ای رفته ز نزدیک سنایی خبرت هست کز عشق تو حال من دل سوخته چونست
سنایی
سنایی
-
پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است
پایگاه پویای شعر کلاسیک
- شروع کننده موضوع Golzarion
- تاریخ شروع
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم.............. بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
"سنایی"
"سنایی"
ای سنایی چون مقصر نیستی در عشق او در وفا و عهد تو چندین ازو تقصیر چیست
سنایی
سنایی
تا دل هزره گرد من رفت بچین زلف او............زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
"حافظ"
"حافظ"
ديدی ای دل كه غم عشق دگر بار چه كرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
حافظ
حافظ
در این خونفشان عرصه‌ی رستخیز ................. تو خون صراحی و ساغر بریز
"حافظ"
"حافظ"
ز فراق چون ننالم، من دل شکسته چون نی؟ که بسوخت بندبندم ز حرارت جدايی
عراقی
عراقی
یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای............... که صدهزار چو من دلشده در آن بند است
"عراقی"
"عراقی"
تا چند بسته ماندن در دام خود فريبی با غير آشنايی، با آشنا غريبی؟
ساعد باقری
ساعد باقری
گر مددگار من شود توفیق............که کنم درس عشق را تحقیق،
"جامی"
"جامی"
قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
«صائب تبربزی»
«صائب تبربزی»
ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب............... خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
"خاقانی"
"خاقانی"
رنگ همه خام وچنان پیچ و تاب .............. منتظرم تا چه برآید ز آب؟
"رودکی"
"رودکی"