• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

PPC گپ و گفتگو آزاد بچه های بخش

manuelcalavera

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2007
نوشته‌ها
2,834
لایک‌ها
8
نوکرم جواد جان، پیچ چیه ...
من که حرفی ندارم ... شما صاحب تاپیکی
 

M☼HAMMAD

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
15
سن
34
محل سکونت
Shiraz
سلام ! :whistle:

پارسا جانت رکورد های ملی و جهانی را جابجا کردن !!! :wacko::blink::lol:

فکرشو کنین 60 تا سوال !!!! :wacko::weird:

این رکورد را بهت تبریک میگم داداش !!

ایشاللا رکوردهای دیگه اای هم بگذاری !!!
 

manuelcalavera

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2007
نوشته‌ها
2,834
لایک‌ها
8
قربانت محمد جان ... :D
ایشالله سراسری شیراز قبول بشی دیگه با خیال راحت عفیف آباد رو بالا پایین کنی ... :D
 

siavash78

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,162
لایک‌ها
3
محل سکونت
آبادان
قربانت محمد جان ... :D
ایشالله سراسری شیراز قبول بشی دیگه با خیال راحت عفیف آباد رو بالا پایین کنی ... :D

آقا مارو ياد جووني مون نندازين... محمد جون قبول شدي يه ديزي ما رو حمام وكيل به همراه موسيقي زنده دعوت كن!
بقيه هم ميتونن از اين كارا انجام بدن.
خوشا شيراز و وضع بي مثالش
 

M☼HAMMAD

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
15
سن
34
محل سکونت
Shiraz
آقا مارو ياد جووني مون نندازين... محمد جون قبول شدي يه ديزي ما رو حمام وكيل به همراه موسيقي زنده دعوت كن!
بقيه هم ميتونن از اين كارا انجام بدن.


چشم
من 1 رشته خوبی قبول شم همتون را دعوت میکنم شیراز ! واقعا گفتما !!!! همتون هم باید بیاین !

شیرازی ها که دیگه رو شاخشه !

بعدشم میشم پای مسافرت ! :happy:
نگین زود پسرخاله شده ها !!!!
البته تا 3 سال دیگه داخلی ! بعدش که معاقیتم را گرفتم پای خارجی هم میشم !!! :D
شیرازی ها که دیگه رو شاخشه !

خوشا شيراز و وضع بي مثالش

این شعر من را یاد رئیس جمهور مردمیمون میندازه !
شیراز اومده بود ..... :lol::lol::lol::lol:

( برای اونهایی که نمیدونند چی شد :
این عین صحبت رئیس جمهوره البته با اندکی تلخیص !! : دیشب تفعلی زدم به حافظ ، این شعر اومد : خوشا شیراز و وضع بی مثالش ..... شووووووت شووووووووووت این صدای سوت مردم بود !!! :D )

چه قلب رئیس جمهور مردمیمون پاک هست !!!! :lol:
 

saeid.z

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,073
لایک‌ها
3
محل سکونت
آمستردام
laugh2.gif
 

FrankenStein

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
6,285
لایک‌ها
20
سن
42
محل سکونت
iran-tehran
خلاصه بچه ها حوصلم سر رفت:blush:

بریم یه قلیونی بگشیم سر حال بیاییم
Ghelyon.gif
 

GracIouS

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
6
محل سکونت
Teh
جات خالی حسین جان
همین دو سه ساعت پیش تو شرکتمون یه قلیون طالبی تپل چاق کردیم (اسمایل عینک دودی)

(البته بعد گذشت یکی دو ماه بعد از ماه رمضون ، چشممون به جمال قلیونمون روشن شد
مثل روزای اول عجیب هم گرفته بود :) )
 

shahram_k-jam

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
976
لایک‌ها
5
سن
38
محل سکونت
Iran, Tehran
جات خالی حسین جان
همین دو سه ساعت پیش تو شرکتمون یه قلیون طالبی تپل چاق کردیم (اسمایل عینک دودی)

(البته بعد گذشت یکی دو ماه بعد از ماه رمضون ، چشممون به جمال قلیونمون روشن شد
مثل روزای اول عجیب هم گرفته بود :) )

آقا چه شرکت باحالی داری شما... عضو هیئت مدیره ای، مدیر عاملی، مدیری، معاونی، مسئول دفتری، کارمندی، خدماتی و یا کارت پخش کن لازم ندارید؟:blush:

آقای قالیباف که شدیدا با دود مشکل داره... سازمان ما هم کشیدن سیگار رو ممنوع کرده :lol:
 

GracIouS

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
6
محل سکونت
Teh
چرا قربان
اتفاقا به یه سرور و سالار نیاز شدید داریم! :lol:

قربان دیگه شب جمعه که خبری از پرسنل نیست
اخوی بنده هم که اهل دله
بعد اینکه همه پرسنل رو دک کردیم (اینجاش مهمه:lol:)
با هم میشینم و درباره کار و زندگی با هم صحبت میکنیم
(البته ناگفته نماند قلیون جزو لاینفک این کمیسیون دو نفره حساب میشه ها!:D )
 

shahram_k-jam

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
976
لایک‌ها
5
سن
38
محل سکونت
Iran, Tehran
چرا قربان
اتفاقا به یه سرور و سالار نیاز شدید داریم! :lol:

قربان دیگه شب جمعه که خبری از پرسنل نیست
اخوی بنده هم که اهل دله
بعد اینکه همه پرسنل رو دک کردیم (اینجاش مهمه:lol:)
با هم میشینم و درباره کار و زندگی با هم صحبت میکنیم
(البته ناگفته نماند قلیون جزو لاینفک این کمیسیون دو نفره حساب میشه ها!:D )

من هم سه سال تو شرکت برادرم مشغول کار بودم. ولی من یکم اخلاقم خاصه... نتونستم باهاش کنار بیام. بعد از اینکه کلی زحمتش داده بودم از اونجا اومدم بیرون. البته کار فعلی هم از لطف ایشون دارم. البته برادرم یکم سختگیر بود، فکر کنم کشیدن قلیون تو شرکت ما یه افسانه بود! :lol::lol:

منظور شما از سرور (Server) که نیست انشاالله...
مرسی از لطفت.
 

siavash78

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,162
لایک‌ها
3
محل سکونت
آبادان
من هم سه سال تو شرکت برادرم مشغول کار بودم. ولی من یکم اخلاقم خاصه... نتونستم باهاش کنار بیام. بعد از اینکه کلی زحمتش داده بودم از اونجا اومدم بیرون. البته کار فعلی هم از لطف ایشون دارم. البته برادرم یکم سختگیر بود، فکر کنم کشیدن قلیون تو شرکت ما یه افسانه بود! :lol::lol:

منظور شما از سرور (Server) که نیست انشاالله...
مرسی از لطفت.

عجب! چرا كسي قدر دخانيات رو نميدونه ؟؟؟ به نظر من دهه هاي 50 تا 70 بسيار سال هاي خوبي بودند(ميلادي) چون دخانيات كلاس محسوب ميشد:blush:
 

_Hamed_

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 جولای 2007
نوشته‌ها
904
لایک‌ها
6
محل سکونت
Tehran
همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبوده‌اند كه با انجام كارهایی كه قبلاً كسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری كه مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند. كلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند:

1- ویكتور لوستیگ victor lusti
سلطان كلاهبرداران تاریخ، مردی كه برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در كشور آمریكا، مردی كه می‌توانست زیرك‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (كشور كنونی چك) در یك خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1920 به آمریكا رفت. سالی كه بازار سهام به شدت رشد می‌كرد و به نظر می‌رسید كه همه روز‌به‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود كه از این موضوع و حماقت ذاتی آمریكایی‌ها سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره كلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویكتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهكار خود را اجرا كرد. فروختن برج ایفل!
ایده این كلاهبرداری بعد از خواندن یك مقاله كوچك در روزنامه به ذهن ویكتور رسید. در این مقاله آمده بود كه برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این كار برای دولت كمرشكن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویكتور صدا كرد و بلافاصله دست به كار شد. ابتدا اسناد و مداركی تهیه كرد كه در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محرمانه در هتل كرئون(creon) كه محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیك و مهم بود، دعوت كرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویكتور حاضر بودند. ویكتور برای آنها توضیح داد كه دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد كه در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستكار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویكتور تأكید كرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود. این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود كه به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج به‌خاطر این‌كه با ساختمان‌های دیگر شهر همچون كلیساهای دوره گوتیك و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت. چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه كردند. ویكتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب كرده بود؛ مردی كه نامش در كنار ویكتور در تاریخ جاودانه شد! آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره كم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود كه با برنده شدن در این مناقصه، یك‌شبه ره صدساله را طی كند و كلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویكتور به آندره اطلاع داد كه در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست. اما همان‌طور كه تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یك كارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده كند و... آندره به خوبی منظور ویكتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و كارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویكتور لوتینگ كیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی كه در یك جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

2-هان ون میگه‌رن (Han Van Meegeren)
نقاش و كپی‌كننده آثار هنری، باهوش‌ترین و زبردست‌ترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی كه سر نازی‌های آلمانی كلاه گذاشت، مردی كه اگر كلاهبردار نمی‌شد، بی‌شك یكی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد. از كودكی عاشق رنگ‌ها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشی‌های دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق كرد. اما منتقدان، آثار او را بی‌روح و تقلیدی و تكراری نامیدند و میگه‌رن سرخورده از این برخورد و برای اثبات توانایی‌هایش به منتقدان تصمیم گرفت كه آثار بزرگان دوره طلایی همچون فرانس هالس (Frans Hals) و ورمیه را كپی كند. میگه‌رن با پشتكار زیاد فرمول رنگ‌های قدیمی و نحوه ساخت بوم‌های آن زمان را پیدا كرد. او كار را شروع كرد و آن‌قدر ماهرانه این كار را انجام داد كه تیزبین‌ترین كارشناسان نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگه‌رن با اطمینان كامل، در نقش یك دلال، تابلوهایش را به‌عنوان آثار كشف‌شده دوره طلایی به مجموعه‌داران و گالری‌ها ‌فروخت. در همین دوران بود كه اروپا درگیر جنگ جهانی دوم شد.
یكی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی آلمان بود كه علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از كارهای میگه‌رن را به مجموعه خود اضافه كرد. اما زمانه بازی دیگری را در سر داشت. آلمان‌ها در جنگ شكست خوردند و میگه‌رن به جرم فروش میراث فرهنگی هلند به نازی‌ها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد كه مجازاتش اعدام بود. میگه‌رن در دادگاه واقعیت را ابراز كرد، اما هیچ‌كس حرف‌هایش را باور نكرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط كارشناسان مورد بازبینی قرار گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند. هیچ‌كس باور نمی‌كرد كسی بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل كند. میگه‌رن از دادگاه درخواست كرد كه وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه یكی از آثار دوره طلایی جعل كند!
میگه‌رن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان محكوم شد و چند سال بعد درگذشت. میگه‌رن به‌عنوان یك كلاهبردار در كار خود موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرك‌تر بود. اسكناس‌هایی كه گورینگ در ازای تابلوها به میگه‌رن می‌داد همگی تقلبی بودند!

3- فرانك ویلیام آباگ‌نیل (Frank William Abagnale)‌
صاحب كلكسیونی از انواع كلاهبرداری‌ها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه! و كسی كه زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریكا به دنیا آمد. وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یكدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانك بود. دو سال بعد از خانه فرار كرد و به نیویورك رفت و در آنجا بود كه فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز كلاهبرداری ندارد. پس از مدت كوتاهی او به یكی از حرفه‌ای‌ترین جاعلان چك بدل شد و چنان در كار خود مهارت پیدا كرد كه هیچ بانكی قادر به تشخیص جعلی بودن چك‌های او نبود. فرانك برای آن‌كه بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر كند، ‌با جعل كارت‌های شناسایی و مدرك خلبانی، ‌خود را به عنوان خلبان خط هوایی پان‌امریكن جا زد و از امتیاز خلبان‌ها برای مسافرت مجانی استفاده كرد. این موضوع لو رفت، اما قبل از آن‌كه دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار كرد و با هویت جعلی تازه‌ای، به عنوان یك دكتر در یك آپارتمان ساكن شد. از قضا در همسایگی فرانك یك دكتر واقعی زندگی می‌كرد و به فرانك پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر مشغول به كار شود و فرانك این پیشنهاد را پذیرفت و 11ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت! پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرك حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یكی از فارغ‌التحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آن‌كه دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرك دانشگاه كلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعه‌شناسی شروع به تدریس كرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی كه پلیس فرانسه این موضوع را اعلام كرد، 26 كشور خواستار محاكمه او در كشورشان شدند! فرانك به آمریكا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محكوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.
فرانك آباگ‌نیل هم‌اكنون به‌عنوان كارشناس خبره جعل اسناد و چك با پلیس آمریكا همكاری می‌كند و با تأسیس شركت آباگ‌نیل و شركا به بانك‌ها نیز مشاوره می‌دهد!

4- حسین.ك
كلاهبردار وطنی، مردی كه كاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد. ح.ك مردی بی‌سواد ولی باهوش بود و بی‌تردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یكی از بزرگان ادب و علم كشور بدل می‌شد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن كشیده شد. حسین.ك با كلاهبرداری‌های كوچك روزگار می‌گذراند، اما این كارها برای مردی با هوش او كارهایی كوچك محسوب می‌شدند. تا این‌كه یك روز طعمه بزرگ‌ترین كلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شكار كرد؛ دو توریست آمریكایی (و طبعاً احمق!) كه به دنبال خرید یك هتل در ایران بودند. ح.ك آنها را به دفترش كه در خیابان گیشا بود دعوت كرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یك ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، كاخ دادگستری بود كه در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده می‌شود. قرار بازدید از كاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و ح.ك همان روز عصر به آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر كار وزیر را برای مدت یك‌ساعت اجاره كرد. فردای آن روز قبل از آمدن مشتری‌ها، 200 جفت دمپایی پلاستیكی تهیه كرد و جلوی در اتاق‌های كاخ كه یك ساختمان اداری محسوب می‌شد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شكارهایش شد. آمریكایی‌ها سروقت آمدند و ح.ك به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتری‌ها درخواست دیدن داخل اتاق‌ها را داشتند،‌ به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپایی‌ها، آنها را منصرف می‌كرد. مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ك پرداخت كردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر مراجعه كردند. اما همان‌جا بود كه فهمیدند چه كلاه بزرگی بر سرشان رفته است. ح.ك همان روز معامله، به مصر فرار كرد و بعد از چند ماه زندگی در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان محكوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت كرد.
ح.ك یك كلاهبردار ذاتی بود،‌حتی در زندان! او تلویزیون زندان را به یكی از زندانیان به قیمت 100 تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و می‌خواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود كه چه كلاهی بر سرش رفته و مضحكه بقیه شده است
 

manuelcalavera

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2007
نوشته‌ها
2,834
لایک‌ها
8
به به ، به به ، ملت سرخوش بودن قبلنا هاااا !!!
 

FrankenStein

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
6,285
لایک‌ها
20
سن
42
محل سکونت
iran-tehran

imate_pda2k

PocketPC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
9 دسامبر 2005
نوشته‌ها
1,957
لایک‌ها
18
سن
38
محل سکونت
در آينه my name is : مهرداد
بالا