• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

همچون کوچه ای بی انتها - معرفى شاعران بزرگ دنيا

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
احساسی دارم شبیه به این كه دارم دیوانه میشم . دیگه نمی تونم به این وضعیت وحشتناك ادامه دهم . صداهایی را می شنوم و نمی توانم به كارم تمركز داشته باشم . تا به حال با آن مبارزه می كردم، ولی از حال به بعد دیگر نمی توانم ادامه دهم .

ویرجینیا وولف
Wirginia Woolfe_1882-1941
ویرجینیا یك نویسنده انگلیسی بود كه سبك جدیدی را در رمان نویسی ابداع كردومقاله های فمینیستی نوشته است . او اینگونه اظهار نظر می كند : یك زن بایستی پول داشته باشد و یك اتاق از آن خود ، اگر می خواهد داستان بنویسد. وولف جیبهای خود را از سنگ پر كرد و خود را در رودخانه اوز نزدیك منزلش در ساسیكس غرق كرد .
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
زمانی كه من از دنیا میروم. ماه زیبای آپریل موهای خیس از بارانش را پریشان می كند و تو با قلبی با شكسته بر روی پیكرمن خم می شوی . من اهمیتی نمی دهم زیرا كه می خواهم به آرامش برسم . همانند درختانی كه به آرامش می رسند زمانی كه قطرات باران شاخه های نازكشان را خم می كند و من ساكت تر و سنگدل از اكنون تو .


سارا تیسدیل
1884- 1933_Sara Teasdale

شاعر آمریكایی متولد سنت لوئیس . او چندین جلد كتاب شعر كه حاوی احساسات فردی و لطیف او بود از جمله " هلن از تروی " و " رودخانه های در راه دریا" از خود به جای گذاشته است . وی فوق العاده زن احساساتی و گوشه نشین بود و سر انجام در 48 سالگی بعد از نوشتن یادداشت خود كشی به عاشقی كه تركش كرده بود ، خود را غرق كرد .
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
کاتيا کاپويچ در کيشينف زاده‌شد. از شوروی کمونيست در سال ۱۹۹۰ مهاجرت کرد. حالا در کمبريج کار می‌کند و زندگی می‌کند.کاتيا مدتی در کالج بوستون ادبيات روسی تدريس می‌کرد و به هر دو زبان روسی و انگليسی شعر می‌نويسد.

عشق بلاتكليف
عشق اولم در جنگ افغانستان مرد
نه از گلوله، نه به دست خدای جنگ
غرق شد وقتی در دریاچه‌ شنا می‌کرد
برای همین آن‌ها او را به ما برنگرداندند
همان‌جا دفنش کردند. در میان سنگ‌های بیابان
سربازها شلیک هوایی نکردند
هجده بار که ساعت شنی عمرش نشان می‌داد
هیچ طبلی سکوت طوفان قبله را نشکست
اولین عشقم مرد، چون شنا بلد نبود
دو هفته در دل صحرا راه می‌پیمودند
دریاچه‌ای به چشمش خورد، تاولی بر لب‌های خاک.
دزدکی خود را به ساحل رساند و به آب زد
قلبش ایستاد.
یک پری دریایی که کمی شبیه من بود
با دست او را به ساحل کشید.
همان‌جا دراز کشید
روی علف‌های زرد هرز، ابرها را تماشا کرد
که در آسمان بیابان راه‌پیمایی می‌کردند.



اتاق
اتاق خالی‌است، پس از رفتن تو
خالی مثل فضای میدانی در پایان یک روز داغ
که اشیا تنهاتر می‌شوند
و آن‌ها را از پشت پنجره‌های خاکی تماشا می‌کنیم
اتاق خالی‌است. آینه خودش را منعکس می‌کند
کتری روی بخاری،لاف‌زنان، دیواری را تماشا می‌کند
که خود، دیواری دیگر را تماشا می‌کند.
با زندگی در یک سلول
ریشه‌ی هرچیزی را به عادت، مربع فرض می‌کنی.
اتاق احساس تنهایی می‌کند
حتی وقتی در آن زندگی می‌کنی
روی نیمکت کتاب می‌خوانی، دکمه‌ی لباس می‌دوزی
یا صدای به هم خوردن ظرف‌ها را
در آشپزخانه در نوری محو
آغشته‌ی بخار، در می‌آوری.
این‌جا لندن توست
و اینجا ایرلندت
که فرشی سبز کف‌‌پوش‌های چوپی وراج را می‌پوشاند
روسیه‌ات اما،
چیزی جز نوار خاکستری یک نقاشی نیست
از رنج
که افقی معلق است و فرو می‌افتد و
خاموش می‌شود
باعث می‌شود سفری به پایان برسد.

ترجمه اشعار ازحسين عمادي
منبعhttp://www.poets.ir/index.php?q=taxonomy/term/134
kapovich_katia.jpg
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
شاعر مدرن چینی که در سال 1996 در 86 سالگی درگذشت

این برکه زمستانی
یکه و تنها همچون قلب آن پیرمرد
که غم تمام انسان ها را
حس کرده؛

این برکه زمستانی
خالی و خشک همچون چشمان آن پیرمرد
که در میان کارهای سخت
تلالو خود را از دست داده؛

این برکه زمستانی
از دست رفته چون موهای آن پیرمرد
که پراکنده و خاکستری
منجمد گردیده؛

این برکه زمستانی
گرفته و ترشرو همچون آن پیرمرد غمگین
که زیر آسمان گیری
پیر و چروک شده.
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
لکساندر پوشکین
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
الکساندر پوشکین
Kiprensky Pushkin.jpg
نام اصلی الکساندر سِرگِیویچ پوشکین
Александр Сергеевич Пушкин
زمینه فعالیت شاعر و نویسنده
ملیت روسی
تولد ۶ ژوئن ۱۷۹۹
مسکو، Flag of Russia.svg روسیه
مرگ ۱۰ فوریه ۱۸۳۷
سن پترزبورگ، Flag of Russia.svg روسیه
همسر(ها) ناتالیا گونچارووا


الکساندر سِرگِیویچ پوشکین (به روسی: Александр Сергеевич Пушкин) شاعر و نویسندهٔ روسی سبک رومانتیسیسم است. او در ۶ ژوئن ۱۷۹۹ در شهر مسکو چشم به جهان گشود و در ۱۰ فوریه ۱۸۳۷ در سن پترزبورگ درگذشت. او بنیان‌گذار ادبیات روسی مدرن به حساب می‌آید و برخی او را بزرگ‌ترین شاعر زبان روسی می‌دانند.
محتویات

۱ زندگی
۲ آثار
۳ منابع
۴ پیوند به بیرون

[ویرایش] زندگی

پدر پوشکین از خانواده‌های اصیل روسی بود و مادرش نوه یک برده اتیوپیایی و پسرخوانده تزار پتر کبیر بود که بعدها به مقام‌های بالایی دست یافته بود.

پوشکین اولین اشعار خود را در پانزده‌سالگی منتشر کرد. بعد از اتمام مدرسه، وی به خاطر سخنرانی‌های انتقادی‌اش در حمایت از اصلاحات اجتماعی مجبور به ترک پایتخت و به سمت مولداوی شد. در آنجا او عضو فیلیکی اتریا شد که برای آزادسازی و استقلال یونان از امپراتوری عثمانی فعالیت می‌کرد. از این گذشته او تحت تأثیر انقلاب یونان قرار گرفت. سال ۱۸۲۳ پوشکین به اودسا رفت و باز آنجا با حکومت درگیر و مجبور به تبعید شد. با این وجود او اجازه ملاقات تزار نیکولاس یکم را یافت.


در ۱۸۳۱ پوشکین با نیکولای گوگول ملاقات کرد و تحت تأثیر داستان‌های کمدی‌اش قرار گرفت. در همین سال نیز او با ناتالیا گونچارووا ازدواج کرد. پس از این ازدواج رفت و آمد او در دربار بیش از پیش افزایش پیدا کرد. ولی پس از اینکه تزار به با لقب بسیار پایین درباری به وی قناعت کرد، او بسیار عصبانی و سرشکسته شد، زیرا قبل از همه همسر بسیار زیبای او مورد ستایش درباریان بزرگ (از جمله خود تزار) بود.
تمبر یادبود دویستمین سالگرد تولد الکساندر پوشکین - انتشار در سال ۱۹۹۹ - روسیه


سال ۱۸۳۷ بدهی‌های پوشکین بسیار افزایش پیدا کرد. از طرف دیگر شایع شده بود که همسرش رابطه نامشروع با یکی از افسران فرانسوی به نام جرج دانتس دارد. پوشکین برای حفظ غرورش، معشوق احتمالی همسرش را در ۲۷ زانویه ۱۸۳۷ (تاریخ قدیم) به یک دوئل فراخواند. در این دوئل پوشکین از ناحیه شکم آسیب دید و دو روز پس از آن درگذشت. طرف مقابلش ولی فقط یک جراحت جزئی از ناحیه دست پیدا کرد.
[ویرایش] آثار
سال نام اثر
۱۸۲۰ روسلان و لودمیلا
۱۸۲۱ زندانی قفقاز
۱۸۲۳ فواره باغچه سرای
۱۸۲۴ کولی‌ها (۱۸۲۵/۱۸۲۷)
۱۸۲۹ پولتاوا
۱۸۳۳ سوار برنجی / سوارکار برنزی
۱۸۴۱ دوبروفسکی
۱۸۲۱ گاوریلیادا
۱۸۲۵ بوریس گودونوف
۱۸۳۴ داستان مرغ طلایی
۱۸۳۴ تاریخچه شورش پوکاچف
۱۸۳۶ دختر سروان

شوالیه خسیس (۱۸۳۰)
داستان ماهی‌گیر و ماهیک
جشن بین طاعون
تابوت ساز
غلام پست
ضربه آتشین
دام سیاه
بی بی پیک
مسخره و زندگی
دختران سیاه

منبع ويكي پديا
"مرگ مالوف"

پشت سر گذاشته ام پل های تمنا را

و بی رغبتم بر آرزوهای گذشته.

همراهی ندارم جز رنج هایی که

میراث بی هودگی درون من اند،

و دیهیمی که گل های شادابش

بی رحم در تازش بوران های سرنوشت شوم فسرد.

اینک روز می سپارم غمناک و تنها

و چشم دوخته ام بر راهی که مرگ مرکب می راند

و باز می جویم نقشم را

در تنها برگ لرزان و دیرنده بر شاخسار لخت

که گوش سپرده است به زوزه ی زمستانی بورانی سیاه

و زخمی ش در پیکر است

از سوز تاز آخر پاییز

منبعhttp://blog.ahmadnia.net/spip.php?article1402

رویایی بی‌دغدغه

تمنا خونم را به جوش می‏آورد،
به عشق، روحم را می‏خراشی.
بخشش لب‏هایت: بوسه‏هایت
قدر صمغ و شراب می‏بخشدم.
سرت آرام سوی من می‏گردد
که تا خرمی روز
تا صید سایه‏های شبانه
رویایی بی‏دغدغه را بخوابم.

منبعhttp://www.poets.ir/index.php?q=node/1365
Kiprensky_Pushkin.jpg

Alexander_Pushkin.jpg
 

Aida 1975

Registered User
تاریخ عضویت
29 مارس 2010
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
224
سن
49
محل سکونت
?!
تاپیک خوبیه.تشکر از همه.


مونیکا فرل" (Monica Ferrel) یکی از برندگانِ جایزه ی ملیِ دیسکاوری (Discovery) و عضوِ جریانِ ادبی پر سر و صدای دانشگاهِ "استنفورد" است. اشعار او در نشریاتِ"اسلیت"،"نیویورک ریویو آف بوکز"، "پاریس ریویو" و "گاه نامه ی دنور" به چاپ می رسد. عمده ی شهرت وی به خاطر جسارتش در تلفیق فنونِ مدرنِ شعر با ساختارهای کلاسیک است. تحصیلاتش را تا اخذ دو مدرك كارشناسی از دانشگاه های "هاروارد" و "كلمبیا" و در رشته های ادبیات و پژوهش هنری ادامه داده است. وی در حال حاضر مقیم "نیویورك" و عضو هیأت تحریریه مجله ی "Verse" است. شعر او سرشار است از پرتاب های غریب ذهنی و تغییر فضاهای ناگهانی. چیزی كه او و شاعران دیگری كه همراه وی در كارگاه شعر "والاس استنگر" حضور داشتند، به صورت مانیفستی نانوشته رعایت می كنند: عدم تعهد به خط زمانی و روایی در یك شعر واحد.شعری كه در ذیل می خوانید، در سال ٢٠٠١ به عنوان برترین شعرِ یك استعداد جوان، جایزه دیسكاوری را نصیب شاعرش نمود.



ترجمه ی شعری از مونیکا فرل:

دِرو كن!

١

بت، تناول كرده پیشكشی هایش را امشب:

بلعیده قلوه های سیاه را

لوزالمعده ها را ...

عقب می كشیم

دود حلقه می بندد و محو می شود

وقتی كه انگشتِ تهدیدش به سمت ما اشاره می كند،

وقتی منقارش را می گشاید مثل عقاب،

كودكانه ، حلزون می شویم و صدف گیر

وقتی زنبورها ترانه خوان به سمتِ كندو در پروازند،

و كندو تهی شده از بس كه طاعون،

و درهم ریخته از نحوستِ طالع،

بیا تا فراموش نكنیم گرگ را!

فراموش نكنیم فرمانِ آخرین را!

بیا تا فراموش نكنیم دِینمان را!

جانوران كه سالِ خوبی را پیش بینی می كنند،

ما دو باره و دوباره امسال را آغاز خواهیم كرد

٢

توی شاخِ این گوزن،

توی این استوانه ی غضروفین و تهی،

خشونت یخ بسته است.

انگار سرآغاز ِ فصل وفور باشد.

دسته ی زنبورها بالا می كشند از تپه و كُپه می شوند روی قله اش؛

تك تك ِشان آمده اند تا شهادت دهند بر بی گناهی من

گوشتِ لذیذِ من بلعیدن دارد!

در استیلای دوباره ی وزوزِ حشرات،

لیوان را می شكنیم در چلیكی سبز،

سوسكی شنا می كند توی چشمِ روز؛

زمان در عمقِ وجودم،

با من پیوندِ زناشویی می بندد.

٣

ساحره ی ما آتش می افروزد،

از دودكشِ كلبه اش دود برمی خیزد،

انگار پرهایی خاكستری را به آسمان می فرستد؛

من بی خانمان ام، همه جا سرای من است

این جنگل كه چون اقیانوس،

دهان گشوده به خمیازه

گورستانی ست سبز.

این جا می توانم قوطی حكاكی شده ای باشم،

با پرندگانی كه لابه لای استخوانهایم آواز می خوانند.

مار ِ آبی می خزد به سرسرای كاخ،

كاشی های آبی و سفید، فرو می افتند از دیوار

شكستن، شكستنِ كاسه ی سفالی...

آن غروبی كه به هوای ماهی گیری ،كنار اسكله رفتیم،

توی آن قایق چوبی،

تنها خط كشیدیم روی اعصابِ همدیگر،

سوسك ها داشتند لابه لای تخته های قایق تولید مثل می كردند،

و ما داشتیم به خانه برمی گشتیم.


منبع: مونیکا فرل" (Monica Ferrel) - .: shaer.ir :.
 

Aida 1975

Registered User
تاریخ عضویت
29 مارس 2010
نوشته‌ها
220
لایک‌ها
224
سن
49
محل سکونت
?!
ترانۀ باران بهاری

بگذار باران ببوسدت
بگذار چك‌چك به سرت بزند
با قطره‌های نقره‌ای
بگذار برایت لالایی بخواند
باران
استخری راكد می‌سازد در پیاده‌رو
استخری جاری در جوی
باران
شب، روی سقفمان
ترانه‌ای كوچك و خواب‌آور می‌نوازد
من
باران را
دوست دارم


لنگستن هیوز؛ ترجمۀ سمیه پاشایی
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
خواست زمانه

زمانه از ما آواز خواست
وزبانمان را برید.

زمانه از ما شنا خواست
و ما را در آبگیری به بند کشید.

زمانه از ما رقص خواست
و شلواری آهنین بر پایمان کرد.

و آخر سر همین زمانه تحویل گرفت
گندی را که خود خواسته بود.

ارنست همینگوی
ترجمه احمد پوری
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
به تو اندیشیدن
سکوت من است
عزیز‌ترین، طولانی‌ترین و طوفانی‌ترین سکوت
تو در درونم هستی همیشه
همچون قلب نادیده‌ام
همچون قلبی که به درد می‌آورد
همچون زخمی که زندگی می‌بخشد

روبر دسنوس​
 
بالا