• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند
شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند

زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند

جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم
دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند

روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟
نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند

دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر
پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند

از دل هم‌چون زغالم سرمه می‌سازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند

نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند

 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
رو ترش کردی مگر دی ، باده‌ات گیرا نبود
ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود

یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد
بر کدامین یوسف از چشم بدان غوغا نبود

چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود
چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود

هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن
آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود

در دل مردان شیرین جمله تلخی‌های عشق
جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود

این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست
اندر آن دریای بی‌پایان بجز دریا نبود

یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن
جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود

هین خمش کن در خموشی نعره می‌زن روح وار
تو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود

مولانا
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . .
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
تنم از بی‌دلی بیچاره شد بیچاره تر بادا

به تاراج عزیزان زلف تو عیاریی دارد
به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا

رخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم
دلت خاره‌ست و بهر کشتن من خاره تر بادا

گرای زاهد دعای خیر میگویی مرا این گو
که آن آوارهٔ از کوی بتان آواره تر بادا

همه گویند کز خون‌خواریش خلقی بجان آمد
من این گویم که بهرجان من خون خواره تر بادا

دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد
و گر جانان بدین شادست یا رب پاره تر بادا

چو با تردامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر
به آب چشم پاکان دامنش همواره تر بادا

اميرخسرو دهلوي
 

cheshayer

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2012
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
293
محل سکونت
Teheran
ماه تیری که آمدی دنیا/ خواستی تا همیشه زن باشم
ماه هرگز نبوده ام اما/ کاش تیرِ گلنگدن باشم

فکرکن کُلتِ خسته ای باشی/ یا که شاید گلوله ای بالفرض
مثلِ یک تیرِ بی هدف باشی/ روی یک قلبِ قرمزِ بی مرز...

فکرکن ماشه را عقب بکشی/ زندگی را عقب عقب بروی
باز اما به عشقِ او برسی/ «توی این حجمِ بسته ی کُرَوی!»

تو نبودی و شهرِ نامَردم/ مثلِ یک نرّه دیو، دندان داشت
باغ سرسبز دلگشا حتی/ بی تو حال و هوای زندان داشت

بعدِ گندم، خدا خودش فهمید/ فکرِ خوبی نبوده طرد شوم
بعدِ تو شهرِ هرزه یادم داد: / باید از این به بعد مَرد شوم!!!

مرد بودم و درد ربطی داشت/ به تو و گریه های بی پدرم
«بعد تو آمدی و دنیا دید» / که غزل های تازه زد به سَرَم

تو رسیدی که جفتِ من باشی/ من که یک ماده کرگدن بودم!
این جهان قدرِ وسعتِ ما نیست/ کاش تیرِ گلنگدن بودم...!

شمیم زمانی


 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
چشم هایم اگر سیاه تر بود
شعر هم به من دل می داد
تاری از موی مرا بر می داشت
دور انگشت هایش می پیچید
آهسته راه های آشفته ی دستم را دور می زد
دستم میان رقص و هلهله گم می شد
شعر کمر گاه مرا می گرفت
و من دور می شدم
آنقدر که پاهایم دلتنگ آمدنم می شدند


ایدا عمیدی
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
زندگی یعنی!!!!
زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این بین فقط می بافی

نقشه را خوب ببین!

نکند آخر کار قالیه زندگیت را نخرند
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
برخيز که غير از تو مرا دادرسي نيست
گويي همه خوابند ، کسي را به کسي نيست

آزادي و پرواز از آن خاک به اين خاک
جز رنج سفر از قفسي تا قفسي نيست

اين قافله از قافله سالار خراب است
اينجا خبر از پيش رو و باز پسي نيست

تا آئينه رفتم که بگيرم خبر از خويش
ديدم که در آن آئينه هم جز تو کسي نيست

من در پي خويشم ، به تو بر مي خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسي نيست

آن کهنه درختم که تنم زخمي برف است
حيثيت اين باغ منم ، خار و خسي نيست

امروز که محتاج توام ، جاي تو خاليست
فردا که مي آيي به سراغم نفسي نيست

در عشق خوشا مرگ که اين بودن ناب است
وقتي همه ي بودن ما جز هوسي نيست

هوشنگ ابتهاج
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه هاي ديگري در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهاي تازه اي در چشم هاي مات خواهم ريخت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقيقت روح خواهم داد
ديده ها را از پس ظلمت به سوي ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب ديگري در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سوي خورشيدي دگر پرواز خواهم کرد

خسرو گلسرخي
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
جوی کوچک هم به دریا می رسد، غمگین مباش!

بعد هر دردی مداوا می رسد، غمگین مباش!

آن عزیزی که تمام قلب من خانه ی اوست

گذرش روزی به اینجا می رسد، غمگین مباش!

آه! مجنون! این همه غصه و غم تا به کجا؟

نامه ات یک شب به لیلا می رسد، غمگین مباش!
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
کاش می شد چشم خود را بر حقایق باز کرد

قفلِ غم را از تن سرد دقایق باز کرد

یادِ آن لحظه که او یک دم کنار من نشست

جمله ای گفت و گره از قلب عاشق باز کرد
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه روی طاقچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
در گلو تکه هایی از خورشید
بر پیشانی
تَرَک هایی از رُس
و در سینه دردی از باران
که گاه می زند به چشم هایم....
در این کویرِ بی ملاحظه فریاد میزنم:
"دریااااااااااا"
صدایم اما از ته چاه می آید
...

علی اسدالهی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
نخست ، عشقي ست سبز
و عشق ، در قلب سرخ
و قلب ، در سينه ي پرنده اي مي تپد
که با دل و عشق خويش
هميشه را خرم است

پرنده بر ساقه اي ست
و ساقه بر شاخه اي
درخت در بيشه اي
و بيشه در ابر و مه
و ابر و مه گوشه اي ز عالم اعظم است

کنون به دست آوريد
مساحت عشق را
که چندها برابر عالم است

شفيعي کدکني
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

چيـزي نگفتــم تـا بـري ، پـيِ دليـلشـم نـگـرد
گاهي نميشه حـرف زد، بايد فقط سکوت کرد

چيـزي نگفتـم تا بري، حس ميکنم لازم نبود
حتـي قضـاوت کسـي، اصلاً بـرام مـهـم نبـود

هـر ثانيـه که ميـگذره ، هرقـدر کـه عـادت ميکنـي
خوب فکر کن من يا خودت، به کي خيانت ميکني

هرجـاي اين شهـر با تـوام، هر لحظـه روبروتمـو
به زودي ميفهمـي تـوام، معنــي ايـن سکوتمـو

ميفهمـم ايـن تنهاييو ، ميترسم از اين بي کسي
من شک ندارم که يه روز، به امشب من ميرسي

گريـه نميکنـم ولـي ، بغـض يـه دنيـا بـا منـه
بــراي برگشتــن تــو، دلـم هميشـه روشنـه...​
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
چشمهایت خیمه گاهم بود و نیست
چشمهایت خیمه گاهم بود و نیست
بازوانت تکیه گاهم بود و نیست
دل به درگاه تو روی آورده بود
عشق تو پشت و پناهم بود و نیست
خاک پایت سرمه ی چشمان من
چشم تو سوی نگاهم بود و نیست
کوچه گرد شام غم بود این دلم
روی تو مهتابِ ماهم بود و نیست
برق چشمانت شرر می زد به دل
شمع شب های سیاهم بود و نیست
لا ابالی بودم و مسحور عشق
مستی ام تنها گناهم بود و نیست
باز گرد ای ماه پنهان در خسوف
سایه ای دیده به راهم بود و نیست
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟... محمدرضا عبدالملکیان
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
نظامی

چون خم گردون به جهان در مپیچ

آنچه " نه آن تو " به آن در مپیچ

زور جهان بیش ز بازوی توست

سنگ وی افزون ز ترازوی توست

کوسه کم ریش دلی داشت تنگ

ریش کشان دید دو کس را به جنگ

به که تهی مغز و خراب ایستی

تا چو کدو بر سر آب ایستی

دایه ی دانای تو شد روزگار

نیک و بد خویش بدو واگذار

گر دهدت سرکه چو شیره مجوش

خیز تو خواهد تو چه دانی خموش
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
" تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی
کـــــ ـــ ـه

برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید

و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..
 
بالا