آفرینی (نئوپلاستیسیم) در 1920 به وسیله گالری لئونس روزنبرگ - و در 1925 به وسیله باوهاوس منتشر گردید. در نمایشگاه های پاریس و هانور تابلوهای خود را به نمایش گذاشت. در 1912 نمایشگاه پنجاهمین سالروز تولد موندریان در آمستردام بر پا گردید. در 1925 به خاطر ترکیب بندی های معکوس دوزبورخ از گروه داستیل اخراج جدا شد. در نمایشگاه های پاریس - آمستردام - لاهه - و نیویورک شرکت کرد. در 1938 به لندن و در 1940 به نیویورک رفت. در 1942 نمایشیگاه انفرادی خود را در گالری دودنسینگ نیویورک بر پا داشت. موندریان هنرمندی بود با تعلقات عرفانی که به عنوان یکی از برجستگان انتزاع هندسی - بر هنرو معماری مدرن تاثیر وسیع و عمیقی داشته است. وی با طرح نظریه نئوپلاستیسیسم - تحول بزرگی در انتزاع (ناب) به وجود آورد. موندریان در سال 1944 در نیویورک چشم از جهان فرو بست.
mondrian_mill_sunlight.jpg

---------------------------------------------------------------
پ.ن
خب از دوستان عذر ميخوام اگه ترجمه هايي كه درباره بيوگرافي ميكنم كمه. تا اونجايي كه ميتونم و وقتم اجازه ميده ترجمه خواهم كرد شايد بعضي زيادتر وبعضي كمتر باشه اما سعي ميكنم بيشتر به كليات توجه كنم:happy:
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
631441317896143179238203622311231692399596.jpg

551 سال پيش در - 15آوريل سال 1452ميلادي: «لئوناردو داوينچي» دانشمند معروف، هنرمند نقاش، مجسمه ساز و معماربزرگ قرن15ميلادي درايتاليا متولد شد. داوينچي درسال1461ميلادي در فلورانس در كارگاه نقاشي وروكيو به كارپرداخت و به تدريج به مقام استادي در اين هنر رسيد. لئوناردو مدتها نقاش دربار لويي دوازده و فرانسيس اول بود و همواره در كنارنقاشي به مطالعه درعلم تشريح و رياضيات مي پرداخت. «لبخند ژوكوند» يا موناليزا و« شام آخر» ازمشهورترين آثار داوينچي به شمار مي روند. شرح زندگي لئوناردو داوينچي DAVINCI LEONARDO

بر بالاي تپه اي نزديک شهر فلورانس، جواني خوش سيما با موهايي طلايي ايستاده بود و هر از گاهي دستش را داخل قفسي مي برد و پرنده اي برمي داشت و آن را آزاد مي کرد. پرنده پر و بال زنان دور مي شد، اوج مي گرفت و پرواز مي کرد و لئوناردو با لبخندي حاکي از رضايت او را نگاه مي کرد.​

لئوناردو در سال 1452م در نزديکي شهر فلورانس ايتاليا به دنيا آمد. پدرش کارمند دولت و مادرش در مهمانخانه اي خدمتکار بود. او دوران کودکي را نزد پدربزرگش و تحصيلات ابتدايي را در مدرسه ي دهکده محل سکونتش گذراند و با حل مسائل مشکل رياضي نشان داد که بسيار باهوش است . در همين زمان استعداد خلاقه اش در هنر نقاشي نيز آشکار شد و در شانزده سالگي «آندره دل وروچيو» استاد نقاشي او بسيار تشويقش کرد. وروچيو فن کارکردن روي سنگ مرمر، چوب و فلز را به لئوناردو آموخت. او عقيده داشت که آشنايي با مکتبهاي کلاسيک لاتين و يونان، فلسفه، رياضيات و کالبد شکافي براي لئوناردو بسيار ضروري است.

لئوناردو در بيست و شش سالگي تحصيلاتش را به پايان رساند و به گروه نقاشان پيوست و در همان سالها آلت موسيقي جديدي را اختراع کرد و آن را عود ناميد که مورد توجه دوک لودويک سفورزا، حکمران ميلان قرار گرفت.
در آن زمان مدعيان تاج و تخت ايتاليا براي تصاحب مقام پادشاهي با هم در جنگ بودند. لئوناردو نيز از آب گل آلود ماهي گرفت و شروع به طرح و ساختن ماشينهاي جنگي کرد و همين امر باعث شد که دوک به سلطنت برسد. لئوناردو هم فوراً وقت را غنيمت شمرد و نقشه هاي جديد شهرسازي را که مطابق با آن طرح شبکه فاضلاب شهري مطلوب مي شد، ارائه داد؛ ولي دوک که تنها به تابلوهاي نقاشي علاقه داشت، آن را رد کرد و پس از مدتي به داوينچي فرمان داد که تابلوي «شام آخر» را که از آثار نفيس لئوناردو بود در خانقاه سانتاماريا به معرض نمايش بگذارد.
لئوناردو مخترع بزرگي بود. يکي از طرحهاي ابتکاري او لباس غواصي و زير دريايي جنگي است. او همچنين مسلسل، تانک نظامي، ساعتي که به ساعت داوينچي معروف است، کيلومتر شمار و خيلي چيزهاي ديگر را اختراع کرد.
لئوناردو در سال 1500 در سن چهل و هشت سالگي به فلورانس بازگشت و شش سال در آنجا ماند و در همين مدت بود که باشکوه ترين اثر هنري خود، يعني تابلوي «موناليزا» يا «لبخند ژوکوند» را خلق کرد.
داوينچي هيچ گاه محاسبات مربوط به دستگاه ماشين را فاش نکرد؛ زيرا معتقد بود که «طبيعت زشت انسان او را مجبور مي کند تا از اين وسيله ها در راه مقاصد ناپسند و خرابکارانه استفاده کند». لئوناردو داوينچي در سال 1519 چشم از جهان فرو بست
23524116121783172571226913216922118915194194.jpg
 

Luxor

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2007
نوشته‌ها
682
لایک‌ها
22
سن
40
محل سکونت
real WORLD :}
ایمان ملکی در بیستم اسفندماه 1354 در تهران متولد شد و از دوران کودکی علاقه زیادی به نقاشی داشت. از 15 سالگی فراگیری نقاشی را تحت نظر اولین و تنها معلم خود استاد مزتضی کاتوزیان - که بزرگترین نقاش واقعگرای ایران است - آغاز نمود. در سال 1374 وارد دانشگاه هنر شد و چهار سال بعد در رشته گرافیک از این دانشگاه فارغ از تحصیل شد. او در سال 1379 ازدواج کرد. در سال 1380 اقدام به تاسیس << آتلیه نقاشی آرا>> و آموزش نقاشی با رعایت ارزشهای سنتی و کلاسیک این هنر نمود.
مهمترین نمایشگاه هایی که او در آنها شرکت داشته عبارتند از:نمایشگاه نقاشان واقعگرای ایران در موزه هنرهای معاصر تهران (1378) و نمایشگاه های گروهی آتلیه کارا: سال 1377 در نگارخانه سبز و 1382 در موزه هنرهای زیبای کاخ سعد آباد.


او در سال 1384 موفق به دریافت جایزه << ویلیام بوگرو>> برای تابلوی <<فال حافظ>> و جایزه منتخب رئیس مرکز نوسازی هنر برای تابلوی << دختری کنار پنجره>> در دومین دوره مسابقه (سالن) بین المللی مرکز هنر (ARC) آمریکا شد.

وب سایت رسمی وی

http://www.imanmaleki.com/fa

آثار برجسته این نقاش رو توی تاپیک علی آقا می گذارم!
اما این کار رو خیلی دوست دارم


Iman%20Maleki's%20Painting%20(3).jpg
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
در سال 1901 در بخش ایتالیایی زبان سوئیس ( استامپا) به دنیا آمد. پدرش نقاش بود - در مدرسه هنر و حرفه زنو به تحصیل پرداخت. به ایتالیا سفر کرد و در 1922 در پاریس سکونت گزید. تا 1925 در آتلیه بوردل - مجسمه ساز فرانسوی - به کار و آموزش اشتغال داشت. به کوبیسم و پیکره سازی بدوی علاقه مند شد. بین سال های 1929-1935 با برتون و سوررئالیست ها همکاری کرد - با مجسمه های خود در نمایشگاه سوررئالیست ها شرکت جست و در نشریه برتون تصویر پردازی کرد. سال های جنگ جهانی دوم را در زنو به سر برد. ساخت مجسمه های لاغر و باریک خود را آغاز کرد و از سال 1945 به بعد سیر تکاملی انها را در پاریس پی گرفت. جایزه اصلی پیکره سازی خود را در بی نال ونیز در سال 1962 دریافت کرد - و در سال 1964 به کسب جایزه گونگهایم برای کار نقاشی خود نائل آمد. جاکومتی در نظر اکثر منتقدان و هنر شناسان - یکی از خلاق ترین و نوآورترین مجسمه سازان قرن بیستم به شمار می آید. از دهه 1950 به بعد - شهرت وی به عنوان نقاش رو به فزونی گذارد. اکثر نقاشی ها و طراحی وی - تک چهره هائی از اعضای خانواده و دوستانش است. برادرش دیگو - که یک تکنیسین ماهر و دستیار همیشگی وی بود - برای تعداد زیادی از مجسمه ها - نقاشی ها و طراحی ها - مدل مطلوب جاکومتی بود. جاکومتی در سال 1966 در شهر کوار - واقع در شرق سوئیس - با زندگی وداع کرد
260px-ThreeMenWalkingII.JPG
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
در 1879 در یکی از حومه های شهر برن سوئیس به دنیا آمد. پدر و مادرش موسیقی دان بودند و کله نیز استعداد موسیقی داشت - ولی او نقاشی را اختیار کرد و در سال های 1898-1901 در آکادمی مونیخ به فراگیری نقاشی پرداخت. در ایتالیا به سیر و سیاحت پرداخت و بعد از مدتی به نزد والدینش در برن بازگشت. در 1905 برای نخستین بار از پاریس دیدن کرد - در 1906 ازدواج کرد و در مونیخ سکنی گزید - و در 1907 پسرش فلیکس به دنیا آمد. در 1910 پنجاه و شش کار گرافیکی خود را در برن - زوریخ و وینترتور به نمایش درآورد. در 1912 در دومین نمایشگاه سوار آبی در مونیخ شرکت جست. دوباره به پاریس رفت. مجموعه ای از آثار خود را در گالری طوفان در برلین به نمایش گذاشت. در 1914 به تونس سفر کرد. در 1916- 1918 در ارتش خدمت کرد. از 1921 - 1931 درباهاوس در وایمار و دسائو درس هنر داد. سپس تا سال 1933 - که برای فرار از حملات نازی ها رهسپار سوئیس شد - در آکادمی دوسلدورف مقام استادی خود را حفظ کرد. در سال 1924 در دانشگاه ینا درباره هنر مدرن به ایراد سخنرانی پرداخت. در 1925 باهاوس دفتر طراحی آموزشی او را منتشر کرد - سال 1929 شاهد برگزاری نمایشگاه پنجاهمین سالروز تولد کله در گالری فلشتهایم برلین بود ( این نمایشگاه همچنین در 1930 در موزه هنر مدرن نیویورک بر پا شد ) نمایشگاه دیگری هم در پاریس تشکیل داد. نخستین نمایشگاهش در انگلستان نیز در همین سال در گالری میر در لندن برگزار شد. در 1935 نمایشگاه مرور آثار خود را در خانه هنر برن بر پا کرد. به بیماری مبتلا شد. در 1940 کمی قبل از مرگش - نمایشگاه بزرگی از آخرین کارهای خود را تشکیل داد. کله هنرمندی نواندیش بود که به سبب تخیل خلاقش و آفرینش گسترده و متنوعش - یکی از برجسته ترین شخصیت های هنر مدرن به شمار می آید. کله در سال 1940 در لوکار نو واقع در جنوب شرقی سوئیس از دنیا رفت
240px-Klee%2C_Angelus_novus.gif
 

*Aram*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
333
لایک‌ها
114
محل سکونت
Tehran
goya71.jpg

فرانسيسكو گويا(1828-1746) به عنوان مهم ترين نقاش اسپانيايي اواخر قرن هجده و اوايل قرن نوزده مورد توجه قرار مي‌گيرد. او در بيشتر دوره‌ي كاري طولاني خود، در نقاشي، طراحي و چاپ‌هاي فلزي، از شادي و زنده دلي به سمت شكاكيت و بدبيني پيش رفت. گويا در فوندتداس(Fuende todos) دهكده‌ي كوچكي در شمال اسپانيا واقع در ايالات آراگون(Aragon) به دنيا آمد. والدين او، جوز گويا (Jose Goya) و انگراسيالوسينتس(Engracia Lucientes) بودند. پدرش رئيس يك صنف بود و زمينه را براي وارد شدن فرانسيسكوي جوان به دنياي هنر آماده كرد. در سن چهارسالگي با والدينش به ساراگوسا (Saragossa) نقل مكان كرد. از آنجايي كه شغل پدرش به گونه‌اي بود كه بسياري از هنرمندان را مي‌شناخت. براي فرانسيسكو فرصت خوبي بود تا به آنها كارهايش را نشان دهد و وقتي يك راهب طراحي‌هاي گويا را ديد، به پدرش پيشنهاد داد تا هنر نقاشي را فرا گيرد. به همين دليل از سن چهارده سالگي شروع به تحصيل با جوز لوزن مارتينز(Jose Luzan Martine) ـ نقاش سال‌هاي(1785-1710)ـ كرد و به يك مدرسه مذهبي به نام اسكوئلاس پياس دسن انتن(Escuelas Pias de san Anton) رفت و بعد از اتمام تحصيلش، پسر جوان در سن هفده سالگي در سال 1763 خانه را ترك كرد و براي مدتي به مطالعه در رم مشغول شد. فرانسيسكو گويا به عنوان پدر هنر نقاشي مدرن مطرح است . او كار نقاشي خود را درست بعد از دوره‌ي سبك عجيب و غريب باراكيو(Baraque) آغاز كرد. به خاطر بيان افكار و احساسات خود به طور صريح، پيشقدم در زمينه‌ي هنري جديد شد كه در قرن نوزدهم شروع به باروري كرده بود و دو گرايش كه در تناقض به يكديگرند در روند كار هنري او ديده مي‌شد. اين دو گرايش توأماً عكس‌العملي را در مقابل مفاهيم قبلي هنري به صورت بيان جديد نشان مي‌دهند. به منظور فهميدن مفهوم هنر گويا و درك اصولي كه بر تطبيق‌پذيري چشمگير و پيشرفت كاري او حكمفرماست، لازم است آثار هنري او را در دوره‌اي به مدت حدوداً 60سال
goya_400.jpg
در كار طراحي و نقاشي كه تا هشتاد و دومين سال زندگي او ادامه داشت مورد مطالعه قرار دهيم. بازتاب زندگي او چه در دوران جواني كه در آن زمان جهان را كاملاً شاد مي‌دانست و چه در دوران بزرگسالي كه شروع به انتقاد كردن از دنيا نمود و چه در دوران پيري كه دنيا را تلخ و ناگوار و رهايي از شيفتگي نسبت به جامعه و مردم پنداشت، در آثارش كاملاً مشهود است.
سال 1746، سال تولد گويا، سلطنت اسپانيا تحت فرمانروايي فرديناند ششم بود و بعد از آن چارلز سوم پادشاه بوربن(Bourbon)(1788-1759) به عنوان يك شاه روشن فكر و موافق تغييرات و به كارگيري وزرايي كه از اصلاحات ريشه‌اي اقتصادي، صنعتي و كشاورزي حمايت مي‌كردند بر كشور حكومت كرد. گويا در طول اين دوره‌ي روشن فكري، به رشد هنري خود رسيد، در مادريد برادران نقاش فرانسيسكو(Francisco)(1795-1734) و رامون بائيوي سابايز(Ramon Bayeu Sabias) كارگاهي را در سال 1763 برپا كرده بودند. كه گويا خيلي زود به كارگاه آنها پيوست و عاقبت با خواهر آنها جوزفا(Josefa) ازدواج كرد. او پس از دوبار شكست در رقابت‌هاي طراحي در هنرهاي ريل آكادميا دس بلاس(Real Academia des Bellas Arts) در سان فرناندو(San Fernando) در سال 1770 ايتاليا را ديد. معرفي گويا به اتاق كار سلطنتي در سال1774 روي داد. ارتباطي كه به دنبال آن بقيه‌ي زندگيش را در طول فرمانروايي چهار پادشاه در آنجا گذارند. نقاش آلماني آنتن رافائل منگز(Anton Raphael Mangs) از گويا خواست روي تصويرهاي پرده‌اي با نقاشي‌هاي ابتدايي براي كارخانه‌ي سلطنتي پرده‌هاي منقوش در سانتا باربارا(Santa Barbara) كار كند. گويا شصت و سه تصوير بر روي پرده را براي دو كاخ سلطنتي كشيد كه شامل نه صحنه براي اتاق ناهارخوري در سن لونزو دل اسكوريال(San Lorenzo del Escorial) و ده تصوير به صورت پرده‌ي منقوش واقع در اتاق ناهارخوري ال پاردو(El Pardo) است. اين پرده‌هاي نقش‌دار از فعاليت‌هاي آسوده‌طلبي ثروتمندان، فقيران،
goya76.jpg
جوانان و پيران را در سبك سر زنده‌ي ركوكو(Rococo) در مقايسه با سبك تيپولو(Tiepolo) تكريم مي‌كند. گيتاريست كور(Blind Guitarist) كه در اصل براي اتاق كفش كن ال پاردو طراحي شده از اين نوع سبك است. سازندگان پرده طرح كلي آن را باطل كردند و تصوير آن را به گويا بازگرداندند. چنانچه قبل از ساده كردن آن، گويا طرح كلي را با حكاكي در يك بشقاب مسي حفظ كرد كه بزرگترين چاپ فلزي بود كه تاكنون ساخته بود. هديه‌ي قول داده شده (Promised gift) يكي از گروه حكاكي‌هايي است كه به وسيله‌ي گويا بر طبق نقاشي‌هاي والازكوئز(Valazqvez) كامل شد. گويا اين حكاكي‌ها را بر اساس پيشنهاد منگز كه پرتره‌هاي والازكوئز در مجموعه‌ي سلطنتي را مطالعه مي‌كرد، ساخت. از زماني كه گويا به حركت در چرخه‌ي حمايت سلطنتي ادامه داد، مأموريت‌هاي بيشتري را از حكومت اشرافي دريافت كرد و در بين سال‌هاي 1785 تا1788 از هيئت رئيسه و خانواده‌هاي آنها در بانك سان كارلوس(San carlos) كه شامل حساب آلترينها است نقاشي كرد. تابلوي كندسا و آلترينرا و دخترش(The Condesa Alternira) مهارتش را در دريافت حساسيت فرمانروايان و سلطه داشتن تكنيك نقاشي او بر ضربه‌هاي قلم مو روي تابلو مثل نشان دادن درخشندگي لباس‌هاي فاخر و ديگر تجهيزات مالي، به تصوير مي‌كشد. دن منيوال از ريو منريكو دزونيگا(Don Monvel Osorio de Zuniga) يك پرتره از پسر آلتاميراز سوم است كه علاقه‌ي گويا را به طرح ظاهري و نمايش نور نشان مي‌دهد كه پرندگان قفسي سمبل بي‌گناهي جواني است. و بعد از آن پرتره بچه در آن از منظر حيرت انگيز احساسات سمبل اشاره داشتن به تنازع نظامي اسپانيا با فرانسه دارد. گويا در سن چهل سالگي به عنوان نقاش چارلز سوم منصوب شد و در سال 1789 زير نظر چارلز چهارم، شاه تازه ورود، به نقاش دربار ترفيع پيدا كرد. او در همان سال با اعلام سقوط فرمانروايي فرانسه (كه به فرمان چارلز چهارم بر خلاف ميلش با عموزاده‌ي خود اوئيز ايكس ششم همكاري كرد) به كاديز(Cadiz) به نزد
goya5.jpg
سباستين مارتينز پيرز(Sebastian Martinez Perez) يك تاجر ثروتمند و گردآورنده‌ي آثار هنري سفر كرد. گويا براي اولين بار در سال 1777 به طور جدي بيمار شد. سپس در سال 1792 دومين دوره‌ي بيماري او به طور جدي‌تر آغاز شد و ماه‌هاي نقاهت خود را در خانه‌ي دوستش، پيرز، در كاديز گذراند. او از اختلال موجود در سرش، افت تعادل و افت بينايي، هذيان گويي و بي‌حالي رنج مي‌برد. بعد از اين او براي هميشه كر شد. ولي به وجود تمام اين حوادث، به نظر نمي‌رسيد كه به قدرت خلاقيت او آسيبي رسيده باشد، بلكه به او كمك كرد كه كار هنري خود را ادامه دهد و توانست كه در سال 1793 به مادريد باز گردد. در سال 1799، او يك سري از هشتاد چاپ فلزي به نام كپريجس را توليد كرد كه جهاني را از ساحره‌ها، ارواح و مخلوقات خيالي را كه به ذهن هجوم مي‌آورند، معرفي مي‌كنند. به ويژه جهاني حاكي از روياهاي ترسناك و خلاف عقل را مي‌سازد. در همان سال گويا در تاج گذاري به عنوان اولين نقاش دربار ترفيع يافت و دوسال بعد را صرف كار كردن به روي پرتره‌ي خانواده‌ي چارلز چهارم در اندازه‌ي بزرگ كرد. گويا در ساخت والازكوئز خانواده‌ي سلطنتي را در پيش زمينه و خودش را كنار يك چهار پايه‌‌ي نقاشي در پس زمينه جاي داد. سلطنت روشن فكري چارلز چهارم به پايان رسيد ارتش ناپلئون در سال 1808 به اسپانيا هجوم برد و گروهي از شهروندان اسپانياي را كه به مخالفت با حمله‌‌ي ناپلئون، اشغال فرانسه و منصوب كردن برادر ناپلئون ژوزف بناپارت(Joseph Bonaoarte) به تخت سلطنت اسپانيا برخاسته بودند را توقيف كرد. اگر چه فرانسه با بي‌رحمي دشمن را پس زد اما گويا وفاداري خود را نسبت به بناپارت تعهد داد و اعضاي رژيم فرانسه را نقاشي كرد. در 1811، او حكم سلطنتي اسپانيا را هديه گرفت و با سقوط ناپلئون در پاييز 1814 سلطنت بوربن به وضعيت عادي برگشت. اما شاه جديد، فرديناند هفتم، پسر چارلز چهارم، نظرات روشن فكرانه‌ي قديم خود را به كار نگرفت، او قانون اساسي را لغو كرد و تفتيش عقايد مذهبي كليسا را دوباره برقرار نمود و خودش را شاه مطلق اعلام كرد. وفاداري گويا به اشغال گران با به يادگار گذاشتن دو تابلوي نقاشي در مورد شورش اسپانيا در برابر رژيم فرانسه به نام‌هاي دوم ماه مه1808 و سوم ماه مه1808 به اثبات رسيده است. تابلوي اول يك صحنه‌ي وحشيانه‌اي را در مركز شهر مادريد در پوارتادل سول(Puerta del Sol) نشان مي‌دهد كه اسپانيولي‌ها در مقابل سربازان فرانسه بر پشت اسب مي‌جنگيدند. در تابلوي دوم اجراي دستگيري اسپانيولي‌ها را به روي پرينسييه پيو(Principe Pio) تپه‌اي درست در بيرون
goya66.jpg
مادريد به تصوير كشيده است.
همچنين گويا از وحشيگري‌هاي جنگ در يك سري عكس چاپي هشتاد و پنج تايي به نام حوادث جنگ (Disasters of War) نقل كرده است. با نداشتن هيچ مسئوليتي در طول حكمراني به هم ريخته‌ي فرديناند هفتم، گويا از زندگي روشن فكرانه و عقلاني در مادريد جدا شد و با كشيدن يك سري آثار شخصي به صورت نقاشي با آبرنگ در كشور خود گوشه گيري اختيار كرد كه امروزه از آن به عنوان نقاشي‌هاي سياه نام برده مي‌شود. آن‌ها به صورت صحنه‌هاي شيطاني و ترسناك با ته زمينه‌ي هيجاني و تاريك كشيده شده‌اند.
گويا به خاطر نارضايتي از پيشرفت‌هاي سياسي اسپانيا، در بردكس(Bror deavx) در سال 1824 تحت درمان‌هاي پزشكي بازنشسته شد و سال‌هاي آخر عمرش در همان جا و در پاريس سپري كرد.
لس كاپريچس(Los Caprichos) يكي از پرنفوذترين مجموعه‌هاي گرافيكي در تاريخ هنر غربي است كه هم اكنون در نمايشگاه‌هاي گردشي اندا تراولينگ(Landau Traveling) موجود است. اين سبك يكي از سبك‌هاي مورد علاقه‌ي گويا است كه در سال 1799 چهار مجموعه از حكاكي‌هاي خود را به اين سبك توليد كرد. براي ثابت كردن تأثير عميق لس كاپريچس، نمايشگاهي شامل 1920 طراحي و 51 لوح لس كاپريچس اثر ادوارد هاگدرن(Edward Hagedom) كافي است. نمايشگاه از 100 اثر شامل دو نقشه‌ي كهنه‌ي اسپانيا (يكي سرزمين تولد گويا، ساراگوسا و ديگري تمام اسپانيا در سال آفرينش كاپريچس در سال 1799) است. صفحه‌هاي اصلي ديباچه با برچسب‌هاي ديواري براي تمام آثار و بروشورهايي با مقاله‌ي كتابدار به تفصيل نوشته شده بود. لس كاپريچس گويا به طور بحث برانگيز و مبهم در سال1799 در زمان سركوبي اجتماعي و بحران اقتصادي در اسپانيا انتشار يافت. اين نقاش متأثر از افكار جديد شروع به آناليز موقعيت بشري و متهم كردن سوء استفاده‌ي اجتماعي و خرافه‌پرستي كرد. لس كاپريچس اعلام هوس آلود او بود كه مبني بر اينكه اگر بشر خواستار پيشرفت است بايد زنجير عقب ماندگي اجتماعي را بشكند. اين مجموعه‌ها به اصول آزادي‌خواهي سياسي هنرمند و تنفر او نسبت به ناداني و ظلم عقلاني آن زمان ا كه دو سوگرايي گويا را به طرف قدرت و كليسا منعكس مي‌كند، گواهي مي‌دهد. لس كاپريچس با موضوعاتي نظير تفتيش عقايد مذهبي كليسا از طرف اسپانيا، سوء استفاده كردن از كليسا و اصالت خانوادگي، تربيت بچه، طمع و پوچي زنان جوان سرو كار دارد. شكل‌هاي ما فوق بشري لس كاپريچس شامل اجنه، راهبين، زنان دلال محبت، فاحشه‌ها، ساحره‌ها، حيواناتي كه مثل انسان عمل مي‌كنند و اشرافين بودند. اين شخصيت‌ها در دنياي در حاشيه‌ي عقل
goya141.jpg
جاي دارند كه هيچ مرز مشخصي حقيقت را از قوه‌ي مخيله جدا نمي‌كند.
اولين سري از نقاشي‌هاي گويا در سال 1775 بود كه شامل ده تابلو با موضوعات شكار و ماهيگيري براي اتاق ناهارخوري چارلز چهارم و ماريالوئيز(پارما) در اسكوريال است كه شكار بلدرچين اين وابستگي را به سبك بائير البته به روشي تا اندازه‌اي متفاوت با رفتار طبيعي نشان مي‌دهد. از ديگر تابلوهاي اين دوره شامل سگ‌هاي در افسار بسته(Dogs in Leash)، شكار با جغد و دام(Hunt crith owl ond net) و ماهيگير(The angler) است. سري دوم نقاشي‌هاي گويا در سال 1776 با تابلوهاي پيك نيك (The picnic) براي اتاق ناهاخوري در ال پالاسيودل پاردو(El Palacio del Pardo) آغاز شد. اين سري از نقاشي‌ها بيشتر در مورد رسوم و عادات مردم مادريد است كه با حالت توصيفي با تركيب شادمانه و زينتي همراه است. اشخاص و حركت‌هاي آن‌ها صادقانه صحنه‌هاي ناگهاني و رئاليسم عمومي را منعكس مي‌كند. تابلوهاي نگهبانان دخانيات(The Tobacco Guards)، هيزم شكنان(Woodcutters)، افسروزن(The officer and the lady) و پسرها در حال بازي در كنار سربازها (Boys playing at soldiers) از اين دسته هستند. در ژوئن 1786 گويا مجموعه‌اي از سيزده طرح به صورت پرده‌ي منقوش را براي اتاق ناهارخوري قصر پاردو(Pardo) كشيد. برداشت انگور يا پاييز (Grape harrest or Atumn)، كولاك برف يا زمستان (Snow-strom or winter) جزء سري سوم نقاشي‌هاي او هستند كه مناظر آنها با هارموني اعجاب انگيزي به نمايش گذاشته شده‌اند. و رنگ‌هاي سفيد و خاكستري به كاربرده شده در تابلوي زمستان حاكي از رئاليسم قوي اثرش است.
goya2.jpg
مي‌توان تابلو‌هاي مردم فقير در كنار مخزن (Poor People by a Fountein) و چمنزار سن آيسيدرو(San Isidro) را نيز به اين مجموعه اضافه كرد. آخرين مجموعه‌ي كاري گويا از 1791 تا 1792، هفت اثر توليد شده است كه در واكنش با خواسته‌هاي پادشاه با موضوعات روستايي و بذله گويي سرو كار دارد كه از آن ميان مي‌توان به تابلوهاي چوب زير پا(The Stilts) غول‌هاي كوچك(The Little Giants) و جشن عروسي (The Wedding) اشاره كرد. بين مرگ والازكوئز در سال 1660 و حضور ناگهاني پيكاسو، گويا كسي بود كه به هنر اسپانيا تسلط پيدا كرد و با وجود دوره‌ي كاري بيش از نيم قرن، گويا امروزه به خاطر آثار هزل و ماليخوليايي و حتي گاهي اوقات آثار ترسناك مورد تحسين قرار مي‌گيرد. او همچنين به خاطر شوخ‌طبعي خرابكارانه‌ي آثار چوبي خود مثل كاپريچس، 1799 و حوادث جنگ در حدود 1810 و رك گويي كامل او در پرتره‌ي خانواده‌ي شاه كارلوس چهارم1800 و واقع‌گرايي در اماتيك او در سوم ماه مه1808. در سال 1814 مشهور است.
khaj.gif


منابع:

 
بالا