• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

کوتاه و خواندنی و بدون شرح

_Love_Coder_

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 مارس 2007
نوشته‌ها
738
لایک‌ها
128
محل سکونت
تهران
صرفا جهت اطلاع....


یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه :
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه :
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم
توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه
معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن
خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا
دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا
همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم
خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :
پا
دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :
جیب
دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :
دست دادن
باز معلمه سوال میکنه :
بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:
آدامس بادکنکی
دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم
من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
- نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :
- نگران نباش پسرم . تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی . . . !
 

tiyam 01

Registered User
تاریخ عضویت
5 جولای 2009
نوشته‌ها
6,186
لایک‌ها
7,730
زوجی که پس از باردار شدن فهمیدند، خواهر و برادر هستند

به گزارش آخرین نیوز به نقل از عکسانه، دختر و پسری اهل آفریقای جنوبی که برای ۵ سال با هم نامزد بودند و دیوانه وار عاشق یکدیگر بودند، در روز ازدواج و پس از اینکه پدر و مادرشان پس از ۲۸ سال همدیگر را ملاقات کردند، متوجه شدند خواهر برادر هستند و در حاثه ای تلخ در حالیکه دختر ۸ ماهه حامله بود از هم جدا شدند.
زنی که هفته آینده فرزند خود را به دنیا می‌آورد زمانی که فهمید پدر فرزندش برادرش است از لحاظ روحی ویران شد.
این زوج که در دانشگاه با هم آشنا شده بودند تصمیم گرفتند تا در روز ازدواج و پیش از عقد قانونی والدین مجردشان را به همدیگر معرفی کنند. اما ملاقات آنها با یکدیگر سبب این موضوع شد تا پی ببیرند آنها خواهر برادر بوده اند و در زمان کودکی از یکدیگر جدا شده اند. این زوج گمنام اهل آفریقای جنوبی پس از فهمیدن این موضوع از شنبه هفته پیش همچنان در شوک به سر می‌برند.

به گزارش روزنامه ملی سواتن(Sowetan) آفریقای جنوبی این خواهر برادر تنی پس از آنکه پدر مادرشان در کودکی طی یک طلاق سریع از هم جدا شدند، یکدیگر را هرگز ندیدند. در آن زمان زن ۸ ماهه حامله بود و پسر ۲ سال سن داشت. مردی که به عنوان پدر در این حادثه اسمش مطرح است در مصاحبه با این روزنامه گفت وی پس از آنکه متوجه تقلب و دروغ همسرش در سال ۱۹۸۳ شده است از وی جدا شده و به این ترتیب دختر توسط مادرش و پسر توسط پدرش بزرگ شده است. و به این ترتیب هیچکدام از این دو نمی‌دانستند که خواهر و برادر هستند.

 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
حکایت بیماری فرزندان علی(ع) و روزه آن حضرت

مهر نوشت: این اتفاق نظر وجود دارد که هجده آیه یا مجموع سوره انسان در حق اهل بیت عصمت، على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شده و همگى در کتب تفسیر یا حدیث، روایت مربوط به این آیات را به عنوان یکى از افتخارات و فضایل اهل بیت مى‌شمارند.

امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) در کودکی بیمار شدند و پیامبر اکرم(ص) به همراه برخی صحابه از آنان عیادت کردند و آن گاه پیامبر به پدرشان حضرت علی(ع) فرمود: اگر برای بهبودی آنان نذری نمایی، امید است خداوند سبحان زودتر شفا عنایت کند.

حضرت علی(ع) گفت: ای رسول خدا(ص) برای شفای آن دو نذر می کنم که سه روز روزه شکر به جای آورم. حضرت فاطمه زهرا(س) و خدمتکارش فضه نیز به مانند حضرت علی(ع) نذر کردند .

چند روزی نگذشت که دو ریحانه رسول خدا(ص) شفا یافتند و حضرت علی(ع) و همسرش فاطمه زهرا(س) قصد کردند که به نذرشان وفا و سه روز روزه شکر بگیرند .

در آن زمان وضع مادی بیشتر مسلمانان، به ویژه خانواده حضرت علی(ع) بسیار پایین بود و به سختی می گذشت.

بدین لحاظ آن حضرت مجبور شد از شمعون بن حاریای یهودی مقداری جو قرض کند و آن را پس از آسیاب کردن، برای پخت نان استفاده کند و یا به روایتی برای شمعون یهودی مقداری پشم ریسید و اجرت آن را، سه من جو دریافت کرد.

فاطمه زهرا(س) آن جو را آسیاب و به سه بخش تقسیم و هر بخش را برای افطاری یک روز جدا کرد و سپس آن ها را در سه روز متوالی نان پخت.

آنان از روز بیست و پنجم ذیحجه شروع کردند به روزه گرفتن و ادا نمودن نذر خویش. حضرت علی(ع) در روز اول، نماز مغرب را با پیامبر (ص) به جا آورد و سپس برای صرف افطار به خانه رفت. ولی همین که در سر سفره نشست، مستمند و بیچاره ای از راه رسید و از آنان غذا طلبید. حضرت علی فرمود که سهمیه وی را به آن فقیر دهند. فاطمه زهرا(س)، فضه و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز به پیروی از آن حضرت سهمیه اندک خودرا به فقیر داده و خودشان با آب افطار کردند.

در روز دوم نیز به هنگام افطار یتیمی از راه رسید و در خواست غذا کرد. جملگی سهمیه خود را به یتیم داده و خود با آب افطارکردند .

روز سوم نیز محتاج دیگری مراجعه کرد. وی اسیر بی بضاعت و گرسنه ای بود که از فرط گرسنگی و در بدری، به خانه امام علی(ع) پناه آورد. در این شب نیز اهل خانه، غذای خود را به اسیر بخشیدند و تنها با آب افطار کردند.

روز چهارم، حضرت علی(ع) به همراه حسن و حسین(علیهما السلام) را گرفت و نزد رسول خدا(ص) رفت، در حالی که فرزندانش از شدت گرسنگی می لرزیدند.

پیامبر(ص) از وضعیت آنان پرسید و حضرت علی ماجرا را برای آن حضرت تعریف کرد.

پیامبر آن دو را در آغوش گرفت و نزد دختر خود، فاطمه(س) آمد و دید وی در محراب عبادتش نشسته و به عبادت مشغول است، ولی چهره مبارکش از گرسنگی زرد و چشمانش گود شده است و کلاً بی حال است.

پیامبر(ص) از دیدن آنان بسیار متأثر و غمگین شد و دست بندگی به سوی پروردگارش بلند کرد و گفت: ای داد،ا ی خدا! اهل بیت محمد از گرسنگی می میرند.

در همین هنگام جبرئیل امین فرود آمد و عرض کرد: ای رسول خدا(ص) آنچه خداوند متعال در باره اهل بیت توعنایت کرده است، بنگر.

فرمود:چه چیزی را بنگرم!

جبرئیل امین این سوره را که در شأن فداکاری حضرت(ع) و همسرش فاطمه زهرا(س)و فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) نازل شد،بر آن حضرت قرائت کرد:هَل اَتی عَلَی الاِنسانِ حینٌ مِنَ الدَّهرِ...اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزائاً وَلا شَکوراً... بنا به روایتی در آن روز برای اهل بیت فداکار پیامبر(ص) غذایی از آسمان فرود آمد و آن را تا هفت روز تناول کردند.

بدین گونه، خداوند سبحان از ایثار و خود گذشتگی حضرت علی(ع) و خانواده بی نظیرش تقدیر کرد و قلب پیامبر(ص) را تسلی بخشید.
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
چرا یک دانشجو نمی تواند درس بخواند؟!

سال 365 روز است در حالی كه:

1- در سال 52 جمعه داریم و میدانید كه جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است كه به دلیل گرمای هوامطالعه ی دقیق برای یك فرد نرمال مشكل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگرباقیمیماند.

3- در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است كه جمعا”122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4- اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد كه جمعا”15 روز میشود. پس 126 در روز باقی میماند.

5- طبیعتا ”2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.

6- 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازم است. چراكه انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

7- روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.

8- تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.

9- در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10- در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است .

11- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی می ماند.

12- يك روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند؟
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند.

انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

... همه پنهان شدند بغير از نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.
انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سک سک)،

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!!
... تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ...

.......... نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ...
که من رو،نیوتون بر متر مربع میکنه .........

و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد

بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک) !!
 

hkhafan

Registered User
تاریخ عضویت
15 جولای 2010
نوشته‌ها
2,218
لایک‌ها
1,341
یه شب قرار بود با دوستام بریم بیرون. به شوهرم گفتم من ساعت ۱۲ خونه هستم. قول میدم.

اون شب نفهمیدم چه جوری وقت گذشت مشروب هم خورده بودم ساعت ۳ بود که رسیدم خونه.

همچین که درو باز کردم ساعت دیواری شروع کرد: کوکو…کوکو….کوکو

یهو یادم افتاد شوهرم ممکنه بیدار شده باشه واسه همین منم ۹ دفعه دیگه گفتم: کوکو کوکو….کوکو………….کوکو

خیلی به خودم افتخار کردم که این راه حل رو پیدا کرده بودم در این حالت مستی.. ۳ تا ساعت، ۹ تام من میشه ساعت ۱۲

صبح روز بعد شوهرم پرسید چه ساعتی اومدی دیشب؟

گفتم ۱۲ اومدم. اونم اصلا به نظر عصبانی نیومد.

بعدش گفت: ما یه ساعت نو لازم داریم.

پرسیدم: چرا؟

گفت: آخه دیشب ساعت ۳ دفعه گفت کوکو…کوکو..کوکو…بعد گفت: اه ۴تا کوکوی دیگه کرد. بعدش گلوشو صاف کرد ۳تا کوکوی دیگه. بعد خندید ۲ تا کوکوی دیگه.آخرشم پاش گرفت به میز خورد زمین و گوزید
crazy.gif
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
زنی که اسمش ۱۶۱ کلمه است!!


به نظر شما داشتن طولانی ترین اسم دنیا چند کلمه است؟ زنی در منطقه هارتپول انگلستان پس از مرگ پسرش یک موسسه خیریه را راه اندازی کرده است که نام آن ” رویای سرخ” است.
وی که تا قبل از این تغییر اسم، "داون مک مانس” نام داشته یک نام با ۱۶۱ کلمه را برای خود انتخاب کرده است و هدف خود از این تغییر را جلب حمایت برای بنیاد خیره خود اعلام کرده است.
این زن اعلام کرده که امیدوار است بتواند با وجود نام بسیار طولانی خود از گذرنامه جدید و همچنین حساب های بانکی که نیاز به نوشتن کامل اسم دارد استفاده کند.
او اول اسم خود را "Red” به معنای سرخ و نام فامیل خود را نیز به ” Dreams ” به معنای رویا تغییر داده است.

41345_730.jpg

نام کامل و جدید این زن :
"Red Wacky League Antlez Broke the Stereo Neon Tide Bring Back Honesty Coalition Feedback Hand of Aces Keep Going Captain Let’s Pretend Lost State of Dance Paper Taxis Lunar Road Up Down Strange All and I Neon Sheep Eve Hornby Faye Bradley AJ Wilde Michael Rice Dion Watts Matthew Appleyard John Ashurst Lauren Swales Zoe Angus Jaspreet Singh Emma Matthews Nicola Brown Leanne Pickering Victoria Davies Rachel Burnside Gil Parker Freya Watson Alisha Watts James Pearson Jacob Sotheran Darley Beth Lowery Jasmine Hewitt Chloe Gibson Molly Farquhar Lewis Murphy Abbie Coulson Nick Davies Harvey Parker Kyran Williamson Michael Anderson Bethany Murray Sophie Hamilton Amy Wilkins Emma Simpson Liam Wales Jacob Bartram Alex Hooks Rebecca Miller Caitlin Miller Sean McCloskey Dominic Parker Abbey Sharpe Elena Larkin Rebecca Simpson Nick Dixon Abbie Farrelly Liam Grieves Casey Smith Liam Downing Ben Wignall Elizabeth Hann Danielle Walker Lauren Glen James Johnson Ben Ervine Kate Burton James Hudson Daniel Mayes Matthew Kitching Josh Bennett Evolution Dreams ” است.
آتی نیوز

 

hkhafan

Registered User
تاریخ عضویت
15 جولای 2010
نوشته‌ها
2,218
لایک‌ها
1,341
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد
نه شعور لازم برای خاموش ماندن
ژان دلابرویه

-------------------------------------------

برتولت برشت نویسنده معروف المانی ضد فاشیست

قاضی: اسم؟

برشت: شما خودتون می دونین

قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.

برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟

قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟

برشت: من که گفتم. برشت هستم.

قاضی: ازدواج کرده اید؟

برشت : بعله

قاضی: با چه کسی؟

برشت: با یک زن.

خنده حضار در دادگاه

قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟

برشت: نه این طور نیست.

قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟

برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!

قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟

برشت: بعله!

قاضی: چه کسی؟

برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است
 

hkhafan

Registered User
تاریخ عضویت
15 جولای 2010
نوشته‌ها
2,218
لایک‌ها
1,341
هر وقت تو زندگیم یه روزنه امید پیدا شد

سریع یه پطروس فداکار هم پیدا می شه انگشتش رو بکنه توش!!! :eek:
 

mahiye_bala

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 می 2012
نوشته‌ها
512
لایک‌ها
508
محل سکونت
in the sea
خواستم ازتون تشکر کنم.پست ها خیلی جالب بودن،بالاخره یه تاپیک مفید و اموزنده یافتم
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
حالت چشم دانشجویان در کلاس

هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o_O) (o_O) (o_O) (o_O) (o_O) (o_O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)‬


 

Hamid2day

مدیر ارشد بازنشسته
تاریخ عضویت
1 مارس 2006
نوشته‌ها
21,295
لایک‌ها
20,173
محل سکونت
اوهایو - دیتون
تو این تاپیک، مطالب جالب و خواندنی و پندآموز و بدون شرح رو قرار بدین
حالا خیلی هم رو کوتاه بودنش اصراری نیست!

فقط دقت کنین که به هیچ وجه مطالب سیاسی، اجتماعی، تحلیلی و موارد مشابه قرار ندهید!

یه چیزی تو مایه های بدون شرح ورژن دوم
 
بالا