• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
میله های فولادی
پنجره را گشوده اید
از این قاب کهنه ی آبی
از این دریچه ی اسیر
جاده ای پیداست
کوهی
وآبی آسمانی
که قلبم را پر می دهد
مگر کسی هست اینجا
بیاموزد پرواز را به ما
آسمان هست
پنجره هست
پرنده و پر پرواز هست
و میله های فولادی نیزهم...
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
قالبی ازهزار رنگ پاییز
امروز تا ملاقات تو آمدم
ولی انگار[ تو] نبودی
در هجوم همه لحظه های تلخ
در پس ویرانی قلب
درآن روزهای تنهایی و درد
من تو را یافته بودم
ودلم نه دراندیشه ی غم
نه دراندیشه ی شب
سوی پرده هایت آمد
سوی رنگ های پاییزی تو
وچه راهی پیمود تا بدانجا برسد
غافل از کمین اندوه
پا درآن بیراهه بنهاد
و بدانجا که رسید
همه چیز رسوا شد...
قالبی ازهزار رنگ پاییز
قالبی پُر ز تهی
سرد و بسته
چون پیله های سخت
و چه تلخ بود
که درآن سکوت سنگین
گُل رویاهایش
درعطش عشق
در غم ِ مرگِ پاکی و صداقت
پرپر شد...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

من تمام هستيم را در نبرد با سرنوشت
.در تهاجم با زمان
.آتش زدم
.کشتم ....
من ز مقصد ها پی مقصود های پوچ افتادم
تا تمام
خوبها رفتند و خوبی ماند در يادم ....
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
.. بهارم رفت . عشقم مرد
.يارم رفت .......
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تقديم به...
بی بهانه
می خواهم از تو
بی بهانه
گذر کنم
پیله ات
از دیوارهای آهنی
سخت تراست
دیگر سرانگشتان نحیفم را
یارای ریسیدن
ابریشم های آهنی نیست
از کاویدن وجودت
برای ذره ای محبت خسته ام
دراین معدن غرور
ذره محبتی نیست
نگاهت عشق را ِز یادم می برد
آه که در چشمانت
کمی مهربانی نیست
جنس قلبت
سنگ خارا
خشم تو
چون خشم دریا
وای ازاین خشم
به دریا
هیچ ماهی نیست
این همه بهانه را
در گوشت نخواهم خواند
می دانم برای شنید نش
شنوا گوشی نیست
می خواهم از تو
بی بهانه
گذرکنم...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
برای ستاره بی پایانم...
attachment.php




به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم توشد روز تازه
سهم من که اشک بریزم
به همین سادگی گم شد
عمر گلبوته تو دستم
گله از تو نیست می دونم
خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون تو عزیز تر از چشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش تاا بد بغض صدامی
تو رو محض لحظه هامون نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم اینو به خدا گفتم به سختی
من اگه دوست نداشتم پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه از ته دل نمی خوندم
اگه گفتم برو خوبم واسه این بود که میدیدم
داری آب میشی میمیری اینو از همهه شنیدم
دارم از دوریت میمیرم تا کنار من نسوزی
از دلم نمی ری عمرم نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی روحم از تنم جدا شد
تو که تنها نمی مونی من تنها رو دعا کن
خاطراتم رو نگه دار اما دستامو رها کن
دست تو اول عشقه بسپارش به آخرین مرد
مردی که پشت دیوار واسه چشمات گریه می کرد
 

فایل های ضمیمه

  • r.jpg
    r.jpg
    18.1 KB · نمایش ها: 32

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
چشمانت را میان تاریکی میجویم.
میگویم: چه قدر دوری؟
می گویی :انــــدازه است!
گـــم میشوم.
تمــــام می شوم.
در تو اما
جای نگاهم همیــــشه بر دستانت باقی است.
در من اما
زخــم غریب و شفافی است جای خالی تو تا هزاران سال
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
به خیسی چشمانم طعنه نزن !
من از ابتدای همان ناگهان که دیدمت رخت آفتابی به تن داشتم.
شاید تنها اشتباهم این بود که نمی دانستم...گناهکار هر که باشد ، کیفر آن مال من است !
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
خداوندا ؟
اگر روزي رسد كه از عرشد به زير آيي !
لباس فقر پوشي !
براي لقمه ناني !
غرورت را به زير پاي نامردان فرو ريزي !
زمينو آسمانت را كفرمي ورزي !
نمي ورزي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
آن روزها رفتند

آن روزهای جذبه وحيرت

آن روزهای خواب و بيداری

آن روزها هر سايه رازی داشت

هر جعبۀ سر بسته ، گنجی را نهان می كرد

هر گوشۀ صندوقخانه، در سكوت ظهر

گويی جهاني بود

هر كس زتاريكی نمی ترسيد

در چشمهايم قهرمانی بود

و عشق،

كه در سلامی شرم آگين

خويشتن را بازگو می كرد

در ظهرهای گرم دود آلود

ما عشقمان را در غبار كوچه می خوانديم

ما با زبان سادۀ گلهای قاصد آشنا بوديم

ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه می برديم

و به درختان قرض می داديم

...

روزها رفتند

آن روزها مثل نباتاتی كه در خورشيد می پوسند

از تابش خورشيد، پوسيدند

و گم شدند آن كوچه های گيج از عطر عقاقی ها

در ازدحام پرهياهوی خيابانهای بی برگشت





فروغ فرخ زاد
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
ما

در عصر احتمال به سر می بريم

در عصر شك و شايد

در عصر پيش بينی وضع هوا

از هر طرف كه باد بيايد

در عصر قاطعيت ترديد

عصر جديد

عصری كه هيچ اصلی

جز اصل احتمال ، يقينی نيست

اما من

بی نام تو

حتی

يك لحظه احتمال ندارم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

در انتهای وجودم
تارش را تنیده

تک تک سلول هایم را
انفرادی ربوده

به صخره ای در
آن سوی احساسم
آویزان شده

از عمق جانم
صدای موج های پر تلاطمش می آید
که اسیر گشته
در حصیری از تخته سنگ ها

جوشش رودخانه ای از خون
که از قلبش رمیده و
بی هوا به سویم می آید

در سیاهی چشمانم
به صعود قله های احساس می رود

صداقت دستانم را
بوسه های مستانه اش پر کرده

قلب بی احساسش در زیر گام هایی از احساس
فنا گشته

و

ودگر بار از بهار چه می خواهی؟؟
بهار بعد از این برای من و تو

هیچ رنگی نخواهد داشت


در کنج خلوت زندان تنیده ات
بنشین

و دریای مواج را بنگر

او فردا نخواهد بود

وتو در حسرت گفتن
دوستت دارم
غرق می شوی
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
كنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هر كسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفاي من گردد
يك سبد بوي گل سرخ
به من هديه كند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يك دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي كوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانة ما اينجاست
تا كه سهراب نپرسد ديگر
خانة دوست كجاست؟
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

امشب مهمانی ماه و مهتاب است
ناشناس دوستش می دارم

شاید از غربت تنگ یک دل عاشق آمده
که نگاهش این چنین با من آمیخته

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

ولبخندی مملو از احساس گرم خورشید
ناشناس دوستش می دارم

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

آمد و در کنارم ماند
ناشناس دوستش می دارم

غریبه ای آمد
احساسم را دزدید
ورفت

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
از چشمانش بی زارم
و
مهرش را نمی خواهم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تو، اشتیاق و تمنای لحظه های منی
تو ، در دل تنگم نسیم صبح دمی

من آن بهار که پیمان عشق می بندد
تو همچو ستاره چنان دور از نظری

دلم ز حزن دروغین و آه چرکین است
مگر نخواستی صنمم غم از دلم ببری؟

نگاه یخ زده ام در پس قدم های تو مرد
چرا دگر به خنده مستانه ام نمی نگری

من از نگاه و فریب جاده هیچ نمی دانم
نشایدت که بخواهی به مقصدم نبری

من از صدای این دل تنگم نیاز می شنوم
چرا محبت و عشقت نمی دهد ثمری

من از صدای چکاوک شنیده ام به دروغ
که فارغ از من و در اندیشه دگری
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تو را به همه رازهای پنهانت قسم

تو ای سکوت همه شب،دلیل حضور
تو را به پهنای همه آسمانت قسم

تو ای ندای دل تنگ،صدای خفا
تو را به امید همه دلشدگانت قسم

تو ای نماز حاجت دل،قبله نیاز
تو را به حق همه جان جانانت قسم

تو ای قصیده بی بیت، ترانه مبهم
تو را به نجوای نام دوستدارانت قسم

سلام من رسان بر مهربانم
بگو باز آید آن آرام جانم
بگو تنها امید و همزبانم
منم بی تو کنون نالان و گریانم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
مهربانم غم و دوری تا کی؟
بی تو زاری و صبوری تا کی؟

ز دو دیده در غمت همچو غریبی گریان
بی تو تاریکی و نوری تا کی؟

تشنه جرعه ای از مهر ومحبت هستم
بی تو غمگین و سروری تا کی؟

دور از این جمع وبه دور از دل ویار
بی تو پنهان و حضوری تا کی؟

برده ام آرزویت را به اتاقی تاریک
بی تو یکرنگ و غروری تا کی؟

خسته از درد جدایی و گلایه به خدا
بی تو شادی ، غم دوری تا کی؟
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
من اینجا باز در این دشت خشک
تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم........
و می دانم تو روزی باز خواهی گشت...
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست

در آن شب ها كه چشمانت نمي داشت
به پايت گريه كردن عالمي داشت
دل مجروح و زخم كهنه ي من
ز افسون نگاهت مرهمي داشت
به گرماي نوازش هاي چشمت
دل من احتياج مبرمي داشت
درون سينه ام غم پرسه مي زد
خدايا كاش اين دل محرمي داشت
تمام بيت بيتم شعر غم بود
مرور خاطراتم ماتمي داشت
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
داري مرور مي‌كني آن‌زن را،آن زن و عطر پيرهنش راهم‌
حل مي‌كني درآبي چشمانت كم‌كم لباسهاي تنش راهم
موگير بازمي‌شودو موهاش روي اجاق چشم تو مي‌ريزد
زن گرم مي‌شود و شما كم‌كم حس‌مي‌كنيد سوختنش راهم
آتش گرفته دامن زن، انگار روي مس گداخته مي‌رقصد‌
آنقدر داغ مي‌شوداين كوره تا ذوب مي‌كند بدنش راهم
مانند جيوه مي‌شود اندامش دستان تو پياله‌ي لرزاني‌است
بدنيست احتمال دهيد اين بار از توي ظرف ريختنش را هم
از كوهپايه آمده پايين تا مثل نسيم همسفرت باشد
آنقدر پابه‌پات مي‌آيد تا از ياد مي‌برد وطنش راهم
*‌
زن بي‌اجازه آمده‌بود از كوه ،زن بي‌اجازه عاشق مردي بود
آن شب به كوه بازنياوردند مردان روستا كفنش را هم
آن رقص ايلياتي كولي‌وار ...آن دستمال‌هاي رها در باد...
ييلاق خالي‌است و ايل از ياد برده‌است عطر پيرهنش را هم
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
خوشروئیت با دیگران لطفت به من کم می رسد
یک روز می بینی مرا نوبت به من هم می رسد
اوقات تلخی می کنی وقتی که بر می گردی از
آن جاده های بی نشان نوبت به من هم می رسد
پک می زنی سیگار را با بی خیالی می روی
در مانده ام آیا کسی اینجا به دادم می رسد؟
گر چه درون قصه ها هر کس به حقش می رسد
من خوانده ام که بارها عیسی به مریم می رسد
تا بوده این بوده ولی من هم تلافی می کنم
عیبی ندارد عاقبت آدم به آدم می رسد
 
بالا