• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هايكو...كاريكلماتور... و طرح

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پرنده گربه را سر به هوا مي كند .
قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
می خواست در مصرف عقل صرفه جویی کند،عاشق شد.
می خواست در مصرف عشق صرفه جویی کند،ازدواج کرد.
می خواست در مصرف بی خیالی صرفه جویی کند،بچه دار شد.
می خواست در مصرف زندگی صرفه جویی کند،خودش را دار زد.
می خواست در مصرف سلولهای مغز صرفه جویی کند،سیاستمدار یک کشور جهان سومی شد.
می خواست در مصرف انرژی صرفه جویی کند،به خانه آرزوهایش اسباب کشی کرد.
می خواست در مصرف بند رخت صرفه جویی کند،خوابید.(اصولا کارهای بی ربط زیاد می کرد!)
می خواست در مصرف سکوت صرفه جویی کند،به نشانه اعتراض سکوت کرد.
می خواست در مصرف انرژی حاصل از ترافیک صرفه جویی کند،به ابرها قرص ضد بارداری داد.
می خواست در مصرف راه صرفه جویی کند،برگشت!
می خواست در مصرف آب صرفه جویی کند،مطالبش راdelete کرد!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من همیشه تشنه‌ی ما بودم
و تو همیشه از من سیر بودی...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
توی بازار صداقت، گرانی بیداد می‌کند.

ظاهرسازها با هرسازی می‌رقصند.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
فقط حرف‌های استاد ریاضی حرف حساب بود.

کشاورز عصبانی بادمجان را زیر چشم می‌کارد.

قبض آب را که دید، برق از سرش پرید.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آن‌هایی که پول ندارند، مجبورند حرف مُفت گوش کنند.

بعضی‌ها به پای هم پیر می‌شوند و بعضی‌ها به دست هم.

بعضی‌ها مشغول ساخت‌و‌ساز هستند و بعضی‌ها مشغول ساخت‌وپاخت.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وقتی کاسه سرم داغ می‌شود، افکارم را فوت می‌کنم.

بعضی‌ها با نردبان قدرت از دیوار حاشا بالا می‌روند.

«کلیه» نوشته‌هایم سنگ‌ساز شده است.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هیچ‌کس گرسنه نیست، همه روزی چند وعده گول می‌خورند.

امید بخشیدن بی‌هدف به مردم مثل آب دادن به گل‌های کاغذی است.

برای آب خنک خوردن احتیاجی به زندان رفتن نیست، کافی است در یخچال را باز کنید.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگه از بچگی بجای مرد که گریه نمیکنه میگفتن مرد که نامردی نمیکنه خیلی دنیای بهتری داشتیم!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تنهایی رو پیش فروش نکنیم،
فصلش که برسه، به قیمت می خرن
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
براي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي خندد.

آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.

براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.

خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نگاهم را زنده به گور کردم

آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم

با دم آهت آخرين شمع اميدم هم خاموش شد

از فرط نااميدي ،تمام اميدهايم را زير پا له کردم

در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وقتي که خارج از خانه چشمانت را باز مي کني ، عطر نگاهت در آسمان گم مي شود

ماهيهای آپارتمان‌نشين، در تنگ آب زندگی می‌کنند

ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمی‌رود.

ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.

عکس جوانيم را روی آينه چسبانده‌ام تا گذر زمان را نبينم.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مترسک رنجيده از کشاورز، با پرنده‌ها دست‌به‌يکی می‌کند

عاشق دلشکسته، تکه‌های دلش را از روی زمين جارو می‌کند..

با اين‌همه خون دلی که خورده‌ام، در شگفتم که چرا دراکولا نمی‌شوم

چون از زندگی خسته شده‌بود، مرخصی گرفت و رفت به جهان ديگر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
يکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.
پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد.
گرمترین کلامها را از دستانت شنیدم .
با تخیلم به تماشای لطافتها می نشینم .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خورشید سلامم را با نگاهی منجمد کردی .
دلم می خواهد که خاموشی شب را با هم جشن بگیریم .
مرا ببخش ، زیرا خانه قلبم ، در تیرس زبانت یزم قرار دارد .
دلم می خواهد اولین کسی باشم که برای عروسی ماهی ها کل می زند .
همدل ، همراز ، همصحبت و ....... از پیشوند ( هم) نایاب تر هم یافته اید ؟
سایه ام عاشق سایه ات شده است ، می خواستم ببینم آیا می توانیم همسایه شویم ؟
آن شب که دستم روی گوشش قرار داشت ، خندید و گفت : قلبت دارد برای مغزت جوک تعریف می کند .
دلم می خواهد تمامی خاطرات خوشم را هم به دیگران هدیه دهم ، تا دیگر این دنیا هیچ منتی بر سرم نداشته باشد .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد .
***
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وقتی کتاب می‌خونم چنان غرق مي‌شم که برای بیرون کشیدنم به نجات غریق نیازمندم
بعضي دل ها از جنس تفلون هستند. چيزي به خود نميگيرند و اگر هم گرفتند به راحتي مي‌شود پاكشان كرد.
***
آن‌قدر زندگيش شيرين بود, دلش را زد!
گرماي عشق هم به قلب يخ زده اثر نمي‌كند.
براي اين‌كه كاسه صبرش لبريز نشود كمي از روي آن برداشت!
***
 
بالا