تاپیک خوبیه.تشکر از همه.
مونیکا فرل" (Monica Ferrel) یکی از برندگانِ جایزه ی ملیِ دیسکاوری (Discovery) و عضوِ جریانِ ادبی پر سر و صدای دانشگاهِ "استنفورد" است. اشعار او در نشریاتِ"اسلیت"،"نیویورک ریویو آف بوکز"، "پاریس ریویو" و "گاه نامه ی دنور" به چاپ می رسد. عمده ی شهرت وی به خاطر جسارتش در تلفیق فنونِ مدرنِ شعر با ساختارهای کلاسیک است. تحصیلاتش را تا اخذ دو مدرك كارشناسی از دانشگاه های "هاروارد" و "كلمبیا" و در رشته های ادبیات و پژوهش هنری ادامه داده است. وی در حال حاضر مقیم "نیویورك" و عضو هیأت تحریریه مجله ی "Verse" است. شعر او سرشار است از پرتاب های غریب ذهنی و تغییر فضاهای ناگهانی. چیزی كه او و شاعران دیگری كه همراه وی در كارگاه شعر "والاس استنگر" حضور داشتند، به صورت مانیفستی نانوشته رعایت می كنند: عدم تعهد به خط زمانی و روایی در یك شعر واحد.شعری كه در ذیل می خوانید، در سال ٢٠٠١ به عنوان برترین شعرِ یك استعداد جوان، جایزه دیسكاوری را نصیب شاعرش نمود.
□
ترجمه ی شعری از مونیکا فرل:
دِرو كن!
١
بت، تناول كرده پیشكشی هایش را امشب:
بلعیده قلوه های سیاه را
لوزالمعده ها را ...
عقب می كشیم
دود حلقه می بندد و محو می شود
وقتی كه انگشتِ تهدیدش به سمت ما اشاره می كند،
وقتی منقارش را می گشاید مثل عقاب،
كودكانه ، حلزون می شویم و صدف گیر
وقتی زنبورها ترانه خوان به سمتِ كندو در پروازند،
و كندو تهی شده از بس كه طاعون،
و درهم ریخته از نحوستِ طالع،
بیا تا فراموش نكنیم گرگ را!
فراموش نكنیم فرمانِ آخرین را!
بیا تا فراموش نكنیم دِینمان را!
جانوران كه سالِ خوبی را پیش بینی می كنند،
ما دو باره و دوباره امسال را آغاز خواهیم كرد
٢
توی شاخِ این گوزن،
توی این استوانه ی غضروفین و تهی،
خشونت یخ بسته است.
انگار سرآغاز ِ فصل وفور باشد.
دسته ی زنبورها بالا می كشند از تپه و كُپه می شوند روی قله اش؛
تك تك ِشان آمده اند تا شهادت دهند بر بی گناهی من
گوشتِ لذیذِ من بلعیدن دارد!
در استیلای دوباره ی وزوزِ حشرات،
لیوان را می شكنیم در چلیكی سبز،
سوسكی شنا می كند توی چشمِ روز؛
زمان در عمقِ وجودم،
با من پیوندِ زناشویی می بندد.
٣
ساحره ی ما آتش می افروزد،
از دودكشِ كلبه اش دود برمی خیزد،
انگار پرهایی خاكستری را به آسمان می فرستد؛
من بی خانمان ام، همه جا سرای من است
این جنگل كه چون اقیانوس،
دهان گشوده به خمیازه
گورستانی ست سبز.
این جا می توانم قوطی حكاكی شده ای باشم،
با پرندگانی كه لابه لای استخوانهایم آواز می خوانند.
مار ِ آبی می خزد به سرسرای كاخ،
كاشی های آبی و سفید، فرو می افتند از دیوار
شكستن، شكستنِ كاسه ی سفالی...
آن غروبی كه به هوای ماهی گیری ،كنار اسكله رفتیم،
توی آن قایق چوبی،
تنها خط كشیدیم روی اعصابِ همدیگر،
سوسك ها داشتند لابه لای تخته های قایق تولید مثل می كردند،
و ما داشتیم به خانه برمی گشتیم.
منبع:
مونیکا فرل" (Monica Ferrel) - .: shaer.ir :.