سلام دوستان
امروز بد ترین روز عمر خانواده ما بود،،صبح ساعت 9 اینا بود خبر رسید از طرف مادرم که پدرم حالش بهم خورده،20 روزه درگیر ویروس لعنتی و حرامی بود،حالش خوب نبود،،هر چقدر گفتیم بیا برو بستری قبول نمیکرد،،میگفت میکشن تو بستری،،راضی نشد،امروز سر صبحی خواسته بره دستشویی جلوی دستشویی ناگهانی پخش زمین شده،،بعد خبر به اورژانس و غیره،،فهمیدیم سکته کرده و کار از کار گذشته،،دکتر که اومد سر جنازه گفتش به خاطر ویروس لعنتی هست که بالای 50 ساله ها بگیرن اخرش یا درگیری شدید تنفسی میگیرن یا سکته قلبی،،که سکته بوده برای پدر عزیز من،پدری که هیچیش نبود،،والله هیچیش نبود،،اسکن قلب یه مدت قبل کرده بود،،،و سالم بوده قلبش،،برای عمل پاش گفته بودن اسکن هسته ای واجبه،،،چطور سکته کرده پس ؟
به خدا نابود شدم،،خورد شدم،،منم مردم رسما،فردا مراسم خاک سپاری هست،،،هنوز دو سال نگذشته بود از فوت برادرم،،حالا این فاجعه جدید درست شد،،
باور میکنید من و اون یکی برادرم به راننده امبولانس فوت کمک میکردیم پدرم رو بذاریم داخل اون محوطه ی پلاستیکی و بعدش ببندیم در رو ؟،،،
پدری که تا همین دو هفته پیش اخ نگفته بود،،هیچیش نبود،،،هر روز سر حال تر از دیروز،یه دقعه از یک شب شروع شد داستانمون،،دیگه ادامه دار بود تا همین امروز صبح و پایان این دفتر،،پایان این فصل،من نمیدونم این زندگی چه فایده ای داره،،به خدا نمیدونم،،،اخرش باید این باشه بچه ها ؟؟،،،اخرش باید جنازه پدر یا مادر یا عزیزانمون رو خودمون با دست خودمون جمع و جور کنیم،،،چطور ؟؟،،چطوری هست این دوستان ؟،،کسی توضیح میده ؟،،،با چشم های اشک وار دارم اخرین تایپ هام رو هم میکنم تو سایت و کل مجازی،،،،،حکمت این زندگی تو چی هست ؟،،اخرش وقتی اینه،لعنت به این زندگی،لعنت،،،لعنت به این زندگی،،لعنت لعنت لعنت
باورم نمیشه با دست های خودم پدرم رو کردیم تو ماشین،،،به والله باورم نمیشه،،پدری که خیلی جاها با هم رفتیم،،همین یک ماه پیش رفتیم مسافرت،،این از پدرم،،حال یکی از دوستانم هم خرابه،،،من نمیدونم این ویروس چی میخواد از جون ما،،نمیدونم،،،کاش من میمردم زودتر نمیدیدم این لحظه رو،،ارزوم همین بود،،چندین ساله ارزوم این بوده،،،به خدا ظلمه،،این ظلم واقعی هست،،،
همیشه به خودم گفتم و میگم،،چندین ساله،،،فقط یه بار دیگه بعد از مرگ بتونیم باز ببینیم هم رو،،پدرم همیشه میگفت ارزوم دیدن برادرم هست،،که مرد یک سال و هشت ماه پیش،،اونم تو خواب ایست قلبی زد،،ناگهانی و وحشتناک،،خدا کنه ببینش الان،،منم بمیرم بتونم فقط یکبار دیگه ببینم پدرم رو بعد از مرگ،به خدا بی انصافیه این طوری رفتن،،،ظلمه واقعیه،،،خدا کنه این ارزوم بر اورده بشه،،خداحافظ دوستان عزیز باشه،،،دیگه دل و دماغی نمونده دوستان،هیچ دل و دماغی نمونده،من میگفتم امروز من رو هم ببرید،منم نمیخوام بمونم دیگه،ولی نمیشه حیف،به امید دیدارش فقط،حتی یکبار دیگه،ففط یک بار،،،ارزوی اول و اخر من بعد از مرگ اینه ببینم پدرم رو،،فقط دیدن یک لحظه،،
موفق باشید دوستان،،،این زندگی واقعا تعجب اور هست،،به خدا قسم،،،اصلا حرفی نمیشه زد در موردش،،خودتون فکر کنید فقط میفهمید واقعا این زندگی رو نمیشه توصیف کرد اصلا
خداحافظ دوستان عزیز سایت،،خیلی از عزیزان هستن اسم نمیبرم کسی جا نمونه،،،ما فعلا باید بریم دوستان،نمیدونم کی میشه این فاجعه رو فراموش کرد،،اصلا میشه به نظر شما قیافه پدرم از جلوی چشمم بره،،اون اخرین عکس هست از پدرم جلوی چشمم،،
خداحافظ فعلا دوستان عزیز
خدا رحمت کنه پدرتون رو و روحش در آرامش باشه
خدا به شما و خانوادتون صبر بده
منم شرایطی مشابه شما داشتم و لحظات آخر کنار پدرم بودم(پدر منم متاسفانه سکته کرد)
کاملا میتونم درک کنم که چه شرایط روحی داشتین و دارین.
تقریبا یکسال طول کشید تا به زندگی عادی برگشتم.
جای همه ما زیر خاک هست و روزی نوبت تک تک ما هم فرا خواهد رسید.
مرگ حقه و متاسفانه راه فراری نداره.