• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
به یاد تو...
دوستت دارم
از بس که آسمان دلم ابریست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمی دانم چرا؟
دریا را هم که دیدم
به یاد تو افتادم
روی ماسه های ساحل نوشتم
اگر طاقت شنیدن داری
من شهامت گفتن دارم
دوباره به دریا نگاه کردم
باز برگشتم
این بار روی ماسه ها نوشتم
دوست دارم
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
نمی خواهم........

نمی خواهم به جز من دوستار دیگری باشی

برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی

نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری ببیند

نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند

نمی خواهم که نقش چهره ای به یادت بماند

نمی خواهم نگاهی به نگاه پاکت آویزد

نمی خواهم بجز من بگیر دست تو دستی

نمی خواهم میان ما جدایی سایه اندازد

خیال دیگری بنیان عشق ما بر اندازد

نمی خواهم به غیر من دوستدار دیگری باشی
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
سلام دوستان
من یه مدت نبودم
خوشحالم که بازم میتونم پیشتون باشم
از بچه های قدیم که فقط دوستای عزیزم روژه و آرشیتکت و پری هستن
به دوستای جدید الورود هم تبریک میگم
خوش اومدین
راستی دوباره من را به جمعتون راه میدین؟؟
:rolleyes::rolleyes:

سلام دوست عزیز
خوش اومدین.
 

Ying Yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 دسامبر 2006
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
محل سکونت
فرحزاد
سلام دوست عزیز
خوش اومدین.

سلام آرشیتکت جان
ممنونم
شما لطف داری
اومدم دوباره کنار دوستای عزیزی مثل شما باشم
راستی تو چرا غمگین مینویسی؟
تو همیشه شاد مینوشتی
اهل طنز بودی
حالا چی شده؟
تو خونه دلتنگیها هم پستت رو خوندم
چی شده؟
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
تو می ایی
تو می ایی
کجا یا کی؟
نمی دانم
تو می ایی
پس از شب های دلتنگی
برای صبح یکرنگی
نمی دانم
تو می ایی
برای باور بودن
دمی با عشق آسودن
نمی دانم
تو می ایی
نگاهت آشنا با من
سلامت بوی پیراهن
نمی دانم
تو می ایی
پس از باران
به دستت شاخه ای ریحان
نمی دانم
تو می ایی
سبک چون پر
برای لحظه ی برتر
نمی دانم
تو می ایی
چو ایینه
دلت شفاف و بی کینه
نمی دانم
تو می ایی
برای من
برای کوری دشمن
نمی دانم
تو می ایی
تنت شبنم
دلت بی غم
نمی دانم
تو می ایی
خدا با تو
تمام لحظه ها باتو
نمی دانم
تو می ایی
تو می ایی
چرا امشب نمی ایی؟
نمی دانم





عاشقانه‌هايم را به زير پايت،
چشمانت را به قدم‌هايت آويزم
نگاهم را به گوشه‌های پنجره می‌آويزم!
می‌دانم که می‌آيی!
 

Ying Yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 دسامبر 2006
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
محل سکونت
فرحزاد
الفبا برای سخن گفتن نیست
برای نوشتن نام توست
اعداد پیش از تولّد تو به صف ایستادند
تا راز زاد روز تو را بدانند
دست های من برای جستجوی تو پیدا شدند
دهانم کشفِ دهانِ توست.
ای کاشفِ آتش در آسمان دلم توده برفی ست
که به خنده های تو دل بسته است.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
نمی دانی آه!
باز هم با رگه هایی ازاضطراب در دل
می گذرم از کنارت
حتی نمی خواهی ببینی قطره های عرق پیشانی ام را
زمانی در حوالی اذر
روز تولدم لبخند شیرین هدیه می دادی
وکنون....
این باور عجیب در ذهن خاکستری من
نمی گنجد که تو رفته ای
ویا خواهی رفت
قریب به اتفاق
از پشت پرچین خاطرات
برایت اشک می ریزم
هرچند شب خنده هایم را شکسته ای
هرچند به لبخند هایم بدهکاری
هر چند دلم را میخکوب دیوار سترگ اندوه کرده ای
اما...
اما باز هم
دلم برایت تنگ می شود
باز هم گاه گاهی خواب تورا می بینم
بازهم قلبم برای تو می زند
و تو ای کاش همه این هارا می دانستی...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
الفبا برای سخن گفتن نیست
برای نوشتن نام توست
اعداد پیش از تولّد تو به صف ایستادند
تا راز زاد روز تو را بدانند
دست های من برای جستجوی تو پیدا شدند
دهانم کشفِ دهانِ توست.
ای کاشفِ آتش در آسمان دلم توده برفی ست
که به خنده های تو دل بسته است.



تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگین اند و چشمانم که تا
دیروز به
عشقت می درخشیدند ببین چه ساکت و گریانند چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو نمیدانم چه
خواهد شد فقط بیتاب و
دلگیرم کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سلام دوستان
من یه مدت نبودم
خوشحالم که بازم میتونم پیشتون باشم
از بچه های قدیم که فقط دوستای عزیزم روژه و آرشیتکت و پری هستن
به دوستای جدید الورود هم تبریک میگم
خوش اومدین
راستی دوباره من را به جمعتون راه میدین؟؟
:rolleyes::rolleyes:

سلام
من با شما زیاد اشنایی ندارم
اکما بازگشتتون رو به جمع نسبتا صمیمیمون خوش امد میگم:happy:
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
...تو چه داني که پس هر نگه ساده ي من
چه جنوني٬چه نيازي٬چه غميست..
يا نگاه تو٬که پر عصمت و ناز٬بر من افتد
چه عذاب و ستمي ست
دردم اين نيست ولي
دردم اين است که من بي تو دگر
از جهان دورم و بي خويشتنم
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا که منم...!
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
لحظه های بی تابی

چه سخت میگذرد لحظه های بی تابی / سکوت خلوت شب در هبوط بی خوابی
و من که مسخ جنون و جدایی از خویشم / زها به دست گل خاطرات می پیچم
بیا که از تپش دوری تو بی تابم / و با حضور خیا لت نمی برد خوابم
چه سخت می شود از عشق تو فراری بود / به سوی مبهم فردا دوباره جاری بود
تو ترک بستر پر التهاب میکردی / و من همیشه نگاهم به در که برگردی
نبود کنجی از این قلب کوچک جایت / ز روی دام نگاهم کشیده ای پایت
همیشه بر سر راهت گلاب می آرم / ز چشم خود همه شب در ناب می بارم
بیا که این پسر کوچک پریشان حال / ز بیت ناب لبانت دوباره گیرد فال
که در شب تنهایی و پریشانی / برای حال تباهم فقط تو می مانی



:(:(:(:(:(:(:(:(
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست

هم از تو هیچ در این رهگذر نمی خواهم

و هم حضور تورا مختصر نمی خواهم

اگر چه حرف تو فقط به دفتر من نیست

قبول کن که تورا رهگذر نمی خواهم

تویی که از من وپنهان من خبر داری

کسی که نیست زمن باخبر نمی خواهم

زمان از تو هزاران شبیه ساخته است

هنر شناسم و شبه هنر نمی خواهم

بخواه تا اثری بازجاودانه شود

دقایقی که ندارد اثر نمی خواهم

به عمر یک غزل حافظانه با من باش

فقط همین و ازاین بیشتر نمی خواهم
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
به همین سادگی رفتی
بی خدافظ عزیزم
سهم تو شد یه روز تازه
سهم من که اشک بریزم
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind

سلام آرشیتکت جان
ممنونم
شما لطف داری
اومدم دوباره کنار دوستای عزیزی مثل شما باشم
راستی تو چرا غمگین مینویسی؟
تو همیشه شاد مینوشتی
اهل طنز بودی
حالا چی شده؟
تو خونه دلتنگیها هم پستت رو خوندم
چی شده؟

غمگین؟؟
چند وقته غم شده همنشین دلم
غم شده خواب و خوراکم
غم شده عادتم


حق با تو بود از غم غربت شكسته ام
بگذار صادقانه بگويم كه خسته ام
بيزارم از تمام رفيقان نارفيق
اينها چقدر فاصله دارند تا رفيق
من را به ابتذال نبودن كشانده اند


وقتی زندگیت رو به خاطر دوستی بزاری
ولی اون دوست فکر کنه زندگیش رو ازش گرفتی
و
بدون این که ازت توضیحی بخواد
تو دادگاه یه طرفه قلب خودش
تو رو محکوم به جدایی کنه
غیر از غم میتونی همنشینی پیدا کنی؟
که ............

تو اگر میدانستی که چه زجری دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمیپرسیدی

آه
ای مرد چرا تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
شب تب کرده


تا صبحدم به ياد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كرديم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشيد
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوي اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علم زدم
با وامي از نگاه تو خورشيد هاي شب
نظم قديم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسيم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادي ام مپرس كه من نيز در ازل
همراه خواجه قرعه ي قسمت به غم زدم
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0

باغ خاطره



[[/COLOR]
ديگر مرا به معجزه دعوت نمي كني
با من ز درد حادثه صحبت نمي كني
ديريست پشت پنجره ماندم كه رد شوي
اما تو مدتي ست اجابت نمي كني
قولي كه داده اي به من از ياد برده اي


گفتي ز باغ پنجره هجرت نمي كني
بيمار عشق توست پرستوي روح من
از اين مريض خسته عيادت نمي كني
باشد برو ولي همه جا غرق عطر توست
گرچه تو هيچ خرج صداقت نمي كن


يكبار از مسير نگاهم عبور كن
آنقدر دور گشته كه فرصت نميكني
گل هاي باغ خاطره در حال مردنند
به ياس هاي تشنه محبت نمي كني
رفتي بدون آنكه خداحافظي كني


ديگر به قاب پنجره دقت نمي كني
امروز سيب سرخ رفاقت دلش گرفت
اين سيب را براي چه قسمت نمي كني
يعني من از مقابل چشم تو رفته ام
اين كلبه را دوباره مرمت نمي كني


زيبا قرارمان همه جا هر زمان كه شد
گرچه تو هيچ وقت رعايت نمي كني
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
اي صميمي اي خوب !
گاه بيگاه لب پنجرهء خاطره من مي آي

اي قديمي اي دوست !
تو مرا ياد كني يا نكني
من به يادت هستم
آرزويم همه سرسبزي توست
دائم از خنده لبانت لبريز
دامنت پر گل باد.
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست

گریه نکن
ستاره ها را شرم می شود
از اشک های تو
نخواه
ماه همیشه سیاه پوش شود
گریه نکن
این جا که شام آخر نداریم
همیشه بی قرار تو اند
مریم ها
ربان های سفید
من ترسی از غارتنهایی ندارم
من حتی از سایه ی تو هم یادگاری دارم
بیا
سلام را برای حس من و تو سر دادند
تا آغاز شود
سرنوشتش
خدا از دست ما فرار می کند
بخند
شاید من و تو
من
و
تو باشیم
یا نباشیم
چه فرقی می کند
وقتی با هم بال می گیریم
ما با لبهامان
برای هم فال می گیریم
بی بی دل
سرباز من
حکم کن به بستن راه نامحرمان
من کمان تو می شوم
آخر جنگ
آتشت رابرای رقص روشن کن
خاکستر آتش
خاکستر سیگار
خاکستر سیمرغ
تولد دوباره...
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چه ها میبینی
تو هم ای بادیه ی پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب ازحسرت ماهی منو یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه ی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آوره فروردینی
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
دستم بوي گل ميداد
مرا به جرم چيدن گل محکوم کردند
اما
هيچکس فکر نکرد که
شايد من گلي کاشته باشم.
 
بالا