• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
فانوس چشمانت شبی در ظلمتم بیداد کرد


عشق آمد و نام تو را تا بیکران فریاد کرد


روی تو بر لوح دلم نقش فریبایی نشست


وان دل که در غم می تپید غمنامه را دلشاد کرد


زیبا نگاهت نازنین در عالمی فرزانه شد


فرزانگان عالمی روی مهت بر باد کرد


ای دل به زنجیر غمش صد بار تابیدی و او


با یک نگاهش صد چو تو از بند عقل آزاد کرد


نسرین لبخندش برد مه را خجل در پشت ابر


گرمای دست کوچکش پاییز دل مرداد کرد


هر شب به یادش تا سحر تنها نشینم بیقرار


شیرینیش گویی مرا در غالب فرهاد کرد
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
خرمن زلف من کجا؟ شاخه ی سیمین کجا؟
قهر ز من چه می کنی، بهر تو همچو من کجا؟
صحبت باغ را مکن، پیش بهشت روی من
سبزه ی عارضم کجا، خرّمی ِ چمن کجا؟
لاله و من؟ چه نسبتی! ساغر او ز می تهی:
ساق فریبزن کجا؟ ساقی ی ِ سیمتن کجا؟
غنچه دهان بسته یی، پیش لب شکفته ام
گرمی ی ِ‌ بوسه ام کجا،؟ سردی ِ آن دهن کجا؟
نرگس و دیدگان من؟ وای از این ستمگری!
در نگهم ترانه ها، در نگهش سخن کجا؟
بر سر و سینه ام مکش، دست که خسته می شود!
نرمی ی ِ پیکرم کجا؟ خرمن نسترن کجا؟
این همه هیچ، بهر تو، یار ز خود گذشته یی؟
دوستی ی ِ‌تو خواسته، دشمن خویشتن کجا؟
می روی و خطاست این، شیوه ی نابجاست این
قهر ز من چه می کنی، بهر تو همچو من کجا؟
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars

كاش مـي شـد در كنـارت
عاشـق و ديوانـه بـودن
بـا دل مســت و خرابـت
همدل وهـم خانـه بـودن
كاش مـي شـد در خيالـم
خـواب ورويـاي توديـدن
در دل شـب مسـت بــودن
چشـم زيبـاي تـو ديـدن
كاش مـي شـد از نگاهـت
پل بـه دنيـاي دلـت زد
مست چشمـان تـو بـود و
بوسـه نـا غافلــت زد!
شعر زيبايي بود خيلي ساده و قشنگ.مثل نسيمي كه دل دشت را نوازش ميده روح و دل خستمو زنده كرد.
موفق باشيد و پيروز
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
شعر زيبايي بود خيلي ساده و قشنگ.مثل نسيمي كه دل دشت را نوازش ميده روح و دل خستمو زنده كرد.
موفق باشيد و پيروز

ممنون روژه جان شرمنده ام کردی

ممنون که حضور این حقیر رو خوب دونستی:)
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سرمای سیاه زمستان می رود
بهاران با تمامی زیبایی و شکوفایی از راه می رسد
کوه و دشت و دمن همگی خبر از
بهاری زیبا و سرسبز می دهد
غنچه های گل همچون نوزادی
که تازه پا به عرصه ی وجود گذارده شکوفا می شوند
ای یاران بهاران از راه می رسد
و امید که ، سالی نو سرشار از عشق و صفا به ارمغان بیاورد
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
دلم گرفته ، دلم گرفته
از درد و رنج زندگی مادر
با دستان پینه بسته
پوست چین و چروک خورده
در گوشه ای نشسته
زانوی غم در بغل گرفته
زمینی برای کاشت
خالی از وجود بچه ها
همه ی بچه ها رفته به شهر
برای لقمه نانی بیشتر
زمین خالی و تنها
دلم گرفته ، دلم گرفته
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
همه جا رقص و گل و آواز قناری
همه جا سبزه و جنگل همه سبز
آسمان آبی و خورشید درخشان
همه جا نسیم و شبنم
همه جا جیک جیک مستان پرنده
هعمه جا عطر گل یاس
خبر از آمدن یار
همه بی پناه و خسته
انتظار یار دارند
سر هر کوچه و بازار
صحبت از آمدن یار
یار دلنواز و دلبند
آرام دلهای بی پناه و خسته
همه جا شادی و خنده
همه جا پچ پچ و نجوا
همه جا عطر گل سوسن و عنبر
همه جا نگاه بی صبر
بچه ها بازی کنان ، شادی کنان
خبر از هیچ ندارند
خبرست دنیا گلستان بشود
ز گلستان جهان دلهای ما شاد شود
همه جا خوبی و آزادی و عدل
همه جا آدم و انسان مقدس
همه ی بندیان از بند آزاد
 

jang-geum

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
محل سکونت
karaj
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی
از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم
به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی

منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی
چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟

اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم
ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟

ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم
بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی

فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم
ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمنک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
این شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره :
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای... و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟



من که خیلی خوشم اومد
 

anita_1982

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 جولای 2007
نوشته‌ها
28
لایک‌ها
1
آه چه سخت است خواستنت آنگونه که من میخواهمت
که از عشق تو آسمانو قلبو کلاهم در کار آزار منند........................................
فردریکو گارسیا لورکا
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
صدها هزار نفرین بر آن نگاه اول
آغاز دل سپردن اول نگاه من بود
سر گشته و پریشان در جستجوی کویش
این خرقه گدایی تنها گواه من بود
هر کس شراب نوشید مستوجب فنا شد
دستان پر ز مهرش هم تکیه گاه من بود
فرهاد همچو مجنون راه وصال گم کرد
راهی که رفته بودند آن راه راه من بود
تاریک وتار چون شب پس کو چه های امید
فانوس دیدگانش نور پگاه من بود
زنجیر کرده بودند رندان با وفا را
مژگان بی مثالش تنها پناه من بود
روزی که گردن عشق بر دار کرده بودند
تنها صدای آنجا فریاد آه من بود
در دادگاه عشقش محکوم حکم مرگم
شایدکه بی گناهی تنها گناه من بود
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
در حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه زنده کش مُرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش ز جفا
تا مُرد به عزت ببرندش سر دست
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم اين ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وين زمزمه شبانه از توست
من اندوه خويش را ندانم
اين گريه بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده تو را زبان نيست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بيم دريا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه غم نيست
مست ا تو شرابخانه از توست
می را چه اثر به پيش چشمت؟
کاين مستی شادمانه از توست
پيش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازيانه از تست
من ميگذرم خموش و گمنام
آوازه جاودانه از توست
چون سايه مرا ز خاک برگير
کاينجا سر و آستانه از توست
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
فریاد زد برگرد،امشب وقت رفتن نیست

این منطق جمع است تنها حرفی از من نیست

تاریک روشن،بهتر از تاریک تاریک است

قدری فروتن باش ،این جاده فروتن نیست!

او گفت:حق دارید می دانم،ولی تا کی؟

مدت زمان این شب تاریک،روشن نیست

آن سوی این شب جور دیگر میشود بی شک،

جاده سفر را دوست دارد،جاده دشمن نیست!

ناچارم اینجا با تمام آنچه می گویی ،
جای تو شاید باشد اما جای چون من نیست!!
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
نسیمی از دیار آشتی

باری اگر روزی کسی از من بپرسد
(( چندی که درروی زمین بودی چه کردی؟))
من می گشایم پیش رویش دفترم را
گریان و خندان بر می افرازم سرم را
آن گاه می گویم که: بذری (( نوفشانده)) ست
تا بشکفد تا بردهد بسیار مانده ست
*********************************
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته شاید خفته ای را
در چارسوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با یدی پیکار کردم
(( پژمردن یک شاخه گل)) را رنج بردم
((مرگ قناری در قفس)) را غصه خوردم
وز غصه ی مردم شبی صد بار مردم
*********************************
شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا
آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن
من با صبوری بر جگر دندان فشردم
*********************************
اما اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید می گرفتم
بر من نگیری من به راه مهر رفتم
در چشم من شمشیر در مشت
یعنی کسی را می توان کشت
********************************
در راه باریکی که از آن می گذشتیم
تاریکی بی دانشی بیداد می کرد
ایمان به انسان شبچراغ راه من بود
شمشیر دست اهرمن بود
تنها سلاح من در این میدان سخن بود!
********************************
شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت
اما دلم چون چوب تر از ه دو سر سوخت
برگی از این دفتر بخوان شاید بگویی:
-آیا که از این می تواند بیشتر سوخت؟
********************************
شب های بی پایان نخفتم
پیغام انسان را به انسان بازگفتم
حرفم نسیمی از دیار آشتی بود
در خارزار دشمنی ها
شاید که توفانی گران بایست می بود
تا برکند بنیان این اهریمنی ها
*******************************
پیران پیش از ما نصیحت وار گفتند:
- ...دیرست...دیرست...
تاریکی روح زمین را
نیروی صد چون ما ندایی در کویرست!
(( نوحی دگر می باید و توفان دیگر))
(( دنیای دیگر ساخت باید
وز نو در آن انسان دیگر))
*******************************
اما هنوز این مرد تنهای شکیبا
با کوله بار شوق خود ره می سپارد
تا از دل این تیرگی نوری برآرد
در هر کناری شمع شعری می گذارد
اعجاز انسان را هنوز امید دارد.
فریدون مشیری
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تقدیم به!


دلتنگی جرم است

دلتنیگی بدبختی است

دلتنگی رسوایی است

دلتنگی دردِ دل ما آدماست

روز اول که دیدمش فهمیدم که دوستش دارم

روز دوم که دیدمش فهمیدم که عاشقشم

روز سوم که دیدمش فهمیدم که می پرستمش

از همان روز جرم من شروع شد

جرم من دلتنگی است

جرم من عاشقی است

بهش گفتم ما از تبار هم نیستیم

زبان ما رو فقرا می دانند

عشق ما رو فقرا می فهمند

ناز ما رو فقرا می خرند

جرم ما رو فقرا می شناسند

خورشیدِ تو رنگی دیگست

ماهِ تو ماهی دیگست

زندگی تو زندگیِ دیگست

روز بیستم گفتمش برو فکرِ تو جایی دیگست

شب تا صبح آوارهُ کوچه شدم

دوستش داشتم ولی دوستِ اون کسی دیگست

می بینی دنیا با ما چه می کنه

می بینی این دل با ما چه می کنه

گفتمش برو ولی جرم دلتنگی رو خریدم

آره من دلتنگشم

فردا صبح تو محله فقرا دیدمش

گفت ای فقیر دوستت دارم

گفتم ای دوست ترحم مالِ فقرا نیست

باز گفت دوستت دارم

تکرار کردم ترحم مال ما نیست

ترحم جرمِ سنگینیست

جرم ما دلتنگی است

چارهُ ما تنهاییست

گفتمش برو دل ما پرِ زخمِ

زخم تو هم دیدنیست

چاره ما دلشکسته گیست

همش گفتم برو همش گفتم برو

وای ازین ترحم وای از این پولدارا

هر چه بخرند فرداش جاش گوشهُ زندگی است

ما چه کنیم

آخه ما هم دل داریم

چشمم رو درویش نکردم نگاهش ما رو اسیر کرد

امان از اسارت

امان از زندگی

خسته ام از زندگی

کسی رو می خوام که عاشق باشه

کسی رو می خوام که فقیر باشه

کسی رو که وقتی گفتمش دوستت دارم

جوابم رو در ناز نگاهش ببینم

کسی رو می خوام که چشم به راهم باشه

کسی رو می خوام که تو قلبش باشم

کسی رو می خوام که عاشق باشه

آخه عاشقا می فهمن که دلتنگی چیه

آخه عاشقا می فهمن که فقیر کیه

ولی فقط

خدا می فهمه که تو دل من چیه

تازگی ها همه فهمیدن که عاشقم

اون که نفهمید فقط اون بود

چون خانه اش اون بالا بالا هاست

صدای ما نمی رسه

همینکه آدما فهمیدن من عاشقم

کافیه

آخه جرم من عاشقی
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تقدیم به!


امروز تازه فهمیدم که چقدر دوستش دارم

اما نمی دانم که او چقدر من رو دوست داره

همیشه در انتظار رسیدن خبری از او هستم

همیشه در انتظار دیدن او هستم

هیچ وقت نگفت عزیزم دوستت دارم

هیچ وقت نگفت عزیزم می خوام ببینمت

هیچ وقت نگفت عزیزم با روزگار چه می کنی

هیچ وقت نگفت عزیزم دل تنگتم

اما من همیشه ناگفته های او را گفتم

باید حرف زد باید احساسات را سوار بر جملات زیبا کرد

در سکوت ذهن سوار بر امواج متلاطم می شود

در سکوت ذهن می میرد چون هیچ نمی داند

تا عمری باقیست می گویم عزیزم دوستت دارم

می ترسم تا دم مرگ فریاد زنم عزیزم دوستت دارم

ولی هیچ پاسخی از او نشنوم

عمر ما دست خداست

پس در این لحظه سکوت را بشکن و بگو
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
من خوب نیستم

بی گناه نیستم

آرام نیستم

خوشبختی و بد بختی من

هر دو

غیر قابل تحمل اند

من پر از صداهای گنگ و آکنده از تاریکی ام

من

آغشته به اشک و خون

در آخور گرم تن غلت می زنم

آخرین کلمه

خداحافظ زندگی
 
بالا