• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

همچون کوچه ای بی انتها - معرفى شاعران بزرگ دنيا

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
اما اگر سراسر کوچه ام را سر راست
و سراسر سرزمینم را همچون کوچه ای بی انتها بسرایم
دیگر باور نمی دارید
سر به بیابان میگذارید....

پل الوار


در این تاپیک به بررسی شاعران بزرگ جهان و برخی آثار آنان خواهیم پرداخت



نکته :
نام این تاپیک برگرفته از کتاب همچون کوچه ای بی انتها اثر شاعر بزرگ معاصر احمد شاملو می باشد
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
ناظم حکمت

180px-Hikmet1.jpg



ناظم حکمت ران (Nazım Hikmet Ran) (زاده‌ نوامبر 1901 درگذشته‌ 3 ژوئن 1963) از برجسته‌ترین شاعران و نمایشنامه‌نویسان ترکیه‌ بود. وی در شهر سالونیکا دومین شهر بزرگ یونان امروزی که‌ در آن زمان جزو امپراتوری عثمانی بود، به‌ دنیا آمد. ناظم بر اثر سکته‌ قلبی در مسکو جان باخت.

نقل از http://1may.persianblog.com/

ناظم حکمت شاعر مبارز و بزرگ ترک را تقريبا کسی نيست که نشناسد و ميدانيم که اين شاعر زيبايی آفرين بيش از ۱۰ سال در زندان بود و سپس به تبعيد رفت و تابعيتش باطل شد.
اين تبعيد برای وی زیاد بد نبود چون در اسپانيا به نرودای بزرگ و ديگر بزرگان برای مدتی پيوست.
حکمت در وصيت نامه اش می نويسد ،
اگر من تا فردای روشن ، زنده نماندم يعنی اگر قبل از طلوع ازادی مردم جسد مرا ببريد ودر
روستايی در ناحيه ی اناتولی به خاک سپاريد.
در سال ۲۰۰۰ بود که احزاب چپ گرای ترکيه خواهان به عمل اوردن اين خواسته وبرگرداندن تابعيت وی شدند ،حزب کمونيست فعلی و در ان زمان اقتدار سوسياليست شروع به جمع اوری امضا در کوچه ها وخيابانها ونصب پوستر وپخش افيش کردند.

دوستداران شاعر بزرگ با قرار دادن ميزهای جمع اوری امضا در کوچه ها از مردم می خواستند که برای برگرداندن تابعيت شاعر امضا بدهند و مردم با وجود تهدید پليس باز هم امده امضا می دادند .

ناظم حکمت بيشتر اثارش را در تبعيد ود در زندان خلق کرد ، او برای دومين بار در سال ۱۹۸۳ به اتهام ترويج شورش ميان دانشجويان افسری که شعر های وی را می خواندند به زندان افتاد/در کنار نرودای بزرگ
و در عفو عمومي سال ۱۹۵۰ ازاد شد و بدون خانواده بطور مخفيانه از كشور خارج شد.
در سال ۱۹۵۹ تابعيت او باطل وی را خائن خواندند،وی در مسکو و به سال ۱۹۶۹ خاموش شد ، اکنون شاعران ترکيه به اين قضيه تکيه دارند که ناظم حکمت در تمام جهان شناخته شده است واحتياج به قدر داني و شناسايی ندارد بلکه اين حکومت ترکيه است که نيازمند اين شناسايی است.
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
nazim_portre.jpg


ممکن است امشب بمیرد
با سوختگی سینه کتش از آتش گلوله ای
هم امشب
به سوی مرگ رفت

با گام های خویش

پرسید : سیگار داری ؟
گفتم : بله
- کبریت ؟
گفتم : نه
شاید گلوله روشنش کند

سیگار را گرفت و
گذشت

شاید الان دراز به دراز افتاده باشد

سیگاری نیفروخته بر لب و

زخمی بر سینه


رفت .....

نشانه تکثیر
و تمام....


ناظم حکمت
ترجمه : احمد شاملو
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire
سلام،

به نظرتون اگر نام تاپيک را به چيزى مانند همچون کوچه ای بی انتها - معرفى شاعران بزرگ دنيا تغيير بدهيم که دوستان با يک نگاه متوجه موضوع آن بشوند چطور است (البته جسارت بنده را مى بخشيد :blush: )؟
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
پیشنهاد زیبایی بود . ممنون میشوم این کار را انجام دهید
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire
انجام شد قربان ^_^
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سپاس جناب شيرازي را .

چه حركت ارزشمندي . خيلي عاليه . حتما ادامه بدهيد . فوق العاده است .

مخصوصا كه با ناظم حكمت ( بزرگترين شاعري كه تا امروز بشريت به خودش ديده - از نگاه من ) آغاز كرديد .

من هم با اجازه شما در مورد اين شاعر و شعرهايش مطالبي را خواهم نوشت .
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
250px-Homer_British_Museum.jpg



هومر مشهورترين شاعر حماسه سراى يونان باستان است. او طى سال هاى آخر سده هشتم و اوايل سده نهم پيش از ميلاد مى زيست. در روزگار باستان مردم هفت شهر از نژاد يونانى هومر را از خود مى دانستند. اما دلايل برخى از مردم اين شهرها معتبر نبود. چنانكه مردم شهر آتن وى را از آن جهت از خود مى دانستند كه شهر ازمير مستعمره آنها بود. از جزئيات زندگى هومر اطلاعات زيادى موجود نيست. آنچه كه به عنوان زندگى هومر وجود دارد مجموعه افسانه ها و داستان هاى ساختگى است كه به دست اشخاص گردآورى شده است. داستان هايى كه البته اعتبار تاريخى ندارد. اما آنچه مى توان پذيرفت اين كه هومر سفر بسيار كرده و حتى گفته مى شود در پايان زندگى كور شده و البته تا زنده بود لب از سخنگويى فرو نبست. مجسمه تراشان و نقاشان يونان قديم وى را به صورت مردى موقر و هوشيار و با چشمانى بسته نشان داده اند. البته هر زمان كه هومر را نابينا نشان داده اند اسنادى نيز وجود دارد كه در آن هومر بينا و جوان است. آنچه امروزه به هومر منسوب است دو كتاب «ايلياد و اوديسه» است كه هر دو از شاهكارهاى ادبيات جهان محسوب شده و هر دو مكمل يكديگرند و تضادى در ميانشان نيست. بى شك هيچ كتابى درباره دو حماسه هومر نمى تواند چندان لذت بخش باشد كه خود آنها. ترجمه هايى از اين دو حماسه فراوانند. ترديد نمى توان داشت كه آثار هومر عالى ترين آثار ادبى زيباى يونانى و در حقيقت در نوع خود باشكوه ترين آثار بوده و نفوذ بسيارى بر نويسندگان و شعراى مختلف پس از وى داشته است. نويسندگان ادبيات معتقدند به جز منظومه هايى كه به نام هومر به جاى مانده است درباره شخص وى اطلاعات زيادى در دست نيست. آن زمان كه يونانيان به نوشتن زندگينامه روى آوردند در باره مردى كه بزرگترين گنجينه ادبى خود را از او مى دانستند به هيچ سند مكتوبى دست نيافتند. داستان هايى كه از او منتشر مى شود او را خنياگر دوره گرد نابينا مى دانند. يونانيان هر دو حماسه را به يك تن منسوب مى كنند اما تعداد اندكى نيز هستند كه آنها را كار دو شاعر مى دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست «ايلياد» نوشته شده و سپس «اوديسه» به قلمى ديگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومرى رسم بر اين نيست كه شاعر از خود سخن بگويد. در بيست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتى يك اشاره به شخص شاعر ديده نمى شود. هومر در آفرينش شاهكارهاى خود از «خود» هيچ سخن نگفت و باقى نگذاشت.
از زمانى كه اين دو حماسه به نسل هاى ديگر رسيد هيچ گاه از گرمى بازارشان كاسته نشد و در شرايطى كه بسيارى از منظومه ها به فراموشى سپرده مى شوند آثار هومر به چنين سرنوشتى دچار نشده و پيوسته خوانندگان خود را داشته است. هومر در ايلياد قالب هاى سنتى را به كار گرفته تا اثر جديد پديد آورد و در اين اثر تفسيرى از جهان و موقعيت انسان به دست مى دهد. در ايلياد قهرمان نماينده اوج عظمت آدمى است و مبارزه او در رويارويى با مرگ جلوه اى چنان دارد كه نگاه خدايان جاودانه را به خود برمى گرداند. اوديسه منظومه اى است با شور و هيجان كمتر، اما با دامنه گسترده تر كه چشم اندازى وسيع تر از جهان عرضه مى دارد. در اوديسه خدايان و قهرمانان هر دو نيازمند توجيه اخلاقى اند. توجيهى كه با عقايد و تصورات امروزه ما سازگارتر است. پيام منظومه هومرى اين است كه جهان را مى توان با معيارهاى انسانى درك كرد و زندگى آدمى مى تواند چيزى فراتر از كشمكش ناچيز و مذبوحانه دوران ظلمت باشد.
منظومه هاى هومر آنچنان سرشار از حوادث افسانه اى است كه دانشمندان تصور مى كردند كه همه وقايع مندرج در آنها زاده تخيل است و بسيارى فكر مى كردند كه حتى شهر ترويا وجود نداشته است. حفارى هاى بعدى در نيمه دوم قرن نوزدهم در تپه اى در آسياى صغير كه با توصيفات ايلياد شباهت داشت نشان داد كه مردم در آنجا بيش از ده دوره مختلف سكونت داشته و همه شواهد حكايت از وجود ترويا داشت. در منظومه هاى هومر به درستى آداب و رسوم، مشاغل، بناهاى مسكونى، ابزارهاى كار و سلاح هاى يونانيان باستان توصيف شده است. اهميت منظومه هاى هومر براى مطالعه تاريخ يونان در قرون يازدهم الى نهم قبل از ميلاد به قدرى زياد است كه اين دوره را «دوره هومر» مى نامند. هشت ترجمه از هومر از زمان باستان به جاى مانده است. به جز ايلياد و اوديسه منظومه ديگرى به نام «سرودهاى هومرى» و «باتراكوميوماكى» را هم به او نسبت داده اند. تقريباً همه شاعران حماسه سرا و غزل سراى يونان و زبان لاتين از روش هومر كه در دنياى قديم بسيار پسنديده بود پيروى كرده اند و يونانيان قديم هميشه وى را شاعر ملى خود به شمار آورده اند و كوشش هاى بسيارى در تصحيح آثارش كرده اند


منبع روزنامه شرق​
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
فرض كنيم سخت بيماريم و در زير تيغ جراحي

يعني، احتمال برنخاستن از تخت سفيد هم

برايمان وجود دارد.

حتي اگر احساس اندوه زود رفتن، رهامان نكند

باز هم خواهيم خنديد به لطيفه‌اي

و آسمانمان

لبريز از بال‌هاي جسوري خواهد بود

كه به آرامي با خود مي‌برند

جدايي ما را

كه به دوري و غربت از وطن مي‌ماند..



ناظم حكمت
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
«ناظم حكمت را فراموش نكنيد؛ پسرم دارد مي‌ميرد، آزادش كنيد!»

اين سخن « جلاله خانم» مادر ناظم حكمت است كه روي پل «قالاي» مردم را صدا مي‌زد و روزنامه پخش مي‌كرد. اين جمله‌ي تلخ كه مطمئناً با اندوه فراواني ادا مي‌شده است، از زبان مادر مردي است كه به خاطر مبارزه‌ي عدالتجويانه‌اش از هشتم آوريل 1950 در زندان «بورصه‌» ي تركيه اعتصاب كرده بود و امروز روز دوازدهم اعتصابش بود. ناظم حكمت مردي كه در زندان هم « وجودش سرشار از شادي درخشاني است.» او به زندان افتاده است به خاطر اين كه جز جانش چيز ديگري ندارد تا به مردم‌اش هديه كند. « من عقلم را از دست نداده‌ام، اما هيچ‌كس به حرف‌هاي من اعتنا نمي كند. اگر من نه از افسردگي، نه ازغم، نه از ضعف و نه در اثر بحران‌هاي قلبي راهي را درست تشخيص داده‌ام، معنايش اين است كه در مبارزه‌ براي به كرسي نشاندن حق و عدالت چيزي جز زندگي خود نداشته‌ام كه نثار كنم. براي آن كه تأثيري هر چند كوچك در اين مبارزه داشته باشم، حتي راضي به مرگ هستم. شكر خدا كه عقلم را از دست نداده‌ام و خوب مي‌فهمم چه مي‌خواهم بكنم.»

ناظم حكمت (ران) پسر «حكمت بيگ» كارمند وزارت خارجه‌ي دولت عثماني بود، همو كه در آن وضعيت بد حكومتي مجبور به استعفا شد. چون معتقد بود يا بايد طرفدار سلطان بود و جاسوسي كرد و يا آزاديخواه بود و به استقبال مرگ رفت. ناظم پسر چنين مردي است. آنها راه دوم را برگزيده بودندو تا سه سالگي ناظم، در حلب پيش «ناظم پاشا» پدربزرگش زندگي كردند و بعد به استامبول برگشتند. او متولد 1902 ميلادي است، دوراني كه جهان در حال تغيير و تحولات سياسي و اجتماعي فراواني است. قرار است تنش‌ها و بحران‌هاي سياسي سرنوشت شومي را براي ناظم حكمت رقم بزنند. به پيشنهاد « جمال پاشا» وزير درياداري وارد مدرسه‌ي نظامي مي‌شود، به درجه‌ي افسري نيروي دريايي مي‌‌رسد اما به خاطر بيماري ريه از خدمت معاف مي‌شود.

اولين شعرهايش را هنگامي كه در مدرسه‌ درس مي‌خواند و هنوز بسيار كم سن و سال است، مي‌گويد و مورد تحسين همه قرار مي‌گيرد.

روحيه‌ي مبارزه طلبي و آزاديخواهي در اوان جواني تمام وجودش را پركرده است. جنگ جهاني اول تمام شده، تركيه دراين جنگ شكست خورده و استانبول از طرف قواي متفقين اشغال شده است. بيگانگان كشور را در اختيار دارند. در اين سال‌‌ها ناظم 18 سال دارد. شخصيت شاعري او كه حالا به سرزبان‌ها افتاده است، دراين دوران شكل مي‌گيرد. وضع اسف‌بار مردمش را مي‌بيند، فقر، دربدري، زور، شكنجه، خون، قتل و غارت و.... روح شاعر جوان را مي‌آزارد و بعد‌ها تا هميشه او را رها نمي‌كند. جنگ‌هاي استقلال‌طلبانه‌ي كشورش شروع مي شود و ناظم چهره‌ي روشنفكري است كه نمي‌تواند ساكت بنشيند. بنابراين فعاليت‌هاي خود را وسعت مي‌بخشد. مدتي را در «بولو» به معلمي مي پردازد و با زندگي سخت مردم آن ناحيه آشنا مي‌شود. به كمك دوستش به روسيه مي‌رود و با وساطت او در دانشگاه ملل شرق در رشته‌ي علوم سياسي به تحصيل مي‌پردازد. خرج تحصيل‌اش را دولت شوروي به عهده مي‌گيرد به اين شرط كه در ايام تعطيل در مزارع دهات شوروي كاركند. زندگي در مسكو تأثير زيادي بر شعر و شخصيت ناظم گذاشته است. خودش مي‌گويد: «به اندازه‌ي تمام باراني كه در مسكو مي‌بارد، شعر نوشتم.» او در اين سال‌ها با چهره‌هاي بسياري آشنامي‌شود كه بعد‌ها در زندگي‌اش نقش بازي مي‌كنند، از آن جمله است ماياكوفسكي.

در 1925 به استانبول بر مي‌گردد. شعرهايش را چاپ مي‌كند و عضو هيأت تحريريه‌ي مجله‌ي روشنفكران مي‌شود. بذرهايي كه در ذهن ناظم نوجوان كاشته شده بود، حالا گياهي شده و كم كم به بار مي‌نشيند. مبارزات او با عوامل حكومتي با چاپ و نشر مقالات و شعر‌ها آشكار شده است. بنابراين ابتدا مي‌خواهند او را تطميع كنند، اما ناظم « آميزه‌اي از آب و آتش» است، « قلبي آكنده از زخم و روشنايي» معلوم است كه بعد از اين، تهديدها شروع خواهد شد و مي‌شود. كساني هستند كه نمي‌توانند نيش قلم ناظم و پرچم آزادي‌خواهي را كه او برافراشته بود،‌ تحمل كنند. اشعار او در دادگاه اسنادي مي‌شوند بر عليه خودش و او به 15 سال زندان محكوم مي‌شود اما به روسيه فرار مي‌كند و دو سال در مسكو به كار شعر، تئاتر و رمان مي‌پردازد. با شنيدن خبر عفو عمومي به كشورش باز مي‌گردد، در برگشت دستگير مي‌شود و تا آزادي‌اش ثابت شود، دو ماه طول مي‌كشد.

حس وطن‌دوستي همچون آتش در قلب بيمار ناظم حكمت سر برداشته است:

« در زندان‌ها نور آزاديم بود

در تبعيد قاتق نانم

در هرشبي كه پايان مي‌يافت و در هر روزي كه آغاز مي‌شد:

رؤياي بزرگ نجات وطنم»

كتاب‌هايش يكي پس از ديگري چاپ و منتشر مي‌‌شوند. آثار او آن چنان تأثيري برذهن خوانندگان گذاشته كه او را به پرخواننده ترين شاعر تركيه تبديل كرده است و اين‌ها تيرهايي است كه به قلب حكومت فاشيستي مي‌نشيند، همچنين به قلب خودش، خانواده‌اش، زندگي‌اش و... آزادي‌اش!

در همين سال‌ها دستگير شده و به اعدام محكوم مي‌شود اما اين حكم سنگين با چند تجديد نظر و تلاش فراوان به خاطر اين كه دشمنانش نمي‌توانند ثابت كنند، به يك سال زندان تقليل مي‌يابد. ممنوع القلم مي‌شود. روزنامه‌ها جرأت چاپ آثارش را ندارند. مدتي با نام مستعار « اورخان سليم» آثار عظيمي از جمله اولين رمان خود «خون سخن مي‌گويد» را با اين نام به چاپ مي‌رساند.

دشمنان ناظم، بارديگر و اين‌بار به طور غير منتظره و ناگهاني او را دستگير و بدون هيچ توضيحي به 15 سال زندان محكوم مي‌كنند. بسياري از روشنفكران ديگر نيز دستگير، زنداني و بازجويي مي‌شوند. مدتي را در يك كشتي زنداني است، در همان كشتي با حكم عصيان و شورش عليه دولت به 20 سال زندان محكوم مي‌گردد كه جمعاً‌ مي‌شود 35 سال و اين يعني خداحافظي با آزادي!

درد سياتيك، بيماري ريوي و بيماري قلبي شديداً او را آزار مي‌دهند. اما قلب ناظم براي وطن اش، به عشق مردم و به ياد كودكان وطن‌اش مي‌تپد و در زندان هم از پا نمي‌افتد. بسياري از‌آثار بزرگ ناظم حكمت در زندان خلق شده‌اند. او مرد روشنايي و اميد است:

«ساعت 21

در محوطه ي زندان زنگ به صدا درمي آيد

در تمام سلول‌ها بسته مي‌شود

اين بار زندان كمي به درازا كشيد

8سال

زندگي كاري اميد بار است، محبوب من،

زندگي كارجدي است، چنان كه دوست داشتن تو.»

در زندان علاوه بر نويسندگي، به كار بافندگي مشغول مي‌شود، تمام زندانيان را به زندگي، به هستي اميدوار نگاه مي‌دارد و مدام از آزادي سخن مي‌گويد. « جهاني شدن شاعر آغاز شده بود، شعر او از آن پس شعري بود كه رابطه‌اي بين فرد و مردم و نيز مردم كشورهاي ديگر و سرزمين‌هاي دور دست ايجاد مي‌كرد. او شعر انسان آفريقايي و كوبايي و عرب و ژاپني را مي‌گفت. بدينسان فرياد همه‌ي ستمديدگان جهان بود كه از زبان ناظم حكمت بيرون مي‌آمد و او به قدرت حرف براي گفتن داشت كه ايجاب مي‌كرد به رواني و فراواني نثر نوشتن شعر بگويد. اما در بلندترين شعرهايش نيز پيوسته آن آهنگ كوبنده را كه خاص شعر ناظم حكمت است، مي‌توان ديد.» او در زندان لقب «بابا» گرفته و شعرهايش بيرون از زندان در كشورهاي ديگر{ و نه در تركيه كه كسي جرأت چاپ آنها را نداشت}، چاپ ومنتشر مي‌شود و هر روز به شيفتگان او در سراسر جهان افزوده مي‌شود. ناظم قرار است 35 سال را در زندان باشد و اين يعني تمام زندگي‌اش، بنابراين مبارزه‌اش را در زندان ادامه مي‌دهد.

مقدمات جنگ جهاني دوم شروع شده، ناظم خطاب به موسوليني و فاشيزم حاكم برايتاليا كتابي با عنوان «نامه‌هايي به تارانتا بابو» منشتر مي‌كند. اين كتاب حاوي اشعار سياسي است. او هميشه و همواره در طول تاريخ فريادي مي‌زند و گويي دارم صدايش را از فراسوي زمان‌ها مي‌شنوم:

« هنوز آن روز فرا نرسيده است، پرچم‌هايتان را نبنديد

گوش فرا دهيد، آنچه را مي‌شنويد، زوزه ي‌ شغالان است

صف‌هايتان را فشرده تر كنيد بچه‌ها،

اين نبرد، نبرد با فاشيزم است، نبرد آزادي است.»

ناظم در زندان «بورصه» است. جنگ جهاني دوم هم تمام شده و نسيم آزادي كم كم وزيدن گرفته است. از طرفي فشارهاي زيادي براي آزادي ناظم حكمت ـ شاعر آزادي و صلح ـ به دولت تركيه وارد مي‌شود، اما هيچ اميدي به آزادي نيست.

اينجاست كه او دست به اعتصاب غذا مي‌زند. «اوكتاي رفعت»، ( پسرعموي ناظم)، «اورهان ولي» و «ملك جودت» هم بيرون از زندان اعتصاب كرده‌اند، جوانان دست به تظاهرات مي‌زنند، خواننده‌ي معروف امريكايي «پل رابسون» در ايالات متحده فراخواني خطاب به مردم منتشر كرده، عده‌ي‌زيادي از مردم در برابر كنسولگري تركيه در نيويورك اجتماع كرده‌ و خواهان آزادي ناظم حكمت هستند. « ژان پل سارتر»، « لويي آراگون»،‌ « پابلو پيكاسو» به نمايندگي از روشنفكران فرانسه نامه‌اي به سفيرتركيه نوشته‌اند، «پابلو نرودا» و «نيكلاس گيلن» از امريكاي جنوبي به پاخاسته‌اند، ديوارهاي «آنكارا»، «ازمير» و «آدنا» پر از شعارهايي مبني بر آزادي او مي‌شود. «مايكل گولد»، «بن فيلد»، «هوارد فاست»، «ويليام پترسون» و ديگرنويسندگان آمريكايي به وزير امور خارجه ي وقت «آچسون»، تلگرام فرستاده و افراد مي‌خواهند از نفوذ آمريكا در تركيه استفاده كند، «لوده ميسين» شاعر ميهن پرست يوناني، نويسندگان بلغار و ديگران نامه‌هايي به سفارتخانه‌هاي تركيه در كشورشان مي‌فرستند. ناظم هيجدهمين روز اعتصاب غذا را هم گذراند و از آزادي خبري نشد. بالأخره در شانزدهم ماه مه 1950 انتخاباب آغاز شد. حزب دموكرات بر سر كار آمد. شعار عفو عمومي كه در برنامه‌ي انتخاباتي اين حزب آمده بود، عملي شده و ناظم بعد از 12 سال و 5 ماه و 16 روز دوباره آزادي را نفس كشيد.

زندگي او سرشار از فراز و نشيب است: تهديد، تبعيد، زندان، فرار، مبارزه، و از همه مهمتر جدايي؛ جدايي از خانواده، همسر، فرزند و..... وطن‌اش كه او را مي‌پرستيد:

«بعضي انواع گياهان را مي‌شناسند و بعضي انواع ماهيان را

من انواع جدايي را

بعضي نام ستارگان را حفظ دارند

من نام حسرت‌ها را.»

اما آنچه ناظم را شاعري جهاني كرد، روح وسيع، قلب زلال و اقيانوس بيكراني از انسان دوستي است كه در سينه‌اش موج مي‌زد. او به «انسان» احترام مي‌گذاشت و در آخر عمر خوشحال بود كه «انسان » زيسته است:

«امروز در برلين حتي اگر از غصه دق كنم

مي‌توانم بگويم كه مثل يك انسان زندگي كردم.»

مهم تر اين كه او آزادي را تنها براي كشورش نمي‌خواست، بلكه انسانيت را دنبال مي‌كرد. مي‌خواست جهان براي همه باشد، نان، هوا، آب، خاك و زندگي را براي همه مي‌خواست:

«برادرانم

شعرهاي ما بايد بتواند به گاو لاغر و نحيف بسته شود

و زمين را شخم كند

بايد بتواند در شاليزارها

تا زانو در باتلاق فرو رود

با بتواند همه چيز را بپرسد

بايد بتواند بر سر راه‌ها بايستد

مانند سنگ‌هاي كيلومتر‌شمار، شعرهاي ما

بايد بتواند دشمن‌ را كه نزديك ‌مي‌‌شود، پيش از همه ببينند

بايد بتواند در جنگل بر تام تام‌ها بكوبد

تا آن زمان كه درجهان يك سرزمين اسير و يك انسان اسير باقي نماند

و در آسمان يك ابر اتمي،

و شعرهاي ما بايد بتواند هر آنچه دارد از جان و مال و فكر و انديشه

در راه آزادي بزرگ بدهد.»

او اگر چه بيشتر عمرش را در زندان به سربرد اما گاه در آسيا، گاه اروپا، گاه آفريقا و گاه در آمريكا است. در شعرهاي او همه‌ي مردم جهان حضور دارند. گاه در بلغارستان، درساحل «وارنا» ست، كشتي اي عبور مي‌كند و ناظم آ‌ن را لمس مي‌كند و دست‌هايش مي‌سوزد، گاه در آفريقاست و از فراز آسمان، از هواپيما مي‌بيند كه «با ويولون سل مي‌زنند آهنگي از چايكوفسكي را» و «گوريلي گريه كنان، تكان مي‌دهد بازوهاي پرمويش را. » گاه در سواحل اقيانوس هند و گاه در چين و كره. براي احمداوغلو {سرباز گردان ترك كه در كره مي‌جنگيد} نامه‌ي‌منظومي مي‌نويسد و مي‌گويد: «مي‌روي كه را بكشي احمد؟ آرزوهاي خودت را كه درخاك كره به تحقق پيوسته‌اند؟...»

او در هيأت «دختر هفت‌ساله‌اي مي‌شود در هيروشيما كه مرده است، چشم‌هايش بريان است، خاكسترش بر باد رفته است.»

شعر ناظم حكمت پيكي است از انسان دوستي و مهرورزي. مژده‌اي است براي طبقات محروم كه با اندوهي سرشار سروده شده‌اند. او شهرها و كشورهاي بسياري را ديده است كه ويران شده‌اند، مردمان بسياري كه كشته‌شده‌اند، خانه‌هايي كه غارت شده‌اند....

براي قربانيان بمب اتمي ژاپن چهار شعر مي‌نويسد، كمي بعد آنها به ترانه‌ي ژاپني تبديل مي‌شوند. در كنگره‌ي جهاني صلح در هلسينكي همه‌ي نمايندگان به پا مي‌خيزند و به ترانه‌ي ژاپني، سروده‌ي شاعر ترك و صداي «پل رابسون» خواننده ي‌ سياه پوست و دوست ناظم حكمت گوش مي‌سپارند. جهان وطني ناظم در شعر «آنژين صدري» به روشني آمده است و من تمام آن را نقل مي‌كنم:

« اگر پاره‌اي از قلبم اينجاست

پاره‌ي ديگرش در چين است دكتر!

در ميان سياهي كه روان است به سوي رود زرد.

و هر سپيده‌ دم، دكتر

هر سپيده دم قلبم در يونان تيرباران مي‌شود.

واينجا هر شب كه محكومين به خواب مي‌روند

و درمانگاه خلوت مي‌شود،

قلبم در«چامليجا» درخانه‌ي مخروبه‌اي است دكتر!

و ده سال است كه،

براي هديه كردن به ملت فقيرم

تنها يك سيب سرخ برايم مانده است، دكتر!

يك سيب سرخ:

قلبم.

نه «آرتريواسكلروز»، ‌نه نيوكوتين، نه زندان

سبب آنژین صدری من این است دکتر!

او آنچنان كه خود مي گويد بيش از درياها و كوهها و صحراها، انسانها را دوست داشت. هيچ چيز از نگاه كنجكاوانه ي او در نمي ماند. او دنيا را از دريچه ي وسيع چشم و ذهن خود مي بيند وشعرش بازتاب زندگي اوست، نه تحت تأثير نگاهها، حرفها، شعرها و ذهنيت هاي ديگران. زبان شعرش، زباني بسيار تأثير گذار، دلنشين، و در عين حال آميخته با خشمي پنهان است، چرا كه محتواي شعرهايش عموما" بيانگر دردها و آرمان هاي مردم جوامع پايين است و از سوي ديگر سلاحي است براي روبرو شدن با زورگويان تمام عصرها در تمام جهان.

ناظم با گره زدن سنت هاي شعري تركيه و سادگي زبانش كه به واسطه ي همين مضامين انقلابي و مردمي به دست آورده بود، گونه ي جديدي در شعر به وجود آورده بود كه براي تمام مردم جهان قابل خواندن و فهميدن است.« شعرهاي ناظم ساده و روان است اما گاهي در تشبيهات و تصويرهايي كه مي آفريند، نوعي پيچيدگي احساس مي شود. او با شيوه ي جديدي كه در استفاده از حروف و كلمات ايجاد كرد، به موسيقي خاصي در شعر دست يافت. صداي طبيعت، ماشين و اصوات پراكنده در جهان مادي را به روشني مي توان از خلال شعرهاي ناظم شنيد. عاشقانه هاي ناظم حكمت در اوج زيبايي و احساس سروده شده است. احساسي كه سرشار ازاندوهي زيبا و نوستا لژ يك است.»

ناظم حكمت (ران) در ذهنها و يادها خواهد ماند، با شعرهايي كه براي « انسان ها » سروده است، انسان هايي كه نگران آينده ي آن هاست، براي بچه هايي كه بي گناه اند، براي زنان و دختران بي پناه و براي همه و همه!

همان گونه که گفته شد؛ او سال های متمادی را در زندان گذراند اما آثار قابل توجهی را از خود به یادگار گذاشت. به قول اورهان ولی : ناظم حکمت یک ماشین شعر است.

از او بيش از 35 كتاب به يادگار مانده است كه علاوه بر شعر، كتاب هايي هم در زمينه ي رمان ، نمايشنامه، تئاتر و قصه دارد.

سر انجام قلب بيمار ناظم حكمت در سحر گاه روز سوم ژوئيه 1963 در مسكو ، دور از سرزميني كه هميشه برايش مي تپيد باز ماند و تمام شاعران و نويسندگان، انديشمندان، هنرمندان و تمام آزاديخواهان جهان را به اندوهي عميق سپرد.

« مردگانم را همچون تخم به زمين پاشيده ام

يكي در«اورسا» آرميده است، يكي در استانبول

يكي در «پراگ»

محبوب ترين مملكت من زمين است.

وقتي نوبت من رسيد، تن مرا با زمين بپوشانيد.»
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
آیا انسان وطنش را می‌فروشد؟
آب ونانش را خوردید
آیا در این دنیا عزیزتر از وطن هست‌؟
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
پاره پاره‌اش كردند
گیسوانش را گرفتند و كشیدند
كشان كشان بردند و تقدیم كافر كردند
آقایان‌، چگونه به این وطن رحم نكردید؟
دست ها و پاها بسته در زنجیر،
وطن‌، لخت و عور بر زمین افتاده‌
و نشسته بر سینه‌اش گروهبان تكزاسی‌.
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
می‌رسد آن روز كه چرخ بر مدار حق بگردد
می‌رسد آنروز كه به حساب های شما برسند
می‌رسد آن روز كه از شما بپرسند:
آقایان چگونه به این وطن رحم نكردید؟
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
ممنون بهروز جان

پست قبلی هم از ناظم حکمت بود ؟



« اگر پاره‌اي از قلبم اينجاست

پاره‌ي ديگرش در چين است دكتر!

در ميان سياهي كه روان است به سوي رود زرد.

و هر سپيده‌ دم، دكتر

هر سپيده دم قلبم در يونان تيرباران مي‌شود.

واينجا هر شب كه محكومين به خواب مي‌روند

و درمانگاه خلوت مي‌شود،

قلبم در«چامليجا» درخانه‌ي مخروبه‌اي است دكتر!

و ده سال است كه،

براي هديه كردن به ملت فقيرم

تنها يك سيب سرخ برايم مانده است، دكتر!

يك سيب سرخ:

قلبم.

نه «آرتريواسكلروز»، ‌نه نيوكوتين، نه زندان

سبب آنژین صدری من این است دکتر!

این شعر باعث شد من شبی که میخواستم زود بخوابم ، بیدار بمانم و شعر زمزمه کنم !
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
زانو زده بر خاک زمين را نگاه می کنم
علف را نگاه می کنم
حشره را نگاه می کنم
لحظه را نگاه می کنم
شکفته آبی آبی
به زمين نوبهاران مانی نازنين من
تو را نگاه می کنم
خفته بر پشت آسمان را می بينم
شاخه های درختان را می بينم
لک لک ها را می بينم بال زنان
به آسمان نوبهاران مانی نازنين من
تو را نگاه می کنم
ميان آدميانم و آدميان را دوست می دارم
عمل را دوست می دارم
اندیشه را دوست می دارم
نبردم را دوست می دارم
در نبرد من موجودی انساني ای تو
تو را دوست می دارم



ناظم حکمت

ترجمه : شاملو
 

alireza sh

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2006
نوشته‌ها
2,775
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
نصف جهان
یکی از زیبایی هایی که در اشعار استادانی مانند ناظم حکمت و شاملو و ... دیده میشود تعهد اجتماعی آنان است . به پست قبلی بنده و شعر حکمت نگاه کنید . عشق و نبر و انسان و عرفان و ... همه و همه در کنار هم حضور دارند ...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
لوح گور


اگر غمی هست بگذار باران باشد
و این باران را
بگذار تا غم تلخی باشد از سر غم خواری.
و این جنگل های سر سبز
در این جای
در آرزوی آن باشند
که مگر من ناگزیر به بر خاستن شوم
تا در درون من بیدار شوند

و اما جاودانه بخواهم خفت
زیرا اکنون که من این چنین
در تپه های کبودی که بر فراز سرم خفته اند
بسان درختی
ریشه ها باز گسترده ام
دیگر مرگ در کجاست؟

((ویلیام فاکنر))
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
لنگستون هیوز نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی ست با اعتباری جهانی.به سال 1902در چاپلین(ایالت میسوری)به دنیا آمد و به سال 1967در هارلم (محله سیاه پوستان نیوورک)به خاطره پیوست.


زمینه اصلی آثار هیوز دانستگی نژادی استو اشعار و نوشته هایش بیش تر از هارلم مناطق جنوب تبعیضات نژادی احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن می گوید.
شعر زیر آثاری از این شاعر نامی می باشد:

دنیای رویای من


من در روییای خود دنیایی را می بینم که در ان هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد

زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش گذر گاهش را می اراید

من در روییای خود دنیایی را می بینم که دران
همه گان راه گرامی آزادی را می شناسند
حسد جان را نمی گز
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند.

من در روییای خود دنیایی را می بینم که درآن
سیاه یا سفید
_از هر نژادی که هستی_
از نعمت های گسترده زمین بهره می برد.

هر انسانی آزاد است
شور بختیاز شرم سر به زیر می افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیار های تمامی بشریت را بر می اورد.


چنین است دنیای رویای من!


(( لنگستون هیوز))
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
_پنجه ی مریم رسته در شکاف صخره یی!
این همه رنگ از کجا آورده ای تا بشکوفی؟
ساقه یی چنین از کجا آورده ای تا بر آن تاب خوری؟

_قطره قطره خون از سر صخره ها گرد آورده ام
از گلبرگ های سرخ دستمالی بافته ام
و اکنون
آفتاب خرمن می کنم.

((یانیس ریتسوس))
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
مایاکوفسکی
Vladimir Mayakovsky


rodchenko_mayakovsky_seated.jpg


مایاکوفسکی شاعر درامنویس و فوتوریست انقلابی روسی، در سال 1894م. در روستای بغدادی استان کوتايیسی گرجستان در قفقاز به دنیا آمد.
او خود در اتوبیوگرافی اش با نام "منم ولادیمیر مایاکوفسکی" چنین می نویسد:
در روز هفتم ماه ژويیه 1894 به دنیا آمدم ( و یا شاید که در سال 93، زیرا نظر ماما با نوشته رسمی پدرم در این خصوص مطابق نیست) در هر حال زودتر از سال 1893 نبود.
به هر روی آغاز تا پایان زندگی وی سراسر مبارزه و زایش بود.زندگی شخصی او تاثیر بسزایی در شعرش و بالندگی سبک فتوریسم در آثارش داشت.
او تا سن 20 سالگی سه بار بازداشت و بیش از یک سال زندانی سیاسی شده بود.
آشنایی او با مردان نامی روسیه همچون واسیلی کامنسکی و بورلیک،آغاز مرحله ای نو در زندگی او بود.
"در خلال روز توانسته بودم شعری بگویم یا دقیقتر قطعاتی از یک شعر، شعری بسیار بد که هیچ جا منتشر نشد، در بلوار سره تنسکی سطوری از آن را برای بورلیوک می خوانم می گویم « مال یکی از دوستان است » او می ایستد نگاهم می کند و فریادی می زند: « نخیر شما این شعر را گفته اید پس شاعری نابغه اید » ... آن شب به نحوی غیر منتظره ناگاه شاعر شدم!"
بی شک گسترش و بالندگی سبک فتوریسم روسیه مرهون ولادیمیر مایا کوفسکی است. توسعه حقیقی و پذیرفته شدن آن به عنوان سبکی مستقل و دارای شخصیتی منحصر به فرد،در پی تلاشها و سروده های منحصر به فرد اوست.
ابر شلوار پوش اولین شعر او دراین سبک پس از شکست عشقش به ماریا آلکساندوردنا دنیسووا،دختری جوان از مردم اودسا،در ژانویه 1904 سروده شد،بگونه ای مورد توجه طرفداران این سبک قرار گرفت که آنرا قله شعر روزگار لقب دادند.
اگرچه ترکیب نوین کلمات و جملات در این گونه شعر ممکن است عجیب به نظر آید،اما وضوح پیام و قدرت جنبه تصویر پردازی شعر،جذابیت زیادی دارد.
سرانجام در سال 1930 ولادیمیر مایاکوفسکی به زندگی خود که دمادم آمیخته با رنج عشق،دردهای جامعه و مردم،مبارزه با ظلم حاکم و تعصبات ادبیات روسیه بود،پایان داد.چند بند زیر،بخشی از احتمالا آخرین شعر مایاکوفسکی است که پس از خودکشی در جیبش یافتند:
...
نگاه کن چه سکونی بر جهان فرومینشیند،
شب، آسمان را فرو میپوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی اینچنین، آدمی برمیخیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را.

ابر شلوارپوش
برگردان:مدیا کاشیگر

فکرتان خواب می بیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را می ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید
عنق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دل گیرد آرام
بر جان من نه هیچ تار موی سفید است
نه هیچ مهر پیرانه
من
زیبایم
بیست و دوساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را
با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی یک نفرتان
نمی تواند
پوستش را
چون من
شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لبهایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر میشوم
مرد
نه
ابری شلوار پوش می شوم
من به گلبازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل​
 
بالا