برگزیده های پرشین تولز

نقد بازی بازیگران زن ایرانی

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
فیلم های در حال اکران یا در حال تولید چند بازیگر زن را می زارم
البته به سایت های سینمای همه اینها را داره می تونید اونجا هم ببینید ولی به هر حال می زارم
:D
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
باران کوثری
فیلم های تولید شده
میزاک
كارگرداني حسينعلي ليالستاني
محمدرضا فروتن ، جمشيد مشايخي، باران كوثري، داريوش ارجمند، فاطمه معتمدآريا، عليرضا خمسه، رابعه اسكويي، طناز طباطبايي، شيوا ابراهيمي، شاه علي سرخاني، انوش نصر، رامين ناصرنصير و كامران فيوضات بازيگران آن هستند.
«مي‌زاك» روايتگر بچه‌اي است كه مي‌خواهد وارد اين دنيا شود و فراز و نشيب هاي اين دنيا او را دچار چالش مي‌كند.
----------------------------------------------------------------------
حیران
باران كوثري اين بار در فيلمي به تهيه‌كنندگي مادرش بازي مي‌كند
حیران" نخستین فیلم بلند سینمایی شالیزه عارفپور است که به تهیه‌کنندگی رخشان بنی‌اعتماد با حضور وی کلید خورد.
در "حیران" باران کوثری، مهرداد صدیقیان، خسرو شکیبایی، فرهاد اصلانی، ژاله صامتی، فوژان عارفپور، محسن و پارسا مکاری و احمد یاوری شاد بازی می‌کنند
خلاصه داستان آن آمده است: ماهی دختر روستایی با حیران مهاجر جوان افغانی آشنا می‌شود و با وجود مخالفت خانواده با او ازدواج می‌کند؛ پیوندی که پیامدهای بسیار دارد.
وامل تولید فیلم عبارتند از فیلمنامه: ش. عارفپور و نغمه ثمینی، مشاور کارگردان: ر. بنی‌اعتماد، مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان، طراح: امیر اثباتی، طراح گریم: مهرداد میرکیانی، صدابردار: ساسان نخعی، مدیر تولید: نوا روحانی، عکاس: گلاره کیازند، تهیه‌کنندگان: بنی‌اعتماد و جهانگیر کوثری، با مشارکت بانک اقتصاد نوین و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی.
"حیران" محصول سازمان سینمایی 79 است. عارفپور تاکنون دستیار و برنامه‌ریز کارگردانانی چون رخشان بنی‌اعتماد، محمدرضا هنرمند، علیرضا رئیسیان و ... بوده و فیلم‌های مستند "زیر پوست باران"، "گل در تاریکی" و "درون من" و فیلم کوتاه "سایه ماه" را در کارنامه خود دارد.

کتونی سفید
کارگردان: محمدابراهیم معیری
بازيگران: باران کوثری، محمود ابراهیم زاده، حسین یاری، حسین خارگی، آریا زارع
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فیلمنامه: محمد ابراهیم معیری
تهیه کننده: جهانگیر کوثری
مدیر فیلمبرداری: محمد داودی
تدوین: شیرین وحیدی
موسیقی: رضا روحانی
طراح صحنه و لباس: فریبرز قربان زاده
چهره پرداز: عاطفه رضوی
صدابردار: یداله نجفی
صداگذار: امیرحسین قاسمی
مدیر تولید: ابوالقاسم حسینی
مدت زمان: 88 دقیقه
خلاصه داستان: معلمی دلسوز برای سر و سامان دادن ورزش یک مدرسه قدیمی به جنوب کشور اعزام می‌شود
----------------------------------------------------------------------------------------------------
فیلم در حال اکران
دایره زنگی
کارگردان :پریسا بخت آور
فیلمنامه : اصغر فرهادی
بازیگران : باران كوثري، مهران مديري،‌محمدرضا شريفي‌نيا، نيما شاهرخ‌شاهي، صابر ابر، امين حيايي، حامد بهداد ٬ بهاره رهنما، اميد روحاني، گوهر خيرانديش، نيلوفر خوش‌خلق، اكرم محمدي، امير نوري، مليكا شريفي‌نيا، نگار فروزنده ٬ محسن قاضي‌مرداي،‌ كيانوش گرامي، آفرين چيت‌ساز و مهدي پاكدل

«دايره زنگي» داستان فيلم درباره دختري است كه صبح روز جمعه خودرو پدرش را برمي‌دارد و همراه محمد به گردش در شهر مي‌رود، اما طولي نمي‌كشد كه تصادف مي‌كنند. آنها فقط تا بعد از ظهر فرصت دارند هزينه‌هاي تعمير و صافكاري را تامين كنند، پس به خانه‌اي در شمال شهر مي‌روند تا با انجام كاري پول مورد نياز را به دست بياورند
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
گلشیفته فراهانی
ديوار
کارگردان: محمدعلي طالبي
بازيگران: گلشيفته فراهاني، محمد كاسبي، مهرداد صديقيان، کورش ستوده، آزيتا حاجيان، معصومه ميرحسيني، منوچهر آذري، ابراهيم آبادي و فرحناز منافي ظاهر
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:

فيلمنامه: محمدعلي طالبي
تهيه‌كننده: هارون يشايايي، محصول شركت پخشيران
مدير فيلمبرداري: حسين جعفريان
تدوين: حسن حسندوست
طراح صحنه و لباس: سعيد آهنگراني
مدير صدابرداري: بهمن اردلان
عكاس: ميترا محاسني
طراح گريم: عبدالله اسكندري
مدير توليد: محمد علينقي كني
خلاصه داستان: پدر يك خانواده كه موتورسوار روي ديوار مرگ است، دچار حادثه مي‌شود و دختر و پسر او براي گذران زندگي، كار پدر را در پيش مي‌گيرند.
يادداشت: « ديوار » جديدترين ساخته محمدعلي طالبي است.
----------------------------------------------------------------------
همیشه پای یک زن در میان است
کارگردان: کمال تبریزی
بازيگران: حبیب رضایی، گلشیفته فراهانی، مهران مدیری، رضا کیانیان، آهو خردمند، اسماعیل خلج و حسین معجونی
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فیلمنامه: کمال تبریزی، رضا مقصودی و حبیب رضایی (بر اساس داستان های کوتاه سیدمهدی شجاعی)
تهیه کننده: محسن علی اکبری
مدیر فیلمبرداری: بهرام بدخشانی
طراح صحنه و لباس: محسن شاه ابراهیمی
صدابردار: بهمن اردلان
مجری طرح: مازیار میری
دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: مانفرد اسماعیلی
خلاصه داستان: فیلم روایتگر زن و شوهری جوان است که به رغم یک ازدواج عاشقانه کارشان به طلاق خصمانه رسیده و در این میان پای افراد زیادی به ماجرا باز می شود.
يادداشت: « همیشه پای یک زن در میان است » پس از « یک تکه نان » (1383) جدیدترین ساخته کمال تبریزی در مقام کارگردان است
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
پگاه آهنگرانی
آتش سبز
کارگردان: محمدرضا اصلانی

بازيگران: مهدی احمدی، مهتاب کرامتی، فرخ نعمتی، آهو خردمند، پگاه آهنگرانی، هوشنگ قوانلو ....
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فیلمنامه: محمدرضا اصلانی
تهیه کننده: قاسم قلی پور
مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی
موسیقی متن: محمدرضا درویشی
مدیر هنری: ژیلا مهرجویی
طراح لباس: شعله نواب تهرانی
طراح چهره پردازی: محسن ملکی
صدابردار: محمد مختاری
آغاز فیلمبرداری: 14 خرداد 1386
يادداشت: « آتش سبز » دومین فیلم بلند سینمایی محمدرضا اصلانی در مقام کارگردان است.
---------------------------------------------------------------------
سه زن
کارگردان: منیژه حكمت

بازيگران: نیكی كریمی، پگاه آهنگرانی، مریم بوبانی، نازنین آقااحمدی، ستاره پسیانی، شهرزاد كمال‌زاده، نسیم امیرخسرو، رضا كیانیان، شاهرخ فروتنیان، خسرو احمدی، مهرداد ضیایی، احمد ساعتچیان و آتیلا پسیانی
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
مشاوران فیلمنامه : داریوش عیاری، مصطفی خرقه‌پوش، منیژه حكمت
تهیه كننده: منیژه حكمت (محصول بامداد فیلم)
مدیر فیلمبرداری و مشاور كارگردانی: داریوش عیاری
تدوین: مصطفی خرقه‌پوش
مدیر تولید: محمدرضا نجفی
طراح لباس: ژیلا مهرجویی
طراح چهره‌پردازی: مهری شیرازی
صدابردار : پرویز آبنار، فرزام منطقی
طراح صحنه: سعید آهنگرانی
موسیقی: حیدر ساجدی
صداگذار: پرویز آبنار
برنامه‌ریز و دستیار اول كارگردان: مصطفی احمدی
عكس: امیر عابدی
شروع فیلمبرداری: 29 مهر
خلاصه داستان: مینو سرگردان در پی دخترش می‌گردد كه درمی‌یابد میراث كهنی را به یغما می‌برند. در این حین مادرش می‌گریزد و در زمان گم می‌شود. حالا سه زن دور از یكدیگر حرف‌ها، تردیدها و خیال‌های خود را در سفری بی‌انتها به تصویر می‌كشند. سفری در گذشته، درآینده و در زمان حال
يادداشت: « سه زن » پس از فیلم « زندان زنان » دومین ساخته سینمایی منیژه حكمت است
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
لیلا حاتمی
بي پولي
main.php

کارگردان: حميد نعمت الله
بازيگران: بهرام رادان، ليلا حاتمي،‌ حامد بهداد، حبيب رضايي،‌ افسانه بايگان و ...
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فيلمنامه: حميد نعمت الله، هادي مقدم دوست
تهيه كننده: هدايت فيلم - مصطفي شايسته
مدير فيلمبرداري: عليرضا زرين دست
طراح صحنه و لباس: كيوان مقدم
صدابردار: اسحاق خانزادي
خلاصه داستان: داستان فیلم درباره زوجی جوان است که درگیر یک دوره بیکاری و بی‌پولی می‌شوند و سعی در حل مشکلات دارند، اما تلاش آنها اوضاع را پیچیده‌تر می‌کند.
يادداشت: "بي پولي" پس از "بوتيك" (1382) دومين ساخته سينمايي حميد نعمت الله در مقام كارگردان است
 
Last edited:

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
ترانه عليدوستي
آماده اکران
کنعان
main.php

کارگردان: مانی حقیقی
بازيگران: محمدرضا فروتن، ترانه عليدوستي، افسانه بايگان و با حضور بهرام رادان - دیگر بازیگران: نقي سيف جمالي، حسن معجوني، امير نصيري يكتا، شيرين زنگنه، محسن شاه‌ابراهيمي، عاطفه تنهائي، آزيتا رايجي، رضا نيلي، زهرا طاهري‌منش، مرواريد اماني، مژگان صالحي، حسن كريم خان زند، ندا حيدري، حميدرضا رفيع‌نژاد، بيژن هويدا، سينا ريحاني، حسن دارابي، طالب جارچي
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فیلمنامه: مانی حقیقی، اصغر فرهادی
تهیه کننده: مصطفی شایسته (هدایت فیلم)
مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی
تدوین: مستانه مهاجر
موسیقی: کریستف رضاعی
طراح صحنه و لباس: امیر اثباتی
طراح چهره پردازی: سودابه خسروی
صدابردار: بهمن اردلان، بابک اردلان
صداگذاری و میکس: محسن روشن
جلوه های ویژه: عباس شوقی
عکس: علی نیک رفتار
مدیر تولید: فاطمه ابوالقاسمی
خلاصه داستان: مينا و مرتضي تصميم گرفته‌اند كه پس از ده سال زندگي مشترك از هم جدا بشوند. آن‌ها قرار است تا چند روز ديگر طلاقشان را رسمي كنند آيا بازگشت ناگهاني آذر، خواهر بزرگ‌تر مينا، پس از سال‌ها دوري از ايران مي‌تواند تصميم‌هاي قاطع مينا را دستخوش تزلزل كند؟ و نقش علي، دوست قديمي مينا و مرتضي، در اين مقطع چه‌خواهد بود؟
يادداشت: « کنعان » پس از دو فیلم به نمایش درنیامده « آبادان » (1381) و « کارگران مشغول کارند » (1384) سومین ساخته سینمایی مانی حقیقی است.
فیلمبرداری این فیلم روز 18 تیر 1386 در خیابان های تهران آغاز شد
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در حال تولید
تردید
Copy%20of%20DSC00139.JPG

کارگردان: واروژ کریم مسیحی
بازيگران: بهرام رادان، محمدرضا فروتن، ترانه عليدوستي، بيتا فرهي، جمشيد هاشم‌پور، مهتاب كرامتي، سعيد نورالهي و...
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فيلمنامه: واروژ کریم مسیحی
تهیه کننده: محمدمهدی دادگو
مدير فيلمبرداري: عزيز ساعتي
سرپرست تيم تدوين: واروژ كريم‌مسيحي،
طراح صحنه و لباس: ملك جهان خزاعي
طراح چهره‌پردازي: محمدرضا قومي
صدابردار: نادر رضايي
برنامه‌ريز و دستيار اول كارگردان: آناهيد آباد
مدير توليد: شهريار شهباززاده
خلاصه داستان:
يادداشت: « تردید » پس از گذشت هفده سال از ساخت « پرده آخر » دومین فیلم سینمایی واروژ کریم مسیحی در مقام کارگردان است.
---------------------------------------------------------------------
درباره الي
main.php

کارگردان: اصغر فرهادي
بازيگران: ترانه عليدوستي، گلشيفته فراهاني، ماني حقيقي، شهاب حسيني، مريلا زارعي، رعنا آزادي ور، احمد مهرانفر، صابر ابر و پيمان معادي - بازيگران خردسال: فرزين صابر بهلولي، متين فتورچي، آينار آناهيد و فاطمه شورمج
ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:
فيلمنامه: اصغر فرهادي
تهيه كننده: اصغر فرهادي
مدير فيلمبرداري: حسين جعفريان
طراح گريم: مهرداد ميركياني
صدابردار: حسن زاهدي
مدير توليد: محمدصادق آذين
عكاس: سياوش نقشبندي
شروع فيلمبرداري: 7 ارديبهشت 1387
خلاصه داستان: روايت زندگي چند خانواده كه براي گذراندن تعطيلاتي سه روزه به شمال كشور سفر كرده اند.
يادداشت: - "درباره الي" پس از فيلم هاي "رقص در غبار" (1381)، "شهر زيبا" (1382) و "چهارشنبه سوري" (1384) چهارمين ساخته سينمايي اصغر فرهادي است. فرهادي دو فيلمنامه مشترك را نيز در كارنامه دارد: "ارتفاع پست" (ابراهيم حاتمي كيا، 1380) و "كنعان" (ماني حقيقي، 1386). در ضمن فيلمنامه "دايره زنگي" نيز نوشته اوست.
- در فيلم "درباره الي" براي اولين بار ماني حقيقي و پيمان معادي (نويسنده فيلمنامه هاي آواز قو، عطش و ...) به عنوان بازيگر ايفاي نقش مي كنند.
- ترانه عليدوستي پس از فيلم هاي "شهر زيبا" و "چهارشنبه سوري" سومين همكاري اش با اصغر فرهادي را تجربه ميكند.
- اولين تجربه همكاري ترانه عليدوستي و گلشيفته فراهاني به عنوان دو چهره برتر دهه هشتاد سينماي ايران
 
Last edited:

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
گفت‌وگو با ترانه عليدوستي؛ بازيگر فيلم «كنعان»
«قرار نيست تكليف شما با خودتان روشن شود»


1223190318big.jpg


پ.ن : رنگ قرمز تیره جواب های ترانه علیدوستی هست
سينماي ما- گيسو فغفوري - جواد ماهزاده: جذابيت‌هاي فيلمي چون <كنعان>، بازي و نقش متفاوت ترانه عليدوستي نسبت به ساير آثارش، پرسش‌ها و ابهام‌هاي ذاتي كنعان و به‌ويژه مواردي كه به‌زعم ما جاي انتقاد دارد و به نظر بازيگر اول فيلم جزئي از فيلم به شمار مي‌آيد، باعث مي‌شود گفت‌وگو با ترانه عليدوستي غيرقابل پيش‌بيني جلو برود و در خيلي از مقاطع از بحث درباره بازيگري فيلم به قصه‌گويي و پرداخت ساختاري آن برسد. برخورد او با كنعان مشابه رفتاري است كه شخصيت مينا تا پيش از فصل <نذر> در فيلم از خود بروز مي‌دهد. به اين فيلم اعتقاد دارد و مي‌گويد با لحظه لحظه آن زندگي كرده است. نقدهاي ما بر اين زندگي و پاسخ‌هاي ترانه عليدوستي مي‌تواند داستان فيلم و نگاه يك بازيگر را به آنچه آفريده براي خوانندگان روشن كند. ‌
>>>>>>>>>>>>>>>
>>>>>>>>>>>>>>>


اهرا فيلم كنعان بر اساس يك داستان كوتاه خارجي ساخته شده كه شما به ماني حقيقي پيشنهاد كرده‌ايد. راجع به قصه صحبت مي‌كنيد؟

اين‌طور نيست. ماني حقيقي از هفت سال پيش ‌روي اين قصه كار مي‌كرد و بعد با اصغر فرهادي روي آن بيشتر كار كردند تا به كنعان فعلي رسيدند. ايده اصلي از داستاني به نام <تير و ستون> نوشته آليس مونرو مي‌آيد كه آقاي حقيقي قبل از دو فيلمي كه ساختند قصد ساختش را داشتند. در اين ميان من كه بعد از <چهارشنبه‌سوري> با ماني حقيقي آشنا شده بودم، فيلمنامه كنعان را خواندم. خودم هم به حقيقي گفتم كه خيلي دوست دارم نقش مينا را بازي كنم. داستان مونرو را هم مطالعه كردم و اين مساله موجب شد داستان‌هاي ديگر او را هم بخوانم و تصميم بگيرم چند تا از قصه‌هايي را كه بيشتر دوست‌شان دارم ترجمه و چاپ كنم. كتاب هم اينك مراحل نشر را مي‌گذراند.

تغييراتي در نقش ايجاد شد كه بر اساس پيشنهاد شما بوده باشد؟
نه آن‌قدر. ضمنا در ابتداي كار شك داشتند كه نقش را به من بدهند. من هم معتقد بودم اگر كارگردان فكر مي‌كند پيشنهادم جواب نمي‌دهد بحث منتفي است. تست گريم داديم، كمي از روي متن خوانديم و پيش رفتيم و ناگهان ماني حقيقي متقاعد شد كه حتما من آن نقش را بازي كنم و اتفاقا در اين موقع بيشتر از خود من به اين باور رسيده بود. اينكه حقيقي خودش به اين نتيجه رسيد برايم خيلي ارزش داشت.

جذابيت متن برايتان مهم بود يا اينكه قرار بود در نقشي بزرگ‌تر از سن خودتان ظاهر شويد؟

مسلما جذابيت متن بود، چراكه بازي كردن در نقشي بزرگ‌تر يا كوچك‌تر نه در سينماي جهان و نه در سينماي ما اتفاق عجيبي نيست. در نتيجه براي بازيگرش انگيزه هم نمي‌تواند باشد. فكر مي‌كنم بيخود به اين مساله پرداخته شده و خودمان هم شايد مقصريم كه اين نكته اين قدر چشمگير به نظر مي‌آيد. من 25 سالم است و نقش ميناي 35 ساله را بازي مي‌كنم. زن 35 ساله چهره شكسته‌اي ندارد و فقط كمي پخته‌تر و جا افتاده‌تر است. متاسفانه اين مساله به سابقه ذهني تماشاگر برمي‌گردد. هم‌سن‌وسال‌هاي من مسن‌تر يا جوان‌تر از سن‌شان را بازي مي‌كنند ولي اين مساله در مورد من به خاطر فيلم اولم <من ترانه 15 سال دارم> يا شايد كم كار كردنم اين قدر به چشم مي‌آيد. گويي وقتي ميان فيلم‌هايت فاصله بيفتد و مدت‌ها تو را در همان نقش قبلي در حافظه داشته باشند، پذيرش اين نقش جديد براي تماشاگر كمي سخت مي‌شود.

چرا نقش روحي در چهارشنبه‌سوري در ذهن تماشاگر ننشسته بود و شما را هنوز <ترانه> مي‌ديدند؟
نه اينكه ننشسته بود، اما ترانه براي خودش ابرقهرماني بود. چهارشنبه‌سوري فيلمي است كه هر كس آن را دوست دارد، همه شخصيت‌ها را به يك اندازه دوست دارد و اصولا‌ درام اصلي قصه براي <روحي> اتفاق نمي‌افتد. حتي اگر فيلم به تاثير اين درام روي نگرش او بپردازد.

شما در <من در ترانه. . . > اگرچه سيماي يك قهرمان را در فيلمي متعهد با پايان به ظاهر خوش داريد ولي فيلم مايه‌هاي تلخ و تراژيك دارد. ترانه در آن فيلم شخصيتي رنج كشيده دارد. شخصيت شما در <شهر زيبا> هم در قالب جبر اجتماعي است كه پاياني تلخ و عشقي سركوب شده برايش رقم مي‌خورد. در كنعان نقش مينا عملگرا و اكتيو است و براي رسيدن به خواسته‌اش پافشاري مي‌كند ولي وقتي چاره‌اي نمي‌يابد و مجبور است برگردد، مي‌شود يك ضدقهرمان؛ يعني قادر به تغيير شرايط نيست و به وضعيت محافظه‌كارانه تن مي‌دهد. پس اينجا هم شخصيت سينمايي شما قهرمان نيست. ترانه عليدوستي با اين نقش‌ها مثل بازيگراني چون هديه تهراني، مهناز افشار، مهتاب كرامتي و. . . كه سيمايي قهرمانانه از خود به جا گذاشته‌اند نمي‌تواند يك قهرمان به مفهوم كلا‌سيك شود.

فكر مي‌كنم ما در كنار هر بحثي كه درباره كاراكترها و قصه‌ها مي‌كنيم، يك ايراد چه در نقد فيلم و چه در خود قصه داريم و آن اين است كه هميشه دوست داريم براي بازيگران خود شمايل بسازيم. شما چرا دوست داريد يك بازيگر برايتان نماينده يك مانيفست، تيپ فكري يا طبقه اجتماعي باشد؟ روحيه ايراني هميشه دوست دارد نمادپردازي كند. فيلم‌ها و داستان‌هايي را دوست داريم كه به نظرمان سمبليك بيايند. اين وسط شروع كرده‌ايم به نماد ساختن حتي از بازيگرها بنابراين همه چيز بر اساس همين شاخص تحليل مي‌شود. نقد بازيگري مقايسه شمايل‌ها شده و مي‌گوييم هديه تهراني؛ يعني زن قوي، سرد، شكست‌ناپذير و ترانه عليدوستي يعني جوان، معصوم، مظلوم.

من هم نمي‌خواهم اين شكل نقد يا نگاه را تعميم دهم يا بگويم انتخاب‌هاي شما اشتباه بوده است. مي‌گويم اين روند در سينماي ما به ستاره ختم نمي‌شود يا فرمولي نيست كه در شرايطي كه شما هم آن را توصيف كرديد به يك بازيگر ستاره قهرمان ختم شود.

یك بازيگر ستاره قهرمان باز هم مي‌شود همان شمايل‌سازي! باز هم مي‌شود نقش تعيين كردن. ستاره تعريف ديگري دارد و اين تئوري درست نيست. خيلي وقت‌ها موج‌هاي اجتماعي است كه ستاره‌ها و نحوه حضورشان را تعيين مي‌كند. هديه تهراني در چهارشنبه‌سوري يك اتفاق بزرگ بود، پس اين معادلا‌ت مي‌تواند به هم بريزد. پرويز پرستويي، نيكي كريمي، افسانه بايگان و. . . ستاره‌هاي دوران‌هاي مختلف هستند اما هيچ‌كدام سير واحدي را طي نكرده‌اند.

چه ويژگي‌هايي باعث مي‌شود شخصيت‌هايي مثل‌هامون، سارا، پري، حاج كاظم و نظاير اينها در سينماي ما ماندگار شوند؟ نمونه‌اش خود ترانه پرنيان در <من ترانه. . . .> شما بعد از اين نقش در فيلم‌هاي شهر زيبا و چهارشنبه‌سوري و كنعان قابليت‌هاي تازه‌اي از خود بروز داديد و نقش‌هايي را ايفا كرديد كه متفاوت و قابل توجه بودند ولي همان طور كه شما هم تاييد مي‌كنيد هنوز شما را در قواره همان ترانه مي‌شناسند و به قول خودتان بازيگر نقش‌هاي معصوم مظلوم.

هر بازيگري نقش يا نقش‌هايي در كارنامه دارد كه محبوب‌تر از بقيه مي‌شود. مردم با كاستي‌هايي در آرمان‌گرايي، قهرمان كردن و اميد داشتن مواجهند و به همين دليل شخصيت‌هاي آرمان‌گرا را دوست دارند. اما معني آن اين نيست كه ارزش‌گذاريشان هميشه يك شكل به خود مي‌گيرد. همين مردم تكرار آن شمايل را از محبوب‌ترين بازيگرشان نمي‌پذيرند. چون دوست دارند بتوانيد غافلگيرشان كنيد.

آدم‌هاي فيلم كنعان از جنس آدم‌هاي نسل ما هستند؛ نسلي كه 30 و اندي ساله است. در جامعه ما اين سن آدم‌ها فراوان هستند و به‌طور حتم با اين نقش‌ها احساس نزديكي مي‌كنند.

افراد زيادي در اين سن و سال حرف شما را به من زده و گفته‌اند كه فيلم كنعان مثل زندگي ما است. مي‌توان گفت بيشتر افرادي از طبقه متوسط، با ميزان تحصيلا‌ت استاندارد و تمايل به روشنفكري. قبلا‌ در فيلم‌هايمان به دغدغه‌هاي عيني زنان مثل معيشت، معضلا‌ت قانون، تبعيض‌ها و... پرداخته مي‌شد اما كنعان نگاه متمركز‌تر و خاص‌تري دارد.

اين نگاه مدرن و واقع‌گرا به زن شهرنشين طبقه متوسط با تصويري كه مثلا‌ مهرجويي و بيضايي در گذشته از زن ارائه مي‌دهد متفاوت است، به خصوص زنان بيضايي كه شمايلي اسطوره‌وار از زن مي‌سازند. چه اتفاقي مي‌افتد كه نگاه خاكستري امثال ماني حقيقي و اصغر فرهادي پا مي‌گيرد؟
البته مهرجويي را جزو اين دسته كه نگاهي اسطوره‌اي به زن دارند نمي‌دانم. اتفاقا همين تصوير خاكستري و مبتني بر فرديت زن ايراني به عقيده من از آثار مهرجويي شروع مي‌شود. در عين حال كساني مثل اصغر فرهادي، ماني حقيقي، پرويز شهبازي، حميد نعمت‌الله و... ادامه منطقي همان نگاهي هستند كه از مهرجويي شروع شد. اين كارگردانان جوان نمونه‌هاي امروزي همان جريان‌ هستند. البته امروزه بالطبع اين نگاه هم با اجرايي امروزي صورت مي‌گيرد. مثلا‌ فيلم <سنتوري> كه مهرجويي در آن همان نگاهي را دارد كه در سارا و ‌هامون داشت، به نظر من اين همان نگاه است ولي براي فهم من و نسل من زبانش تغيير مي‌كند.

برگرديم به كنعان. فضا و داستان اين فيلم چقدر به اصل داستان آليس مونرو پايبند است؟
هم كنعان و هم داستان اصلي مونرو، قصه‌اي نيست كه اجتماع دوروبر در آن خيلي دخيل باشد. داستان مونرو نيز مثل اين فيلم بين چهار نفر اتفاق مي‌افتد با اين تفاوت كه در داستان، اصلا‌ بحث طلا‌ق مطرح نيست، سن زن كمتر است و ... فضا و روابط آن داستان در كنعان مورد استفاده قرار گرفته ولي اصلا‌ نمي‌توان گفت كنعان عين همان داستان است. بخش مربوط به تصادف با گاو هم در داستان وجود ندارد ولي فصل نذر كردن در كتاب هست.

در قصه مونرو هم شخصيت زن مثل مينا بدون پيشينه خرافي و اعتقادي سراغ نذر مي‌رود؟
بله و جذابيت آن هم در همين است. شخصيتي كه به نذر و نياز باور داشته باشد اصلا‌ با انجام چنين كاري، اقدام خاصي صورت نداده است.

شما خودتان اين صحنه را باور مي‌كنيد؟ يعني فكر مي‌كرديد كه چنين اتفاقي بايد و مي‌تواند براي مينا بيفتد؟
ما خودمان در زندگي اين مسائل را داريم. به خرافاتي بودن يا نبودن ما هم ربطي ندارد. ممكن است شما در يك وضعيت گيج‌كننده ناگهان لا‌ي كتابي را باز كنيد تا ببينيد برايتان چه مي‌آيد.

ولي به نظر من مخاطب كنعان فكر مي‌كند كه همه گره‌ها و شخصيت‌ها يكباره واگذاشته مي‌شود و تنها فرجام رابطه مرتضي و مينا مهم نشان داده مي‌شود. فيلم طوري پايان مي‌يابد كه انگار سهل‌ترين روش را براي تمام شدن اختيار كرده است. پايان كار قطعا باز است ولي مخاطب چون گره‌هاي مناسبات ميان آدم‌ها را فراموش‌شده مي‌بيند، آن را ساده و اتفاقي تلقي مي‌كند.
از خيلي از فيلم‌ها اين سادگي را مي‌پذيريم. اگر كنعان فيلم خيلي ساكت و ساكن و كم ديالوگي بود شما اين را از مينا مي‌پذيرفتيد. چرا ما بايد فيلم‌ها را دسته‌بندي كنيم؟ كنعان فيلمي گنگ و مبهم است و شايد به راحتي در زمره فيلم‌هاي به‌اصطلا‌ح بدنه هم نگنجد. اما تمهيدات زيادي هم به‌كار رفته تا از آن دور نباشد. فيلم ادبيات خودش را دارد. شايد همان قدر كه تا آن لحظه از فيلم توضيح شنيده بوديد باز هم توضيح مي‌خواستيد. شايد دوست داشتيد در كارگرداني به فصل نذر كردن اهميت ديگري داده شود كه وادارتان كند آن را جدي بگيريد. اما كنعان فيلمي نيست كه كسي را وادار به چيزي بكند.

چرا انتظار ما برآورده نمي‌شود و فكر مي‌كنيم گسستي در فيلم رخ مي‌دهد؟
شايد براي اينكه داريد دسته‌بندي مي‌كنيد.

کنعان ما را به اينجا مي‌كشاند. ما با شخصيت‌ها، حوادث، روابط و گره‌ها پيش مي‌آييم و يكدفعه با اتفاقي مواجه مي‌شويم كه فضاي قبلي را فرو مي‌ريزد.
شما يا با داستان نذر مشكل داريد يا با پرداخت آن. اگر نذر را نمي‌پذيريد بايد از آليس مونرو سوال كنيد. تمام لطف اين قصه به خاطر رسيدن به لحظه نذر است. حال اگر قصه گفتن ما با دست‌انداز مواجه است؛ يعني مساله‌تان پرداخت است و نه مضمون وگرنه بايد بگوييد اين مساله نذر سليقه من نيست و با آن مشكل دارم.

با اين پايان‌بندي، علي و آذر گم مي‌شوند. اين فيلم فقط داستان مينا و مرتضي نيست و علي نقش تاثيرگذاري در سرنوشت و گذشته آنها دارد ولي وقتي ماجرا به اين شكل حل مي‌شود - اگرچه هنوز هيچ‌چيز تمام نشده و محل حدس و گمان براي مخاطب باز است - برخورد مخاطب با فيلم يك برخورد فيلمفارسي‌گونه مي‌شود. ما در چهارشنبه‌سوري با فرمولي مشابه كنعان مواجهيم. در آنجا هم زوجي داريم كه با هم اختلا‌ف دارند، شخصيت روحي وارد مي‌شود و مثل آذر در كنعان، گره‌هايي با خودش مي‌آورد و داستان را به جلو هل مي‌دهد، زن آرايشگر را هم در چهارشنبه‌سوري داريم كه مثل علي رضوان در فيلم كنعان در سرنوشت آدم‌ها تاثيرگذار است. در چهارشنبه‌سوري همه موازي با هم پيش مي‌روند و باز هم در پاياني باز، احتمال وقوع اتفاق‌هايي در قصه زندگي آدم‌ها برجا مي‌ماند. با اين حال تكليف آدم‌ها مشخص مي‌شود.
فيلم چهارشنبه‌سوري تكليفش با شما روشن‌تر است چون گرفتاري در آنجا مساله خيانت است كه به راحتي براي هر تفكري ملموس است. روابط در آنجا كاملا‌ تعريف شده است و مي‌توانيد با قراردادهايي كه جامعه با شما مي‌گذارد جلو برويد. كنعان داستان زني است كه دليل جدا شدنش از همسرش را تا دقيقه 60 نمي‌گويد و بعد هم كه مي‌گويد انگار حرف‌هايش را نزده و كلي‌گويي مي‌كند. كنعان قرار نيست تكليف شما را به راحتي روشن كند چون قرارداد‌هاي خودش را با شما در ميان مي‌گذارد نه تعاريف از پيش‌تعيين شده را. زن مي‌گويد من فلا‌ن چيز را مي‌خواهم و اين همان فرديتش است. قرار نيست همه با او موافق باشيم اما آيا دليل كافي داريم به كسي بگوييم فرديت خود را كنار بگذار و به نفع عرف يا اخلا‌ق رفتار كن؟

پس چرا در آخر اين‌طور رفتار مي‌كند؟ او كه اين قدر جنگيده چرا برمي‌گردد؟
نكته غم‌انگيز ماجرا در همين است كه اين همه مي‌جنگد و نمي‌تواند؛ درام همين است.

حتي بچه‌اي كه در شكم اوست باعث نمي‌شود بماند. البته ظاهرا در فيلم معلوم نيست بچه مال كيست.
البته كه معلوم است. چطور ممكن است به چنين چيزي شك كنيد؟ ما مينا و علي را در تنهايي‌شان مي‌بينيم. جنس رابطه‌شان معلوم است. شوهر مينا براي حفظ زندگيش فقط مي‌تواند سراغ علي برود. چرا مي‌خواهيم همه چيز را براي خود ساده كنيم و مهرباني هر زن و مردي را با هم نشانه رابطه نامشروع يا تمايل‌شان به آن بدانيم؟ اين باز هم برخورد كردن با فيلمي مثل كنعان، با قرارداد‌هاي فيلمي مثل چهارشنبه‌سوري است. در عين حال در سينمايمان به خيانت و مثلث و مربع عادت كرده‌ايم.

به مخاطب اجازه بدهيد كه اين فكر را هم بكند. چون كدهايي در اين باره مي‌دهيد.
علي تنها آدمي در كنعان است كه مينا و رفتارش و تنهايي‌اش را مي‌فهمد. او را همان‌طور كه هست مي‌پذيرد. تنها دوست حقيقي اوست كه از او توقع تغيير دادن خودش را ندارد. كتمان نمي‌كنم كه اين فضا در فيلم وجود دارد كه علي خيلي به مينا علا‌قه‌مند است و مينا هم همين طور. آن دو هم‌دانشگاهي بوده‌اند و مرتضي استاد آنها بوده. به هر حال يك صميميت و پيوستگي عاطفي سال‌هاي سال ميان آنهاست و علي تنها كسي است كه مينا قبولش دارد. چون او تنها كسي است كه با همه مشكلا‌تي كه داشته تغيير نكرده و همان علي سابق باقي مانده؛ در حالي كه مرتضي كه استادش بوده و مي‌توانسته با پيشه معماري و خصايص روشنفكري‌اش، بلندپروازي‌هاي مينا را ارضا كند تبديل به برج‌سازي شده كه پول مردم را مي‌خورد و تصويرش براي زن فرو مي‌ريزد. وقتي مينا همسر مرتضي شد حتما شوهرش را بزرگ‌تر از اين حرف‌ها مي‌ديد.

ه مي‌شود كه مينا اين را مي‌فهمد؟ آيا وضعيت خواهرش دليلي كافي براي بازگشت اوست يا دل مينا براي مرتضي مي‌سوزد و برمي‌گردد؟
ما 10 سال از زندگي او را نديده‌ايم و فيلم از جايي شروع مي‌شود كه مينا فهميده است. مي‌گوييد اين پايان به آنچه تا آنجا رخ داده نمي‌چسبد. حالا‌ من مي‌خواهم بگويم شما به تمام احتمالا‌ت و دليل‌هاي برگشتن مينا فكر كرده‌ايد. فيلم اينها را به شما نشان نمي‌دهد ولي آنها را حدس زده‌ايد، يعني فيلم كار خود را كرده. به جاي فلا‌ش‌بك زدن و نريشن گذاشتن شما را با فضايي وهم‌آلود مواجه مي‌كند تا نگراني گنگ مينا را شما هم حس كنيد.

فيلم فقط به ما نشانه مي‌دهد. نذر هم نشانه‌اي است كه در فيلم آمده ولي مي‌توانيم آن را به عنوان نشانه نپذيريم و مثل يك برچسب، تصادف يا نتيجه‌گيري ساده فرض كنيم. اصلا‌ خيلي‌ها فكر كردند اين نذر وارد ماجرا شده تا فيلم مجوز بگيرد.
متاسفانه آنقدر فيلم‌هاي رياكارانه داشته‌ايم كه خيلي‌ها اين فكر را كردند. همه‌شان مي‌توانند خود داستان آليس مونرو را بخوانند تا اين شبهه برطرف شود.

و اينكه انگار فيلم خواسته مخاطب را به خاطر همان سينماي بدنه‌اي كه گفتيد با يك پايان‌بندي اينچنيني راضي كند. بحث من اين است كه اين اتفاق يا تصادف آخر فيلم، دستي به مدرن بودن قصه نمي‌زند. كنعان به لحاظ همه ابهام‌ها و نشانه‌گذاري‌ها و قطعيت‌گريزي‌هايش از آثار معمول فاصله مي‌گيرد و مخاطب را به مشاركت وامي‌دارد. ولي اين انتها به لحاظ ساختاري پاياني سنتي به شمار مي‌رود. انگار از فيلمي مبهم انتظار نمي‌رفت سهل‌ترين راه را انتخاب كند. وقتي مي‌گوييم چهارشنبه‌سوري لنگ نمي‌زند به خاطر اين است كه آن هم تصويري از فرديت امروزي و سرنوشت ما رقم مي‌زند ولي در كنعان با وجودي كه در همين سير پيش مي‌رويم در آخر به اين نتيجه مي‌رسيم كه كليد در اختيار سنت است.
اتفاقا به نظر من ابهامش در همين سهل بودنش است. در برخورد انساني و ساده‌اش با مساله‌اي خود شخصيت‌ها پيچيده‌اش كرده‌اند. شما با تمام اين پرسش‌ها در فيلمي مثل‌هامون هم روبه‌رو هستيد. فيلمي مدرن راجع به يك فوق روشنفكر آن روزگار كه با سنت‌هاي كهنه زندگي در ارتباط است. در كنعان با مينايي روبه‌روييم كه تا روز آخر مي‌جنگد و تصميم مي‌گيرد از مرتضي جدا شود و بچه اش را بيندازد و از اين زندگي تنفرآور جدا شود اما در پايان تسليم مي‌شود كه بماند. او خواسته‌هايش را ناديده مي‌گيرد و سرآخر نمايي در فيلم هست كه خواهر و شوهر و علي را كنار هم و مينا را تك‌افتاده نشان مي‌دهد. آنها چيزي را كه از زندگي مي‌خواستند هنوز دارند و پاي آنچه مي‌خواهند ايستاده‌اند و تنها كسي كه آن را از دست مي‌دهد خود مينا است. در پايان براي همه درهاي جديد باز شده، همه عين آن چيزي بودند كه از مينا نمي‌پذيرفتند؛ دنبال آنچه مي‌خواهند و به هر قيمت. ولي مينا درها را به روي خودش مي‌بندد. او خودش را فدا مي‌كند تا ديگران پاي فرديت‌شان بايستند. اين قراري است كه او در نذر با خودش مي‌گذارد.

چرا علي رضوان در فيلم پررنگ‌تر نمي‌شود؟
نمي‌دانم. علي براي من مثل نسيم خنكي است كه هر از گاهي به دنياي پرتنش كنعان مي‌وزد.

علي صاحب فرديتي مثل مينا نيست. قبول داريد كمي تيپ از كار درآمده؟
نه قبول ندارم.

كدام سكانس فيلم را بيشتر دوست داريد؟
من با تك‌تك پلا‌ن‌هاي كنعان زندگي كردم. سكانس مينا و علي را كه در آشپزخانه با هم حرف مي‌زنند، سكانس مينا و آذر كه تازه رسيده و سكانس راه شمال كه مرتضي و مينا حرف‌هايشان را با هم مي‌زنند خيلي دوست دارم.

كنعان خيلي فيلم شيك و تميزي است. فكر مي‌كنيد مخاطب فيلم بيشتر چه كساني هستند؟
بله. قرار بود چيدمان فيلم متناسب با لحن آن شسته رفته و به اصطلا‌ح فيلمساز باوقار باشد. نمي‌خواستيم ابزار باورپذيري داستان، شلختگي حركات و بازي‌ها و حتي حركات دوربين باشد. در طراحي صحنه هم اين رعايت شده و حتي تا حدي مخالف روند رايج عمل شده كه درد مردم طبقه مرفه‌تر جامعه به اندازه كافي ارزش جدي گرفتن ندارد. به نظرم بايد كمي ذهن مخاطب را تربيت كنيم تا مسائلي غيرمادي (جدا از چيزي مثل مذهب) را هم به عنوان مساله و دغدغه بپذيرد و جدي بگيرد. خيلي غيرانساني و غيرامروزي است اگر ارتباط برقرار كردن با درد آدم‌ها برايمان سخت باشد، صرفا چون خانه‌شان مدرن و زيباست و از لحاظ اقتصادي در اقليت هستند.

اينكه ما مي‌گوييم پايان‌بندي فيلم اتفاقي و سنتي ديده مي‌شود به دليل همين نگاه مخاطب است؛ مخاطبي كه به قول شما براي ديدن آنچه در فيلم مستتر مانده تربيت نشده و همه چيز را شسته و رفته مي‌خواهد.
اين نمي‌تواند باعث شود ما كنعان را اين جوري كه هست نسازيم. كنعان بايد همين‌طور ساخته شود و فيلم‌هاي ديگر هم به همين شكل توليد شود تا ذهن مخاطب پرورش يابد.

شما خيلي اين فيلم را دوست داريد و مشخص است كه عميقا به آن اعتقاد داريد.
مي‌توانم بگويم از پلا‌ن به پلا‌ن بازي كردن در كنعان واقعا لذت بردم. طوري كه براي هر لحظه‌اش پيشنهادي در دلم داشتم. خودم را خيلي نزديك به آدم‌هاي آن احساس مي‌كردم. ماني حقيقي و بازيگران هم خيلي به اين فضا كمك كردند. مهم اين بود كه قبل از اينكه كنعان مرا بخواهد، خودم فيلم را انتخاب كرده بودم و توانسته بودم كاري را كه دلم مي‌خواست بكنم و اين لذت مرا دوچندان مي‌كرد. تا جايي كه مي‌توانستم براي نقش مايه بگذارم گذاشتم. احساس مي‌كنم اين كار را در مورد مينا بيشتر از هميشه انجام داده‌ام و نتيجه‌اي را هم كه گرفته‌ام با بقيه فيلم‌هايم فرق مي‌كند.

از آقاي حقيقي پرسيديد كه چرا نسبت به حضور شما متقاعد شد؟
بله. در مقطعي معتقد بودند براي مخاطب حق دادن به من سخت نيست. حالا‌ نمي‌دانم اين چقدر درست است. در نتيجه گفتند براي مينا كه ممكن است در نظر اول سمپاتيك نباشد، خوب است با انتخاب بازيگر اين ويژگي را تعديل كنيم. ضمن اينكه روي بازي‌ام حساب مي‌كردند.

پس از شخصيت ترانه عليدوستي هم استفاده كردند.
انتخاب خيلي مهم است. امين تارخ به ما مي‌گفت بازيگر مثل الك است كه نقش از او رد مي‌شود و چيزهايي از آن مي‌ماند. هيچ وقت پيش نيامد كه از من كاري را خواسته باشند. من اتود كار را مي‌زدم و اكثر مواقع با آن موافق بودند. حقيقي نگاه تيزبيني روي بازيگر دارد و به همراه فرهادي از كارگرداناني است كه جزئي‌ترين تفاوت‌هاي بازي را در دو برداشت از يك پلا‌ن مي‌فهمد. من و كارگردان هر دو يك تعريف از نقش داشتيم و اين موضوع خيلي به من كمك مي‌كرد. به خصوص كه ماني حقيقي به فيلمسازي به چشم يك كار تيمي نگاه مي‌كند و بعضا از گروه پيشنهاد هم مي‌خواهد و نظر ديگران را خوب گوش مي‌كند.

به نظرتان چرا بازي محمدرضا فروتن در نقشي مسن‌تر از خودش پذيرفته‌تر از بازي ترانه عليدوستي در سني بالا‌تر است؟
به دو دليل: يكي اينكه ايشان به عقيده من مرتضي را عالي بازي كرده‌اند و ديگر اينكه چون اولين حضور ايشان در فيلمي به نام <من محمدرضا 14 سال دارم> نبوده است. به همين سادگي. هنوز سر صحنه فيلم‌هايم همه بازيگران يكديگر را با اسم نقش‌هايشان صدا مي‌زنند ولي به من مي‌گويند ترانه. چيز بدي هم نيست و اتفاقا شيرين است.

شايد كم‌كاري شما باعث شده هنوز زير سايه ترانه باشيد.
به هر حال از ميان پيشنهادهايي كه به من شده، فيلم‌هايي را كه دوست داشته‌ام بازي كرده‌ام. امسال پيشنهادها بهتر و بيشتر بوده و طبيعتا پركارتر شده‌ام.

قائل به كار كردن با يك گروه خاص هستيد؟ مثل زوج حقيقي و فرهادي.
من موافق كار تيمي هستم. كار كردن در يك گروه شما را بعد از چند فيلم به زباني مشترك مي‌رساند، فضايي خلا‌قانه در اختيارتان مي‌گذارد و مي‌دانيد كه هيچيك از اعضاي گروه نمي‌خواهند تجربه‌هاي قبلي را تكرار كنند و قصد دارند نوآوري داشته باشند. تا اينجا هم فكر مي‌كنم كارهايي كه با حقيقي و فرهادي انجام داده‌ام اگر با غير از ما انجام مي‌شد به اين خوبي از كار درنمي‌آمد.

سينمايي كه ماني حقيقي و اصغر فرهادي دارند در ميان فيلم‌هاي اجتماعي ما آثاري نومتفاوت محسوب مي‌شود.
البته با تمام احترامي كه براي هر دو اين فيلمسازان قائلم بايد بگويم هنوز نمي‌شود چيزي را به عنوان سينماي اصغر فرهادي يا ماني حقيقي تعريف كرد؛ به اين دليل كه هر دو هنوز فيلم‌هاي كمي در كارنامه دارند و تا به حال در هر فيلم‌شان دست به تجربه جديدي زده‌اند. فرق آنها اين است كه اصغر فرهادي سعي مي‌كند هر چيزي كه به نظر حشو و زوائد مي‌آيد را دور بريزد و تنها واقعيت عريان باقي بماند ولي حقيقي به درام و رنگ و لعاب قصه اعتقاد دارد. براي هر دوي اينها چالش خيلي مهم است و دوست دارند هر بار سنگ بزرگتري را بردارند و مخاطب با اين پرسش سراغ فيلم‌شان برود كه ببيند از پس كار متفاوت‌شان برآمده‌اند يا خير. تمايل دارند خودشان را در وضعيت سختي بيندازند و از پس آن بربيايند.

چه ويژگي‌هايي در فيلمنامه‌هاي پيشنهادي به شما وجود داشته كه آنها را انتخاب كرده‌ايد؟
اول از همه بايد فيلمنامه را دوست داشته باشم و جذب آن بشوم بدون اينكه بخواهم خيلي حرفه‌اي به آن نگاه كنم. اولويت اول داستان فيلم است و بعد خود نقش. نقشي كه به دلم بنشيند.

تا حالا‌ شده نقش‌هايي را رد كرده باشيد كه بعد هم فيلم و هم آن شخصيت محبوب مردم شده باشد؟
بله اين اتفاق افتاده است ولي حتما دليلي محكم براي تصميم‌ام داشته‌ام. هيچ نقشي نبوده كه رد كرده باشم و بعد از آن ابراز پشيماني كنم. هميشه دلا‌يلم براي خودم محكم بوده است. نقشي را مي‌پذيرم كه آرزويم باشد؛ اين آرزو كه بتوانم به آن نقش برسم و خوب اجرايش كنم.

سينماي دوره‌اي كه شما وارد آن شديد به دلا‌يل مختلف متفاوت از دوره قبل از خودش بود. سينماي ايران در سال‌هاي بعد از دوم خرداد 76 تجربه‌ها و مضامين نويي را تجربه كرد و به سرعت وارد فضايي جديد شد؛ فضايي كه البته در سه، چهار سال گذشته دوباره تا حدي شكسته شده و توليدات ما را با افت كيفي مواجه كرده است. فكر مي‌كنيد دليل اين روند بيشتر به خود اهالي سينما مربوط مي‌شود يا شرايط حاكم بر آن؟
فكر مي‌كنم با تمام محدوديت‌هايي كه وجود دارد هنوز آن دسته فيلم‌هايي كه بايد ساخته شوند توليد مي‌شوند. فقط شايد سخت‌تر و كمتر از گذشته مجال ديده شدن پيدا مي‌كنند. در اين بين اشتباه به نظر مي‌آيد كه تنها سينماي سرگرم‌كننده مصرفي باقي مانده و دوره فيلم‌هاي ماندگار تمام شده است. من فيلم‌هاي معروف به دختر و پسري يا كمدي‌ها را تقبيح نمي‌كنم چون مردم به آنها هم احتياج دارند و اينكه من تا به حال در آنها بازي نكرده‌ام دليلي بر مخالفت من با آن فيلم‌ها نيست، دليلش نازل بودن كيفيت‌شان بوده. ولي فيلم‌هايي كه دغدغه <سينما بودن> دارند با محدوديت بيشتري مواجه‌اند. همين محدوديت‌ها باعث كم شدن انگيزه ساخت آنها مي‌شود. اما همان‌ها كه هستند هم بالا‌خره ديده مي‌شوند. عوض شدن دوران‌ها در برابر جاودانگي سينما مثل شوخي مي‌ماند. هرچند كه شوخي خنده‌داري نيست. توقيف، عدم صدور پروانه و نظاير اينها كاملا‌ مقطعي است. هر دوره‌اي شرايط خودش را دارد. فعلا‌ وضع به‌گونه‌اي است كه برخي فيلم‌ها راحت‌تر توليد مي‌شود و برخي سخت‌تر. ما توليد سينمايي بالا‌يي در سال داريم و سرمايه زيادي هم پاي فيلم‌ها گذاشته مي‌شود و مي‌توان به آنها اميدوار بود. تهيه‌كنندگان ما بايد اين جرات را داشته باشند كه به فيلمسازان جوان اعتماد كنند.

البته آزمون و خطا هم هزينه‌هاي خاص خودش را دارد و در سينماي ما ممكن است چندان مجالي براي آن نباشد و سينماگران و تهيه‌كنندگان ترجيح بدهند سراغ همان الگوهايي بروند كه جواب داده و گيشه داشته.
تغذيه فرهنگي مردم خيلي مهم است. خاطرم هست بچه كه بودم فيلم‌هاي <باشو غريبه كوچك> و <پري> جلوي سينما صف داشت و بايد كلي منتظر مي‌مانديم تا بليت تهيه كنيم. مگر آن مخاطب چه كسي بود؟ آنها هم همين مردم بودند و حتما مثل نسل من فيلم كمدي و عشقي را دوست داشتند. ولي نكته اينجاست كه به ديدن فيلم‌هاي جدي هم عادت داشتند و تغذيه مي‌شدند. الا‌ن اينجور نيست. وقتي تقاضا باشد حتما سرمايه‌گذار هم حاضر به سرمايه‌گذاري مي‌شود. در آن زمان فيلم‌هاي كودك و عروسكي و. . . هم بود ولي در كل انگار اين عادت نيز نزد مردم از دست رفته كه براي بچه‌هايشان بروند سينما. بخشي از مردم هستند كه سينماي اروپا و آمريكا، اخبار جشنواره‌هاي خارجي، مجلا‌ت و ادبيات و... را دنبال مي‌كنند ولي خيلي راحت مي‌گويند كه ما سينماي ايران را دنبال نمي‌كنيم. پس اتفاقا مخاطبش را داريم اما اطمينان‌شان از سينما سلب شده است. زماني مخملباف و كيارستمي و مجيدي آنها را براي ديدن فيلم ايراني ترغيب مي‌كردند اما حالا‌ اين اطمينان را به نيروهاي جديد ندارند؛ در حالي كه بايد قبول كنيم سينما هم به نيروي تازه نيازمند است. سينماگران باسابقه‌اي چون بيضايي و تقوايي و مهرجويي و عياري همه در دوره‌اي تاثير خودشان را بر سينما گذاشته‌اند كه ما حالا‌ در اين نقطه قرار داريم. اما جامعه فيلمبين ما به ندرت كسي جز اينها را مي‌شناسد. بايد باور كنيم كه همه اين عزيزان هم يك روز 25 ساله بوده‌اند و از يك جايي شروع كرده‌اند. ما الا‌ن اين رفتار را با فيلمسازان جوان نداريم.

اين اتفاق به نوعي در مورد بازيگري هم مي‌افتد. بازيگراني داشته‌ايم كه در نوجواني يا كودكي شروع كرده‌اند ولي بعد از يكي دو فيلم محو شده‌اند. حالا‌ يا پيشنهاد نداشته‌اند و يا به صورت يكبار مصرف استفاده شده‌اند. معدود افرادي مثل شما اين زمينه را براي خودتان ايجاد كرديد و با جديت و انتخاب‌هاي خوب، خود را در سينما بالا‌ كشيديد.
هر آدمي ممكن است به هر دليل براي يك نقش انتخاب شود و براي آن نقش هم عالي باشد. ولي صرف اينكه يك نفر حضوري عالي در مقابل يك دوربين داشته باشد كافي نيست. نگاه حرفه‌اي به بازيگري متفاوت است و زندگي و حواشي و برنامه‌ريزي خودش را مي‌طلبد. ضمن اينكه اوضاع براي كسي كه بازيگري را انتخاب مي‌كند تا كسي كه براي بازيگري انتخاب مي‌شود فرق مي‌كند.

دوست داريد علا‌يق ديگري را در زمينه فيلمسازي و ادبيات و... تجربه كنيد؟
از الا‌ن نمي‌توان تصميم گرفت ولي اين را مي‌دانم كه شغل من بازيگري است و خود را يك بازيگر مي‌دانم. از ترجمه و نوشتن لذت مي‌برم و اميدوارم كتاب چاپ كنم و بنويسم ولي بازيگري شغل من است و هميشه آرزو داشتم بازيگر باشم. اين فكر را هم نمي كنم كه هنر ناقصي است و با رفتن سراغ فيلمسازي يك پله پيشرفت كرده‌ام. در بازيگري نمي‌توان به كمال رسيد چون هيچ روزي در آن نيست كه خودتان را تكرار كنيد. كسي كه خطاط است سال‌ها الف را مي‌نويسد تا استاد شود ولي الفي در بازيگري نداريم كه از روي آن بنويسيم و به كمال برسيم در نتيجه بازيگري در نوع خودش هنر منحصر به فردي است. من از هنرجويي شروع كردم. دو سال خيلي درخشان در كلا‌س‌هاي بازيگري داشتم كه الا‌ن مي‌فهمم چقدر به من كمك كرد. دو تئاتر روي صحنه كار كردم و دارم ششمين فيلم سينمايي‌ام را بازي مي‌كنم و هر روز چيز تازه‌اي از بازيگر بودن ياد مي‌گيرم.

منبع : سینما ما
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
توی مجله فیلم 10 تا بازیگر موفق سال 87 را انتخاب کرده بودند و یک نفر در موردش نوشته اند که 4 تا انتخابشون زن بود که لیلا حاتمی و ترانه علیدوستی و باران کوثر و مهتاب کرامتی بود که من 3 تاش رو نوشتم که بزارم اینجا :)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
لیلا حاتمی

main.php


بنجامین باتن
سعید قطبی زاده

عکس های فیلم لیلا را بگذارید کنار عکس های بی پولی . لازم نیست برای کسی که نمی داند ، قسم بخورید که فاصله میان این دو فیلم دوازده سال است فقط اگر خواستید روی این فاصله زمانی تاکید کنید ، عکس های لیلا حاتمی را نشان ندهید . او متولد نهم مهر 1351 است ، یعنی سه سال و چند ماه دیگر چهل ساله می شود . با این فرض ، علیرضا رییسیان برای فیلم چهل سالگی اش انتخاب درستی داشته اما یادتان باشد که این فقط یک فرض است . در این دوازده سال ، لیلا حاتمی که عین بنجامین باتن داستان اسکات فیتزجرالد که گذر زمان تاثیر معکوسی در او داشت ، هیچ فرقی نکرده : این همه فیلم بازی کرده با دو تا سریال ، دو بار جایزه جشنواره فجر را گرفته ، هم محبوبیت بدست آورده و هم اعتبار و مهم تر از همه دو تا بچه دارد – مانی و عسل- که از صدای جیغ و دادشان پشت تلفن معلوم است خانه را گذاشته اند روی سرشان و لیلا حاتمی هم این وسط مجبور است هم فیلم نامه های پیشنهادی را بخواند و هم به پسرش فرانسه درس بدهد .
اما نمی توانم لحظه ای تصور کنم که او از این وضعیت راضی نیست . درست است که برای یک ستاره ، ایجاد تعادل میان حرفه و زندگی مهم ترین کار است اما لیلا حاتمی آدم خاصی است و رفتار های او گاه غیر منتظره . یک روز خیلی مهربان است و یک روز خشمگین . دلیلی هم برای این مهربانی و خشم ممکن است وجود نداشته باشد اما او این گونه است . شخصیت واقعی او جذاب تر از تمام شخصیت هایی است که تاکنون بازی کرده و پس از دوازده سال کار حرفه ای ، هنوز در سینمای ایران یک پدیده است ، بنابرین خیلی وقت ها نمی شود درباره اش قضاوت کرد و زود تصمیم گرفت . جوری است که نمی شود ازش رنجید ، حتی زمان هایی که بدقولی می کند . شاید برای همین بود که وقتی زد زیر قرارداد فیلمی که امضا کرده بود و رفت در یک سریال دیگر بازی کرد ، عوامل آن فیلم قضیه را پی گیری نکردند . فکر می کنید که ناراحت نشدند ؟ چرا ، حتما شدند اما چه کار می توانستند بکنند ؟ از این نظر ، او خیلی شبیه عزت الله انتظامی است که هر وقت دیداری دست می دهد گلایه هایش از تمام دنیا را می ریزد سر آدم و چنان اخم و تخمی دارد که اگر او را نشناسی و عادت هایش را ندانی ، ممکن است فکرت جای دیگر برود اما اگر حساسیت هایش را بدانی ، مطمئنی که خیلی زود آرام می شود . شاید اگر این مطلب را در مورد آقای انتظامی می نوشتم ، راحت تر می توانستم درباره آدم هایی توضیح بدهم که خودشان خیلی خیلی فراترند از رفتار و کردارشان و همراه خود چیزی دارند که در ادبیات خانم های خانه نشین و برنامه خانواده بین ، به اش می گویند ((انرژی)) . با این حساب مگر می شود از دست لیلا حاتمی ناراحت شد ؟ واقعا فراتر از تمام دلایل منطقی که یک آدم برای کردن یا نکردن کاری می آورد ، چه دلیلی ممکن است مهم تر از علاقه آدم وجود داشته باشد ؟ خب بعضی از آدم ها مثل لیلا حاتمی معصومانه می گویند که دلشان نخواسته در فلان فیلم بازی کنند و بعضی دیگر از روی رودربایستی و با در نظر گرفتن جمیع جهات سعی می کنند یک ساعت توضیح بی خود بدهند که به این دلیل نشد یا شد تا نگویند دوست داشتم یا نداشتم . حساب کسانی هم که معیارهای دیگری غیر از علاقه دارند سواست . مثلا او بعد از مدت زیادی دوری از سینما ، ناگهان سر از یک سریال مناسبتی درمی آورد . حاتمی این صداقت را دارد که پس از یک سال و خرده ای از آن ماجرا ، بگوید که این کارش اشتباه بوده و حتی با وجود دستمزد کلانی که گرفته ، از حضورش در آن سریال راضی نیست ، چون متن اولیه یک چیز بوده و سریالی که پخش شد چیز دیگر . در عین حال که می گوید از دیدن سریال خشمگین شده ، اعتراف می کند که از تماشای بی پولی هم خشمگین شده ، چون چند صحنه از بازی اش در تدوین نهایی حذف شده و البته حاتمی آن قدر منصف هست که به کارگردان حق بدهد صحنه های او را به نفع فصل های جذاب فیلم در دفتر مجردی حذف کند و حیف اش اومده که چرا حضور موثرتری در بی پولی نداشته است .
منظورم از همه این حرف ها این است که تکلیف حاتمی با خودش ، زندگی اش و حرفه اش روشن است . زمانی که پیشنهادی را قبول می کند حتما دوست داشته که در آن فیلم بازی کند ، و زمانی که بازی می کند و می بیند خوب نشده ، ترسی از گفتن واقعیت ندارد . فیلم بازی نمی کند تا بعنوان یک ستاره ، شهرتش را دوام بخشد . اصلا بعید می دانم که او این چیزها را بداند اما مرور کارنامه اش نشان می دهد که وقتی کسی دنبال چیزی نمی دود ، همه آن چیزهایی که دوست دارد ناخواسته سراغش می آیند . حاشیه حضور نداشتنش در کنعان به خاطر بارداری ، کم تر از خود فیلم خبرساز نبود . زمانی هم که بچه دار شد ، سر صحنه هر شب تنهایی ، همه جور امکانات رفاهی برایش فراهم شد . همچنان که با تاکید از حمید نعمت الله و مصطفی شایسته تشکر می کند که در جریان فیلم برداری بی پولی وضعیت او را درک کردند . ناگهان وسط گرفتاری کار و بچه داری و فیلم برداری ، رفت پشت یک تریبون سیاسی و با اشک از محمد خاتمی دعوت کرد که در انتخابات حاضر شود . جذابیت شخصیت او در همین کارها است : غیر منتظره و پیش بینی ناپذیر . خیلی خوب است که وقتی تصمیم به این کارها می گیرد یادش می رود که چه جایگاهی دارد . نه به این معنا که سر به هواست : خودش است ، خود خودش . اهل ادا نیست و این یعنی یک شخصیت کم یاب . کسی را که دوست دارد ، حین صحبت درباره اش پیش از گفتن هر چیزی ، این دوست داشتن را بروز می دهد و هنوز یاد نگرفته ناراحتی اش از کسی را پنهان کند . سر فیلم برداری بی پولی تعداد دفعاتی را که باید می نشسته و بر می خاسته شمرده ، تا دفعه پنجم غر بزند که باردار است و خسته شده : در عین حال پس از گرفتن جایزه جشنواره ، روی صحنه آن قدر قدر شناس هست که بداند از کی باید تشکر کند . او پس از حکم ، برای مدتی از سینما دور ماند : در اوج شهرت . سپس برگشت و در فیلم رسول صدر عاملی بازی کرد . فرزند دومش که بدنیا آمد دوباره بازگشت و با همان اولین فیلم ، سیمرغ جشنواره را گرفت . قرار بود در فیلم پرویز شهبازی و اصغر فرهادی بازی کند . زمانی که شهبازی با او تماس گرفت ، کمردرد شدیدی داشت و امکان دیدار حضوری فراهم نشد . شهبازی هم با دانستن این موضوع زیاد پی گیر نشد ( حاتمی احساس می کند که در پی این ماجرا شهبازی از او رنجیده) اما برای فیلم درباره الی چند بار به دفتر تولید فیلم رفت . او که باردار بود ، حساب روزها را می کرد و امیدوار بود که این موضوع مانع کارش نشود اما صحنه های پر تنش فیلم مناسب حالش نبود . آن قدر این نقش و این فیلم برایش مهم بود که به فرهادی نگفته بود باردار است ، اما نشد . از حرف هایش بر می آید که قصد جبران کم کاری هایش را دارد . پس اگر سال آینده او را در پنج فیلم دیدید تعجب نکنید : ((می خواهم پول دربیاورم شکم این دوتا بچه را سیر کنم !)) این بهترین شوخی اوست در زمانی که سعی می کند واقعیت را در لفافی از طنز همیشگی اش بگوید .

منبع : از ویژه نامه نوروزی مجله فیلم
 
Last edited:

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
باران کوثری

main.php


افسوسی بر جوانی مان نیست
امیر پوریا
از یک سو ، گاه ما نمی دانیم مردم هنوز تا چه حد نسبت های خانوادگی را در ایجاد فرصت های کار در عرصه هنر و سینما موثر می پندارند . یادم نمی رود زمانی را که مسئولیتی در جشنواره سیما داشتم و در یکی از دوره ها ، رقابت چند کاندیدای بهترین بازیگر زن مجموعه های تلویزیونی و از جمله لیلا حاتمی در کیف انگلیسی و مرجان محتشم در پس از باران به شکلی طبیعی و با داوری تخصصی ، به سود اولی تمام شد . مدتی بعد ، از یکی از بستگان که مثل بسیاری از مردم ، به فضا و موسیقی و قصه و بازی های احساساتی پس از باران علاقه بیش تری داشت ، اظهارنظر عجیبی شنیدم . او در واکنش به جایزه حاتمی گفت : (( طبق معمول پارتی بازی کردید دیگه)) . من ساده لوحانه تصور کردم او از مقبولیت نیمه سیاسی کیف انگلیسی نزد نگاه رسمی و مدیریت وقت تلویزیون مطلع است و از این آگاهی از پشت پرده ، به شدت تعجب کردم . اما در واقع خبری از این آگاهی نبود و دلیلی که آورد ، بسی بیش از این ها با تصور من فاصله داشت : (( معلومه دیگه ، به خاطر پدرش پارتی بازی کردید)) ! نکته این بود که او نمی دانست مرحوم علی حاتمی بر خلاف شعارهای ظاهری ، هرگز در زمان حیاتش هنرمند مطلوب تلویزیون ما نبود و بر سر تدارک و ساختن هزار دستان در دهه شصت ، بابت اختلاف هایش با همین تلویزیون مرارت ها کشید . اما پندارهای بسیار قدیمی و ریشه دار و سنتی ما مبنی بر ربط دادن همه چیز به نسبت های دوستی و خانوادگی و غیره ، فراتر از این واقعیت های موجود عمل می کرد و مردم را به این ذهنیت وا می داشت که از داریوش مهرجویی تا مسعود کیمیایی ، دختر مرحوم حاتمی را لابد به یاد و حرمت او برای بازی در نقش های اصلی و مهم فیلم های شان صدا زده اند ، نه بابت همخوانی اش با خصلت های نقش های که نوشته بوده اند !
از سوی دیگر ، گاه مردم نمی دانند نسبت های خانوادگی تا چه حد مانع استقلال فرد و دست اندازی در مسیر بهره گیری او از فرصت های کاری خودش می شود . در این معادله ، طبعا و همواره مشکلات برای کسی است که در نسل بعدی قرار دارد و با فاصله ای چند ساله به نسبت هنرمند هم خانواده پیش از خود ، وارد عرصه فعالیت می شود . بهمن کیارستمی با همه تفاوت های ساختاری و نگرشی آشکار خود و آثارش با پدر و آثاراو ، همواره اصرار دارد فارغ از این نسبت به کارهایش نگاه شود . سپیده عبدالوهاب هنوز و با وجود شایستگی های کارش و ستایش هایی که در قالب جایزه نثارش شده ، گاه با این واکنش تنگ نظرانه روبرو می شود که (( فرزند یک فیلم ساز و یک تدوین گر است دیگر )). فیلم های کوتاهی از پناه پناهی و نامی تارخ تنها به دلیل شهرت پدران آن ها در دوره هایی از جشنواره ها کم تر تحسین شدند ، در حالی که در هردو مورد تا پیش از توجه به نام کارگردان جزو فیلم های مورد اعتنای داوران بودند ، اما بعد برای همه این نگرانی پیش آمد که مبادا بعدا بگویند رفیق بازی شده : و در نتیجه فیلم ها را از فهرست کاندیداها یا از جایگاه برنده ، خارج کردند !
حالا پس از این مقدمه طولانی و به اشاره ای که به دشواری های فرزندان هنرمندان برای فعالیت به ویژه در حیطه همان هنر اختصاصی والدین کردیم ، می توانم این نکته را با اطمینان بگویم که باران کوثری به همین زودی از زیر سایه سنگین این پیرایه ها و حرف و حدیث ها به در آمده است . به تعبیر دیگر ، اگر زمانی این تصور در بین صاحبان همان نگاه های دور و عام و غیر حرفه ای وجود داشت که تهیه کنندگی پدر وکارگردانی مادر جایگاه و مسیر بازیگری را برای او دست و پا کرده اند ، حالا هم به لحاظ آماری و کمی و هم از حیث کیفیت اجرای نقش ، باران کوثری دیگر به قدر کافی آزمایش شده و به نتیجه رسیده است . با وجود نقش های معصوم تری که در خوابگاه دختران یا زیر پوست شهر یا گیلانه یا مجموعه صاحبدلان بازی کرده بود ، نقش دختر معتاد یک خانواده رو به مرفه در خون بازی او را به عنوان نماینده تندی ها و شیطنت ها و حتی سرکشی های نسلش پذیرفتیم . باران از این تنوع تجربه هایش بیش ترین بهره را اندوخت ، اما جسارتش در رفتن تا ته خط ایفای نقشی که عصیان گاه عبث این نسل را نمایندگی می کند ، عملا بیش از خود آن گونه گونی نقش ها به کارنامه اش اعتبار بخشید . اگر در نظر بگیریم که نقش جایزه بگیر فرحان ( حمید فرخ نژاد ) در فیلم عروس آتش با وجود نوسان میان منفی و مثبت ، در نهایت به سنت ها وصل و از نگاه رسمی مورد تائید بود ، عملا باران با نقش سارا اولین وتنها بازیگر یک نقش غیر قابل تائید در نگاه اخلاقیات رسمی بوده که تا پایاین فیلم هم به تحولی از این رو به آن رو نمی رسیده ، اما جایزه جشنواره فجر را نصیب ایفا گرش کرده است . این که همزمان ، نقش و بازی او در روز سوم هم به عنوان برنده مشترک جایزه اعلام شد ، با نظر پیچیدگی های درونی و بیرونی سارای خون بازی ، چندان جدی نیست .
امسال و در جشنواره فجر ، او با سه فیلم میزاک ( حسینعلی فلاح لیالستانی) ، حیران ( شالیز عارف پور ) و پستچی سه بار در می زند ( حسن فتحی ) پرکارترین بازیگر زن این نسل بود و جالب این جاست که در سال بعد از تجربه زود هنگام نقش زنی در آستانه متارکه در توفیق اجباری ، او این بار در دو فیلم نقش زن باردار را ایفا می کرد . البته بدیهی است که حتی اگر میزاک و حیران را ندیده باشید و سوابق کارگردان جوان فیلم دوم را ندانید ، نام سازنده فیلم نخست برای اطمینان از تفاوت محض دنیای دو فیلم و نقش باران کافی خواهد بود : آن جا او زن پابه ماهی است که فرزندش در کنشی تمثیلی ، بابت تباهی و سیاهی دنیای دوران ما حاضر نیست از رحم مادر بیرون بیاید و این جا در فیلم اول عارف پور ، زن جوانی درگیر شرایط تلخ یک مهاجر افغانی در فضائی کاملا رئال و با اصرار بر قرار گرفتن در دل همان سینمای دردمند آشنای اجتماعی که سال هاست می شناسیم . با حرکت های بی ربط و بی کاربرد دوربین به سمت جنین گرافیکی فیلم میزاک البته باران مثل تمام بازیگران دیگر آن به کلی مغبون بود ، ولی نقش هم نام فیلم حیران بار دیگر نامزدی نقش اصلی را برای او به دنبال داشت . منهای این ها ، او نوع دیگری از همان نمایندگی نسلش را در نقش دختر بخش زمان معاصر فیلم حسن فتحی نیز تجربه کرد : نقشی که در ابعاد عینی ، خشن تر و بدرفتارتر و بد دهان تر از نمونه های قبلی بود و در وجوه ذهنی ، می بایست بخش عمده ای از بار تمثیل های تاریخی فیلم تا زمان حال را به دوش می کشید . همچون خود فیلم ، نقش آفرینی باران هم ماهیتی مبهم داشت : در طول تماشا ، درگیرکننده به چشم می آمد : اما بعد از آن ، چندان پررنگ و موثر در یاد نمی ماند . شاید مشکل در همان پیوندی بود که باید میان بخش های قدیم و جدید فیلم برقرار می شد اما در شکل کنونی جدا می ماند و نگاه حاکم بر فیلم بیش تر شبیه دیدن همه مشکلات در ریشه های تاریخی و مبرا دانستن شرایط معاصر بود .
دو سال پیش که فیلم تقاطع ( ابوالحسن داودی ) روی اکران بود ، از باران کوثری پرسیدم نگران این نکته نبوده که نقشش فارغ از زمان کوتاه یا بلند ، به لحاظ موقعیت و رفتار و ویژگی ها چندان جای کار ندارد و فقط با مرگ تکان دهنده اش است که حضورش در داستان معنا پیدا می کند ؟ گفت این ها را می دانسته ، اما با این حال ترجیح داده (( در بک پروژه خوب حضور داشته باشد )) . این درایت نزد بازیگر جوانی چون او ، تحسین انگیز و امید بخش است : به این شرط که برای غیبت در پروژه های ناخوب نیز بهای کافی قائل باشد .

منبع : از ویژه نامه نوروزی مجله فیلم
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
ترانه علیدوستی


main.php


از میان آینه
منصور ضابطیان

(( اخم می کنی . کج و زیر چشمی به او نگاه می کنی . یا نه ، ته ابروهایت را بالا می اندازی ، به او لبخند می زنی . یا که صورتت را جلو می بری . خیلی جلو . آن قدر که تصویرت دفرمه می شود . لب هایت را می گزی ، پوست چانه ات را می کشی یا چانه را پائین می آوری ، چشمانت را تنگ می کنی . فقط کمی . آن قدر که خط باریکی زیر پلک پاینت بیفتد . این خط صورت تو را دلنشین تر و مهربان تر می کند . می خندی ، بی صدا و با کرشمه . خودت را دوست داری ... شاید هم حالت خیلی خوب نباشد . صورت زنی را به خود بگیری که ستم دیده و تلخ است . گودی زیر چشمانت اولین چیزی باشد که از چهره ات می بینیم . سرخی چشمانت . اشکی که با خیره شدنت به او آرام آرام چشم های غمگینت را می گیرد و شاید آرام پایین بیفتد . رو برگرداندنت هم مهم است . آن طور به او پشت می کنی و دور می شوی که به زعم خودت زیباترین حالت توست ، از پشت کردن و دور شدن . ))
همه جا نوشته بودند (( دختر فوتبالیست )) است که توی فیلم رسول صدر عاملی بازی می کند و برخی می پرسیدند : (( مگر می شود ؟ دختر یک فوتبالیست ؟ بازیگری ؟ )) عکس ها که بیرون آمد ترانه خودش پیش افتاد . با آن صورت معصوم که انگار از دل آینه ها می آمد و آن نی نی چشم ها که شبیه چشم های یک کودک بود بیش تر تا چشم های دختر هفده ساله ای که داشت نقش دختری پانزده ساله را بازی می کرد . همان سال عکس ها که روی پرده جان گرفت معلوم شد که دخترک کشف بزرگی ست توی آن چند تا اسم آغاز دهه هشتاد که همه سینما را گرفته بودند . اما چه قدر حیف بود که او هم برود پیش بقیه ، از آینه ها بیرون بیاید و گم شود لابه لای دیوارها . مثل خیلی های دیگر که از نو شروع کرده بودند و در سقوط تصویرهای بی اطمینان گم شدند و پوسیدند .
(( بچه که بودم . مادرم از ترس این که روزی در آسانسور باز شود بی آن که خودش به آن طبقه رسیده باشد ، و من به آن گودال سیاه پا بگذارم ، می گفت : تا وقتی که عکس خودتو تو آینه ندیدی سوار نشو . صبر کن تا مطمئن بشی خودتو دیدی . و من سال های سال است که با باز شدن در آسانسور اولین چیزی که به آن چشم می دوزم تصویر خودم است در آینه . آینه هایی که دور تا دور آسانسور را گرفته اند و به من این امکان را می دهند که پیش از خارج شدن از خانه ظاهر خودم را از چند وجه بررسی و ارزیابی کنم . عادت شده . حتی وقتی به خانه بر می گردم ، تمام زمان کوتاه انتظارم برای رسیدن به طبقه خودمان را صرف پرداختن به خودم می کنم در همان آینه . صرف ساختن آن صورت های غریبه ای که خودم را برای خودم جالب تر کند یا لااقل به عنوان یک بازی مازوخیستی ، حالم را از خودم به هم بزند . ))
فیروزه شهر زیبا و دو سال بعدتر روحی در چهارشنبه سوری ثابت کرد که بازی دخترک پانزده ساله دیروز اتفاقی نبوده . در چهارشنبه سوری معصومیت نگاه ترانه بر خلاف من ترانه ... و شهر زیبا در تقابل با زشتی اجتماع قرار نمی گیرد . این معصومیت در تضاد با روابط مسخ شده انسانی خود را به رخ می کشد . کاری که ترانه تنها با نگاه آن را نمی آفریند . راه رفتن ، پشت کردن به دوربین ، حرکت های دست ، جلو کشیدن چادر روی سر و ... لحظه هایی منحصر به فرد را می آفریند که باید آن ها را در تماشای چند باره فیلم کشف کرد . اما نمی دانم چهارشنبه سوری صرف نظر از آن که نام یک فیلم است ، به عنوان یک روز مهم ، دخترک را می آزارد یا نه که سخت است توی دل یک شادی به سوگ برادرت بنشینی که یک عصر نزدیک نوروز می رود و آینه های بیست ساله خانه را تنها می گذارد .
(( بیست سال ، کم حرفی نیست . از دختر بچه ای که قدش سخت به این آینه می رسید تا حالا که زن جوانی به آن نگاه می کند . بیست سال با هزار حال و هوای متفاوت از خانه رفته و به خانه بر گشته ام . و آینه صورت های زیادی از من دیده و حتما از بقیه هم . ))
کم به کم کار می کند . دو سال به دو سال . یک قانون نانوشته یا یک سنت پیش آمده . جلو می آید ، حضور دارد گاهی و سکوت می کند بیش تر . اهل مصاحبه نیست . اهل حرف های پیچ در پیچ نیست . می خواند و می نویسد ، می بیند ، ترجمه می کند و اگر جایی حرفی می زند که چاپ می شود پرت و بی تدبیر نیست . دارد پوست می اندازد و پیش می رود .
(( شش ماه پیش توی آسانسور وقتی با اعوجاج دیگری از خودم دفاع می کردم چشمم به یادداشت کوچکی روی دیوار اتاقک افتاد : این آسانسور مجهز به دوربین مدار بسته است و تصاویر آن ضبط می شود . مثل برق گرفته ها اطرافم را نگاه کردم و دیدمش کنج سمت راست سقف ، دوربینی که رازهای بزرگ من و دیگران را ضبط می کند تا دیگر کسی نتواند با کلیدش روی دیوار های آسانسور برای مدیریت ساختمان فحش بنویسد . ))
زن جوان ، جوان تر از آن است که نقشی میان سال بازی کند . همه چیز دست به دست هم می دهد تا ده سال پیرتر باشد در فیلمی که دیگر نقشی برای دخترکی فقیر ندارد . زنی در آستانه میان سالی که فصل مشترکش با ترانه و فیروزه و روحی ، رنج است . رنجی غریب که آدم را یاد آن قصه سیمین خانم می اندازد که اسمش بود (( درد همه جا هست ))
نقدها شروع می شود که چرا او ؟ چرا یک دختر بیست و چند ساله با گریم می خواهد زنی بزرگ تر از خودش باشد ؟ او پاسخ می دهد و گلایه می کند که چرا دیگران فکر می کنند او هنوز هم همان دخترک پانزده ساله فیلمی ست که نامش را در دل عنوان فیلم ماندگار کرده . همان روزها خبرنگاری از او می پرسد که چرا بازی فروتن در فیلم کنعان در نقش مردی بزرگ تر از خودش باور می شود اما کار او در نقش زنی میان سال چندان به دل نمی نشیند و او به طنز و گلایه می گوید به این دلیل که فروتن کارش را با فیلمی آغاز نکرده که نامش (( من محمد رضا پانزده سال دارم )) باشد .

(( اما نتیجه حضور آن چشم بدجنس و سیاه با این که نتوانست رفتار تنهایی های من را در فضای بسته تحت تاثیر قرار دهد باعث اتفاق عجیب تری شد ... معذب بودم . جلوی آینه دستشویی خانه خودم . جلوی آینه دم در خانه دوستم . جلوی آینه اتاق پرو یک مانتو فروشی . جلوی آینه گریم . جلوی آینه کوچک رژگونه ام و جلوی دیوار آینه ای ، که کنار میز ناهار خوری خانه یکی از دوستانم قرار دارد و از آن به بعد پشت به آن می نشینم و همین بار آخری که دور میز غذا می خوردیم نگاهم به دوست دیگری که روبه روی من نشسته بود افتاد که در فاصله ای که دیگران سرگرم حرف زدن بودند پوست دماغش را کشید ، اخم عجیبی کرد ، لب هایش را کمی جمع کرد و حالت خنده داری به خودش داد که تصور او بود از نهایت جذابیت و دلربایی اش . او رو به آن آینه نشسته بود . ))
سالی که دارد می گذرد و می رود بی تردید سال مهمی برای خانم جوان سینمای ایران بوده و با تردید سال مهم تری . سال رسیدن به بلوغ در بازیگری و بیرون آمدن از زیر بلیت ترانه پانزده ساله دیروز در نقشی برآمده از دل بورژوازی غریبه با نقش های پیشین . ترانه در فیلم درباره الی هم بازی درخشانی را ارائه می دهد : ترکیبی از معصومیت همیشگی و این بار یک رازآلودگی پر کشش که قصه را پیش می برد و همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد . اما شاید این بدشانسی ترانه است که بازی اش در سایه بازی گلشیفته قرار می گیرد که هم نقشش جای بیش تری برای بروز خود دارد و هم خودش بر محملی از شایعات و اتفاقات و ماجراها سوار بوده است .
امسال بیش از سال های پیش نام او در مطبوعات آمد . چه زمانی که نقشی را در نمایش مانیفست چو ( محمد رحمانیان ) بازی می کرد ( نمایشی که همه در آن به انگلیسی حرف می زدند ) ، و چه زمانی که مدیران میانی تلویزیون در یک تصمیم مبتنی بر سلیقه شخصی نام او را از تیزر تبلیغاتی کنعان حذف کردند : آن هم فقط به خاطر یک گفت وگوی انتقادی معمولی ... و این بار اگر مطبوعات به دادش نرسیده بودند صدایش به گوش بالاترین مسئول تلویزیون نمی رسید و باز هم سلیقه بر قانون پیروز می شد . چه قدر خوب که او می تواند بنویسد در این شورزاره کاهلی و کم عمقی ، می تواند نماینده نسلی باشد که خیلی ها به آن می تازند و بر نمی تابندش . چه خوب که او آرام است و صبور . و صبر می کند تا نقشی از دل آینه بیرون بیاید و بر پرده جان بگیرد .

بخش های که به رنگ زرشکی است از وبلاگ ترانه علیدوستی انتخاب شده است .

منبع : از ویژه نامه نوروزی مجله فیلم
 
بالا