- تاریخ عضویت
- 9 نوامبر 2004
- نوشتهها
- 7,633
- لایکها
- 156
سلام دوست من ممنونمسلام
من هم تبریک میگم به دو دوست خوبمون که فعال شدن...
سلام
من هم تبریک میگم به دو دوست خوبمون که فعال شدن...
تبریک مرجان عزیز![]()
و با آرزوی موفقیت .
چقدر مودبانه شد :دی
الان در سطح فروم دیدم مرجان خانوم کاربر فعال شدن.. به هر حال شاید دیر باشه ولی تبریک میگم![]()
![]()
تبریک می گم مرجان![]()
پ ن : داشتم رد می شدم , گفتم یه بار دیگه تبریک بگم , ایجاد زحمت کنم ... حال میده![]()
سلام خدمت دوستان
مطلبی در روزنامه ایران ورزشی خوندم که بد ندیدم در اینجا برای اطلاع دوستان قرار بدم . خیلی جالب به مناسبات موجود در فوتبال باشگاهی کشور خصوصا وضعیت خصوصی سازی دو باشگاه پر طرفدار قرمز و آبی پرداخته.
يادداشتي از رضا اميرخاني پيرامون زندگي نفتي در ورزش
كدام استقلال كدام پيروزي؟
مقدمه : بچههاي حوزه ادبيات- مخصوصا دفاع مقدسيها- رضا اميرخاني را خوب ميشناسند؛ نويسنده جواني كه فارغالتحصيل رشته مكانيك از دانشگاه شريف است و مدرك خلباني شخصي (پي. پي. ال) دارد اما وقتش را گذاشته پاي نويسندگي.
اميرخاني در زمره نويسندگان نسل جديد قرار ميگيرد كه نگاهي اجتماعي، سياسي به مسائل ايران داشته و مخاطبان فراواني را مجذوب نوشته خود كرده است. به عنوان نمونه ميتوانيم به رمان «من او» يا «بي وتن» اشاره كنيم كه در سالهاي اخير مورد توجه قرار گرفته است. اميرخاني علاوه بر نويسندگي، به شدت فوتبالي است و همين مساله باعث شده تا در بسياري از نوشتههايش، گريزي به فوتبال هم داشته باشد.
مدتي قبل، قول داده بود كه براي ما مطلب بنويسد؛ يك روز به واسطه دوستي مشترك رفتيم دفترش و لابلاي كتابها و كاغذها، چند ساعتي با هم گپ زديم. سر آخر لپتاب خود را باز كرد و بخشي از يك كتاب را براي ما خواند كه به زندگي نفتي مردم ايران ميپرداخت. قرار شد اين بخش كتاب را براي ما بفرستد البته با در نظر گرفتن خط قرمزهاي ما در روزنامه ايرانورزشي. چند ماه دنبالش بوديم؛ يا آقا رضا مسافرت بود يا ايميل نميرسيد و خلاصه چند ماهي طول كشيد تا ديروز با يك تماس، همه چيز حل شد و مطلب آقا رضا به دست ما رسيد. تلاش كرديم تا رسمالخط او را حفظ كنيم و چيزي از آن كم و كسر نشود. تا آنجا كه خط قرمزها اجازه ميداد و به محتواي مطلب آسيب نميرسيد، به مطلب دست نزديم، البته با اجازه آقا رضا.
مطلبي كه پيش روي شماست، حاصل بخشي از كتاب در دست كار رضا اميرخاني است كه درآمدي دارد بر زندگي نفتي جامعه ايراني كه در بخشي از آن به فوتبال با عنوان هنر هشتم پرداخته شده است؛ مطلب
قشنگي است كه حيف است با دقت نخوانيد.
رفيقِ شاعرِ ما، مرتضا اميريِ اسفندقه، سالها پيش شعري گفته بود با مضموني اجتماعي به اسمِ «كدام استقلال، كدام پيروزي؟!». شايد اين سوال خارج از مضمونِ موردِ نظر شاعر كه برميگشت به چشماندازِ عدالتِ اجتماعي، در اين نوشته نيز مطلعي باشد براي تقربي ديگر از سمتِ اجتماعيات
به مديريتِ نفتي.
فوتبال، خارج از خوشآيند و بدآيندِ ما، هنرِ هشتمِ روزگارِ ماست و چونان باقيِ هنرها چارهاي ندارد الا اين كه مردمنهاد باشد و تا اينگونه نباشد، هنر نميشود اصالتا. پس فوتبال نيز آينهاي است براي شناختِ جامعه.
در اسپانيا، باسكيِ جداييطلبِ انقلابيِ نزديك به آنارشيستها و دورِ از فاشيستها، ميرود به سمتِ بارسلونا به عنوانِ يك نماد و طرفدارِ دولتِ مستبدِ سلطنتيِ فاشيستي، ميرود به سمتِ رئالِ مادريد؛ كه رئال همان رويالِ سلطنتي باشد و مادريد هم پايتخت ****ِ مستقر.
پس در نظامي سياسي، دو تيمِ فوتبال، دو تيمِ هدف ميشوند و با تغييرِ ساختارهاي ****ِ سياسي، هر زمان نو ميشوند و خود را بازسازي ميكنند در تعاريفِ جديد.
هنوز هم بارسلونايي با نظمِ مستقر مشكل دارد و رئالي طرفدارِ كهكشاني منظم از ستارههاي گرانقدر است در جهانِ كاپيتاليستها.
هنوز هم بارسلونا جريمه ميشود براي بيحرمتي به سرودِ ملي و رئال بيشترين سهم را ميگيرد در تيمِ ملي.
صنعتِ قانونيِ شرطبندي با حواشيِ فراوانِ جذاب و غيرقانونيش و البته سودِ بالايش -بعد از تجارتِ موادِ مخدر- در ايتاليا پاي مافيا را باز ميكند به مستطيلِ سبز و اگر چه تيمها به قدرت و ثروت متصل شدهاند، مثلِ يوونتوس به فياتِ آنيلي و ميلان به قدرتِ سياسيِ برلوسكُني اما رقابتشان رقابتي ميشود واقعي.
امكانِ دسترسيِ هر تيم به منابعِ ثروت و قدرت، با متغيرِ كوچكتري به نامِ ورزشِ فوتبال، كمك ميكند تا رقابت شكل بگيرد.
در اماراتِ خودمان هم پاي شيوخ به عنوانِ گرههاي متمركزِ قدرت و ثروت باز ميشود به باشگاهداري و كمكم عرب رساند به جايي كار را كه ورزشگاهِ امارات بسازند وسطِ لندن براي آرسنال...
رقابتِ واقعيِ عشيرهها و قبيلهها در قالبِ شيوخ باعث ميشود تا باز هم رقابتي واقعي شكل بگيرد، ميانِ گرههاي متمركزِ قدرت و ثروت.
* * *
برسيم به وضعِ فوتبالِ كشورِ خودمان. با تعدادِ طرفداراني كه مايهي رشكِ همهي جوامعِ فوتبالي است. برسيمِ به دوقطبي كه همين استقلال و پيروزي باشند كه دعواها و حاشيههاشان به طورِ طبيعي –به دليلِ تاثيرگذاري عميق روي قشرِ وسيعي از جامعه- بايستي از كلانترين پروندههاي امنيتي و اطلاعاتيِ كشور باشد، كه نيست...
بنا بر همان ساختمانِ فوتبالِ ماتادورهاي اسپانيايي، عقلي در ايرانِ پيش از انقلاب پيدا ميشود و باشگاهي ميسازد به نامِ تاجِ تهران كه همان رئالِ مادريد باشد.
با توجه ويژه به تيمهاي پايه، رفتارِ حرفهاي و ****مند با بازيكنان، آداب و اخلاقِ نظامي، جوري كه در يك ****ِ مستبدِ سلطنتي، سرهنگها مديريتِ تاج را به عهده ميگيرند، و البته پولِ فراوان كه به دليلِ نزديكيِ باشگاه با قدرتِ متمركز دستيافتني است.
باشگاهِ تاج در ميانِ قشرِ فرهيختهتر جامعه، دانشجويانِ غيرِ سياسي، كارمندانِ ****ِ دولتي و سلطنتي طرفدار پيدا ميكند.
از آن سو، در يك سيستمِ زنده، شاهين كه نمونهي يك تيمِ مردميِ اخلاقي است، مجبور ميشود آرام آرام پيراهنِ سرخِ پرسپوليس را بپوشد. باشگاهي مهاجمتر و رقيبتر براي تاج. باشگاهي به شدت مردمي؛ با ستارههايي كه براي پول بازي نميكنند، زندهگيهاي سالمتري دارند، با رنج و شاديِ مردم همراهي ميكنند؛ جوري كه مشهورترين خوانندههاي مردمي مجبور ميشوند برايشان تصنيف بخوانند كه پروينِ پاطلايي، هنوز اميد مايي...
پس باشگاهِ پرسپوليس تبديل ميشود به تيمي كه حتما به انگيزههاي سياسيِ مخالفانِ سلطنت نزديك ميشود، در ميانِ قشرِ جنوبِ شهريِ تهران و شهرهاي بزرگ، طرفدار پيدا ميكند و مخالفتش با تاج، مهمتر ميشود از يك رقابتِ ورزشي.
پاي دستگاههاي امنيتي وسط ميآيد و محبوبيتِ ستارههاي قرمز موجباتِ هراسِ ايشان را فراهم ميآورد. مبادا كه اتفاقي تختيوار رخ دهد...
پس مثلا عليِ پروين كه محبوبترين ستارهي مردميِ فوتبالِ ايراني است، در تيمي كه روبهروي تيمي سلطنتي ميايستد، بايستي لقبي پيدا كند كه دههها بعد بر سرِ زبانها بيافتد: «سلطان»... كنايهاي روشن از اوضاعِ تاجيها...
پس هم او بايستي پنهاني در دههي پنجاه، با تيمش به قم برود و با تيمِ جوانانِ حوزهي علميه بازي كند. خودش درونِ دروازه بايستد و فاصلهاي معقول داشته باشد با دفاعِ تيمِ مقابل كه در آن سيداحمدِ خميني بكِ وسط بازي ميكند و علياكبرِ محتشمي بكِ چپ! و راستي در دههي شصت، همين عليِ پروين از آشناييِ قديمي با حاج احمد آقا استفاده ميكند و از امام استفتاء ميكند بازيِ باشگاهي را در ميانهي جنگِ جوانان در جبههها و پاسخِ هوشمندانهي امام را ميگيرد به اين مضمون كه جبههي شما همان زمين است و نشاطي كه شما به مردمِ پشتِ جبهه ميدهيد، اجر جنگِ رزمندهگان را دارد...
و همين عليِ پروين است كه مجبور ميشود به دليلِ خاستگاهِ مردميش با شاديها و رنجهاي مردمانش همراه شود، جوري كه با فتواي نهاييِ امام براي دفاعِ سراسري –به نقلِ از داوودِ اميريانِ نويسنده- خود را با بي.ام.دبليوي آخرين مدلش ميرساند به دوكوهه، كنارِ بچههاي جنگ...
حالا همين عليِ پروين، عاقبت بعد از سه دهه از گذشتِ انقلابِ اسلامي ميفهمد دولت بازي را در دست گرفته است. نه پرسپوليسي مانده است و نه تاجي. و از همه بيشتر خودِ او و امثالِ او را در اين ميان بازي نميدهند.
شايد براي يك تاجيِ قديمي اتصالِ به دولت چندان امرِ عجيبي نباشد، اما براي كسي مثلِ علي پروين روشن است كه چنين اتصالاتي، چه اتفاقاتي به بار خواهد آورد.
علي پروين به خوبي و با عمقِ جان متوجه شعرِ اميري اسفندقه، از زاويهاي ديگر ميشود. ميفهمد كه حالا ديگر بايستي بلند فرياد كشيد:
- كدام استقلال، كدام پيروزي؟!
* * *
كدام استقلال و كدام پيروزي وقتي هر دو متصل ميشوند به شيرِ نفتي كه دستِ رئيسِ ورزشِ كشور است؟! و رئيسِ ورزشِ كشور، خودش با خودش رقابت ميكند، البته زيرِ نظرِ داورِ خارجي! كدام استقلال و كدام پيروزي زماني كه سياستِ نفتي، به خيالِ خامِ رايِ هواداران، در مديرانِ اين دو باشگاه اعمالِ نظر ميكند؟
وضعِ آبي هم بهتر از اين نيست. مديرِ دولتي بهدستور و بهفرموده ميآيد و ميرود و هيچ هويتي براي اين دو تيمِ باهويت باقي نميماند. فقط عبارتي ژورناليستي باقي ميماند به نامِ دو باشگاهِ مردمي! كه مردم در آنها هيچ نقشي ندارند...
و راستي اگر مردم نقش داشتند، مگر ميشد مديرِ موفق را بهفرموده جابهجا كرد؟!
بعد ميآييم كميتهي انضباطي درست ميكنيم و مچگيري ميكنيم از بازيكنِ فوتبال با شش كلاس سواد و مدام بيانيه ميدهيم...
وقتي مديرِ فوتبالي بهفرموده و شش ماه يكبار، تغييرات ميكند، به طورِ طبيعي بازيكنسالاري به وجود ميآيد. مديري كه نه سرمايهدار بوده است، نه سرمايهساز بوده است، نه اعتبارِ ورزشي دارد و نه اعتبارِ مديريتي، با طولِ دورهي شش ماه به صورتِ متوسط كجا ميتواند به ستارهاي با طولِ دورانِ بازيگريِ لااقل ده سال و دستمزدي لااقل بيست برابر، امر و نهي كند؟! بازيكنسالاري معلولِ طبيعيِ مديريتِ ورزشيِ دولتي در كشورِ ماست.
* * *
كدام استقلال و كدام پيروزي؟!
علي پروين بعد از سي سال متوجهِ اين معنا ميشود. برآمدنِ خود و محبوبيتِ خود را ريشهيابي ميكند و بر همين اساس تمامِ وجههي همتِ خود را بر اين قرار ميدهد تا دوباره تيمي خصوصي بسازد. آذربايجان را ميگيرد و با يك شركتِ خصوصي همراه ميشود و... در رقابت با دولتيها كم ميآورد. سالِ بعد ميرود سراغِ تيمِ ديگر. اين بار نيز با همين اسلوب، تيمي صنعتي درست ميكند به نامِ استيلآذين... صعودِ استيلآذين به ليگِ برتر ميتوانست شروعي باشد براي دورهي خصوصيسازي و طليعهاي باشد براي افقِ سندِ چشماندازِ اصلِ چهل و چهار در ورزش... تيم به نحوِ خوبي سازمان پيدا ميكند و بهترين بازيكنان، اخراجيهاي تيمهاي دولتي، دست به دستِ هم ميدهند و... تيم ميرسد به يك قدميِ ليگِ برتر در بهارِ 87!
اما از آنسو... همه دست به دست هم ميدهند تا استيلآذين صعود نكند. قوانينِ فدراسيون، سالها پيش، هوشمندانه و در جهتِ منافعِ گروهي، جوري تغيير كرده است تا تيمِ صعودكرده، تكليفش در يك بازيِ حذفيِ رفت و برگشتي روشن شود. اين تك بازي امكان ميدهد تا در صورتِ لزوم انواعِ مداخلات انجام شود. تيمِ روبهرويي را بزرگترين صنعتِ دولتيِ كشور، پشتيباني ميكند و عاقبت استيل صعود نميكند. در عوض تيمي صعود ميكند كه حتا همان صنعتِ دولتي حوصلهي نگهداريش را ندارد، پس امتيازش را ميفروشد... به تيمي حكماً دولتي، حتماً غير از استيل! و عاقبت وقتي استيل صعود ميكند كه بپذيرد در هيات مديرهاش افرادي موافقِ را و از آنطرف هم ريشِ سرمايهگذار گرو باشد در جايي ديگر در فوتبالِ دولتي.
عدمِ صعودِ استيلِ پروين، به معناي شكستِ سلطانِ پيرِ فوتبالِ ايران نيست. عدمِ صعودِ استيل يعني شكستِ بخشِ خصوصي از نفت.
حالا ليگي داريم كه شمارهي پيراهنهاش را به لاتين مينويسند، در آسيا سهميهي خوبي دارد و فدراسيونش هم به لطفِ نفت برترين فدراسيونِ قاره ميشود و باشگاههاش هم قيافهي باشگاههاي خصوصي و حرفهاي دارند و...
اما... حقيقت تلخ آن است كه نفت با نفت بازي ميكند و اين وسط بخشِ خصوصي هيچكارهحسن است. حتا اگر پاي بخشِ خصوصي هم به ليگ باز شود، باز هم در مقابلِ شيرِ نفتي كه ميتواند بيحساب و كتاب باز شود، چه قدرتي ميتواند داشته باشد؟!
واي به حال مديريتي كه نتواند از بيست ميليون هوادار، سالي يك دلار بگيرد و يك تيم را با بيست ميليون دلار درآمدِ آسانِ سالانه اداره كند...
رقابتِ شيوخ در قالبِ باشگاههاي امارات را نوشتم، رقابتِ مافيا در ايتاليا را نيز، رقابتِ سياسي در اسپانيا را نيز، رقابتِ اقتصادي در انگليس را نيز؛ در اين ملك معاونِ تربيت بدنيِ رئيس جمهور وقت، با دستِ چپ، دست راست را ميگيرد و خودش با خودش مچ مياندازد و چهل ميليون نفر مينشينند و اين مچاندازيِ نفسگير را ميبينند و كف ميزنند...
سلام خدمت دوستان
تبریک به sJaguar عزیز کاربر فعال جدید فوتبال
امیدوارم که همچون گذشته فعالیت خوبشون رو در تالار فوتبال ادامه بدن. شاد و پیروز باشید
انتخاب بسیار خوبی بود. تبریکات شدید![]()
به رفیق خودم:happy:
مبروک باشه:happy:
مبارک باشه
خوب شما که مدعی قانون مداری هستید و خود را به عنوان یک مدیر لایق !! فرض می کنید :
قانون شماره 7 : از زدن پستهای خبری موردی در تاپیکها حتی الامکان خودداری نمایید . در صورتی که از نظر شما خبری ارزش گذاشتن در تاپیک را داشت حتما نام منبع خبر را با لینک خبر ذکر نمایید.
* همین امروز صبح جنابعالی یک مطلب رو به صورت کپی و پیست در یکی از تاپیک ها آورده بودید که من به شما گفتم که آخر ما این مطالب رو لینک بزاریم و یا کپی و پیست کنیم یا تو اسپویلر بزاریم ؟!
که جنابعالی به جای اینکه جواب بنده رو بدین با یک کلیک ساده پست رو حذف نمودین .
پس خود شما هم نمی دونی که بالاخره کپی و پیست کنید یا اینکه لینک بزارین یا اینکه اسپویلر بزارین
در مورد این که شما می فرمایید تو کلوب پرسپولیس باید فقط به تعریف و تمجید و بحث و گل و بلبل و به به چه چه کنیم این از دیدگاه شماست
خوب پس اگه اینطوریه می تونیم یک تاپیک باز کنیم به نام " اخبار و رویدادهای تیم پرسپولیس " که تمام اخبار اونجا کپی پیست بشن و گذاشته باشن
ولی من با مدیریتی که از شما می بینم بعید بدونم که تاپیک اخبار پرسپولیس هم به سرانجامی برسه به طور مثال
دیروز بنده تاپیک " اخبار عمومی لیگ برتر انگلستان فصل 2010-2009 " رو جداگانه گذاشتم که شما بلافاصه مدیریت بسیار قوی !! خود را نشان دادید
و آن تاپیک را با تاپیک" کلوب هواداران تیم ملی و لیگ برتر انگلیس " !!! ترکیب کردید !!
اصلا ماهیت تاپیک اخبار عمومی لیگ برتر انگلستان فصل 2010-2009 یعنی اینگه تمام اخبار این فصل انگلستان بطور جداگانه در تاپیک بحث و گفتگو شود
شما که خودتون از طرفداران بحث و گفتگو هستین !!
خوب اگر اینطوری بود پس تاپیک " لیگ نهم 88-89 " هم باید با تاپیک های "تیم ملی ایران " و " بحث و تبادل نظر در مورد اتفاقات روز فوتبال و حواشی ِ آن " ترکیب کنید
شما که خوب ترکیب و تجریه رو بلدین !!
مرد مومن خودت که خوب می دونی لیگ ها و فصل ها خودشون یه بحث جداگانه دارن پس چرا با تاپیک " کلوب هواداران تیم ملی و لیگ برتر انگلیس " ترکیب می کنی ؟!!
با این رفتار مدیریت می خواهین نشان بدهید که بالاتر از دیگران هستین . فورم یعنی چه ؟ یعنی اینکه بحث و تبادل نظر آزاد اما در ضوابط قانون و مقررات خود فوروم
شما می خواهی تاپیک های فوتبال رو به سمت نظرات خودت ببری....
به کاربرا میگی این کار رو کن .... اون کار رو کن ... این رو طوری بزار ... اون طوری بزار
مگه خودت تا چند وقت پیش کاربر عادی نبودی . تو هم مثل همه خبر می گذاشتی . نظر می دادی . کپی و پیست می کردی
در مورد پ . ن که شما گفتی :
من باید به شما بگم که خودتون که دم از قانون مداری و قانون مندی می دونین . می تونستین جواب این همه تو تاپیک وقایع اتفاقیه بزارین و همونجا هم پاسخ بدین .
پس شما هم خودتون نمی دونین که کجا جواب بدین
در مورد بن کردن و بن نکردن و تهدید به بن کردن مشکلی نداره . اگه بنده بن بشم به لطف جنابعالی ! می تونم راحت یه آی دی دیگه مثلا 1409 و یا 1410 بسازم که همون راه 1408 هست
به جای اینکه با دیگران باشید و به من تهدید کنین و من رو بن کنین
خودتون رو اصلاح کنین . این صندلی مدیریت دوام نداره . تا چند وقت می خوای اینطوری مدیریت کنی ؟ یک ماه ؟ سه ماه ؟ شش ماه ؟ یک سال ؟ دو سال ؟ عمر می گذره و همونی که هستی خواهی بود
تو پیام هم بهت گفتم من تو روزنامه البرز ورزشی نویسنده و عضو هیئت تحریریه هستم و می تونیم با هم ملاقاتی داشته باشیم