وقتی کتاب میخونم چنان غرق ميشم که برای بیرون کشیدنم به نجات غریق نیازمندم
بعضي دل ها از جنس تفلون هستند. چيزي به خود نميگيرند و اگر هم گرفتند به راحتي ميشود پاكشان كرد.
***
در بیستون ، ستونی برای فرج نمی یابم.
- دکان جنگل با بریدن درختانش تخته شد.
- سر مدادها را خدمت نرفته می تراشند.
- عده ای کسر کار خود را با غیبت پر می کنند.
- روزگار سر ماهی سیاسی و غیر سیاسی را زیر آب می کند.
- سرطان پایان زندگی نیست ، آغاز زندگی پزشک و دارو ساز است.
- دختر فقیر ، جهاز هاضمه اش را به خانه ی بخت برد.
- فقر ، دهان کفش را هم باز کرد.
- «بریل» ، خط دست اندازها است.
- عرق حلال می خورد پیراهن کارگر.
- عرب عاقل را مجنون صدا می کردند.
- نوزاد ، «شیرفهم»ترین موجود است.
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
----------------------------