mahda1981
Guest
ازدفترخاطرات مهدا - تاريخ:هروقت آسمون ابری باشه
درسکوت امروز آسمان بغضی گرانبارنهفته بود! باد صبحگاهی می وزيد ومن غرق در روياهای نا تمام خيره به آن بغض با شکوه...در خيال من نيز گويی باد می وزيد...آسان روزگاری زندگی می کرديم.بی دغدغه دنيای بی سکون... و تو چه بی منت به خوابهای نازکمان پا می نهادی ... همبازی بازيهايمان می شدی ... با ما از جويهای پر آب می پريدی ... سرود می خواندی ... درمعصوميت لبخند هايمان می خنديدی...واشکهای کودکيمان رامی زدودی... رُفتن غبار جاده های کودکی هميشه باتوبود...
سالها گويی هويت ديگری داشتم!هويتی بی پرده و بی ريا...مهدای ديگری بودم...باتوبودم گويا!..................................................
<a href='http://speakingwithyou.persianblog.com' target='_blank'>http://speakingwithyou.persianblog.com</a>
درسکوت امروز آسمان بغضی گرانبارنهفته بود! باد صبحگاهی می وزيد ومن غرق در روياهای نا تمام خيره به آن بغض با شکوه...در خيال من نيز گويی باد می وزيد...آسان روزگاری زندگی می کرديم.بی دغدغه دنيای بی سکون... و تو چه بی منت به خوابهای نازکمان پا می نهادی ... همبازی بازيهايمان می شدی ... با ما از جويهای پر آب می پريدی ... سرود می خواندی ... درمعصوميت لبخند هايمان می خنديدی...واشکهای کودکيمان رامی زدودی... رُفتن غبار جاده های کودکی هميشه باتوبود...
سالها گويی هويت ديگری داشتم!هويتی بی پرده و بی ريا...مهدای ديگری بودم...باتوبودم گويا!..................................................
<a href='http://speakingwithyou.persianblog.com' target='_blank'>http://speakingwithyou.persianblog.com</a>