تو امتحان شهری، سرهنگه به طرف می گه روشن کن برو عقب. طرف ماشینو روشن می کنه می ره صندلی عقب می شینه!
=======================================
نام شوهر در زمان های مختلف
زمان آشنایی: مرد رویاهام
زمان نامزدی: عشقم
زمان ازدواج: هم نفسم
بعد از یک ماه: جان دلم
بعد از دو ماه: سایه سرم
بعد از سه ماه: شوهرم
بعد از یک سال: آقا بالاسر
بعد از دو سال: بخور و بخواب
بعد از سه سال: نره غول
بعد از چهار سال: لندهور
پنج سال بعد: مفت خور نمک نشناس
10 سال بعد: خبر مرگت ایشالله!!!
=======================================
اومدم خودکشی کنم همینجوری رفتم وسط اتوبان
آقا ماشینا منو دریبل می زدن و رد می شدن
یکیشون برگشت گفت مرتیکه مگه قیمت دلار دستت نیست، لوازم یدکی گرون شده!
هیچی دیگه، دپرس شدم برگشتم خونه!
=======================================
نام شوهر در زمان های مختلف
زمان آشنایی: مرد رویاهام
زمان نامزدی: عشقم
زمان ازدواج: هم نفسم
بعد از یک ماه: جان دلم
بعد از دو ماه: سایه سرم
بعد از سه ماه: شوهرم
بعد از یک سال: آقا بالاسر
بعد از دو سال: بخور و بخواب
بعد از سه سال: نره غول
بعد از چهار سال: لندهور
پنج سال بعد: مفت خور نمک نشناس
10 سال بعد: خبر مرگت ایشالله!!!
=======================================
اومدم خودکشی کنم همینجوری رفتم وسط اتوبان
آقا ماشینا منو دریبل می زدن و رد می شدن
یکیشون برگشت گفت مرتیکه مگه قیمت دلار دستت نیست، لوازم یدکی گرون شده!
هیچی دیگه، دپرس شدم برگشتم خونه!