برگزیده های پرشین تولز

مروری بر تاریخ باشگاه پرسپولیس

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10547582_757595960959791_8614680412671301640_n.jpg


داستان پادشاهی پرسپولیس در این مقال سال به سال آورده شده است تا پاسخ مستند. دیگری باشد به تازه به دوران رسیده های از خود بی خود شده. ابراهیم آشتیانی در اولین داربی 100 هزار نفری تاریخ، اینچنین حمله دیگری را پایه ریزی می کند و سلطان خوش استیل استقلالی ها علی جباری و کمی جلوتر غلامحسین مظلومی دیده می شوند. رضا وطنخواه و علی پروین نیز دیده می شوند. پرسپولیس در همان 36 دقیقه نخست کار را تمام کرد و 2-0 گام بلند دیگری به سوی قهرمانی لیگ برداشت.
1350 (پرسپولیس) 1- پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال سوم شد. در این سال پرسپولیس استقلال را 4-1 و سپاهان را 6 بر صفر در هم کوبید. ابراهیم آشتیانی بازیکن سال ایران شد.
1351: لیگ در این سال برگزار نشد. در این سال تیم حرفه ای پرسپولیس فقط در مسابقات بین المللی شرکت کرد و رقابتی با استقلال وجود نداشت هر چند اگر آن تیم قدرتمند که ناسیونال اروگوئه قهرمان جهان را در تهران شکست داد؛ اگر در ایران به میدان می رفت قهرمان همه جام ها بود. آن تیم اروگوئه ای تیم ملی را با تمام ستارگانش 1-0 برده بود اما از پس پرسپولیس بر نیامد. علی پروین بازیکن سال ایران شد.
1352: پرسپولیس بدون باخت قهرمان لیگ ایران شد و استقلال دوم شد. پرسپولیس رفت و برگشت استقلال را 7-1 در هم کوبید. در این سال پرسپولیس در کل لیگ فقط 6 گل خورد و این رکورد همچنان باقی است در حالی که استقلال در یک بازی همین تعداد گل را از تیم قهرمان دریافت کرد.
1353: استقلال قهرمان لیگ ایران شد و پرسپولیس دوم شد. پرسپولیس یا قهرمان لیگ بود یا نایب قهرمان. ادامه ماجرا خود گواه این ادعاست.
1354 : پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال چهارم شد. هما و پاس دوم و سوم شدند. لیگ 16 تیمی بود.
1355: پرسپولیس نایب قهرمان لیگ ایران شد و استقلال برای دومین سال پی در پی چهارم شد. پاس قهرمان شد و ملوان نیز با برد بر تراکتور سازی قهرمان جام حذفی ایران شد.
1356: پرسپولیس باز هم دو پله بالاتر از استقلال ایستاد و نایب قهرمان لیگ شد و استقلال برای سومین بار پی در پی چهارم شد. پاس قهرمان شد.
1357: در لیگ نیمه تمام ایران پرسپولیس دوم و استقلال سوم شد. شهباز صدرنشین بود از 17 هفته.
1358: پرسپولیس قهرمان جام باشگاههای تهران بزرگداشت شهید اسپندی شد و استقلال دهم شد و نتوانست به مرحله دوم و دور نهایی در بین 10 تیم برتر تهران قرار گیرد. 28 تیم در اولین مسابقات رسمی در فوتبال ایران پس از انقلاب حاضر بودند.
1359: مسابقات انتخابی تهران باشگاههای تهران برای سال 1360 برگزار شد و قهرمانی نداشت.
1360 1- پرسپولیس نایب قهرمان لیگ باشگاههای تهران شد و استقلال باز هم چهارم شد. هما قهرمان شد. در این سال فدراسیون به عمد با پروین درگیر شد و از او خواستند نام پرسپولیس را به شهید چمران تغییر دهد پروین مقاومت کرد و در بازی هما حاضر نشد و همان نتیجه و متعاقب آن تاثیر منفی این برخورد بر پرسپولیس قهرمانی را به هما داد. 2- پرسپولیس نایب قهرمان حذفی تهران شد و استقلال در اوایل مسابقات حذف شد و برای هفتمین سال متوالی هیچ مقامی در فوتبال ایران نداشت حتی دومی و در 8 سال فقط یک قهرمانی حذفی ایران را بدست آورد. راه آهن در ضربات پنالتی قهرمان جام حذفی تهران در این سال شد.
1361: هر دو قهرمانی باشگاهی در کلکسیون پرسپولیس. پرسپولیس قهرمان لیگ باشگاههای تهران ( استقلال دوم شد) 2- پرسپولیس قهرمان جام حذفی تهران (استقلال حذف در مراحل ابتدایی)
1362: استقلال قهرمان باشگاههای تهران با کمک رأی فدراسیون علیه پرسپولیس شد. پرسپولیس 5-2 شاهین را برد اما فردای آن روز در تصمیمی عجیب با گزارش داور بازی باید تکرار می شد پرسپولیس که به شدت معترض بود در این بازی حاضر نشد و شاهین را 3-0 برنده کردند که 5-2 باخته بود. همین نتیجه 5-2 پرسپولیس را قهرمان می کرد. استقلال در آن سال تیم شایسته ای داشت و دربی را نیز 1-0 از پرسپولیس برده بود.
1363: پرسپولیس با 6 بازی و 6 برد صدرنشین لیگ باشگاههای تهران بود و بازیهای این تیم در آزادی برگزار می شد که گنجایش پرسپولیسی ها را داشت اما بازی با پاس را عمداً در استادیوم امجدیه با گنجایش 25 هزار نفر انداختند آن روز بیش از 50 هزار پرسپولیس آمد و ازدحام بیش از حد قبل از بازی بازی را تعطیل کرد و فدراسیون می دانست پرسپولیس قهرمان است بازیها را به بهانه های واهی تعطیل کرد.
1364 : استقلال با رأی فدراسیون بر علیه پرسپولیس قهرمان باشگاههای تهران شد. فدراسیون با پرونده سازی علیه بازیکن پرسپولیس این تیم را در 3 بازی 3-0 بازنده اعلام کرد تا دربی با آن آن ترک در یکی از سکوهای آزادی برگزار نشود و باز هم پرسپولیس صدرنشین را از رده اول به چهارم فرستاد و قربانی پرسپولیس بود.
1365: پرسپولیس قهرمان لیگ باشگاههای تهران شد. (استقلال سوم شد).
1366 : پرسپولیس قهرمان لیگ باشگاههای تهران (استقلال سوم) 2- پرسپولیس قهرمان جام حذفی ایران (استقلال حذف در نیمه نهایی) 3- پرسپولیس قهرمان جام حذفی باشگاههای تهران (استقلال حذف در یک چهارم). 1367 (پرسپولیس): 1- پرسپولیس قهرمان جام باشگاههای تهران (استقلال سوم). 2- جام حذفی ایران شاهین اهواز قهرمان ملوان دوم. پرسپولیس در نیمه نهایی حذف و استقلال در مراحل ابتدایی حذف شد.
1368 : پرسپولیس قهرمان لیگ باشگاههای تهران (استقلال دوم).
1369: استقلال قهرمان لیگ ایران (پرسپولیس دوم). 2- پرسپولیس قهرمان باشگاههای تهران (استقلال دوم) 3- استقلال نایب قهرمان حذفی تهران ملوان انزلی قهرمان شد (پرسپولیس در نیمه نهایی حذف شد).
1370: استقلال قهرمان لیگ باشگاههای تهران (پرسپولیس دوم) 2- استقلال دوم در لیگ ایران و پرسپولیس سوم شد. 3- پرسپولیس قهرمان جام حذفی ایران شد که در خرداد 1371 به اتمام رسید. استقلال حذف شد. ملوان دوم شد. پرسپولیس و استقلال در این سال به ترتیب قهرمان جام در جام باشگاههای آسیا و جام باشگاههای آسیا شدند.
1371: پرسپولیس نایب قهرمان لیگ ایران شد و در فینال لیگ در ضربات پنالتی به پاس باخت اما استقلال حتی از گروهش صعود نکرد. 2- در مسابقات سوپر جام تهران با 8 تیم پاس و پرسپولیس قهرمان و نایب قهرمان لیگ ایران بصورت تشریفاتی در مسابقات حاضر شدند وبه دلیل قهرمانی و نایب قهرمانی مستقیم نماینده تهران در لیگ سال بعد شدند اما استقلال از بین 8 تیم تهرانی هفتم شد و به لیگ دسته سوم ایران به همراه پورا تهران و سایر تیمها سقوط کرد. پرسپولیس با 8 بازی 3 برد 4 مساوی و یک باخت نایب قهرمان جام در جام باشگاههای آسیا شد و استقلال با 4 بازی 1 برد 1 مساوی و 2 باخت نایب قهرمان باشگاههای آسیا شد.
1372: پرسپولیس نایب قهرمان لیگ ایران شد. سایپا قهرمان شد و استقلال در لیگ دسته سوم ایران بود. 2- سایپا قهرمان جام حذفی ایران شد.
1373 : استقلال که به سختی در گروه خود دوم شده بود با رأی مغرضانه فدراسیون مصطفوی 3-0 در بازی نیمه نهایی با پرسپولیس به فینال لیگ رفت و قهرمان شد. پرسپولیس در این سال یکی از قدرتمند ترین تیم تاریخ لیگ ایران بود و میانگین بازی و گل زده در تاریخ لیگ (22 بازی 55 گل). میانگین بازی و آقای گلی در تاریخ لیگ ایران (پیوس 22 بازی 20 گل) و بهترین نتیجه تاریخ لیگ (10-1 در بازی با شاهین بوشهر) و .... و .. را به جای گذاشته بود و بدون تردید پرسپولیس تیم برتر ایران در این سال بود. سایپا قهرمان لیگ و بهمن قهرمان جام حذفی ایران و نمایندگان ایران در آسیا بودند.
1374 : پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال دوم شد. 2- استقلال قهرمان حذفی ایران شد و پرسپولیس از این مسابقات به نوعی با تیم دومش کنار کشید.
1375: پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال شـشـم شد. 2- برق شیراز قهرمان جام حذفی شد و استقلال حذف شد. پرسپولیس با قهرمانی لیگ از مسابقات حذفی ایراان کناره گیری کرد. در چام باشگاههای آسیا پرسپولیس با شکست 4-1 الزورا عراق سوم آسیا شد. استقلال نیز در جام در جام باشگاههای آسیا در برابر الهلال عربستان و اولسان هیوندای کره جنوبی شکست خورد و مقامی به دست نیاورد.
1376: استقلال بدون حضور پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد. فدراسیون بی کفایت از برگزاری بازیهای پرسپولیس بین المللی باز ماند و از این تیم رسماً خواست تا با فدراسیون همکاری کرده و از رقابت ها کناره گیری کند. پرسپولیس تا هفته هشتم 8 بازی و 14 امتیاز داشت آنهم با 14 ملی پوش در اردو و استقلال از 8 بازی 16 امتیاز. بدون تردید پرسپولیس قهرمان لیگ این دوره نیز می شد. پرسپولیس در این سال به نیمه نهایی جام باشگاههای آسیا رفت اما باز هم با تک بازی در شرق و در هنگ گنگ نتوانست قهرمان شود. برق شیراز نماینده ایران در جام در جام باشگاههای آسیا بود که حذف شد.
1377 : پرسپولیس قهرمان لیگ ایران با 30 بازی و 65 امتیاز شد. استقلال با اختلاف 12 امتیاز به همراه سپاهان دوم شد. این اختلاف 12 امتیازی بین قهرمان و نایب قهرمان لیگ ایران در تاریخ فوتبال ایران همچنان بی سابقه بوده است. رکورد 14 برد متوالی در لیگ ایران. 2- پرسپولیس قهرمان جام حذفی ایران شد با برد بر استقلال در فینال. استقلال به نیمه نهایی آسیا رفت اما فدراسیون میزبانی را از آسیا گرفت و آنها جام را در تهران تقدیم به ژاپنی ها کردند.
1378 : پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال با اختلاف 7 امتیاز دوم شد. 2- استقلال قهرمان جام حذفی ایران شد و پرسپولیس از این مسابقات عملاً کناره گیری کرد. در فینال داور بازی با گرفتن پنالتی بسیار خنده دار سر تیم بهمن کرج را برید. پرسپولیس با شکست 1-0 سامسونگ کره جنوبی در ریاض عربستان مقام سوم جام باشگاههای آسیا را کسب کرد. استقلال در جام در جام باشگاههای آسیا در مراحل ابتدایی با شکست از الاتحاد عربستان حذف شد.
1379 استقلال قهرمان لیگ ایران شد و پرسپولیس دوم شد. ایجاد حاشیه و اختلاف در پرسپولیس و خالی کردن زیر پای عابدینی بر سلطه 6 ساله پرسپولیس در لیگ پایان داد. اگر رأی فدراسیون فوتبال در نیمه نهایی لیگ 1373 بر علیه پرسپولیس نبود و فدراسیون می توانست بازیهای پرسپولیس را در لیگ 76 برگزار گند بدون شک پرسپولیس 6 قهرمانی متوالی را در لیگ ایران تجربه می کرد. 2- فجر سپاسی شیراز قهرمان جام حذفی ایران شد. پرسپولیس در سئول کره جنوبی با شکست 2-1 از سامسونگ کره جنوبی باز هم بدون میزبانی و تک بازی در خانه حریف به رده بندی رفت و با شکست 2-0 ایرتیش پاولودار قزاقستان سوم آسیا شد. استقلال در جام در جام باشگاههای آسیا با 3 گل از الشباب عربستان و شیمیزو ژاپن شکست خورد و باز هم بدون کسب مقام به کار خود پایان داد.
1380 : 1- پرسپولیس قهرمان لیگ ایران شد و استقلال دوم شد. 2- استقلال قهرمان جام حذفی ایران شد و پرسپولیس باز هم با قهرمانی لیگ از مسابقات حذفی کناره گیر ی کرد.
1381 (پرسپولیس): 1- پرسپولیس در لیگ ایران سوم شد و استقلال نهــم شد. سپاهان قهرمان لیگ شد. 2- ذوب آهن قهرمان جام حذفی ایران شد. در اولین دوره لیگ قهرمانان آسیا پرسپولیس قهرمان لیگ و استقلال قهرمان حذفی حاضر بودند که استقلال در گروهی 4 تیمی با 3 گل از الهلال عربستان و العین امارات شکست خورد و سوم شد و پرسپولیس نیز با 2 برد و یک باخت در گروهش دوم شد و صعود نکرد.
و از 1382 تاکنون سپاهان برترین ایم ایران و جانشین پرسپولیس شد با 4 قهرمانی لیگ و 3 قهرمانی جام حذفی ایران و پرسپولیس 2 قهرمانی حذفی و یک قهرمانی لیگ کسب کرد و استقلال 3 قهرمانی لیگ و 2 قهرمانی حذفی. تفاوت در 2 قهرمانی است.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10481754_758053274247393_4695932439246478039_n.jpg

27 دی ماه 1375
پرسپولیس 0 ذوب آهن 0
پرسپولیس آنقدر فاصله امتیاز از تیم دوم جدول داشت تا در برخی بازیها امتیاز از دست بدهد. پرسپولیس قهرمان لیگ ایران 1375 شد و در بازی آخر که برایش تشریفاتی هم بود استقلال را 3-0 برد و رفت و برگشت این تیم را شکست داد.
ایستاده از راست: احمدررضا عابدزاده، مهرداد میناوند، حسین عبدی، رضا شاهرودی، ادموند بزیک، مهدی مهدوی کیا، نشسته از راست: یحیی گل محمدی، مجتبی محرمی، کریم باقری، بهروز ***** فر، داوود محبوبی. سرمربی استانکو
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
تابستان 1377 قبل از آغاز لیگ. اولین تمرینات علی کریمی با پرسپولیس. مت کویچ سرمربی پرسپولیس که کنار نفر ایستاده با پیراهن سبز ایستاده است؛ فقط در 3 بازی اول لیگ 1377 از پرسپولیس کنار گذاشته شد و سلطان علی پروین قهرمانی ها را آغاز کرد آن هم 2 جام در یکسال.10527471_758053074247413_6423990136336289013_n.jpg
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
1554440_760337350685652_516929284283084427_n.jpg

مروري بر 33 دوره از مسابقات تاريخ ليگ و 15 دوره مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران نشان مي‌ دهد که پرسپوليس امروز بدترين پرسپوليس هفته دوم تاريخ فوتبال ايران بوده است.
[بدترين پرسپوليس هفته دوم تاريخ]
به گزارش "ورزش سه"، مروري بر 33 دوره از مسابقات تاريخ ليگ و 15 دوره مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران نشان مي‌ دهد که پرسپوليس امروز با يک مساوي و يک باخت، يک گل زده و 3 گل خورده بدترين پرسپوليس هفته دوم تاريخ فوتبال ايران بوده است.
بهترين پرسپوليس آغازکننده تاريخ فوتبال ايران در ليگ هم مربوط به پرسپوليس سال 1382 است. پرسپوليس در يکي از بدترين سال هاي خود يعني ليگ سوم حرفه اي که در پايان به رتبه پنجم مسابقات رسيد، پگاه را در هفته اول 8 ـ2 ابومسلم مشهد را يک ـ صفر برد تا با 2 برد، 9 گل زده و 2 گل خورده استارتي عالي داشته باشد، اما بهترين پايان هفته سوم و بهترين پايان هفته چهارم هم در اين عرصه پرسپوليس سال 63 بوده است.
پرسپوليس 63 در بازي اول يک ـ صفر آرارات، در هفته دوم 4 ـ صفر دريانوردان، در هفته سوم 8 ـ يک راه‌آهن و در هفته چهارم 6 ـ يک شاهيز را برد تا در هفته سوم با 3 برد، 13 گل زده و يک گل خورده و در هفته چهارم با 19 گل زده و 2 گل خورده، عملکردي شايسته و فوق العاده جذاب داشته باشد ...
غلامرضا فتح آبادی ناصر نورایی، محمد پنجعلی و علی پروین (کاپیتان و سرمربی) فصل 1362
 
Last edited:

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
"شهلا"، "لاله" و تمام دنیای فوتبالی ناصرمحمدخانی

خوش‌قول و موقر با اتومبیل ماتیز نقره‌ای رنگی که یادگار همسر مرحومه‌اش لاله سحرخیزان است همان‌طور که از پیش هماهنگ شده بود راس ساعت 13 ظهر جمعه در ورزشگاه طالقانی شهر ری حاضر شد.


سناتور خط حمله فوتبال ایران در دهه 60،‌ به یاد آن سال‌ها تی‌شرت قرمزی بر تن دارد، آن‌قدر از او شنیده‌ام که می‌خواهم برای اولین بار ذهنم‌ را از قضاوت‌ها در موردش شستشو دهم تا یکی یکی به جواب سوال‌هایی که در مورد اوست برسم، از شم استثنایی و نبوغ خارق‌ العاده‌اش در گلزنی تا تمامی قضاوت‌هایی که مادران و دختران این سرزمین درباره‌اش می‌کنند!



سکانس‌های اصلی زندگی‌ ناصر محمدخانی تنها در فوتبال خلاصه نمی‌شود، زندگی او برای مردم با دو سناریوی متفاوت بر روی پرده رفته است. مردی 57 ساله که زندگی فوتبالی و خصوصی‌اش همواره تیتر یک بود. هربار در این سال‌ها نام‌اش را شنیدم دیالوگ تکراری پرهیز از قضاوت زندگی شخصی‌اش را با خود برقرار کردم، بارها و بارها به خود گفتم که هیچ‌کس حق قضاوت کردن زندگی شخصی دیگران را ندارد تا به همین امید لحظاتی را که او با جادوی جذابیت فوتبال ثبت کرده هرگز محو نشود، بازیکنی که پا به توپ بودن‌هایش به قهقرای ذهن مخاطبان رفت و تحت تاثیر تصمیمی قرار گرفت که کاملا شخصی بود.



باد تندی که در ورزشگاه طالقانی شهر ری می‌وزید، موهای لختش را تکان می‌داد،‌ فرار‌های تند و تیزش را به خاطر می‌آوردم، همان زمانی که دویدن‌ها، سرعت و تکنیک خیره کننده‌اش با توپ موهایش را به دست پریشانی می‌داد، به یاد می‌آورم قطعه فیلم‌هایی را که تنها یادگار فوتبالی‌اش برای نسل جوانی است ‌که با او فقط خاطره غیر فوتبالی و حاشیه‌ای دارند! با یاد دوران فوتبالی او به محوطه جریمه حریفانی می‌روم که مدافعان‌شان را به زانو در می‌آورد تا تور دروازه توپی را صید کرده باشد که شاه‌مهره تهاجمی فوتبال ایران به آن ضربه زده است.



ساعت به 13:30 نزدیک می‌شود،‌ هوا به شدت گرم است، گویا تیم‌های بانوان در سالن ورزشگاه مسابقه دارند و نمی‌توانیم به اتاقی که توسط خود آقا ناصر برای مصاحبه در نظر گرفته شده برویم، ورود آقایان ممنوع است! تا ساعت 16 هم مسابقات تمام نمی‌شود، ترجیح می‌دهیم که بر روی نیمکت ذخیره چمن مصنوعی ورزشگاه برویم و درحالی که یکی از تیم‌های امید شهر ری تمرین دارند گفت‌و‌گوی خود را با ناصر محمدخانی آغاز کنیم.



در ادامه گفت‌گوی تفصیلی ایسنا،‌ با اعجوبه سه دهه قبل فوتبال ایران را می‌خوانیم:



NaserMo005.jpg




*** آقای محمدخانی سوال اولمان را خیلی ساده می‌پرسیم، چرا فوتبال؟



من از بچگی به فوتبال علاقه داشتم، از همان زمان که مدرسه می‌رفتم، معلمی داشتیم که سه، چهار درس را همزمان تدریس می‌کرد از ورزش گرفته تا دروس فارسی، عربی و ... علاقه من از همان دوره دبستان آغاز شد. معلم ورزشی که داشتیم بسیار با اخلاق و با استعداد بود. الان هم یکی از خادمان حرم عبدالعظیم حسنی است. اسم ایشان آقای اسلامی بود. به من گفتند که در تو چیزی می‌بینم که روزی فوتبالیست خوبی می‌شوی. فوتبالت را ادامه بده ولی به شرطی که از درست عقب نمانی.درسم هم خوب بود. در آن زمان ما در مدرسه مسابقات بین‌ کلاسی برگزار می‌کردیم. من آن زمان 8 یا 9 ساله بودم که همگی می‌گفتند چقدر فوتبالت خوب است.



پس از آن ادامه پیدا کرد و من به دوره دبیرستان رفتم و در مسابقات آموزشگاه‌ها شرکت کردم، در این دوره آقای پرویز هدایت مربی‌ام بودند. او هم من را بسیار به فوتبال کردن و ادامه دادن آن را توصیه کرد و گفت که آینده خوبی در انتظار توست. همزمان من در تیم باشگاهی گروه صنعتی بهشهر با مربیگری آقای فرزامی بازی می‌کردم که در آن یکسری از بازیکنان شهر ری را دور هم جمع کرده بود. این تیم در لیگ دسته دوم بود و مسابقات‌مان در زمین میدان راه‌آهن برگزار می‌شد که در پایان مسابقات به مقام اول دست یافتیم.بعد از مسابقات لیگ دسته دوم تیم راه‌آهن در زمین راه آهن تمرین می‌کرد. مربیان آنها زودتر بر سر زمین می‌آمدند تا مسابقات را هم ببینند. مربیان راه‌آهن من را در مسابقات دیده‌بودند و ازفوتبالم خوششان آمده بود.آقایان امیر ابوطالب و لارودی مربیان راه‌آهن بودند و سال بعد هم آقای کُنُفِ روسی را آوردند.



همان سال من در لیگ دسته دوم 23 گل زدم و آقای گل شدم و تیم‌مان هم به لیگ یک صعود کرد. راه آهنی‌ها از طریق آقای تهامی که دروازه‌بان‌شان بود به آقای ابوطالب گفته بود که من در شهر ری آشنایانی دارم و می‌توانم محمد خانی را پیدا کنم. پس از پرس و جو من را پیدا کرد و گفت که او را فرستاده‌اند تا با من صحبت کند تا به راه‌آهن بروم. من با پیشنهاد آن‌ها موافقت کردم اما گفتم که من با تیم دارایی قرارداد امضا کرده‌ام که مربی‌اش جلال طالبی بود. راه آهنی‌ها گفتند که تیم دارایی مهاجمان خوبی دارد و به تو بازی نمی‌رسد. حمید علیدوستی و حسین فداکار از مهاجمان تیم دارایی بودند که به تازگی به تیم ملی دعوت شده‌ بودند. گفتند اگر به راه‌آهن بیایی به تو بازی می‌رسد و می توانی در جام تخت جمشید بازی کنی. من از رفتن به دارایی منصرف شدم و با تیم بزرگسالان راه‌آهن در حالی که کمتر از 18 سال داشتم قرارداد بستم، سنم کمتر از 18 سال بود و پدرم قرارداد را امضا کرد.



*** مبلغ اولین قراردادتان چقدر بود؟



30 هزار تومان به من دادند و بعدا هم 10 هزار تومان دادند که در مجموع 40 هزار تومان شد و این اولین قرارداد حرفه‌ای بود که در سال 55 منعقد کردم.



*** چهل هزار تومان‌تان را چه کردید؟



مربی قبلی‌ام آقای فرزامی گفت که این پول حیف است، آن را خرج می‌کنی. پول‌ات را به من بده تا برایت سرمایه‌گذاری کنم. دو سال پولم دستش بود. بعد هم آمد و گفت قرعه‌کشی کرده‌اند و اسم‌ات در نیامده. حالا خدا می‌داند چه شد. اما به هر حال دو سال پول من دست ایشان بود و بعد از آن دو سال پولم را گرفتم و خرج کردم.



*** چند سال در راه‌آهن بازی کردید؟



از سال 55 تا سال 58 که انقلاب شد من در راه‌آهن بودم . چهار سال در تیم بزرگسالان راه‌آهن در جام تخت جمشید در ترکیب اصلی بازی کردم، همزمان در تیم جوانان هم بودم، آن زمان رده سنی امید وجود نداشت.



*** درس هم می‌خواندید یا فقط فوتبال بازی می‌کردید؟



بله! درسم را هم می‌خواندم. آن زمان که در اردو بودیم من کتاب‌هایم را می‌بردم و در زمان امتحانات درس‌ می خواندم برای امتحان می‌رفتم و مجددا به اردو بر می‌گشتم. پس از آن که دیپلمم را گرفتم وقفه‌ کوتاه مدتی افتاد اما به هرحال لیسانس تربیت بدنی گرفتم.



*** پس از سال 58 به چه تیمی رفتید؟



آقای تهامی بعد از 58 به تیم بانک ملی رفتم، من هم به خاطر او و سایر دوستانم که در بانک ملی بودند به این باشگاه رفتم. از سال 58 تا 60 هم به مدت سه سال در بانک ملی بودم و پس از آن به پرسپولیس رفتم.



*** از شروع فوتبالتان در پزسپولیس بگویید، چگونه به پرسپولیس رفتید؟



در همان سالی که من "آقای گل" شدم آقای پروین چند تا از نمایندگانش را به منزل‌مان فرستاد تا با من صحبت کنند. گفتند که آقای پروین از فوتبال شما خوشش آمده و می‌خواهد که شما به پرسپولیس بیایید. من خودم به پرسپولیس بسیار علاقه داشتم و به این تیم رفتم. به یاد دارم زمانی که علی آقا برای زیارت به شهر ری می‌آمد من زمان بازگشتش تا هنگامی که سوار ماشین می‌شد با او می‌رفتم و نگاهش می‌کردم. من، علی پروین را خیلی دوست داشتم و یک روزی این افتخار نصیبم شد که چند سالی در کنارش بازی کنم و چند سال هم در تیم ملی مربی‌ام بود.

NaserMo009.jpg

*** قراردادتان با پرسپولیس چقدر بود؟



قرارداد من تعهد اخلاقی بود و من با پرسپولیس سفید امضا کردم، مبلغی در کار نبود. تا همین سال‌های آخر هم که من در پرسپولیس بودم چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان مربی قراردادم تعهد اخلاقی بود و من سفید امضا می‌کردم و به مبلغ توجهی نداشتم. آن سال‌ها پولی نمی دادند و از درآمد بلیت فروشی‌ها که تقسیم می‌شد، در پایان سال نسبت به نتایجی که تیم‌ها کسب کرده بودند درآمدی حاصل می‌شد و پس از آن 10 یا 15 هزار تومان را در پاکت می‌گذاشتند و از بچه‌ها قدردانی می‌کردند.



*** از چه سالی تا چه سالی در پرسپولیس بودید؟







من از سال 60 تا حدود سال 73 در پرسپولیس توپ زدم و چند سال هم در پرسپولیس مربی‌گری کردم. در مجموع حدود 20 سال با تیم پرسپولیس زندگی کردم. من از کنار پرسپولیس به همه چیز رسیدم و خدا را شکر می‌کنم، شاید حتی بیش از آنچه که می‌خواستم خدا به من داده است. من از همان ابتدا در پرسپولیس در ترکیب ثابت بودم و با توجه به اینکه فصل قبل آقای گل شده بودم با پیشینه خوبی پا به تیم گذاشته بودم به همین دلیل آقای پروین از همان ابتدا من را در ترکیب اصلی قرار داد. من 7 یا 8 سال با آقای پروین در یک تیم بازی کردم، از سال 60 تا سال 67 با آقای پروین هم‌بازی بودم.



*** بهترین خاطرات خود را در پرسپولیس مربوط به چه زمانی می‌دانید؟



بهترین خاطرات من مربوط به زمانی است که در کنار بقیه بچه‌ها بودم و به سفرهای زیارتی مکه و کربلا می‌رفتیم.



*** شیرین‌ترین بردتان با پرسپولیس در کدام بازی بود؟



بازی پرسپولیس در مقابل استقلال بود که با نتیجه 3 بر صفر به برتری رسیدیم. یک بازی دیگر هم که مقابل شاهین به برتری رسیدم براین لذت بخش بود، من با ضربه کاشته تک گل بازی را زدم و قهرمان شدیم.



*** بهترین گلی را که برای پرسپولیس زدید؟



گل کاشته‌ای که به شاهین زدم از بهترین گل‌های زندگی‌ام بود.



*** آیا حواشی بسیار زیادی که در کنار تیم‌های پرسپولیس و استقلال وجود دارد را تایید می‌کنید، بسیاری معتقدند که پرسپولیس و استقلال با باندبازی اداره می‌شوند؟



آن زمان این باندبازی‌ها وجود نداشت. در زمان ما اصلا آقای پروین اجازه نمی‌داد لیدرها و طرفداران به تیم نزدیک شوند. اجازه نمی‌داد لیدر به هتل بیاید و به اتاق بازیکن برود، هرچند در رستوران با ما غذا هم می‌خوردند اما در جلسات به هیچ وجه حضور نداشتند و به جز بازیکنان شخص دیگری نبود اما الان می‌شنویم که لیدرها و طرفداران به اتاق بازیکنان می‌روند و اگر این اجازه به آن‌ها داده نشود بازیکنان را به تشویق نکردن تهدید می‌کنند و این جای تاسف دارد.



*** آخرین بازی‌تان را به عنوان بازیکن در چه سالی برای پرسپولیس انجام دادید؟



آخرین بازی‌ام برای پرسپولیس به عنوان بازیکن در سال‌های 70 یا 71 بود که تقریبا 34 یا 35 سال داشتم و تصمیم گرفتیم به جرگه مربیگری قدم بگذارم و جای خود را به جوانان بدهم . هر چند می توانستم یک یا دو سال دیگر هم فوتبال بازی کنم.



*** در چه پست‌هایی بازی می‌کردید؟



من در بال راست، گوش چپ و ها‌فبک نفوذی بازی می‌کردم. در تیم ملی و در زمان سرمربیگری مرحوم دهداری بازیکن آزاد بودم. من در آن حد نیستم. اما آقای دهداری به من می‌گفتند که سبک بازی من شبیه پلاتینی و مارادونا است و می توانم در هر جایی که دوست دارم حضور پیدا کنم.



*** ناصر محمدخانی از چه زمانی ناصر محمدخانی شد؟



من زمانی ناصر محمدخانی شدم که روزنامه‌ "کیهان ورزشی " یک عکس رنگی تمام صفحه از من انداخت. نوشته بود که بازیکن دیگری رو می‌شود. از آنجا کم‌کم همه چیز شکل گرفت. تقریبا در آن زمان 17 سال داشتم.



*** فکر می کردید یک روز فوتبال شرایط زندگی‌تان را تغییر دهد و شما را به پول، شهرت و محبوبیت برساند؟



- زمانی که به یک رشته ورزشی قدم می‌گذارید و تصمیم دارید که یکی یکی مراحل آن را طی کنید و به تیم‌های بزرگ و تیم ملی برسید به هر حال پس از آن پول می آید و امکانات و شهرت به زندگی‌تان وارد می‌شود. من هم از این قضیه مستثنی نیستم. تصمیمم این بود که به تیم ملی بروم و برای کشورم افتخار کسب کنم. با لطف خداوند، و حمایت خانواده‌ام و مردم ناصر محمدخانی شدم و به پول و شهرت رسیدم. من هر چه دارم پس از لطف خدا از مردم دارم و خاک پای همه مردمم هستم.



*** الگوی فوتبالی‌تان چه کسی بود؟



من چون خودم مهاجم بودم سبک بازی حسن روشن را خیلی دوست داشتم اما کلا از نظر فوتبالی علی پروین را به عنوان یک نابغه می‌دانستم و سبک فوتبالی و اخلاقش را خیلی دوست داشتم چراکه یک نمونه خوب نه تنها در ایران بلکه در آسیا بود.



*** از اولین دعوت‌تان به تیم ملی برایمان تعریف کنید؟



سال 59 برای اولین بار در زمان حسن حبیبی به تیم ملی دعوت شدم. در آن موقع جوان بودم و سنی نداشتم. آن‌ سال‌ها همزمان پایان فوتبال آقایان روشن، دانایی‌فر و مرحوم حجازی و بسیاری از بازیکنانی بود که اسکلت اصلی تیم ملی را در جام جهانی تشکیل داده بودند. به تیم ملی دعوت شدم اما آقای حبیبی با من صحبت کرد و گفت که من هنوز جوان هستم و برای فوتبال کردن فرصت دارم و این بازیکنان پایان دوران فوتبالی‌شان است. بنابراین من را به اردوی تیم ملی امید فرستادند هرچند اردوی این تیم هم در ترکیه لغو شد. اما در سال 60 مجددا به تیم ملی دعوت شدم و در ترکیب اصلی بازی کردم.



***اولین گل ملی‌تان را در مقابل چه تیمی زدید؟



در سال 61 به بازی‌های آسیایی دهلی رفتیم. من تمام بازی‌ها را در ترکیب اصلی تیم بودم و اولین گلم را هم مقابل یمن در اولین بازی‌ام در دور گروهی به ثمر رساندم.



*** رسیدن به برخی آرزوها برای خیلی‌ از فوتبالیست‌ها قابل دسترسی نیست. بازی در مقابل یکصدهزار نفر تماشاچی و یکصدا فریاد زدن نامتان در استادیوم چه حسی را به شما منتقل می‌کرد؟



آدم احساس وجد و شادی می‌کند. وقتی در ورزشگاهی بازی می‌کنی که یکصد هزار نفر فوتبال تو را می‌بینند، سراسر احساس غرور می‌شوی. اینکه در یک تیم بزرگ و در کنار بازیکنانی فوتبال کنی که حداقل 5 یا 6 نفر آن‌ها در ترکیب اصلی تیم ملی قرار دارند واقعا خوشحال کننده و غرور آفرین است. تنها زمانی متوجه می‌شوید من چه می‌گویم که در آن موقعیت قرار بگیرید وگرنه نمی‌توانید متوجه احساسم شوید.



*** برخی اعتقاد دارند استعداد شما در گلزنی شبیه به هیچ فوتبالیست دیگری در ایران نیست، یعنی شما را یک استثنا می‌دانند، این موضوع را ذاتی می‌دانید یا به مرور زمان آن را کسب کردید؟



هر دوی این‌ها در کنار هم معنا پیدا می‌کند. یک فوتبالیست برای گلزنی باید استعداد ذاتی داشته باشد و پس از آن به مرور زمان این استعداد را پرورش دهد و کامل کند. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. من زمانی که در بانک ملی بودم همیشه در پایان تمرین مربی تیم من را نگه می‌داشت و من در موقعیت تک به تک با دروازه‌بان کار می‌کردم تا بدانم ضربه آخر را چگونه باید بزنم. چه زمانی به سر توپ ضربه بزنم، چه زمانی توپ را پشت سر دروازه‌بان بیندازم و اصلا به چه قسمتی از توب و در چه زمانی ضربه بزنم و در چه لحظه‌ای به دروازه نگاه کنم.



*** از فوتبال کشورمان در زمان جنگ تحمیلی و مسابقه‌هایی که از طرف ما تحریم شد بگویید؟



متاسفانه در زمان جنگ تحمیلی چند تورنمنت مهم و المپیک را تحریم کردیم و از دست دادیم. المپیک مسکو و جام جهانی را تحریم کردیم. شرایط ما بسیار سخت و کشور در حال جنگ بود و به دلایل سیاسی این تحریم‌ها صورت گرفت. در زمان بدی فوتبال ما درگیر جنگ شد و به نوعی آن نسل فوتبال کشور سوختند. نه پولی وجود داشت و نه امکاناتی، اما الان همه چیز از پول گرفته، امکانات، خانه و ماشین همه چیز فراهم است اما می‌بینیم که تنها چهار یا پنج هزار تماشاچی در ورزشگاه‌ها برای دیدنش می‌روند. خدا شاهد است آن موقع تمام عشق ما این بود که چه زمانی جمعه می‌شود و ما به درون زمین می‌رویم و بازی می‌کنیم و گل می‌زنیم و تماشاچیان را شاد به خانه‌هایشان می‌فرستیم.







*** لقب شما در فوتبال ایران چه بود؟



من در فوتبال ایران لقبی نداشتم و فقط می‌خواستم خودم باشم و اصلا از لقب هم خوشم نمی‌آمد. دوست نداشتم لقبی را به من نسبت دهند. تقریبا در اواخر فوتبال ما بود که به بازیکنان لقب می‌دادند. همین که گل یا شوت می‌زدم و تماشاچیان من‌ را صدا می‌زدند ناصر محمدخانی برایم کافی بود وهمین را دوست داشتم. 70 – 80 هزار تماشاچی در ورزشگاه فریاد می‌زدند «ناصر محمدخانی، یالا یالا ما گل می‌خوایم یالا». هنوز بازی شروع نشده بود فریاد می‌زدند و گل می‌خواستند.



*** بهترین خاطره‌تان با تیم ملی مربوط به چه زمانی است؟



بهترین خاطره من مقدماتی جام ملت‌ها بود در سال 63 که قهرمان شدیم و من با 4 گل زده آقای گل شدم.



*** بهترین گلی را که برای تیم ملی زدید؟



بهترین گلم در جام ملت‌های سنگاپور بود که از روی یک ضربه کاشته به چین گل زدم. در اندونزی هم یک کاشته زدم که آن گل را هم بسیار دوست داشتم.



*** از پیشنهادهای خارجی‌تان در دوران فوتبالی‌تان بگویید؟



به همراه آقایان سلطانی و درخشان پیشنهادهای اروپایی از بیلفلد آلمان داشتیم. اگر تفکرات حرفه‌ای داشتیم می‌توانستیم در فوتبال آلمان بازی کنیم. ما فکرمان آماتور بود.



*** چرا به لیگ ستارگان قطر رفتید؟



من زمانی که از آلمان برگشتم تماسی از فدراسیون با من گرفتند و اعلام کردند که من و آقای پنجعلی به عنوان بازیکنان برتر آسیا انتخاب شده‌ایم. سایز لباس، کت و شلوار، کفش و... ما را خواستند و ما به فدراسیون رفتیم تا بتوانیم کارهای خود را برای رفتن به کنفدراسیون فوتبال آسیا انجام دهیم. ما به قطر رفتیم و با تیم ملی مجارستان بازی کردیم. مجارستانی که برای جام جهانی آماده می‌شد. ما دو بازی انجام دادیم و خوب هم بازی کردیم و باشگاه‌ها برای جذب من ابراز تمایل کردند. پنج باشگاه در همان مقطع با من صحبت کردند و من را هر شب به یک باشگاه می‌بردند و دائم می‌گفتند "خلاص". من تصمیم گرفته بودم هر تیمی که پیشنهاد بهتری داد به آن تیم بروم،‌ تیم نادی القطر که علی کریمی هم سابقه بازی در آن را دارد از سایر تیم‌ها برای جذب من پیشی گرفت. من را از طریق دوستان و فدراسیون پیدا کردند و تماس گرفتند تا در نهایت قرارداد بستیم.



*** رقم قراردادتان با این تیم قطری چقدر بود؟



پولی که به من دادند خوب بود. آن موقع که در ایران پول نمی‌دادند در قطر پول خوبی گرفتم. من همان زمان با آن پول مغازه، خانه، ماشین و خیلی چیزهای دیگر خریدم.



*** مدل ماشینی‌تان چه بود؟



می‌خندد...من؟ چی خریدم؟ من آن موقع بی‌ام و 320 خریدم.



*** گویا بر خلاف سایر پیشکسوتان که شرایط مالی نامناسبی دارند شما وضع مالی‌تان خوب است؟



من خدا را شکر می‌کنم. همین که خدا به من جسم سالم داده است سپاسگزارم. پول می‌آید و می‌رود.



*** در تهران منزل دارید؟



یک منزل در میرداماد دارم که آن را اجاره داده‌ام. یک ملک پدری هم داشتم که چند واحد آپارتمان در آن ساخته‌ام و چند تای آن‌ها را فروخته‌ام و چند واحد آن‌ هم باقی مانده است.



*** در قطر اقامت گرفته‌اید؟



بله اقامت قطر را دارم و هر 6 ماه برای تمدید اقامتم می‌روم گاهی اوقات می‌روم و یک هفته می‌مانم، گاهی اوقات می‌روم و دو ماه می‌مانم.



*** زمانی که به تهران که می‌آیید در کجا ساکن‌اید؟



من در فرمانیه منزل دارم و با پسرم زندگی می‌کنم. برای پسرم در فرمانیه منزل گرفته‌ام و زمانی که به تهران می‌آیم پیش پسرم می‌روم.



*** از پسرهای‌تان بگویید؟



عرفان پسر کوچکم در قطر است، چون سرباز است. سربازی علی را خریدم چون در آن زمان می‌شد سربازی افراد مقیم را خرید. منتظریم دوباره اعلام کنند تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم. این قانون فعلا اجرا نمی‌شود تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم.



ساعت 14:30 دقیقه ظهر جمعه است، شخصی که مسئول تدارکات ورزشگاه است و در تمام مدت گفت‌و‌گو در کنارمان حضور دارد، می‌رود و برایمان چند قاچ هنداونه، دو تا آب معدنی کوچک و چند عدد خرما می‌آورد، آقا ناصر که از تشنگی بطری خود را سر می‌کشد، ما می‌مانیم و چند لیوان یک بار مصرف و یک بطری آب...می‌خندد و کلی عذر خواهی می‌کند که اصلا حواسش به لیوان‌ها نبوده است. اما خوردن همین چند قاچ هندوانه در آن گرما به شدت لذت بخش است. پس از یک استراحت چند دقیقه‌ای به سراغ قسمت دوم گفت‌و‌گویمان با ناصرخان می‌رویم، بخشی که در آن می‌خواهیم پاسخ سوالات خاصی را که در مورد او وجود دارد و هرکدام بخشی از دوران فوتبالی‌اش را تشکیل داده، بگیریم.



*** شما در تاریخ 16 شهریورماه دوبار هت تریک کردید، قبول دارید چنین زوری برای شما خاصی است؟



16 شهریوراه تاریخ تولدم است. حتی 16 شهریور همان روزی است که پرسپولیس در آن 6 گل به استقلال زد و من در آن زمان 14 ساله بودم.



*** در مورد استعفای 14 نفره‌تان از تیم ملی پس از مسابقات اسیایی 86 سئول به دلیل اختلاف پیش آمده بین بازیکنان و کادر فنی بگویید؟



این خاطرات، خاطرات خوبی نیست که بخواهم در مورد آن حرف بزنم، اما یک اشاره کوچکی به آن می‌کنم. درست یا غلط تصمیمی بود که گرفته شد و خدابیامرز دهداری نیز هم‌اکنون در بین ما نیست. من مرحوم دهداری را بسیار دوست داشتم و قبل از انقلاب هم از طریق آقای علیرضا عزیزی با ایشان رفت و آمد می‌کردم و به منزل‌شان می‌رفتم. مشکل اینجا بود که کمک‌های ایشان به آن صورت خوب نبودند. آقای دهداری مجبور بود از آن‌ها حمایت کند چرا که خودش آن‌ها را به تیم ملی آورده بود. طرز برخورد با بچه‌ها مسئله‌ای بود که از طرف کمک‌های آقای دهداری مناسب نبود. رفتارهایی که با بازیکنان انجام می‌شد خوب نبود. مربی‌ها فکر می‌کردند تیم ملی باشگاه است در حالی که تیم ملی منتخب باشگاه‌ها بود. این‌ها فکر می‌کردند همان برخوردی که با بازیکنان در باشگاه‌ها داشتند در تیم ملی هم به همان صورت است و می‌توانند هر کاری با بازیکن تیم ملی بکنند (عصبانی می‌شود!) شما نمی‌توانید با یک بازیکن تیم ملی همان برخوردی را که با یک بازیکن باشگاهی داشته‌اید، داشته باشید. پرویز خان هم همین طوری از آن‌ها حمایت می‌کرد، می‌گفت آن‌ها در دلشان چیزی نیست، آن‌ها در باشگاه‌هایشان هم همین طور هستند. من گفتم پرویز خان اینجا تیم ملی است و شرایط باشگاه را ندارد و بازیکن مجبور می‌شود جواب بدهد. (حرف‌هایی می‌زند که نمی‌خواهد منتشر شود)



از جزییات استعفا بیشتر می‌پرسیم، می‌گوید که نمی‌خواهد صحبت‌هایش منتشر شود، ما هم به او قول می‌دهیم و ناصرخان از توهین‌هایی که به برخی بازیکنان می‌شده است پرده بر می‌دارد.



ادامه می‌دهد؛ در آن زمان نه مصاحبه کردیم و نه حرفی زدیم. آقای دهداری بسیار باشخصیت بود و خیلی مودبانه صحبت می‌کرد حتی می‌گفتند که یک مربی این گونه نمی‌تواند موفق باشد. (می‌خندد می‌خواهد واژه‌ای را بگوید که به دلیل قرار گرفتن میکروفن بر روی تی‌شرتش از گفتن آن خودداری می‌کند! می‌خندد می‌گوید این چه چیزی است که به من وصل کرده‌اید؟) می‌گوید به قول علی پروین مربی باید...



*** لیدر آن 14 نفری که از تیم ملی استعفا دادید چه کسی بود؟







تصمیمی که گرفته شد از محمد پنجعلی و حمید درخشان آغاز شد. (مجددا می‌خندد!) اسم آن‌ها را گذاشته بودند "ژنرال" و "سرهنگ". من برای آن‌ها سه و نیم سال از تیم ملی دور بودم در حالی که من در آن زمان بازیکن ثابت تیم ملی بودم و همه تیم‌ها من را می‌خواستند. تصمیم گرفتم که به قطر بروم، حتی تیم ملی زمانی که به قطر آمد، آقای دهداری نزد من آمد و گفت تو برای بچه‌ها یک روحیه هستی، پیش بچه‌ها بیا و من هم قبول کردم.



*** سرنوشت آن 14 بازیکن مستعفی از تیم ملی چه شد؟



بازی‌های آسیایی تمام شده بود که ما 14 نفر از اردوی تیم ملی استعفا دادیم. تقریبا دو روز بعد. همگی این 14 نفر مثل من به این اندازه از اردوی تیم ملی دور نبودند. برخی از آن‌ها آمدند و عذرخواهی کردند و پس از انجام صحبت‌هایی که داشتند مجددا به اردوی تیم ملی دعوت شدند. به طور مثال یکی از آ ن‌ها آقای فرشاد پیوس بود. همچنین خدا بیامرز آقای قایقران، البته شرایط مرحوم قایقران فرق می‌کرد. قایقران به دلیل اینکه کمک‌مربی تیم ملی آقای بهمن صالح‌نیا بود و ایشان همشهری آقای قایقران بودند، شرایط‌اش نسبت به بقیه متفاوت بود. مرحوم قایقران می‌گفت که من از آقای صالح‌نیا خجالت می‌کشم. من هر روز با او چشم در چشم هستم. او می‌گفت که شهرستانی است و تنها یک نفر هست اما ما همگی تهرانی هستیم و 5 – 6 نفرمان عضو تیم پرسپولیس است. او آقای صالح نیا را هر روز در انزلی می‌دید. ما هم قبول کردیم و گفتیم باشد تو به اردوی تیم ملی بازگرد اما من، پنجعلی و درخشان به یک مدت از اردوی تیم ملی دور بودیم.



*** چه زمانی مجددا به اردوی تیم ملی بازگشتید و برای تیم ملی بازی کردید؟



پس از آقای دهداری، علی پروین به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد و ما را به عنوان بازیکن به اردو دعوت شدیم. ما گفته بودیم تا زمانی که این افراد کادر فنی تیم ملی را تشکیل می‌دهند ما به تیم ملی نمی‌رویم، بلافاصله و پس از اینکه مربیان تیم ملی عوض شدند، به تیم ملی بازگشتیم. هرچند به مدت کوتاهی پس از آقای دهداری آقای مناجاتی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شد و در بازی‌های مقدماتی سرمربی‌گری تیم را بر عهده گرفت که متاسفانه تیم ملی نیز صعود نکرد. پس از آن آقای پروین سرمربی تیم ملی شد و همه ما را به اردو دعوت کرد. علی پروین بازیکنان باتجربه را به اردوی تیم ملی بازگرداند چرا که تیم ملی باید در بازی‌های المپیک آسیایی شرکت می‌کرد. ما در آن مسابقات با علی پروین به مقام قهرمانی رسیدیم.



*** صحبت‌هایی در مورد مشکل شما با حمید درخشان مطرح شده بود! اینکه از طرف شما عنوان می‌شد که همان طور که ناصر محمدخانی برای حمید درخشان هزینه کرده و پای او مانده است، درخشان چنین رفتار متقابلی را از خود نشان نداده و برای ناصر محمدخانی هزینه نداده است. در این زمینه توضیحی دارید که عنوان کنید؟ به طور مثال شما زمانی که به قطر رفته بودید یکی از شرایط انعقاد قراردادتان در این تیم قطری حضور حمید درخشان بود؟



آن زمان که می‌خواستیم به قطر برویم و چند باشگاه با من تماس گرفته بودند و من با یک باشگاه در نهایت به توافق رسیدم، اما به آن‌ها گفتم که یک بازیکن به تیم می‌آورم که خیلی خوب است. آن‌ها گفتند که این بازیکن کیست؟ گفتم که حمید درخشان است و شماره 9 تیم ملی است که در جام ملت‌ها هم بازی کرده است. گفتند که فیلم بازی‌هایش را برای ما بیاور تا آن را برای مربی خود پخش کنیم و اگر مربی تیم قبول کرد، برایش ویزا و دعوتنامه بفرستیم. من می‌دانستم که اگر این اتفاق بخواهد بیفتد، قطری‌ها خیلی تنبل هستند و موضوع را پشت گوش می‌اندازند بنابراین پای خود را در یک کفش کردم و گفتم که باید آقای حمید درخشان باشند که من هم به این تیم بیایم. آنقدر پافشاری کردم و این موضوع به مدت یک ماه طول کشید. در نهایت ویزای ما را دادند و ما به دبی رفتیم و پس از آن به تیم قطری پیوستیم.



*** گویا زمانی که شما از قطر به ایران بازمی‌گردید، آقای درخشان همان طور که شما زمان رفتن‌تان به قطر شرط‌ خود را حضور درخشان عنوان کرده بودید، او چنین شرطی برای قرادادش با قطری ها نداشت و برای ماندن شما در این تیم تلاشی نکرد!



با تعجب می‌گوید که این صحبت‌ها را از چه کسی شنیده‌ای؟! این صحبت‌ها را چه کسی به تو گفته است؟! بله، من گله‌گی کرده بودم.



*** حتی شما از او گلایه‌مند بودید به این دلیل که حمید درخشان پس از آنکه به تیم‌داری پرداخت هرگز از شما برای همکاری دعوت نکرد!



من گله‌گی کردم و به خود او هم گفتم اما نمی‌خواهم رسانه‌ای شود.



*** حالا که نمی‌خواهید در این زمینه صحبت کنید حداقل بگویید که اشکال پیش آمده در تعامل شما با درخشان چه چیزی بود و چرا همان قدر که شما برای درخشان هزینه دادید او برای شما هزینه نداد؟



نمی‌دانم چرا این کار را نکرد. از خودش بپرسید و بگویید آقای درخشان این همه سال که با آقای محمدخانی بودید و شما را به عنوان دو قلوهای پرسپولیس می‌شناختند چرا زمانی که این وضعیت برای ناصر پیش آمد دست محمدخانی را نگرفتی و کمکش نکردی؟ چند تا تیم گرفتید و عوض کردید؟ من که نمی‌آمدم حداقل به من یک تعارف می‌کردی.



5، 6 سال قبل که فرشاد پیوس به تراکتورسازی رفت، چقدر با من تماس گرفت و از من خواست که با او همکاری کنم، حتی مدیرعامل تراکتورسازی هم با من تماس گرفت و با زبان آذری به من گفت که پیش ما بیا تا بتوانیم تیم را به لیگ برتر بیاوریم. من خیلی از آن‌ها تشکر کردم و خیلی‌های دیگر هم به من اصرار کردند که برای همکاری با آن‌ها اقدام کنم اما من این کار را انجام ندادم در حالی که از آن‌ها هیچ انتظاری نداشتم.



* آقای محمد خانی از حمید درخشان بگذریم و در این مورد از شما بپرسیم که پس از پایان فوتبال شما هر از گاهی فوتبالیستی در ایران ظهور می‌کرد که می‌گفتند ناصر محمدخانی جدید فوتبال ایران پیدا شده است. خودتان کدام یک از فوتبالیست‌های پس از خود را در این زمینه تایید می‌کنید؟



مهدی مهدوی‌کیا یکی از بازیکنانی بود که در برخی مقاطع بسیار عالی بود، خود من هم حمایتش کردم. اما مهدی در رده‌های پایه همواره آقای گل می‌شد و در نوجوانان و جوانان بانک ملی گل‌های بسیار زیادی به ثمر رساند. پس از آن‌که او را یک پست به عقب کشاندند و از او در نقش پیستون استفاده کردند مهدوی‌کیا را در خط هافبک حبس کردند. اگر مهدی در خط حمله به کار گرفته می‌شد بسیار بهتر از این‌ها می‌توانست به فوتبال خود ادامه دهد و شاید چند بار به عنوان بهترین بازیکن سال فوتبال آسیا انتخاب می‌شد. او از نظر فیزیکی بسیار عالی بود و پاهای بسیار قدرتمندی داشت. بسیار شوت‌زن بود. مهاجم بود و بارها در رده‌های پایه آقای گل شده بود.



علی کریمی هم فوتبالیستی بود که بسیار عالی فوتبال بازی می‌کرد. او از نظر تکنیکی و شعور فوتبالی بسیار بالا بود



*** در مورد راز شماره هشت‌های پرسپولیس هم توضیح می‌دهید. چرا همواره بهترین بازیکنان پرسپولیس پیراهن شماره 8 را پوشیده‌اند؟ آیا این موضوع از شما شروع شد؟



خیر! موضوع شماره 8 پرسپولیس از من آغاز نشد. این پیراهن به من هم به ارث رسیده بود. قبل از من آقای کلانی شماره 8 می‌پوشید اما نمی‌دانم قبل از آقای کلانی دیگر چه کسی شماره 8 پوشیده است. هرچند من یک دوره کوتاهی در پرسپولیس با اینکه بازیکن ثابت بودم اما شماره 16 می‌پوشیدم اما پس از مدتی علی پروین پیراهن شماره 8 را به من داد. مجتبی محرمی هم از بازیکنانی بود که شماره 8 پوشید و در هر پستی که به کار گرفته شد بسیار عالی بازی کرد. علی کریمی هم که به عنوان آخرین نفر به خوبی از این پیراهن حراست کرد.



*** در مورد خداحافظی علی کریمی از فوتبال صحبتی دارید؟



علی کریمی باز هم برای فوتبال بازی کردن فرصت داشت. او حتی می‌توانست دو تا سه سال دیگر فوتبال کند، اما تصمیم به خداحافظی گرفت و این موضوع نشان می‌دهد که او در فکر پول و چنین مسائلی نبوده است. خدا را شکر که او از نظر پولی نیز اشباع شده و سال‌ها خارج از کشور بازی کرده است. او در نهایت تصمیم گرفت با این که می‌تواند چند سال دیگر فوتبالش را ادامه دهد جای خود را به جوانان دهد. من دوست داشتم علی با توجه به اینکه سال‌های سال در پرسپولیس زحمت کشیده است در پایان دوره فوتبالی‌اش هم در تیم پرسپولیس خداحافظی می‌کرد. حق او بود که در یک ورزشگاه پر از تماشاگر و با جمعیتی بالغ بر 80 یا 90 هزار نفر از فوتبال خداحافظی می‌کرد.



*** ما تجربه مهدی مهدوی‌کیا را در این زمینه داشتیم، چندان خوب از آب درنیامد!



موضوع خداحافظی مهدی فرق می‌کرد. شاید نتیجه برای یحیی گل‌محمدی خیلی مهم بود. ممکن بود به این فکر کند که به خاطر خداحافظی یک بازیکن تیمش نتیجه نگیرد و او زیر سوال برود، شاید این فکرها را با خودش کرده بود و گرنه حق مهدی نبود که سه یا پنج دقیقه بازی کند بلکه او باید حداقل نیم ساعت در زمین فوتبال بازی می‌کرد و پس از آن بیرون کشیده می‌شد. حتی او در چند دقیقه‌ای که در زمین حضور داشت، خوب بازی کرد. شاید اگر بیشتر از این در زمین بود فوتبال بهتری به نمایش می‌گذاشت. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و حتی اشک در چشمانم جمع شد. من مهدی را قلبا دوست دارم، او از نظر اخلاقی بسیار پسر خوبی است. تا حالا شنیده‌اید که بگویند مهدوی‌کیا در حاشیه است؟







***شما فکر نمی‌کنید که علت خداحافظی علی کریمی از فوتبال باشگاهی این بود که دیگر امیدی برای بازگشت به پرسپولیس به دلیل حضور علی دایی به عنوان سرمربی این تیم نداشت؟



باید بزرگان فوتبال دور هم جمع می‌شدند و این بازیکنان را آشتی می‌دادند. آن‌ها مدت‌ها در تیم ملی با هم هم‌بازی بودند و پیشکسوتان باید در این زمینه ورود می‌کردند و اصلا خوب نیست که در خانواده ورزش و خانواده پرسپولیس چنین دعواهایی وجود داشته باشد. چشم به هم زدیم و دیدیم که عمر کوتاه‌مان سپری شد. اصلا نباید به این مسائل توجه داشته باشیم و همواره باید گذشت را سرلوحه کار خود قرار دهیم. متاسفانه برخی‌ها به این دنیا و مال دنیا چسبیده‌اند و فکر می‌کنند که ثمری دارد.



*** تا به حال به اشتباهات خود هم در زندگی فکر کرده‌اید؟



بله من همواره به اشتباه‌هایم فکر می‌کنم و از وقوع آن‌ها متاثر می‌شوم. حتی من به شدت از حواشی دوری می‌کردم و از مصاحبه به دور بودم.



*** بسیاری نقطه عطف دور شدن از دنیای فوتبال را در زندگی شما، مسئله‌ای می‌دانند که پیرامون زندگی شخصی‌تان به وجود آمد. خیلی‌ها معتقدند پس از این اتفاق زندگی فوتبالی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت، پس از مطرح شدن بحث همسر دوم‌تان شما به طور کلی از دنیای فوتبال دور شدید. آیا اعتقاد دارید که تصمیمی که در آن برهه زمانی گرفتید اشتباه بود؟



دقیقا! دقیقا! بله! خودم هم گفته‌ام...آن زمان هم گفتم کارم اشتباه بود و نباید این کار را می‌کردم. البته خدا شاهد است که قصد و نیتم کمک بود. ایشان 4 سال است که رفته‌اند و همسر اولم نیز 12 سال است که از دنیا رفته است. باز هم می‌گویم خاطرات خوبی نیست که بخواهم عنوان کنم اما این را بابت روشن شدن اذهان عمومی می‌گویم که ایشان زمانی که آمد و از گذشته‌اش صحبت و گریه کرد، من به شدت تحت تاثیر زندگی‌ شخصی‌اش قرار گرفتم.



*** شما چگونه با "شهلا جاهد" آشنا شدید؟



اولین بار ایشان 14 – 15 سالش بود و نمی‌دانم در دوره راهنمایی بود یا دبیرستان اما فکر می‌کنم که اول دبیرستان بود و با روپوش مدرسه به بازار آمده بود. برادرم در مغازه آدرس منزل را به او داده بود، من بعدا با برادرم دعوا کردم که چرا آدرس منزل و مکان زندگی ما را به او داده است. وقتی که او به در منزل ما آمد، بچه‌ها گفتند که خانمی در مقابل منزل با من کار دارد! من به شدت جا خوردم. گفتم که یک خانم اینجا با من چه کار دارد؟ در را باز کردم و دیدم که ایشان بود و با روپوش مدرسه آمده بود و بعدا هم به من گفت که به بهانه دل‌درد از مدرسه بیرون آمدم و خودش را به منزل ما رسانده است. من هم که در آن زمان در منزل حضور داشتم، ایشان را سوار ماشین کردم و در نزدیکی منزل‌شان پیاده کردم، از او خواهش کردم که دیگر به در منزل نیاید چرا که آنجا محل زندگی ماست و همگی من را می‌شناسند.



نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم که حرف‌های من باعث شده بود که به او بر بخورد. او دیگر رفت و تنها یکی دو بار بر سر تمرین حاضر شد و پس از امضای عکس، رفت. دیگر از او تا سال 76 ، 77 یعنی 4 ، 5 سال قبل از وقوع آن اتفاق خبری نبود. یک‌روز تلفنم زنگ خورد. صدایش برایم آشنا بود، می‌پرسید که او را می‌شناسم یا نه؟ با خودم گفتم صدایش چقدر آشناست اما در نهایت خودش را معرفی کرد، به شدت جا خوردم و بعد هم که با من صحبت کرد و از مشکلاتش گفت و اینکه چه زندگی‌ داشته و هم‌اکنون دیپلمش را گرفته و در بیمارستان‌ها پرستاری می‌کند، یک فردی هم نه اینکه با او زندگی کند بلکه گویا او را اذیت می‌کرده و پولش را خورده بود، من دلم برایش سوخت و گفتم که کمکش کنم اما نمی‌دانستم که او برای زندگی من نقشه کشیده است و خانه و زندگی من را دیده و طمع کرده است. از خودش پرسیده بود که چرا من نه؟ شاید شیطان او را اغفال کرده و دست به این کار زد. زمانی که به اتهام قتل در زندان بود به او گفتم که حرف‌هایت را بزن و با خودت حرف‌ها را نبر و خودت را راحت کن. آنجا عذابش خیلی سخت است و عذاب آخرت با عذاب دنیا خیلی متفاوت است. گفتم خودت را سبک کن و برو! اما او حرفی نزد.



او گفت که اگر بتوانی برایم رضایت بگیری حرف خواهم زد. من به او گفتم که کاره‌ای نیستم. من تنها ولی قهری فرزندانم هستم و در مورد همسرم کاره‌ای نبودم، تنها در این زمینه پدر و مادر مرحومه همسرم می‌توانستند تصمیم‌گیری کنند. کاری از دست من برنمی‌آمد، اما او بعدا دوباره با من صحبت کرد و گفت اصلا چیزی نبوده که بخواهد بگوید.



من مطمئنم که ایشان در روز حادثه تنها نبوده است. حتی یک مرد هم به راحتی نمی‌تواند یک نفر را بکشد چه برسد به یک زن. آیا یک زن می‌تواند به تنهایی برای یک قتل اقدام کند؟ پزشک قانونی گفته بود که اثر انگشت بر مچ پای مرحومه همسرم بوده است. مگر می‌شود یکی دو پای همسرم را گرفته باشد و همزمان هم به او چاقو زده باشد؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ امکان ندارد. حتما کسی بوده است که دو پای همسرم را گرفته است و یک نفر دیگر هم به او ضربه زده است.



*** آیا این اتفاقات را فراموش نکرده‌اید؟



نه، هیچ وقت فراموش نکرده‌ام. همیشه در ذهنم این مسئله وجود دارد. در ابتدا که همیشه راه می‌رفتم و شب تا صبح اصلا خواب نداشتم. خدا شاهد است که همین الان هم همین گونه‌ام. نمی‌خواهم از زنم تعریف کنم اما به علی قسم زنم واقعا تک بود. چه از نظر رفتاری، چه از نظر مذهبی، چه از نظر برخورد. شما باید با همسران دوستانم در این مورد صحبت کنید از همسران درخشان، پیوس، کرمانی و حسین عبدی بپرسید، ما با هم رفت و آمد داشتیم و حتی در سفرهای مشهد همسران خود را می‌بردیم. نماز همسرم همواره به وقت بود. اذان که می‌گفت سجاده‌اش را انداخته بود و شروع به نماز خواندن می‌کرد. حتی همواره بین

نمازهایش قرآن می‌خواند و هرگز این گونه نبود که بلافاصله بعد از تمام شدن یک نماز، نماز دیگرش را شروع کند. نمازش همواره 45 دقیقه طول می‌کشید. او در کشوری عربی این گونه بار آمده بود.



*** اصلیت همسرتان چه بود؟



اصلیت همسرم شیرازی بود اما در قطر به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود.



*** شما در قطر با مرحومه لاله سحرخیزان آشنا شدید؟ درباره اولین زمان آشنایی‌تان بگویید؟



بله، خانواده او ورزشی بودند، زمانی که تیم ملی به قطر می‌رفت بچه‌های تیم ملی را به خانه‌شان دعوت می‌کردند و مهمانی می گرفتند. به همین ترتیب رفت و آمد ما بیشتر شد و من از این طریق با او آشنا شدم. اولین بار او به هتل ما آمده بود و برای من هدیه خریده بود. اولین بار آن‌جا او را دیدم.



*** خیلی‌ها معتقدند همین خوبی‌های همسر شما باید بار مسئولیت شما را بیشتر می‌کرده است. مسئله‌ای که در مورد شما پیش آمد این بود که با ازدواج دوم‌تان اتفاق بسیار ناگواری در مورد همسر اولتان رخ داد. خیلی‌ها می‌گویند که شاید اگر شما هرگز سمت همسر دوم‌تان نمی‌رفتید این اتفاق برای لاله سحرخیزان نمی‌افتاد!



بله، خب این اتفاق نمی‌افتاد. من فریب دلم را خوردم. من نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم اما بسیار عاطفی و دل‌نازک هستم. زمانی که یکی را می‌بینم که در حال گریه کردن است اشک در چشمانم جاری می‌شود حتی اگر آن فرد غریبه باشد. زمانی که ایشان از مشکلاتش برای من گفت، تصمیم گرفتم که به او کمک کنم چرا که سختی‌های بسیاری کشیده بود.



*** شما هرگز پیش‌بینی نمی‌کردید که چنین اتفاقی در زندگی‌تان بیفتد؟



من حتی یک درصد پیش‌بینی نمی‌کردم که ایشان چنین نقشه‌ای بکشد و دست به چنین کاری بزند. اصلا باورم نمی‌شد! من در آن زمان در ایران نبودم و با تیم پرسپولیس در اردوی آلمان به سر می‌بردم.



*** چگونه از این قضیه مطلع شدید؟



به من نگفتند که همسرم چنین اتفاقی برایش افتاده است. گفتند که تصادف کرده است، در آن لحظه نگران همسر و فرزندانم بودم. خدا بیامرز همسرم رانندگی‌اش بسیار خوب بود. من خودم به او رانندگی یاد داده بودم (می‌خندد). من بارها به او گفته بودم که آهسته رانندگی کند اما او می‌گفت که تو خودت به من رانندگی یاد داده‌ای. همواره زمانی که دوستان در ماشینی که همسرم راننده بود می‌نشستند، دستگیره بالای در را دست می‌گرفتند. رانندگی‌اش همانند مردها خوب بود. من حدس می‌زدم که او در اتوبان مشغول رانندگی بوده و اتفاقی برای او و فرزندانم افتاده است اما نمی‌خواهند من از این قضیه مطلع شوم و تنها به من گفتند که پای همسرم شکسته و باید به ایران بازگردم اما من اطمینان پیدا کرده بودم که اتفاقی برای خانواده‌ام افتاده است.



*** خیلی‌ها در این اتفاق عجیب و غریب شما را مقصر اصلی قلمداد می‌کنند!



یعنی آن کسی که قتل را مرتکب شده است مقصر نیست؟



*** شما با قصاص ایشان موافق بودید؟



من گفتم که اگر ایشان مرتکب قتل شده است باید قصاص شود. بله! گفتم هر کسی که همسرم را کشته باید قصاص شود و این حقی قانونی است و آن چیزی است که قرآن مشخص کرده. نفس در مقابل نفس، جان در مقابل جان. دست در مقابل دست و این آن چیزی است که قرآن گفته است. شما می‌خواهید تمام این موضوع را به گردن من بیندازید؟





*** نه ما نمی‌خواهیم تقصیرات را به گردن شما بیندازیم. حرف ما این است که سابقه فوتبالی شما و تمامی محبوبیت‌تان تحت‌الشعاع این موضوع قرار گرفت. شما هم همانند بسیاری از محبوب‌ترین فوتبالیست‌های این مملکت در ورزشگاهی تشویق می‌شدید که 100 هزار نفر جمعیت شما را یکصدا صدا می‌زدند. زندگی فوتبالی شما با این اتفاق دگرگون نشد؟



یک مقدار از این موضوع درست است. من آن زمان در حرفه‌ مربی‌گری مشغول بودم و این موضوع هرچند باعث شد که با کار خود فاصله بگیرم اما از نظر وجهه اجتماعی و برخورد مردم با من، تغییری ایجاد نشد. به خدا، نه اینکه بخواهم از خودم تعریف کنم اما هرجا که رفته‌ام من را تحویل گرفته‌اند و حتی به راحتی کارم را انجام داده‌اند اما بعضی جاها با توجه به اینکه روزنامه‌ها را مطالعه می‌کردند و پیگیر کار من بودند، از پایان این قضیه سوال می‌پرسیدند. در ادارات، وزارتخانه‌ها، شهرداری‌ها و ... زمانی که کار اداری داشتم و به این مکان‌ها مراجعه می‌کردم از من می‌پرسیدند که موضوع قصاص به کجا کشید و یک سری سوالات دیگر در این مورد از من می‌پرسیدند که می‌خواستند از زبان خودم بفهمند که اصل قضیه چه چیزی است. اما به هیچ وجه برخورد بدی با من نداشتند.



یک بار خودم اعلام کردم که برخی‌ها از جراید سوء استفاده کردند و تنها به فکر جیب خودشان بودند. افکار مادی داشتند، برخی‌ها مغرضانه قلم زدند و زندگی من را ندیده بودند و از زندگی من خبری نداشتند اما همین جوری برای خودشان قضاوت می‌کردند، حتی خانم فردوسی صحبتی را از خودشان مطرح کرده بود. او اصلا نمی‌دانست شرایط زندگی من چگونه است. اول بیا در شرایط من قرار بگیر و پس از آن این حرف‌ها را بزنم. من در آن زمان انتقاد کرد و در روزنامه هم گفتم. ورزشی‌نویسان چون من را می‌شناختند چیز خاصی ننوشتند اما به سایر رسانه‌های غیر ورزشی گفتم که شما باید اول من را بشناسید و بعد چیزی بنویسید. من به خبرنگاران سیاسی، اجتماعی،‌ حوادث می‌گفتم که در مورد من باید استادان ورزشی صحبت کنند و قلم بزنند. شما نمی‌توانید چنین کاری را انجام دهید چون شناختی از من ندارید.یک سری‌ها فقط می‌خواستند روزنامه‌هایشان فروش برود و من آن‌ها را به خدا واگذار کردم. برخی از آن‌ها چیزی می‌نوشتند که اصلا واقعیت نداشت. چیزهایی از زبان من می‌نوشتند که من اصلا چنین حرف‌هایی نزده بودم.



یک نفر هم که برای خودش کتاب چاپ کرده بود. شماره 8 و نمی‌دانم کارت قرمز! من مقداری از این کتاب را خواندم. از خودش یک سری چیزها نوشته بود. من به نویسنده‌اش زنگ زدم و به او گفتم که به خدا واگذارت می‌کنم. اول اینکه او اجازه نداشت بدون مجوز از من کتاب چاپ کند. به چه اجازه‌ای این فرد در مورد من کتاب چاپ کرده بود؟ حتی آن زمان نیز یک خانم برای ساخت مستند زندگی‌ام اطلاع داد و من مجوز محضری به او دادم تا مستند بسازد اما این فرد بر چه اصل و حسابی کتاب چاپ کرده بود؟



*** بچه هایتان در زمان قتل مادرشان چند ساله بودند؟



عرفان 6 یا 7 ساله بود و علی نیز حدود 10 – 11 سال سن داشت.



*** آیا آن‌ها این اتفاق را به خاطر دارند؟



بله آن‌ها کاملا همه چیز را به خاطر دارند.



*** آیا فشارها بعد از قصاص شهلا از روی دوش شما برداشته شد؟



بله، بعد از اعدام مقداری از فشارها از روی دوش من برداشته شد. به خودم گفتم که پرونده این قضیه تمام و بسته شد. فکر نمی‌کنم دیگر کسی بخواهد در مورد این قضیه سوال بپرسد. الان هم شاید بعضی‌ها بگویند که ضرورت صحبت کردن در این مورد پس از 12 سال چیست و نباید اصلا راجع به این مسئله صحبت کرد! همسر اولم 12 سال پیش به قتل رسید و همسر دومم هم 4 سال قبل اعدام شد. بنابراین صحبت کردن راجع به این مسئله چه سودی به حال جامعه دارد.



*** برخی از فوتبالیست‌ها هستند که زندگی خصوصی‌ آن‌ها به دلیل شهرت و محبوبیت‌شان کاملا مد نظر مردم است.



شما از من می‌خواهید به گونه‌ای صحبت کنم که سایر فوتبالیست‌ها از زندگی من درس عبرت بگیرند و به آن‌ها بگویم که آقایان فوتبالیست زمانی که به شهرت می‌رسید، در کمین شما هستند! مواظب خودتان باشید چرا که من اینجا قربانی شدم.







*** ما هم همین مسئله مد نظرمان است.



(عصبانی شده است و آرام آرام صدایش را بالا می‌برد) شما تمام سوال‌هایتان را ورزشی پرسیدید و در نهایت پرسش‌هایتان را به این مسئله رساندید، من اصلا راجع به این مسئله صحبت نمی‌کنم. بسیاری از خبرنگاران آمده‌اند صحبت کرده‌اند و من در این خصوص حرفی نزده‌ام. قرار بود راجع به مسائل ورزشی صحبت کنیم به همین دلیل من شما را به این محیط ورزشی آوردم تا سوال‌هایتان هم ورزشی باشد. اصلا شما باید من را از این مسئله دور کنید. شما نباید اجازه دهید من وارد این قضیه شوم. من برای چه شما را به این محیط ورزشی آوردم. من نوکر شما هم هستم هر سوال ورزشی هم داشته باشید جواب می‌دهم. شما نباید من را به این سمت و سو سوق بدهید و روان من را به هم بریزید و فکر من را مشوش کنید. چه کسی باید به من کمک کند؟



اشک‌های ناصر خان بر روی گونه‌هایش جاری می‌شود و سکوت محض زمین چمنی را که برای مصاحبه با او به آنجا رفته بودیم را فرا می‌گیرد. تنها صدای باد که از اول گفت‌وگویمان در فضای ورزشگاه می‌وزید سکوت محض ورزشگاه را در هم می‌شکند



هر کدام‌مان صحبتی را از خاطرات فوتبالی ستاره دهه 60 فوتبال ایران عنوان می‌کنیم تا شاید او را به جریان مصاحبه بازگردانیم اما او چشمانش خیس شده و هیچ حرفی نمی‌زند. حدود 5 دقیقه حتی یک کلمه هم حرف نمی‌زند اما در نهایت نطقش باز می‌شود.



محمدخانی می‌گوید که من هر چیزی را که بخواهم مطرح کنم از خودم تعریف کرده‌ام و این موضوع اصلا خوب نیست، دیگران باید در مورد من صحبت کنند. من در یک فرهنگ مذهبی بزرگ شده‌ام. از 5 سالگی به مکتب‌خانه رفتم و قرآن یاد گرفتم. از همان بچگی خانواده‌ام من را با قرآن و نماز آشنا کردند. و خدا را صد هزار مرتبه شکر که این مسیر را ادامه دادم. به خدا قسم که من شب‌ها توپ زیر بغلم بود که می‌خوابیدم. من از مدرسه با توپ تا خانه می‌آمدم و پس از رسیدن به مسجد نزدیک خانه‌مان برای اینکه به نماز جماعت برسم بلافاصله وضو می‌گرفتم و نمازم را می‌خواندم. مادرم همیشه با زبان آذری به من می‌گفت که اگر نمازم را نخوانم شیرش را حلالم نمی‌کند.



*** وضع مالی خانواده شما چگونه بود؟



وضع مالی خانواده‌مان عالی نبود اما بد هم نبود چرا که برادرانم کاسب بودند و مغازه داشتند.



*** اصالتا اهل کجا هستید؟



اصالتا آذری هستیم. سمت تبریز و میانه.



*** خودتان در تهران متولد شدید؟



من در شهرری متولد شدم و 75 سال است که در شهرری زندگی می‌کنیم. حتی برادرانم هم در شهرری متولد شدند. پدرم زمانی که به شهرری می‌آید و خدمت سربازی‌اش را انجام می‌دهد دیگر همین جا می‌ماند و زندگی‌اش را ادامه می دهد.



*** تعداد اعضای خانواده‌تان چند نفر است؟



ما مجموعا 5 برادر و یک خواهر هستیم.



خودش مجددا خودش شروع به حرف زدن در مورد واقعه تلخ زندگی‌اش می‌کند و می‌گوید؛
من خودم اصلا دوست ندارم راجع به چنین مسائلی صحبت کنم چرا که روحیه‌ام را به هم می‌ریزد و شرایطم را دگرگون می‌کند. یک مرتبه حالم را بد می‌کند.



***ما که جواب سوال‌هایمان را گرفته‌ایم دیگر نمی‌خواهیم او را به خاطرات تلخ گذشته‌اش بازگردانیم. از فوتبال صحبت می‌کنیم و از او می‌پرسیم از فرزندانت بگو. آیا آن‌ها فوتبال می‌کنند؟



اتفاقا هر دو فرزندم فوتبالیست هستند. علی سه سال بود که در الاهلی قطر بازی می‌کرد. تیمی که هم‌اکنون مجتبی جباری نیز در آن بازی می‌کند و فریدون زندی هم سابقه بازی در آن را دارد.



*** پسرتان برای شما یک بار کری خوانده بود. گفته بود که هرچند تکنیکم به پای پدرم نمی‌رسد اما اگر بخواهم با پدرم مسابقه سرعت بگذارم، قطعا او را شکست می‌دهم.



بله، سرعت و تکنیک فوتبالی‌اش خوب است. من بازی‌هایش را از نزدیک می‌دیدم. او تا دو سال قبل در الاهلی در ترکیب اصلی بود.به یکباره در حالی که خسته شده است، بلند می‌شود، دستگاه ضبط صوتی را که به او متصل کرده‌ایم به زمین می‌اندازد، می‌گوید به آن نگاهی بیندازید نکند که خاموش شده باشد. از سالم بودن دستگاه که مطمئن می‌شویم دوباره شروع می‌کند به صحبت کردن؛ یک بار که به ایران آمده بود در یک تمرین تکل زد و پایش زیر باسنش گیر کرد و آسیب دید. دو بار عمل کرد و الان شرایطش بهتر است و به سالن بدنسازی می‌رود. عرفان خیلی به فوتبال علاقه دارد. من تا به حال شخصی را ندیده‌ام که تا این حد به فوتبال علاقه‌مند باشد. اگر علی به میزان عرفان فوتبال را دوست داشت قطعا در یکی از تیم‌های خوب در ترکیب ثابت قرار داشت. ای کاش علاقه‌ای را که عرفان به فوتبال داشت در وجود علی بود. علی بی‌خیال، بی‌تفاوت و باری به هر جهت است.



*** بیشترین قراردادی که در دوران فوتبالی‌تان امضا کردید چقدر بود؟



متاسفانه ما همواره به مسائل حاشیه‌ای و مادی می‌پردازیم. من بارها گفتم که باید به فوتبال اهمیت بدهیم. اگر همان میزان که به مسائل مادی اهمیت می‌دادیم فوتبال را مهم می‌دانستیم پیشرفت‌مان بیشتر بود. این یک بدآموزی است. وزارت آموزش و پرورش و وزارت ورزش و جوانان، حتی دولت و دستگاه‌هایمان در تلاشند تا میزان سواد را در جامعه بالا ببرند اما بسیاری از مبالغی که در روزنامه‌ها عنوان می‌شود تنها یک بدآموزی است. نسل‌های جوان ما با دیدن این مبالغ اصلا به دنبال درس و تحصیل نمی‌روند. وقتی می‌بینند که قرارداد بازیکنان فوتبال میلیاردی است به خود می‌گویند چرا باید 20 سال درس بخوانم در حالی که حتی امکان ندارد به چنین پولی برسم. بنابراین تصمیم می‌گیرد که فوتبال کند و درس و تحصیلش را رها کند. حداقل باید اجازه ندهیم که مسائل مادی به رسانه‌ها سرایت کند. جوانان فکر می‌کنند که اگر درس‌شان را رها کنند و به فوتبال بپردازند به امثال علی کریمی، کریم باقری و مهدی مهدوی کیا تبدیل می‌شوند در حالی که این گونه نیست.



*** بیشترین پولی را که برای یک فصل گرفتید چقدر بود؟



بیشترین پولی را که من در یک فصل گرفتم در آخرین فصل بازی‌ام 700 هزار تومان بود. این آخرین چکی بود که آقای پروین به من داد و این در زمان پایانی فوتبالم و در سال‌های حدود 70 – 71 بود. آن هم چکی بود که خودش به من داد. الان برخی از فوتبالیست‌ها روزی 5-6 میلیون تومان حقوق می‌گیرند.



*** اگر الان شما همچنان فوتبال بازی می‌کردید برای یک فصل چقدر باید دریافت می‌کردید؟



من نباید خودم بر روی خودم قیمت بگذارم. این شمایید که باید بر روی من قیمت بگذارید. نمی‌دانم به قرآن چقدر قیمت بگذارم. من می‌گویم که مبلغم همان چیزی بود که در ارزش‌های فوتبالی‌ام خلاصه می‌شد.



*** بگذارید سوال‌مان را به گونه‌ی دیگری بپرسیم. اگر فوتبالیستی در همان سطح ناصر محمد خانی هم‌اکنون در فوتبال ایران مشغول به بازی بود و شما یک مربی بودید که می‌خواستید او را جذب کنید حاضر بودید چه رقمی را برای او بپردازید؟



باز هم که این موضوع را به خود من بازگرداندید (می‌خندد). حاضر بودم بالاترین رقم را به او بدهم. اگر من رقمی بدهم می‌گویند که از خودم تعریف کرده‌ام. نمی‌توانم عدد تعیین کنم. این عدد را باید همان مربی‌ای که می‌خواهد با من کار کند تعیین کند. با این حال باید خیلی بیشتر از فوتبالیست‌های امروزی می‌گرفتم. وقتی که یک دروازه‌بان یک و نیم میلیارد تومان می‌گیرد من باید حداقل دو سه میلیارد تومان بگیرم. من حتی فکر نمی‌کنم که ارقامی که منتشر کرده‌اند صحیح باشد. اصلا ممکن است یک بازیکن سال قبل 2 میلیارد تومان گرفته باشد در فصل جاری یک میلیارد تومان قرارداد بسته باشد؟



*** شما شیطنت‌های فوتبالی هم داشته‌اید که بخواهید در مورد آن صحبت کنید؟



من همواره بهترین خاطره‌ام زمانی بود که با بچه‌ها در اردو بودیم و به مسافرت می‌رفتیم. رفتن به خرید ، پارک و باغ وحش با بازیکنان برایم چه در تیم ملی و چه در پرسپولیس خاطره‌انگیز‌ترین لحظات بود. در هتل‌ها هم من هیچ وقت اهل شیطنت نبودم و جایی نمی‌رفتم. اگر هم جایی می رفتم با بچه‌ها به صورت گروهی می‌رفتم. مثل بعضی از بازیکنان نبودم که یواشکی از هتل بیرون بروم و شیطنت کنم. من همیشه در اردوها با خود آجیل به همراه داشتم و بازیکنان به اتاق ما می‌امدند و در کنار هم بودیم. بچه‌ها شب‌ها در اردو گرسنه‌شان می‌شد و به اتاق ما می‌آمدند و آجیل می‌خوردیم. به خاطر همین من به آن صورت جایی نمی‌رفتم.



*** پس یعنی شما مثل خیلی‌ها از فوتبالیست‌ها اهل تخلف‌های شبانه و شیطنت‌های در زمان اردو نبودید؟



من اصلا اهل این مسائل نبودم. حتی در دوره فوتبالی‌ام کارت قرمز هم نگرفتم. چند بار به عنوان بهترین بازیکن اخلاق و بهترین بازیکن فصل انتخاب شدم. همواره من را در زمین بازی می‌زدند و مصدوم می کردند. بازیکنان بسیاری به خاطر خطا کردن روی من اخراج شدند اما هیچ وقت حتی واکنشی به آن‌ها نشان نمی‌دادم. من حتی به آن‌ها نگاه هم نمی‌کردم.







*** بدترین خطایی که بر روی شما انجام دادند در کدام بازی بود؟



یک بار شاهین بیانی با تکل بسیار بدی بر رویم خطا کرد. یک بار هم اصغر حاجیلو خطای بدی را بر رویم انجام داد. هرچند که هر دوی آن‌ها دوستان صمیمی‌ام بودند. تکل شاهین خیلی بد بود و پایم از مچ تا زانو کاملا خونی شده بود. تکلی بود که جفت پا بر روی ساقم رفت. تکل اصغر حاجیلو بر روی مچ پایم هم خیلی بد بود. البته او خطایش عمدی نبود. در فوتبال این درگیری‌ها وجود دارد. البته ضربه شدیدتر از آن‌ها هم بوده است، در یک بازی هم مینیسک من آسیب دید و آن را عمل کردم. آن هم یکی از بدترین آسیب دیدگی‌های دوران فوتبالی‌ام بود. یکی از گلرهای تیم در تمرین بر روی پایم نشست و مینیسکم پاره شد و آن را عمل کردم. یک بار دیگر هم بازیکنی در گنبد بود که از طرف او گفته بودند می‌خواهد در زمین بازی پای ناصر محمدخانی را به دستش بدهد. حتی تماشاچیان به گوش علی‌ پروین هم رسانده بودند. او اهل گنبد بود و چه بر سر تمرین و چه در درون شهر از قصدش صحبت کرده بود و اینچنین دهان به دهان پیچیده بود. همین کار را هم انجام داد. تکل بسیار بدی زد و رباطم آسیب دید. خدا بیامرزد دکتر شهرستانی را. زمانی که پیش او رفتم به من گفت تنها دو بازیکن بوده‌اند که پاهای بسیار قوی‌ای داشتند. یکی پرویز قلیچ‌خانی بود و دیگری تو هستی که عضلات پایت بسیار قوی است،‌ همین موضوع رباط تو را نگه داشته و اجازه نداده است که پاره شود.



*** در مورد دربی هم که به دعوا کشید و نتیجه‌اش تساوی 2-2 دو تیم بود، توضیح می‌دهید؟



همان بازی که رضا شاهرودی در آن اخراج شد؟ در آن بازی 2 بر هیچ جلو بودیم. رضا شاهرودی شروع به کل کل با بچه‌های استقلال کرد. یکی از بازیکنان آن‌ها خیلی بد تکل زد. من همان موقع گفتم که رضا شماره این بازیکن را برداشته و حتی به حمید درخشان هم گفتم که رضا دارد کل کل می‌کند و الان هم 2 بر هیچ جلو هستیم و بهتر است، تعویض شود. در آن زمان حتی دفاع خوب هم داشتیم که به جای رضا در زمین بازی کند. اگر تعویض انجام می‌شد این اتفاق هم صورت نمی‌گرفت. رضا هم تکل بسیار بدی زد و اخراج شد. دیگری هم آمد و چند تا مشت زد و بازی‌ای را که 2 بر هیچ جلو بودیم، 2 – 2 تمام شد.
 

usl

Registered User
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2013
نوشته‌ها
4,664
لایک‌ها
6,182
محل سکونت
لنگرود(usl)
آبی پوشان لندنی پس از پایان فصل 73-1972 لیگ انگلیس به تهران آمدند و در اولین بازی مقابل پرسپولیس به تساوی 1-1 رسیدند. آنها در بازی دوم مقابل استقلال 1- صفر پیروز شدند و در سومین بازی نیز مقابل تیم ملی به تساوی 1-1 دست یافتند. این عکس لحظه عزیمت کاروان چلسی در فرودگاه لندن را نشان می دهد که با پروزا هواپیمایی هما راهی تهران شدند.



 

bbaa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2013
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
54
محل سکونت
تهران
آبی پوشان لندنی پس از پایان فصل 73-1972 لیگ انگلیس به تهران آمدند و در اولین بازی مقابل پرسپولیس به تساوی 1-1 رسیدند. آنها در بازی دوم مقابل استقلال 1- صفر پیروز شدند و در سومین بازی نیز مقابل تیم ملی به تساوی 1-1 دست یافتند. این عکس لحظه عزیمت کاروان چلسی در فرودگاه لندن را نشان می دهد که با پروزا هواپیمایی هما راهی تهران شدند.




دوران طلایی که هیچ وقت تکرار نخواهد شد
الان تیم ملی کومور شرقی هم نمیاد ایران بازی کنه
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
دیدار با همایون بهزادی شناسنامه داربی شهریور 52 / با "گربه سیاه" استقلال در سالروز "شش‌تایی‌ها"

صدای خاصی داشت،‌ صورتش را تراشیده بود و دکمه باز پیراهن چهار‌خانه‌ روشنش به یاد سال‌های دور او را سرپاتر از آنچه در نگاه اول دیدیم نشان می‌داد، کمی راه‌مان تا مهاجم نوک استثنایی قرمزها دور بود، پلاک 52 طبقه هشتم یک آپارتمان مسکونی در پردیس. با استقبال پیرمردی 73 ساله که این‌روزها حال و روز خوشی ندارد پا به منزل کوچکی گذاشتیم که سال‌هاست صاحبش عامل اصلی کری خوانی هواداران پرسپولیس بر روی سکو‌هاست...



دقیقا داربی شهریور 52 امروز 41 ساله می‌شود،‌ پای صحبت‌های مردی نشستیم که در گلزنی منحصر به فرد بود. از تمامی شایعات درباره فیلم‌های به آتش کشیده دیداری که با شش گل به سود پرسپولیس ختم شد پرسیدیم، از حساس‌ترین گل زندگی‌اش به **** صهیونیستی تا دوبار سه گله کردن آبی‌های پایتخت...دکتر برومند و بکن باوئر را شاهزادگان فوتبال می‌دانست اما کلام سنجیده‌، رفتار بی‌نظیر، تواضع و متانت فوق‌العاده‌ و شخصیت جذاب خودش بیش از هرکسی به شاهزادهگان شبیه بود. در ادامه گفت‌گوی تفصیلی خبرنگار ایسنا با همایون بهزادی ستاره دهه 40 و اوایل دهه 50 باشگاه شاهین و پرسپولیس را می‌خوانیم.



* بدون تردید و بدون هرگونه واژه پردازی و لفاظی با کلمات باید بگوییم باعث افتخار است که هم اکنون در کنار شما حضور داریم. از شماره پلاک خانه‌تان شروع کنیم، شماره پلاکتان "52" است. بی شک نام "همایون بهزادی" با نام شهرآورد شهریور ماه 52 بیش از هر چیز دیگری ارتباط دارد.



با یاد و نام خداوند بزرگ و ایزدمنان، از شما تشکر می‌کنم که این افتخار را به من دادید در این گوشه دِِِِیر که راه دور است و کمتر مورد محبت دوستان قرار می‌گیریم نزد من آمدید. خداوند این‌گونه صلاح دیده که ما در این‌جا مسکن گزینیم. از شما کمال تشکر و سپاس‌ را دارم. در هر صورت به اصل قضیه باز گردیم. در خصوص بازی پرسپولیس و استقلال همه مردم به نام این دو تیم باز می‌گردند، در حالی که بهتر است به نام "شاهین" و "تاج" اشاره کنیم. من تمام عمرم را در شاهین بودم. 17 ساله بودم که به شاهین پیوستم و در پست ها‌فبک وسط بازی ‌کردم تا 27 یا 28 سالگی هم در این تیم بودم و در 28 سالگی‌ام بود که شاهین را محروم کردند و ما پرسپولیس را ساختیم. تمام استادیوم نام شاهین را صدا می زد.



موضوع شاهین همواره تداوم داشته است، دیروز پدرم، امروز خودم و فردا پسرم. دور تا دور استادیوم امجدیه نام شاهین را فریاد می زدند. تمام ایران نام شاهین را فریاد می زدند. درباره شاهین اصلا نمی‌توان نسبت گرفت. شاهین وارد دست‌اندازهایی شد که گریبان این تیم را گرفت. از تغییرات مدیریتی تا یکسری مسائل که خواه یا ناخواه این تیم را تحت تاثیر قرار داد و به مرور زمان تماشاچی‌اش کم شد. تماشاچی گیج شده بود و نمی‌دانست چه کار باید کند.من به مرور از دفاع به خط حمله تغییر پست دادم و این قصه سر دراز دارد. ابتدا ها‌فبک وسط بودم بعد تبدیل به ها‌فبک چپ شدم و سرانجام به مهاجم نوک تغییر پست دادم. تمام این کارها را دکتر اکرامی انجام داد. من علاوه بر این‌که در بازی شش‌تایی‌ها سه گل به ثمر رساندم در بازی دیگری ‌هم که چهار گل به تاج زدیم سه گل زدم، در بازی که چهار گل زدیم من ها‌فبک چپ بودم، در حالی که پای تخصصی‌ام راست بود در پست ها‌فبک چپ بازی ‌کردم، دکتر اکرامی من را به یک بازیکن دو پا تبدیل کرد، هر چند سه گل هم دریافت کردیم و بازی با نتیجه‌ چهار بر سه به اتمام رسید.



یک خاطره از دکتر اکرامی برایتان تعریف کنم، چرا که این موضوع درسی است برای تمامی جوانان این مملکت و برای تمامی مربیان این سرزمین. این که یک مربی چگونه بازیکنی را ساخت و چقدر در این زمینه حوصله به خرج داد. مهاجم نوک تیم شاهین در آن زمان خدا بیامرز حجری بود، که همزمان در پست مهاجم نوک تیم ملی بازی می‌کرد اما نمی توانست به خوبی ضربه سر بزند، هر چند بر روی زمین بی‌نظیر بود. دکتر اکرامی تصمیم گرفت بازیکنی تربیت کند که بتواند ضربه سر بزند چون باشگاه شاهین همواره بهترین سرزنان طول تاریخ را داشته است و این موضوع به پرسپولیس هم رسوخ کرد. اگر دقت کنید تمام سرزنان شاهین به پرسپولیس آمدند و پرسپولیس هم همواره سرزن داشته است. علی دایی بوده است فتح آبادی، کریم باوی نیز همین گونه بوده‌اند. کریم باوی بسیار عالی سر می‌زد. قدر خودش را ندانست و در دست انداز قرار گرفت. شش ماه با او در باشگاه شاهین کار کردم. او بر روی هوا بسیار عالی مکث می‌کرد.



دکتر اکرامی سه ماه تابستان را به صورت انفرادی با من کار کرد و از من که در پست دفاع وسط بازی می‌کردم در سن 16 سالگی یک مهاجم نوک ساخت. در حال پا به سن گذاشتن به 17 سالگی بودم که توپ‌های لاستیکی شماره "3" را از انگلیس آورده بود، تا جایی که به یاد دارم آخرین بار این توپ‌ها به دست مرحوم دهداری افتاد و دیگر از آنها خبری نداریم. در تابستان و بر روی خط های زمین بسکتبال در ساعت دو آنقدر تمرین می کردیم تا هلاک شویم. خودش هم لباس گرم می‌پوشید و با بوق مرا تمرین می‌داد. مرحوم امیرعراقی، کاپیتان تیم ملی را نیز می‌آورد تا برای من سانتر کند. اول از سمت چپ و راست با درون و بیرون پا توپ از روی خط ها ارسال می‌کرد. همین تمرین‌هایی که ما هم اکنون به بازیکنان می‌دهیم در آن زمان دکتر اکرامی به ما می‌داد. پس از آن باید رو پایی می‌زدم و پس از آن شوت می‌کردم اگر یک میلیمتر توپم این‌طرف یا آن طرف‌تر می‌رفت گوشم را فشار می‌داد. یا این که در زمین بسکتبال بدون توپ زیر حلقه می رفتم و جفت پا به هوا می‌پریدم. من جفت پا هم سر می‌زدم. یعنی در جا از روی زمین بلند می‌شدم. دکتر اکرامی این را به من یاد داد. او به من پرش سه گام یاد داد که چگونه بتوانم فضا را در اختیار بگیرم.



* یکی از تصاویر خود را که در آن به صورت لحظه به لحظه عکسبرداری شده است به ما نشان می‌دهد.

behzadi-derby52.jpg

می‌گوید من در این عکس از سه قدم جلوتر شروع کردم به گام برداشتن و با گام سوم به هوا بلند شدم. تو را به خدا یا از این تصویر عکس بگیرید و به نمایش بگذارید و یا در مورد آن بنویسید. من از دور شروع به دویدن کردم و در نهایت به هوا پریدم. در هوا فضا را در اختیار گرفتم و دروازه‌بان حریف نتوانست کاری انجام دهد. در عکس می بینید که پاهای من بر روی هوا پیچ خورده و قیچی زده است، من در هوا پیچیده‌ام و دست گلر را از کار انداخته‌ و توپ را تبدیل به گل کرده‌ام. پاس را مرحوم برمکی برایم ارسال کرد. این دروازه جنوبی استادیوم امجدیه و این بازی مقابل هند است. هند در آن زمان قهرمان آسیا بود. ما برای همیشه آنها را از بین بردیم. این تصویر شامل چهار عکس است که مرحوم زرافشان گرفته‌اند. در چهار عکس صحنه را به تصویر کشیده است.



پاهایم زمانی که بر روی هوا قرار گرفته‌ام و پیچ خورده‌ام جمع شده‌اند و این اتفاق به صورت ناخودآگاه رقم خورده‌ است. در این صحنه من یک متر و 43 سانی‌متر به هوا برخاسته‌ام. تمامی موضوع به گرفتن فضا بر می‌گردد. تمام اتفاقات در صدم ثانیه رقم می خورد. چلوکباب که میل نمی‌کنید! می‌گویند بر روی هوا زمانی که ضربه سر می‌زنید چشم‌تان را نببندید، یک مربی زمانی بایداز مهاجم و بازیکنانش این مهارت را بخواهد که خودش چنین توانایی داشته باشد و بتواند آن را نشان دهد. چند روز قبل یکی از بازیکنان استقلال که قد بلندی هم ندارد ضربه سر بسیار زیبایی زد. دیدید که امید ابراهیمی چقدر فضا را در اختیار گرفت و توپش را به گل تبدیل کرد. ضربه خوب، خوب است و کاملا قابل تشخیص. آن پسر هم خیلی خوب سانتر می‌کند آقا! کات‌های بسیار خوبی می کشد. خسرو حیدری زمانی که لازم باشد توپ را به فضای پایین می‌دهد و زمانی که لازم باشد توپ را به فضای بالا ارسال می‌کند. ایران همواره در این پست بازیکنان خوبی داشته است.



فیلم‌های ما را نشان می‌دهند. نمی‌دانم این فیلم‌ها را از کجا آورده‌اند؟ فکر کنم از کره مریخ! تمام فیلم‌هایمان وجود دارد. آن‌ها را از AFC گرفته‌اند. این تصاویر تاریخ یک مملکت است آقا. ما باید آن‌ها را در آرشیو داشته باشیم. به هر حال مساله سرزدن باید توسط متخصص به بازیکنان آموزش داده شود، حیف است چرا که استعدادهایمان از بین می‌روند. تا به خاطر دادم اجازه دهید موضوع سر زدن را برایتان کامل بگویم. در یک دیدار تیمی از سوئد که قهرمان اروپا بود به ایران آمد. در آن بازی به تساوی سه بر سه رسیدیم. من در آن بازی دو گل را از پشت محوطه جریمه با پای چپ زدم. همان زمان دکتر اکرامی به من گفتند که باباجان دیگر برو. حالا دیگر برو این مهاجم نوک و این تو. سه ماه زحمت کشید و بازیکن ساخت آقا! من را تبدیل به مهاجم نوک کرد. من دفاع بودم به همین دلیل در طول زندگی ورزشی‌ام به مدت 12 یا 13 سال در حد ملی بازی کردم. در آن زمان سیستم‌ها به هم خورد، در سیستم‌ 1-3-2-4 مهاجم نوک باید تمامی مهارت‌ها را داشته باشد، اگر یک مهاجم که فقط گلزن باشد نمی‌تواند در این پست به خوبی بازی کند. این تک مهاجم باید به خوبی در زمین بازی بدود، گل بزند، از هر دو پایش استفاده کند، توانایی سرزن داشته و به طور کلی تمام و کمال باشد. هر مهاجمی که در زمان گذشته این ویژگی ها را داشت توانست حرف خود را در فوتبال بزند. در گذشته یک نفر وجود داشت و آن هم مرحوم دکتر برومند بود. بی‌نظیر بود آقا! همزمان کاپیتان تیم ملی دو کشور بود. یکی ایران و دیگری هم لبنان. دکتر برومند پسر دایی‌ام بود.



* به سراغ شهرآورد شهریور 52 برویم. برایمان از آن روز بگویید؟



قبل از آن دیدار من 40 روز تیم را تمرین دادم. آلن راجرز از تیم رفته بود. 21 روز در تپه‌های داوودیه و در پیست دوومیدانی با پرش طول و ارتفاع تیم را تمرین دادم و پس از آن بچه‌ها را به زمین چمن و سالن بردم. تیم ما در آن زمان همه تیم‌ها را نابود می‌کرد. اگر دقت کرده باشید ما در نیمه دوم تیم‌ها را نابود می‌کردیم. تمرین‌های راجرز و تمرین‌هایی که سایر مربی‌ها با خود من انجام داده بودند را به تیم تزریق کردم. در روز بازی حسین کلانی گوش چپ بود و گوش راست هم حاجی رحیمی پور بود، من هم نقش مهاجم نوک بازی می‌کردم. هر تیمی چنین گوش چپ و راست‌ و مهاجم نوکی داشته باشد و خط ها‌فبکش هم بازیکنانی چون علی پروین و مرحوم ایرج ******* باشند هیچ تیمی در مقابلش دوام نمی‌آورد.



استقلال همواره تیم خوبی بوده. من هرگز دوست ندارم بگویم که زده‌ایم، زده‌ایم. به جان بچه‌ام از صمیم قلب می‌گویم. تیم استقلال در مقابل ما هم گل زده و هم گل خورده است. من هیچ‌گاه دوست ندارم بگویم زده‌ایم زده‌ایم، ‌این حرف‌ها برای دوران جوانی است. الان با این سن و سالی که ما داریم باید بگوییم خوردیم، خوردیم. در زمین ما با هم رقیب بودیم و در بیرون از زمین رفیق. در تیم ملی نیز همواره بهترین دوستان‌مان بازیکنان استقلال بودند. الان که غلامحسین مظلومی مریض است من تمام تار و پود بدنم می‌لرزد. با تمام وجود از خداوند می‌خواهم که حالش خوب شود.



اگر بازی ما در شهریور 52 پنج دقیقه‌ دیگر ادامه پیدا می‌کرد بازی به 10 ،11 گل می کشید. خب ما بازی را گرفته بودیم و آن‌ها ایستاده بودند. بازی ما در آن روز گرفته بود مثل تیم‌های آلمان و برزیل در جام جهانی، می‌توانم بگویم که آلمان‌ها دست نگه داشتند و معرفت به خرج دادند. آنها واقعا تیم زنده‌ای هستند. زمانی هم که بازی تمام شد نفر به نفر بازیکنان برزیل را در آغوش گرفتند و با آن‌ها دست دادند و اصلا این موضوع را به رخشان نکشیدند، این اتفاق خیلی بزرگ است و ما باید این‌ها را بیاموزیم. در روز بازی شهرآورد شهریور 52 نیز همین اتفاق افتاد. به همین دلیل در بازی برگشت یک بر یک شدیم. تیم گل می‌زند آقا. یک نفر که گل نمی‌زند. در بازی برگشت هم من یک گل به ثمر رساندم. توپ داشت بر روی خط دروازه‌ حرکت می‌کرد که با ضربه سر آن را گل کردم. یاد ندارم که گل استقلال را چه کسی به ثمر رساند یا جباری بود یا حسن روشن. در هر صورت آن بازی هم تمام شد و به یادگار ماند.



* از سه گل خود در شهرآورد شهریور 52 بگویید.



(می خندد) بله! بازی شاهین و تاج تماشایی بود آقا! شما سنت نمی رسد پسرم. در این بازی نصرالله عبداللهی به من برخورد کرد و غرق خون شد. عزای عمومی می‌شد وقتی تیمی می‌باخت. این گونه نبود که ما هرگز به تاج نباخته باشیم پسرم. ما هم می باختیم ولی هیچ‌وقت بیش از سه گل از آنها نخورده‌ایم. خط حمله پرسپولیس نشات گرفته از خط حمله شاهین بود. تمام خط حمله تیم ملی از شاهین بود. در یک بازی ما 27 گل به ثمر رسانده بودیم. 27 گل در زمین شماره دو استادیوم امجدیه. 27 گل ، 25 گل و 21 گل را هم مقابل تیم‌های باشگاهی زده‌ایم. سایر تیم‌ها درمقابل ما خیلی ضعیف بودند. تیم‌های شاهین و تاج خیلی قوی بودند آقا! تیم ملی از این دو تیم انتخاب می‌شد. شاهین بود و تاج. بازیکنان تیم شاهین همگی یا دکتر بودند یا مهندس. کاپیتان‌ آنها نیز دکتر برومند بود. اولین کاپیتان رسمی تیم ملی که مدال نقره گرفت دکتر برومند بود. خیلی خوب بود. خدا رحمتش کند. کاپیتان تیم ملی بود آقا!



* صحت این مطلب که عنوان می‌شود تمامی فیلم‌های مربوط به این دیدار به آتش کشیده شده تا هیچ تصویر یا فیلمی که نشان دهد پرسپولیس شش گل به استقلال زده است به جا نماند را تایید می‌کنید؟



به هیچ وجه این صحبت‌ها صحت ندارد. در آن زمان کشتی جام تختی در حال برگزاری بود. تمامی پرسنل مربوط به فیلمبرداری بازی برای به تصویر کشیدن مسابقات کشتی رفته بودند و هیچ گروهی برای تصویربرداری از شهرآورد در استادیوم حضور نداشت.



* شما متولد خر‌م‌آباد هستید؟



بله! پدر من از افسران عالی رتبه ارتش بود و از این شهر به آن شهر ماموریت داشت. من در خرم آباد به دنیا آمدم و آن‌گونه که تعریف می‌کنند در یک شب بسیار سرد متولد شدم. هر جا مرحوم پدرم می رفت ما نیز به آن نقطه نقل مکان می‌کردیم. حتی به یاد دارم که تا چهار یا پنج سالگی در بیابان بودیم تا این که هنگام ورود به مدرسه مادرم مرا به تهران ‌آورد. تا کلاس دوم یا سوم پدرم به تهران نیامد. او افسر بود و کوه را دوست داشت.(همسرش را صدا می‌کند و می‌گوید آذر نمی خواهی یک چای بدهی من دارم قصه می‌گویم). همه‌مان اصلا شکارچی هستیم. همسرم اجازه نمی دهد که سر شکارها را در خانه قرار دهم، می‌گوید که خانه بو می‌گیرد. آنها را در زیر زمین خانه قرار داده‌ام. عکس‌های شکارهایم و نیز خرسی را که شکار کردم. من شکارچی بودم. خدا پدرم را هم بیامرزد. او نیز شکارچی بود. مرحوم مادرم نزد رییس ستاد ارتش رفت و گفت که به شوهرم بگویید که دیگر بس کند و به خانه‌اش بیاید.



* اصالتا اهل کجا هستید؟



اصلیت‌مان تهرانی است.



* محل تولدتان که در شناسنامه‌ خرم آباد است.



بله (می خندد). آنها خیلی به من لطف دارند. می‌گویند که همایون بهزادی برای خودمان است. بعدها من در خرم آباد حکومتی داشتم.



* بعد از آن که مادر مرحومتان شما را به تهران آورد و به مدرسه رفتید چه شد که به فوتبال روی آوردید؟



من در دبستان طهوری در خیابان آمل بودم. آن‌جا از دبستان‌های خوب تهران بود. دوران دبستانم که تمام شد وارد دبیرستان قریب شدم. چند دبیرستان بودند که هم تیم‌های فوتبالشان خیلی قوی بود و هم جزو دبیرستانهای خوب ایران بودند. بنیان فوتبال ایران را خانواده مادری من ایجاد کرده است. این را قاطعانه می گویم. یک مقداری از آن را خانواده مادری‌ من و یک مقدار را نیز خانواده مهندس کلانی. بنیان فوتبال باشگاه شاهین را نیز آشنایان مهندس کلانی و دایی‌هایش به ویژه دکتر غفاری ایجاد کردند.



* ناگهان همسر محترم همایون بهزادی برای پذیرایی از ما چای و شیرینی آوردند، با لبخندی پرسیدیم که چه سالی ازدواج کردید؟


behzadi-hamsar.jpg



ما در سال 64 ازدواج کردیم. تعجب نکنید این ازدواج دومم بود. در ازدواج اولم من 20 سال سن داشتم و فکر کنم که 22 سال با همسر اولم زندگی کردم و پس از آن متارکه کردیم. چهار ساعت بعد از اول انقلاب من به زندان رفتم. این که چرا به زندان رفتم را می گویم. پرویز بادپا به خانه‌ام ریخت و با پنج نفر قمه‌کش آمد، درحالی که روزه‌خوانی برای سید الشهدا داشتیم فردای انقلاب مرا بردند. تمام خانه پر از اسلحه بود، منتهی همه اسلحه‌ها جواز داشت، من شکارچی بودم. یک روز بعد از بازداشت آزاد شدم اما مجددا بادپا به منزلم آمد و این بار رفتم که رفتم. رفتیم زندان قصر دیگر قربان! دیگر حتما این‌ها را می دانید. پنج ماه در زندان بودم و به دلیل نداشتن شاکی و چون چیزی ثابت نشد آزاد شدم.



* علت اینکه پنج ماه زندان بودید چه بود؟



اتهامی که به من زده بودند شکنجه‌گر ساواک بود و من را پنج ماه نگه داشتند تا پرونده‌ را بررسی کنند، پس از اتمام بررسی‌ها دیدند چنین مساله‌ای صحت ندارد. این مساله را همه می دانند قربان! همه ایران این موضوع را می‌دانند. سیدحسن آقا در برنامه «90» گفتند که من و مرحوم پدرشان، حاج احمد آقا در باشگاه شاهین با هم بودیم. هر کس به تیم شاهین می آمد باید یک تیم درست می‌کرد. من تیم شرق را درست کردم. یادش بخیر. یک تیم درست کردم که فوتبالیست‌های خوبی از آن متولد شد. من با حاج احمد آقا هم‌بازی بودم. خدا رحمتشان کند. ایشان نهایت محبت را به من داشتند. سید حسن آقا نیز در برنامه «90» گفتند و اسم من را نیز آوردند. به جان بچه‌هایم هیچ چیزی نداشتند که من را متهم کنند. ما در آن زمان حرفه‌ای نبودیم و بازیکنان را پنج نفر پنج نفر برای دریافت حقوق به وزارتخانه‌ها می فرستادند. یکسری‌ها به وزارت دربار، یکسری‌ها به باشگاه راه‌آهن و به همین گونه سایرین را به جاهای مختلف فرستادند تا دائم نگویند بیاید کار کنید. پنج نفر بودیم که بدبخت شدیم و ما را به نخست وزیری فرستادند. پس از انقلاب به همین دلیل حقوق ما را قطع کردند. ما در این زمینه هیچ تقصیری نداشتیم چرا که بازیکنان تیم ملی را تقسیم می‌کردند تا حقوق دریافت کنند.



*‌ از دوران جوانی خود که صحبت‌هایتان نیمه تمام ماند توضیح دهید؟



من در تیم خردسال باشگاه شاهین شروع به فعالیت کردم. مادرم اجازه نمی داد که در کوچه و محلات بازی کنم. یک نفر مرا به مدرسه می‌برد و یک سرباز به سراغم می‌آمد تا به خانه باز گردم، عزیز دردانه بودم.



* چند فرزند بودید؟



سه بچه. من فرزند دوم خانواده بودم و مرحوم برادرم که کاپیتان من هم بود فرزند اول خانواده بود.



*خودتان چند فرزند دارید؟



دو فرزند؛ شاهین و علی که حاصل ازدواج اول‌ام هستند.



* ما با شاهینی‌های بسیاری صحبت کرده‌ایم. اکثر آن‌ها نام یکی از فرزندان‌شان شاهین است. این موضوع علت خاصی دارد؟



اولین کسی که این کار را انجام داد دکتر اکرامی بود و دومین نفر من بودم.



* از پسران‌تان بگویید.



علی در کرج زندگی می‌کند و کار او مدیریت مدرسه فوتبال است و در رده‌های سنی مختلف تیم باشگاهی دارد.



* شاهین چطور؟



شاهین فرزندم خودش به باشگاه شاهین علاقه دارد و به این فکر است که بتواند تیمی را برای باشگاه شاهین بسازد.



* در چه رشته‌ای و تا چه مرحله‌ای تحصیل کردید؟



تا مدرک لیسانس و در رشته ادبیات فارسی درس خواندم.



* چرا ادبیات فارسی؟



من زبان انگلیسی می‌خواندم، جعفر کاشانی گفت بیا برویم رشته ادبیات و با هم رفتیم ادبیات خواندیم. مصطفی عرب زبان انگلیسی خواند و بعدا هم رشته تحصیلی‌اش به دردش خورد. لیسانس من دردی را دوا نکرد، زمانی لیسانس به کار من می‌آمد که من در یک شغل خوب استخدام می‌شدم. من که نمی‌خواستم شاغل شوم، شغلم فوتبال بود.



* چه شد که در نهایت فوتبال را ا نتخاب کردید؟



خانواده مادری‌ام همه فوتبالیست بودند. پسرخاله و پسر دایی‌هایم فوتبال بازی می‌کردند. خاطره قشنگی است اگر آن را برایتان بگویم.



*‌ با کمال میل، بفرمایید.



گفتیم که می‌خواهیم به باشگاه شاهین برویم. رفتیم زمین شماره 2 ، تیم شاهین در حال تمرین بود. دکتر برومند و امیر عراقی هم در حال تمرین بودند. ما هم کیف خود را برداشتیم و رفتیم سر تمرین و گفتیم می‌خواهیم در تیم شاهین بازی کنیم. دکتر اکرامی گفتند بابا جان شما باید به تیم‌های کوچک خودتان بروید. به دکتر برومند گفت این بچه‌ها چه نسبتی با تو دارند که دکتر برومند هم گفتند این‌ها نوه‌های عمه‌ام هستند. دکتر اکرامی به حسن فاخری گفت این‌ها را ببر و در تیم خودت تمرین بده. ما را ملزم کرد که به دانشسرای مقدماتی و به زمین خاکی برویم که هم‌اکنون تبدیل به پارکینگ شده است. هفته‌ای سه بار مرتب به تمرین می‌رفتیم. زمستان هم که سرما اجازه نمی‌داد.



* اسم آن تیم چه بود؟ شما چند ساله بودید؟



اسم تیم پرستو بود و من 13 سال سن داشتم.



* مهندس کلانی هم با شما بود؟



کلانی از بچگی با من نبود، سن‌مان که بالاتر رفت از تیم‌های دیگر به ما ملحق شد. حسین کلانی وقتی به شاهین آمد فوتبالیست بود. جعفر کاشانی هم چنین شرایطی داشت.



* بعد از حضور در اولین تیم باشگاهی شرایط شما چگونه پیش رفت؟



بعد از تیم پرستو، به دسته یک رفتیم و در تیم برادر مرحومم بازی کردم. پس از آن نیز به تیم کولاک رفتم، این تیم را دکتر اکرامی از مجموع تیم‌های شاهین در تهران انتخاب کرد، از هر تیمی 2 یا 3 نفر انتخاب شدند و دکتر شروع به تمرین دادن تیم کرد. ما را به سالن دانشگاه تهران برد. با توپ پلاستیکی تمرین کردیم. تمرین در سالن بی‌نظیر است.



ایویچ فردی است که خیلی بر گردن تیم ملی ایران حق دارد. او راه درست را انتخاب کرد و تمرین دادنش بسیار خوب بود. سالن در یک برهه از زمان فوتبالیست را خوب می‌سازد آقا. حرکت‌های ریز و کنترل خوب خیلی مهم است. تیم کولاک در رده باشگاهی مثل شاهین تیم داد. از آن تیم 9 بازیکن به تیم ملی دعوت شدند. مرحوم دکتر اکرامی زمانی که سن تیم شاهین بالا رفت تصمیم گرفت تغییراتی بدهد و تیم را جوان کند.



* از چه زمانی به تیم ملی دعوت شدید؟



behzadi-old.jpg

behzadi-old2.jpg

تصاویری از آلبوم خاطرات همایون بهزادی

من مستقیم به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم. اول به تیم ملی دعوت شدم و بعد از آن تازه به من اجازه دادند که در شاهین بازی کنم آقا! ورود به شاهین خیلی سخت بود. تیم ملی قرار بود به هندوستان برود، مادرم گریه کرد و اجازه نداد. مرحوم شیرزادگان، حسن حبیبی، مصطفی عرب رفتند، من از نظر سنی کوچک‌ترین بازیکن تیم بودم. مادرم اجازه نداد. گفت که به درسم لطمه می‌خورد. در آن زمان تیم ملی هر دو یا سه سال یک بازی انجام می‌داد. تیم‌های بزرگی در آن زمان به ایران می‌آمدند و بازی می‌کردند که هیچ کدام از آن‌ها دیگر نمی‌آیند. تیم استوا بخارست سه بار به ایران آمد، من سه گل به آن‌ها زدم.



* بهترین فوتبالیست‌های ایرانی و خارجی که در مقابلشان بازی کردید؟



از ایرانی‌ها که‌ دکتر برومند از همه بهتر بود، بعد از آن من دیگر فوتبالیستی در آن حد و اندازه ندیدم. قلیچ‌خانی هم خوب بود آقا. از خارجی‌ها توستائو و بکن باوئر خوب بودند. بکن باوئر واقعا شاهزاده فوتبال بود، او بی‌نظیر بود. یوهان کرایف فوق‌العاده بود، دکتر اکرامی هم معتقد بود که کرایف 5 سال بهترین بازیکن دنیا بوده است. در 16 سال بهترین بازیکن دنیا پله بود. پله در تیم ملی برزیل پله شد اما کرایف هیچ وقت با تیم ملی‌اش به مقامی نرسید، تنها یک بار در سال 74 دوم شدند. کرایف چیز دیگری بود آقا. آموزش‌های تمامی مدارس فوتبال از حرکات کرایف است.



* کدام بازیکن در مقابل شما اذیت‌تان کرد؟



موقعی که در اوج بودم هیچ کس آقا! جدا وقتی جوان بودم و آماده بودم کسی مرا اذیت نمی‌کرد.



* کدام مدافعان فوتبال ایران را خوب می‌دیدید؟



حمید جاسمیان خوب بود، محراب شاهرخی دفاع خوبی بود، جعفر کاشانی در یارگیری خوب بود. نمی‌خواهم طوری بگویم که همه فکر کنند فقط پرسپولیسی‌ها و شاهینی‌ها را می‌گویم.



* شما واقعیت‌ها را بگویید.



محراب دو پا بود عمو، جاسمیان سرعت بی‌نظیری داشت، جعفر کاشانی در یارگیری خیلی خوب بود.



* بهترین مربی که با شما کار کرد؟



آلن راجرز خوب بود. راجرز آنچه داشت به ما داد و رفت. سبک انگلیسی را به ما نشان داد.



* نکته مبهم این‌جاست که شما چرا فوتبال را 33 سالگی و در اوج کنار گذاشتید؟



من خودم فوتبال را کنار گذاشتم. باید اجازه دهیم جوانان بیایند. ما برای پول بازی نمی‌کردیم. من چهار تا مینسک درآورده بودم و درد داشتم. سخت بود کار کردن، در کشورهای خارجی بودیم که می‌فهمیدیم فرزندان‌مان به دنیا آمده‌اند. شب و روز با تیم ملی و باشگاه پرسپولیس بودیم. هرچه داشتیم برای تیم پرسپولیس گذاشتیم و حالا قربانش بروم نمی‌دانم چه خبر است.



* آخرین باری که مسئولان پرسپولیس به دیدار شما آمدند چه زمانی بود؟



در این خانه هیچ کس نیامده است.



* چند سال برای پرسپولیس بازی و مربی‌گری کردید؟



من که از همان ابتدا برای پرسپولیس بازی کردم و پس از آن مربی شدم و زمانی که خداحافظی کردم به تیم پیشکسوتان رفتم و این تیم را جمع و جور کردم. لباس‌های پیشکسوتان را زنم می‌شست! (همسر همایون بهزادی می‌خواهد درد دل کن و حرف بزند که همایون بهزادی از او می‌خواهد چیزی نگوید؛ نه آذر، چیزی نگو، مظلوم‌ وار بهتر است.)



* چرا دوران مربی‌گری‌تان هم همانند دوران بازی‌ کردن‌تان کوتاه بود؟



من خودم استعفا دادم. برای اینکه پنج نفر از بازیکنان استقلال (لا اله الا الله)...

در بازی استقلال و پرسپولیس که سه بر یک به سود استقلال به پایان رسید چند تا از بازیکنان استقلال مواد مخدر و نیروزا مصرف کرده بودند. من این موضوع را اطلاع دادم؛ اما از من خواستند که برگه را پس بگیرم، چرا که بعد از 15 روز تیم ملی ایران باید به المپیک می‌رفت. من باید برگه را پس می‌گرفتم چون آبروی تیم ملی مهم‌تر بود، من هم به همین دلیل قبول کردم و همه چیز را پس گرفتم. اما گفتم دیگر مربی‌گری نخواهم کرد و خداحافظی کردم.



* به خاطر همین اتفاق تصمیم گرفتید دیگر مربی‌گری نکنید؟



بله! به جان بچه‌ام.



* از طرف چه افرادی به شما فشار آوردند؟



از طرف هر کس که شما فکرش را کنید.



* کدام بازیکنان استقلال بودند که دست به این کار زدند؟



نه، نه، هرگز...

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من / این حرف معما نه تو خوانی و نه من

چون در پس پرده گفت‌وگوی من و توست / چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

خیر عمو جان...سن‌مان بالا رفته، شاید اصلا چیزی هم نبوده، ثابت نشد که، حتی اگر هم ثابت می‌شد نمی‌گفتم.



* حساس‌ترین گل‌تان در تیم ملی کدام گل بود؟



حساس‌ترین گلم به تیم اسرائیل بود.



* قشنگ‌ترین گل‌تان چطور؟



تمام گل‌های من جان‌دار بود. یک گل به پاکستان زدم که عین همین گل را نیز به بایرن مونیخ زده بودم. اگر صدبار دیگر به توپ ضربه بزنم دیگر آن‌گونه به درون دروازه نمی‌رود. با پای چپ و روی هوا توپ را زدم.



* از گل‌های زیبایتان برای پرسپولیس بگویید.



یکی از گل‌هایم در بازی شش بر صفر از تمام گل‌هایم زیباتر بود. از زیر جایگاه پیچیدم و توپ را به درون دروازه فرستادم. علی پروین توپ را در میانه زمین برایم فرستاد، در آن زمان رشیدی دروازه‌بان تیم تاج بود. گل چهارمم به تاج نیز در بازی‌ای که چهار گل به ثمر رساندیم بسیار زیبا بود. ضربه سرم در بازی 6 تایی‌ها از گوشه 18 متر نیز از گل‌های زیبایم بود.



* به نظر شما بهترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران چه کسی بوده است؟



به نظرم دکتر برومند خیلی خوب بود. چیز دیگری بود. او شاهزاده فوتبال ایران بود. خوش‌لباس و خوش فوتبال بود. آن زمان اصلا کسی بلد نبود کارهایی که او با دو پا انجام می‌دهد به نمایش بگذارد. پرویز قلیچ‌خانی خوب بود. علی پروین فوتبالیست خوبی بود. از فوتبالیست‌های دوره بعد نیز علی دایی فوتبالیست خوبی بود. او خوب گل می‌زد. مهدوی‌کیا و علی کریمی هم بازیکنان خوبی بودند.



* از شیطنت‌های‌تان در خارج از زمین فوتبال و در دورانی جوانی‌برایمان تعریف کنید.



(با صدای بلند می‌خندد). نمی‌شود گفت آقا!



* یعنی می‌خواهید بگویید که خیلی شیطنت کرده‌اید؟



با محمد نصیری فیلمی بودیم آقا. محمد خیلی خوشمزه است. نمی‌شود گفت. نمی‌توانید آنها را در مصاحبه بیاورید.



* یکی از خاطرات‌تان که قابل بازگو کردن است را برای‌مان بگویید.



به شوروی رفته بودیم. از شوروی سابق که بازمی‌گشتیم گل یا پوچ بازی می‌کردیم. خدا بیامرز رنجبر هم بود، مهاجرانی نیز حضور داشت. گنجاپور کنار من نشسته بود و سنش پایین بود. آن زمان ما به سیگار لب نمی‌زدیم. حشمت داشت سیگار می‌کشید. آقای سوچ مربی تیم ملی را در آینه دیدم که وارد می‌شود. بلافاصله فریاد زدم آقای سوچ. حشمت که از رو به‌ رو سوچ را دید سیگار را در میان دستان گنجاپور گذاشت. آقای سوچ که وارد شد، بلند فریاد زد: "شما چی می‌شه این؟ شما سیگار حوب (خوب) نمی‌شه!" نگاهی کرد و دوباره گفت: "آگای (آقای)‌ گنجاپور، آگای (آقای) گنجاپور! بیچاره گنجاپور بیدار شد و دید در میان دستانش سیگار قرار دارد. گفت: "من نه. من نه". آقای سوچ برگشت و گفت: آگای (آقای) ماهاراجانی (مهاجرانی) شما حوب (خوب) می‌شه سیگار! منظورش این بود که مهاجرانی سیگار کشیده است. هیچی دیگر، فهمید که مهاجرانی سیگار می‌کشد.



* باز هم بگویید...



همه خاطرات‌مان فیلم است اما نمی‌شود آن‌ها را نوشت. سوال بپرسید در کنار سوالات خود به خود خاطرات بازگو می‌شوند.



* عابدزاده دروازه‌بان بهتری بود یا ناصر حجازی؟



(چند لحظه سکوت می‌کند،‌ تمام خانه در سکوت فرو می‌رود) سوال سختی است... اگر بنویسید نمی‌گویم.



* بگویید نمی‌نویسیم، خیال‌تان راحت باشد. (در حالی که نظرش درباره مرحوم ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده را به ما می‌گوید، به دلیل قولی که داده‌ایم فقط صحبت‌های بهزادی در تمجید از این دو دروازه‌بان را عنوان می‌کنیم.)



من هیچ وقت راجع به این گونه مسائل صحبت نمی‌کنم. من ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده را خیلی دوست دارم. عابدزاده ماشاءالله در درون دروازه غولی بود. ناصر حجازی برای ما در مقابل کره شمالی بازی بی‌نظیری انجام داد. هر زمان که آن بازی را به خاطر می‌آورم به خودم می‌گویم شاید حق‌مان بود 20 گل دریافت کنیم. عابدزاده زشت و زیبایش بسیار بود. یعنی به یک‌باره در پشت محوطه جریمه مهاجم حریف را دریبل می‌زد یا حرکاتش خیلی منحصر به فرد بود. خیلی مورد توجه بود. یک مربی بسیار قوی باید با او کار می‌کرد. بازی‌ای که مقابل استرالیا قبل از صعود به جام جهانی 98 از او دیدیم هر دروازه‌بانی جای او در درون دروازه حضور داشت، "وا" داده بود. هر دوی این دو دروازه‌بان خیلی خوب بودند. هم حجازی خوب بود و هم عابدزاده. بعد از این‌ها هم امیر آقاحسینی بود. او دروازه‌بان ثابت تیم ملی بود.



* لقبی که به شما داده بودند، دوست داشتید؟



والله که من یک حلقه طلا بیشتر ندارم. این هم برای دوران ازدواجم است. لقبم را روبه‌روی جایگاه به من دادند "سر طلایی".



* به یک‌باره از شرایط بد زندگی می‌گوید. می‌گوید که نیمی از وسایلش را به دلیل کم بودن مساحت خانه در انباری قرار داده است.



جا نداریم وسایل‌مان را در منزل قرار دهیم. این خانه را در پردیس لخت به ما تحویل دادند. شب می‌نشستیم و با زنم گریه می‌کردیم. خودمان آمدیم و کابینت زدیم. من هم که حال و روزم اصلا مساعد نیست. آذر هم زن خانه است و هم مرد خانه. او دختر عمویم است. 24 ساعت بر سر نماز است.



* این روزها که به گذشته‌تان فکر می‌کنید بزرگ‌ترین حسرت زندگی‌تان چیست؟



بزرگ‌ترین حسرتم این است که زمانی که باشگاه‌های خارجی می‌خواستند چرا نرفتم.



* از چه کشورهایی پیشنهاد داشتید؟



تیم گالاتاسرای یکی از این تیم‌ها بود. تیم آل‌استار یکی دیگر از تیم‌هایی بود که من را می‌خواست. از یک تیم آلمانی هم به دنبالم آمدند. آن زمان در تیم ملی بودم و شماره 10 می‌پوشیدم. عکس‌هایش وجود دارد. به خودم گفتم چو ایران نباشد تن من مباد. مادرم همیشه سمت چپ استادیوم امجدیه می‌نشست. مادرم لیسانس زبان فرانسه و معلم دبیرستان بود. جزو اولین زنانی بود که وارد دانشگاه شدند. زیر خاک است الان.



* خدا روحشان را غریق رحمت کند.



خدا رفتگان شما را نیز بیامرزد. من پدر و مادرم خیلی پیگیر ورزش کردنم بودند.



* به تیم شاهین که رفتید خانواده‌تان بیشتر خوشحال شدند یا تیم ملی؟



شاهین آقا! برای رفتن به شاهین مکافات داشتم. شما زمانی که به شاهین می‌روید یعنی به تیم ملی رفته‌اید. شاهین یعنی تیم ملی. وقتی به شاهین راه پیدا می‌کردید همه شما را می‌شناختند. الان بازیکن دو بار برای پرسپولیس بازی می‌کند همه او را می‌شناسند. فرق دارد با بازیکنی که در سایر تیم‌ها فوتبال بازی می‌کند. آن زمان شاهین خیلی فرق داشت. زمانی که یک تیم می‌تواند 27 گل به سایر تیم‌ها بزند یعنی سیستم چیز دیگری بوده و کاملا فرق می‌کرده است.



* شاید نسبت به قبل کمتر فوتبال ما را پیگیری می‌کنید. ما همانند سابق مهاجمان خوبی نداریم یعنی آن‌ها به خوبی نمی‌توانند گل بزنند. بحث دیگری نیز که هم‌اکنون در فوتبال ما بسیار مطرح است بحث رفتار و اخلاق‌مداری است. بسیاری از فوتبالیست‌های این دوره احتیاج دارند که فوتبالیست‌هایی هم‌چون شما از اخلاق برایشان بگویند چرا که شما تربیت شده مکتب شاهین هستید.



خدمت‌تان عرض کنم که این سوال‌تان خیلی مهم است. ما دو مسئله در اینجا داریم یکی مسئله فنی و دیگری مسئله اجتماعی و اخلاقی است. باید فوتبال را نجات دهیم. مبنای دکتر اکرامی مبنای اول اخلاق، بعد درس و سوم ورزش بود. کاری را که می‌گفت نکنید خودش انجام نمی‌داد. یک روز من تازه در تیم شاهین انتخاب شده بودم. از مدرسه آمدم و در زمین تمرین لباسم را عوض کردم. زمین شماره 2 امجدیه بودیم. دکتر اکرامی من را صدا زد و گفت مدرسه‌ات در چه ساعتی تعطیل می‌شود و الان ساعت چند است؟ گفتم ساعت 16 و 20 دقیقه. دکتر اکرامی گفت پس الان که ساعت 4 است اینجا چه کار می‌کنی؟ جواب دادم که به مدرسه گفتم می‌خواهم به تمرین بروم. به من گفت که درس‌ات مهم‌تر از تمرین است. گفت بدو پدرسوخته (می‌خندد). برایش خیلی مهم بود آقا. می‌آمد به مدرسه و اوضاع و احوال ما را جویا می‌شد. صبح بلند می‌شد و می‌آمد پیش رییس مدرسه و از ما می‌پرسید. خودش معاون وزارت آموزش و پرورش بود. همه او را می‌شناختند. مسائل اخلاقی ما را مورد به مورد از پدران و مادران‌مان سوال می‌کرد و خانواده‌هایمان را می‌شناخت. اما مسئله فنی. مسئله فنی حوصله می‌خواهد قربان. باید یک فرد آموزش دیده باشد تا بتواند این آموزش‌ها را به فرزندان مردم منتقل کند. دکتر اکرامی حوصله به خرج داد و من را از دفاع به مهاجم نوک به این مملکت تحویل داد. من هم باید حوصله به خرج دهم، 100 بازیکن می‌آیند و ممکن است در میان آن‌ها یک بازیکن به ستاره تبدیل شود. باید او را به صورت اختصاصی تمرین دهیم. همین جوری که نمی‌شود. ممکن است یک نفر به درد کشتی بخورد و اصلا به کار فوتبال نیاید. این‌جا مهم است که چگونه تمرین دهید، چه تمرینی دهید. روانشناسی بدانید. دکتر اکرامی خودش روانشناس بود. همین که شاگردان دکتر اکرامی بتوانند این آموزش‌ها را به فرزندان مردم منتقل کنند، چه کار بزرگی است. نمی‌دانم قربان.



* به خاطر مراعات حال همایون بهزادی به همین سوالات بسنده می‌کنیم و دیگرچیزی نمی‌پرسیم و صحبت پایانی‌اش را می‌شنویم.



امیدوارم موفق باشید و همه جوانان در زندگی‌شان پیروز باشند و با دل خوش بتوانند راه‌های خوب را تشخیص دهند و به جلو گام بردارند. فقط یک حرفی را دکتر اکرامی به من زد که من آن را سرلوحه کار خودم قرار دادم. اگر در میدان مسابقه باختی، درسی باشد برای مسابقه‌های آینده و اگر بردی غره مشو زیرا که شروع باخت زندگی توست. درخت هرچه بارورتر باید افتاده‌تر باشد. همانند درخت سیب و درخت سرو. مقصود محتواست. درخت سیب افتاده‌تر است. همین.



گفت‌وگو از نیما علیپور
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
1510832_779862718733115_5157582943509382308_n.jpg

27 مرداد 1364: جام باشگاههای تهران- گروه دوم – هفته ششم
پرسپولیس 2 پاس 1
ناصر محمدخانی و غلامرضا فتح آبادی
در تصویر حمید درخشان با تکنیک نابش علیرضا حکیم زاده بازیکن مشهور پاس را کاملاً دور زده است.
حمید درخشان را بهتر بشناسیم.
حمیدرضا درخشان متولد سوم بهمن 1336 است و نام کامل او حمید درخشان فرکوش است. حمید درخشان در اسفند 1355 توسط مرحوم منصور امیرآصفی به پرسپولیس آمد او پیش از آن در تیم جوانان مزدا بازی می‌ کرد. در بدو وردش به پرسپولیس روزنامه کیهان ورزشی برایش تیتر می زدند آیا این جوان می تواند پروینی دیگر باشد. اولین بازی رسمی او برای پرسپولیس درحالی رقم خورد که به رای امیرآصفی جایگزین علی پروین در میدان شد. اولین شعار درباره او اتفاقا با علی پروین توام شد. در همان سال اول حضور در پرسپولیس عضو تیم ملی جوانان شد و با تیم ملی جوانان در مسابقات قهرمانی آسیا در تهران با شکست 4 ـ 3 برابر عراق عنوان دوم را به دست آورد. قبل از آن تیم ملی جوانان 4 سال پیاپی قهرمان آسیا شده بود.
در روز 14 شهریور 1359 در شهر ابوظبی اولین بازی ملی خود را برابر تیم ملی فوتبال امارات متحده عربی انجام داد. در این دیدار حمید درخشان پیراهن تیم ملی را در کنار حجازی، نصرالله عبداللهی، ایرج دانایی فرد، حسن روشن، عبدالرضا برزگری، حسین فرکی و ... به تن کرد. در بازی های آسیایی 1982 دهلی نو ضمن به دست آوردن پیراهن ثابت تیم ملی یکی از مهمترین گل های خود را در زندگی ورزشی مقابل کره جنوبی به ثمر رسانده و باعث صعود ایران به مرحله یک چهارم نهایی مسابقات شد. با از سر گیری لیگ باشگاهی تهران پرسپولیس پادشاهی اش بر فوتبال ایران را مانند دهه 50 از سر گرفته بود. نایب قهرمانی باشگاههای تهران که با دخالت فدراسیون فوتبال در کار پروین و پرسپولیس و 3-0 بازنده کردن پرسپولیس در برابر هما که قهرمان شد. سال 61 هر دو قهرمانی بنام پرسپولیس شد و این همان آغاز کار علی پروین بعنوان مربی تیم بود. بازیهای فوق العاده حمید درخشان مغز متفکر پرسپولیس در میانه میدان و پاسهای رویایی اش نفس حریفان را می برید و هیچ حریفی را نای تحمل حملات پرسپولیس نبود و همه را کامل در زمین خودشان حبس می کرد. خوش فکری درخشان را کمتر بازیکنی در تاریخ فوتبال ما داشته است. هوشی خدادای و درک شرایط بازی و دیدن مهاجمان در خط حمله و ارسال پاس های رویایی و بسیار به موقع.
با انتخاب اهالی رسانه ها در سال های 1361، 1362، 1363 و 1364 عضو تیم منتخب سال فوتبال تهران برگزیده شد. در سال 1364 از 9 هفته برگزاری مسابقات به صورت مشترک در کیهان ورزشی و دنیای ورزش 3 بار بازیکن برتر هفته انتخاب شده و به عنوان بهترین بازیکن سال برگزیده شد. ناصر محمدخانی و حمید درخشان تکنیک ظرافت و طراحی حملات پرسپولیس. بدون تردید پرسپولیس بدون این دو تیمی نه چندان ترسناک می شد. در جریان بازی های آسیایی سئول جزو 14 مستعفی بود که این اختلافات برای او 3 ماه محرومیت به بار آورد. بعد از بازی های آسیایی سئول همراه ناصر محمدخانی به تیم نادی القطر رفت. او تا بهار 1370 در تیم نادی القطر ماند. در سال 70 به پرسپولیس برگشت اما در زمستان این سال به دعوت باشگاه السد به این تیم قطری رفت. از پاییز 71 تا پایان دوران فوتبالش در خرداد 73 عضو تیم پرسپولیس بود. در تیرماه 1373 به جای ولادیسلاو بگوویچ سرمربی پرسپولیس شد. او در دو دوره هدایت پرسپولیس را برعهده داشت و در این دو دوره در 26 بازی با سرخپوشان صاحب 18برد، 5 مساوی و3 باخت شد. اینجا هم هوش حمید درخشان تفاوت ها را در تاکتیک تیمی به همه ثابت کرده بود.
حمید درخشان به جز پرسپولیس سرمربیگری تیم های ملی نوجوانان و جوانان، باشگاه های هما، سرخپوشان دلوارافزار، شهرداری تبریز، داماش گیلان، پیکان و شاهین بوشهر را برعهده داشته است. شرایط تیم هایی که درخشان با جسارت تمام بر عهده می گرفت بسیار بحرانی بود. شهرداری تبریز در رده 17 جدول را نجات داد شاهین بوشهر که کاملا از هم پاشیده بود و امورات باشگاهی بسیار متزلزلی داشت و همچنین داماشی که در حال ورشکستگی بود. او در 9 بازی به عنوان سر مربی با استقلال فقط برده و مساوی کرده است آنهم با بازیهای بسیار برتر از حریف. حمید درخشان در دوران فوتبال پیراهن های شماره 9 و 20 را برتن می‌ کرد.
طرفداران پرسپولیس به او لقب حمید آتیش پاره را داده بودند. در سال 1372 و در 35 سالگی با نظر علی پروین به تیم ملی فوتبال برگشت و در مقدماتی جام جهانی 1994 آمریکا به عنوان کاپیتان برای تیم ملی به میدان رفت. پاس ها رویایی او به علی دایی و سایر مهاجمان ناجی ایران شده بود اما اشتباهات مهلک غلامپور هم ایران را نابود کرد هم اعتبار علی پروین را تحت تاثیر قرار داد. از بهترین نتایج او در دوره مربیگری کسب عنوان دوم آسیا با تیم ملی نوجوانان و پیروزی با تیم پرسپولیس برابر تیم های استقلال 3 ـ صفر، ذوب‌آهن 6 ـ1، شاهین بوشهر 10 ـ 1 و پاس 5ـ2 بوده است.حمید درخشان در دوران فوتبال به جز دروازه بان در همه پست ها بازی کرده است.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
1970719_714864275233736_3767963098608994340_n.jpg

هنوز 19 سالش تمام نشده بود که با دستور حسین فکری در روز 26 تیرماه سال 1349 پیراهن پرسپولیس را به تن کرد و بمدت 8 سال و 4 روز تا آخرین بازی که برای پرسپولیس انجام داد، همیشه یک پرسپولیسی ماند. حاج‌رحیمی‌پور در سه منطقه، دفاع کنار، هافبک و مهاجم برای پرسپولیس بازی کرد. او در سال‌های 1352 تا 1354 ملی‌پوش بود. بعد از انقلاب به آمریکا رفت و 11 سال در تیم‌های متوسط آمریکایی بازی کرد.
وی نزدیک‌ترین دوست محمد پنجعلی است و هنوز در کشور آمریکا اقامت دارد.

اسماعیل حاج‌رحیمی‌پور در مصاحبه ای با دنیای ورزش در سال 1353:
شاید هیچکس در دنیا به اندازه من دست و پایش نشکسته باشد. من بیشتر اوغات سال یکی از اعضای بدنم در گچ بود و در محله همیشه منو آدم گچی صدا میکردند.
برای من دیگر ترک مچ دست و ساق پا چیزی عادی بود.تمام این شکستگی ها در زمین فوتبال اتفاق میفتاد و روزهایی که مصدوم در کنار زمین از بازی محروم بودم دلم آنچان میگرفت که میخاستم از غصه دق کنم.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
با شنیدن نام مامان نصرت چشم‌هایش ناخواسته خیس می‌شود و این‌طور عظمت مردی که فریادهایش در رختکن پرسپولیس مشهور است، شکسته شود. هنوز هم وقتی چهارشنبه می‌شود، دلش می‌گیرد و به یاد چهارشنبه‌ای می‌افتد که مامان نصرتش برای همیشه رفت. بوی بهار که در لواسان می‌پیچد، دل سلطان کز می‌کند گوشه روزهایی که مامان نصرت از لای قرآن اسکناس‌های تانخوردهرا به دست علی می‌داد. «خدا بیامرزه مامان نصرتم رو، می‌گفت: پسری به نام علی داشتم که از دستش دادم. شب و روز گریه می‌کردم و از خدا «علی» را می‌خواستم. فرزند بعدی‌ام دختر بود و بعد از آن پسری نصیبم شد. الله‌اکبر! علی از زیبایی بی‌نظیر بود. چشمان آبی شفاف، موهای طلایی و صورتی درخشان. شب و روز برایش اسپند دود می‌کردم. یک روز او را همراهم بردم برای خرید نفت. چادرم که کنار رفت مرد نفت‌فروش چشمش به علی افتاد و پیت را انداخت و گفت: الله‌اکبر از قدرت خدا. این بچه را بیرون نیار! همان شب علی تب کرد. چشمانش بسته شد. یخ کرد و چقدر نذر و نیاز کردم تا او خوب شد.» پسر مامان نصرت حالا کسی شده برای خودش.
10369108_715759718477525_5289819599401570913_n.jpg

- از کجا و چطوری علی پروین شدید؟
کوچه غریبون بازار محل تولدم بود. خیلی جاها رفتیم به خاطر شغل بابای خدابیامرزم. آخریش محله دولاب بود. یه دوچرخه داشتم که عاشق حرکت روی لبه جوهای کنار خیابون بودم. شده بودم متخصص متخصص. راه رفتن روی دو دست رو هم استاد بودم. وارد خونه که می‌شدم مامان نصرت فریادش هوا می‌رفت که بچه مگه تو پا نداری؟

- می‌گویند دلیل علاقه علی‌آقا به کله‌پاچه این است که پدرتان (احمدآقا) کله‌پزی داشته‌اند.
آره خدابیامرز ما رو فرستاد پیش رفیقش که طلاساز بود. کار رو خیلی خوب یاد گرفتم. یکی از ظریف‌ترین کارها نصب نگین روی انگشتر بود که من فوت آب بودم. همه با ذره‌بین نصب می‌کردند اما من همین‌جوریم خوب کار می‌کردم.

- اما علی‌آقا شد تکنیکی‌ترین بازیکن ایران. چه شد فوتبالیست شدید؟
حدود پنج سال داشتم که توپ بازی را شروع کردم. عشق عجیبی به آن داشتم. کم‌کم که بزرگ شدم، تمام ساعاتم را در زمین‌های خاکی می‌گذراندم.

- یک چیزی بگوییم نمی‌زنید ما را؟! دوستان قدیمی‌تان می‌گویند شما در کودکی خیلی مامانی بودید!
(آه می‌کشد) به جون آقا ابراهیمی هنوز هم هستم. هنوز هم هر کاری می‌خوام بکنم میرم سروقت مامان نصرت. سر خاکش میرم و جواب می‌گیرم. حالا هر کی اینا رو بخونه میگه علی پروین یه حرفی زده. به جون ممدم (محمدم) دروغ نمیگم. مامان نصرت همه زندگیمه و هنوز هم برام زنده‌‌اس. باور کنم اون مرده، خودمم باید بمیرم.

-به همین خاطر است که هر وقت می‌خواهید قسم بخورید به جای روح مامان نصرت می‌گویید به جون مامان نصرت؟
آره چون زنده‌اس واسه من. آدم زنده رو روی جونش قسم می‌خورن و مرده رو به روحش. من روی جون مامان نصرت قسم میخورم.

- خاطره خاصی از ایام عید و مامان نصرت دارید؟
یه بار چهارشنبه‌سوری رفتم تو کوچه روی آتیش پریدم. موهام سوخت. اون روز کتک مفصلی خوردم و همون کتک آخرین باری بود که از دستش خوردم. باورت میشه دلم واسه همون کتک تنگ شده؟(چشمان سلطان خیس می‌شود)

- یک سوالی بپرسم ناراحت نمی‌شوید؟
چیه میخوای فحشمون بدی(می‌خندد). هرچی خواستی بگی که تا حالا گفتی. حالا بپرس جواب میدم فوقش نمی‌نویسی دیگه.

- چرا همیشه این آدم‌های شیرین‌مغز و بعضا دیوانه را دور و برتان می‌بینیم؟
مامان نصرت بهم می‌گفت به اینا برس. این ابرام چرخی همیشه همین‌جاهاست. باورت میشه یه دنیای دیگه‌ای دارن. گاهی اوقات بهشون حسودیم میشه. اهل دوز وکلک نیستند. گاهی لازمه آدم با اینا درد دل کنه. اونایی که خودشون رو زرنگ می‌دونن و عاقل، خیلی به کار درد دل نمی‌خورن.

- و اینکه به جای پنجشنبه‌ها، چهارشنبه‌ها می‌روید بهشت زهرا چه جریانی است؟
مامان نصرت چهارشنبه از بین ما رفت. منم همون روز میرم پیشش. اون جا می‌شینم با همین فقیر فقرا ناهار می‌خورم. یه حس و حال خاصی داره. آدم اینجوری خودشو گم نمی‌کنه. یه بار وحید قلیچ رو از تیم انداخته بودم بیرون. بچه‌ها بهش گفته بودن چهارشنبه‌ها برو بهشت زهرا. می‌اومد قبل از من سر مزار مامان نصرت رو آب و جارو می‌کرد. اون جا من قاتل رو هم می‌بخشم. یه بار هم با سایپا بازی داشتیم. میگم مامان نصرت واسه من زنده است به این خاطر میگم. رفتم سر خاک مامان نصرت گفتم اگه سایپا رو نبریم دیگه نمیام سر خاکت. اون بازی رو ۴-۲ بردیم. باورت نمیشه اصلانیان که کاراته‌کا بود و گل نمی‌زد، واسه ما اون بازی گل زد.

- بین اولین بازی‌تان با پرسپولیس که مقابل عقاب بود تا آخرین بازی‌تان مقابل دارایی چطور گذشت؟
بازی با عقاب مرحوم فکری مربی ما بود. گاهی اوقات میگم ما چه ذوقی واسه بازی داشتیم و امروزی‌ها چی کار می‌کنن. ما امکانات نداشتیم اما به عشق مردم همه کار می‌کردیم. سال ۴۹ بود. برای دربی مامان نصرت رو بردم ورزشگاه. اون روز او دعا کرد یه گل زدم و یه پاس گل به کلانی دادم.

- چرا به کریستال پالاس نرفتید؟
مامان نصرت نذاشت. گفت بچه‌ای بری دیوونه میشی. منم نرفتم.

- فوتبال امروزی‌ها چرا به دل کسی نمی‌نشیند؟
این بازی‌هایی که الان از این بازیکنا می‌بینی هم اسمش رو میذاری فوتبال؟ به قرآن اینا که فوتبال بازی نمی‌کنن. دوره ما فوتبال، فوتبال بود. من اگه الان قرار بود سنم ۲۰ سال باشه و بتونم با شرایطی که بازیکنای ما دارن، تمرین کنم، می‌شدم فیکس بارسلونا. یکی هم‌قواره مسی. هم‌نسلای ما جور دیگه‌ای فوتبال بازی می‌کردن نه مثل امروزیا.

-علی‌آقا چرا هیچ وقت به برنامه‌های تلویزیونی مثل ۹۰ و... نمی‌رود؟
می‌دونی چرا؟ چون خوشم نمی‌یاد. برم بگم چی؟ من دهنم وا بشه، خیلی حرفا دارم که بزنم. اینقدری که این فوتبال رو زیر و رو کنم. از همه آدمای این فوتبال حرف دارم واسه گفتن. دیگه علی پروین بلده که کی چی کاره هستش، ولی نمی‌رم تلویزیون. مگه اینکه بیان به زور یک چیزی بذارن زیر گلوم که پاشو بیا اون‌جا. البته خب اونها هم می‌دونن من اگه برم یه وقتی یه چیزایی میگم که نباید گفت.

- علی پروین واقعا سلطان این فوتبال است؟
بچه! من یه بار یه جمله گفتم هنوز هم درباره خودم همونو میگم. من برام لقب و این چیزا مهم نیست. الان یه چیزی بگم میخوای بری همون رو تیتر کنی اما یه بار گفتم و بازم میگم عمرا دیگه مث علی پروین زاییده شه!


امروز زادروز علی پروین بزرگمرد تاریخ فوتبال ایران و پرسپولیس است... تولدت مبارک سلطان
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
1476093_717544431632387_6932594041747343357_n.jpg

مصاحبه 40 سال پیش مجله دختران و پسران با آقای فوتبال ایران سلطان علی پروین (7 مهر 1353)

بالاخره روز اعلام نتیجه فرا رسید، همان روزی که صاحب نظران در یک نشست و برخواست مرد برگزیده فوتبال ایران را انتحاب میکردند. در آن روز بعد از ظهر من با دیگر بچه های باشگاهی تیم پرسپولیس در استادیوم آریامهر تمرین داشتیم. از ساعت 2 بعداز ظهر در اضطراب و هیجان برای نتیجه این انتخاب به استادیوم رفتیم و در زیر آفتاب و برروی چمنهای استادیوم دراز کشیدیم.

واقعا در آن موقع به هیچ چیز، مگر همین مسئله نمی اندیشیدم و حقیقت اینکه نمیتوانستم به چیز دیگری بیاندیشم.

آلن راجرز مربی انگلیسی و سابق پرسپولیس نیز از جمله حاضرین در آن جلسه انتخاب بود و همه ی انتظار من برای آمدن او بود تا بوسیله راجرز از نتیجه کار با خبر شوم و بالاخره آمد، شاد و خنده رو و سرحال قدم به میدان گذاشت به محض دیدن من گفت:
پروین تو بردی، تو مرد سال فوتبال ایران شدی

در یک آن هم چون برق گرفته ها از جای برخاستم، به هوا پریدم و فریاد زدم... خدای من، ازت متشکرم. بعداز تصاحب پیراهن تیم ملی این بالاترین افتخار ممکن در دنیای فوتبال هم نصیبم شده بود.

اما ناگهان راجرز تغییر قیافه داد و چهره اش حالت جدی بخود گرفت، درست نظیر مواقعی که هنگام تمرین بخطا کاری از من و دیگر بازیکنان سرزده باشد. با حرکت انگشت مرا بسوی خود خواند، همه شادیام بیکباره فراموش کردم، وقتی نزدیکش رسیدم خیلی جدی گفت:
نه علی، تو مرد سال فوتبال نشدی! این عنوان را علی دیگری برد، یعنی علی جباری!!

وای خدای من، این جمله با چه سنگینیای بر سرم کوفته شد. پس آنهمه رویاهای شیرین مرد سال شدن. افتخار کردن به این عنوان، سربلندتر در محل و پیش بچههای محل راه رفتن. همه و همه به همین سرعت از بین رفت. واقعا دیگر هیچ چیزی نمیفهمیدم و بعداً که راجرز گفت به تلافی دفعات زیادی که در تمرینات غیبت کرده بودم، این شوخی عجیب را با من کرده! توضیح داد که او و دیگر بچه ها بعداز چه تلاش و زحماتی توانسته بودند مرا به حال عادی بازگردانند و بگویند که آقای راجرز بار دوم با من شوخی کرده است!! بله حقیقتاً من در سال 1351 مرد فوتبال سال ایران شدم.

دوباره وقتی که این امر برایم کاملا روشن شد این بار بی خیال تر از بار اول از شادی سر به آسمان میپریدم و حالا این من بودم که در کرانههای این دریای پر عظمت و بی پایان شادیهای خود به راجرز و تمریناتش در این روز کاری نداشتم وهمه هدفم این بود که هر چه زودتر بخانه بروم، در را باز کرده و در دالان وردی خانه فریاد برآورم
مادر... مادربیا پسرت علی کوچک تو عنوان پر افتخارترین مرد سال این سرزمین را هم برد.

آن روز از همه زودتر تمرین را تمام کردم، سوار ماشین همینطور شاد و سرمست راهی خانه شدم. شاید اگر آنهاییکه در آن روز با ماشین از کنارم میگذشتند خوب دقیق میشدند میفهمیدند بی آنکه عمدا بخواهم، در عالم بی خیالی صدای بوق اتومبیلم گاه و بیگاه و بیهوده به صدا در میآمد. چراغهای ماشین روشن است. خیال میکردم همه مردم هم باید مثل من بسرعت از جریان با خبر شده و در شادی من شریک باشند.
اما نزدیکی خانه مان که رسیده بودم باز هم مثل همان زمانیکه علی شیطان مادرم بودم تصمیم گرفتم کاری را که راجرز با من کرد را من با مادرم کنم.

به محض اینکه وارد خانه شدم با زحمت بسیار قیافه ظاهری ام را تغییر داده چهره ام را درهم کردم و لحظات اول ورود به خانه را در سکوت گذراندم. مادرم گویی به محض دیدن من فریب همین چهره ام را خورد. با این وجود صبر کرد خودم سر صحبت را باز کنم، من هم با همان قیافه گفتم:
مادر بازیکن دیگری عنوان مرد سال فوتبال را برد!
یا این حرف من، مادرم نیز برای دلداری به من قیافه اش درهم شد. از ناراحتی چروکهای کهنه صورت دوست داشتنی اش را بهم کشید و با لحنی مادرانه گفت:
علی جان نگفتم، زیاد در فکر این مسابقه نباش، حالا عیبی نداره ایشالا سال بعد...
ولی وقتی مادرم جمله اش را به آخر رساند و لرزش صدایش را از فرط ناراحتی تشخیص دادم، دیگر طاقتم تمام شد. بسویش پریدم بغلش کردم و فریاد برآوردم
نه... مادر، پسر کوچک تو، علی شیطان تو آقای فوتبال ایران شد شادباش، من اول با تو شوخی کردم.
و آن وقت بود که لحظاتی احساس کردم صورت من و او هردو از اشک خیس شده چون هر دو دقایقی از خوشحالی گریستیم.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10628401_717616158291881_4279441999675948449_n.jpg

به نقل از کیهان ورزشی چهارم خرداد 1353:

یکی از جنجالی ترین بازیهای دربی
دیماه 1349 مسابقه نهایی باشگاههای ایران:
پرسپولیس و تاج در مسابقه نهایی قهرمانی باشگاههای ایران مقابل هم قرار گرفتند. این در حقیقت زشت ترین و پرحادثه ترین دیدار بین 2تیم در آن زمان بود.
در دقایق نخست پرسپولیس با شوت زیبای کلانی صاحب گل اول شد. و در نیمه دوم عباس مژدهی گل تساوی را برای تاج به ثمر رساند.
پس از این گل اوضاع میدان در هم ریخت، ابتدا برخوردی شدید بین همایون بهزادی و مهدی لواسانی رخ داد که ارشد برازنده (داور مسابقه) دستور به اخراج هر دو بازیکن داد.
در دقایق پایانی مسابقه روی دروازه تاج خطری جدی خلق شد که بدنبال درگیری مهراب شاهرخی و پرویز قلیچ خانی (که آن زمان کاپیتان تاج بود) مهراب سرنگون شد. بازیکنان پرسپولیس معتقد به پنالتی بودند اما داور زیر بار نرفت در نتیجه بین داور و کلانی و مهراب بگو مگو در گرفت که برازنده دستور به اخراج این دو از زمین کرد!!
پرسپولیسیها این دستور را نپذیرفتند و دسته جمعی خارج شدند و مسابقه نا تمام ماند. چند روز بعد از مسابقه فدراسیون فوتبال کلانی و شاهرخی را بمدت یکسال محروم کرد!!!!
در حالی که حتی داور مسابقه از این محرومیت سر در نیاورد، زیرا بعداز اعلام محرومیت، برازنده گفته بود که من در گزارشم فقط از مهراب اسم برده بودم نمیدانم چرا کلانی را هم محروم کردند؟!

عکس بالا:
بحظه ای است که داور دستور به احراج مخراب و کلانی داده است. بزرگان پرسپولیس در این عکس متحیر از این تصمیم مشغول مشورت هستند که حاصل آن خروج دسته جمعی از زمین بود.
عکس پایین:
درگیری بهزادی و لواسانی است که به اندازه کافی همدیگرا مشت ومال دادند. کلانی سعی دادر لواسانی را آرام سازد. و سمت چپ جلال طالبی تلاش میکند جلوی بهزادی را بگیرد.
بازیکنان سمت راست: علی جباری، کارگر جم و مهراب شاهرخی
سمت چپیها: ارشد برازنده داور، فرهنگ بادکوبه، نصراله عبدالهی و قلیچ خانی

"در صورتی که پرسپولیس سوار بازی بود و بازی 1-1 مساوی بود، نه تنها در اواخر بازی پنالتی به نفع پرسپولیس گرفته نشد، بلکه 2 ستاره دیگر پرسپولیس کلانی و شاهرخی را همانند همایون بهزادی اخراج کردند، و یکسال محرومیت آن هم برای هیچ برای مردان اخلاق تاریخ پرسپولیس و شاهین در نظر گرفتند! که خود داور هم تعجب کرده بود از این تصمیم فدراسیون. این یکی 3-0 هاdی بود که فدراسیون به ضرر تیم مردمی پرسپولیس گرفت تا ..."
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10665200_717642084955955_88124426354638893_n.jpg

دیداری داغ، در آبادان داغ (سال 1353)

پرسپولیس در آبادان حریف سرسختی داشت، چون صنعت نفتی ها یکی از تیمهای ریشه دار فوتبال ایران، در آنسال در خانه بدون شکست بودند.
اما نامداران پرسپولیس پیروز از میدان سخت آبادان بیرون آمدند و حریف را با دوگلشکست داد.

در این عکس محمود خوردبین زننده گل اول پرسپولیس را در جدال با مجدمی و بشاگردی مدافعان صنعت نفت میبینیم و کمی دورتر سلطان فوتبال ایران علی پروین و زننده گل دوم پرسپولیس در این بازی را مشاهده میکنید.

1920288_717644484955715_6972802471789309927_n.jpg

عکس دیگر نشان از محبوبیت پر هوادارترین باشگاه تاریخ ایران و آسیا است.
برای این مسابقه که در ورزشگاه رضا پهلوی آبادان برگزار میشد. استادیوم جوابگوی تعداد تماشاگران این بازی نبود. ورزشگاه با 15.000 نفر تکمیل شده بود و حدود 10.000 نفر پشت درهای بسته باقی مانده بودند.
و این گوشه ای از استقبال مردم پرشور آبادان است.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10647059_357269931115596_875591187646391259_n.jpg

به یاد عمو محراب

عکس زمان مربیگری عمو محراب در پرسپولیس را نشان میدهد، زمان خداحافظی صفر ایرانپاک از فوتبال است که ایرانپاک با یک حرکت جوانمردانه حلقه گلی که بر گردن داشت به پاس قدردانی از زحمات عمو محراب به گردن او می اندازد، جواد حسن زاده، ترابی وازگن صفریان به حرکت ایرانپاک چشم دوخته اند
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10352906_785400924845961_1072497595679563696_n.jpg

پرسپوليس2 -سعدآباد 0 28 مرداد 1362 بازي را پرسپوليس2-صفر برد... گلها:حمید درخشان و ناصرمحمدخانی. تصوير پرسپوليس و سعدآباد و علي پروين مرد تکنیک و هوش آنهم در سن 37 سالگی مي‌بينيم و ناصر محمد خانی به محض پا به توپ شدن سلطان دست به فرار برق آسای دیگری میزند. جالب است سبک بازی علی پروین طوری بود که او اولین کارت زردش را سال 64 در سن 38 سالگی در بازی با پاس از محمد صالحی دریافت کرد. پروینی که از وحشتاز محبوبیتش از طریق رسانه ها به شدت از محبوبیتش در بین نسل جوان و جدید کاستند.
پرسپولیس در دیدار بعدی 5-2 شاهین قدرتمند را نابود کرد. شاهینی که در سال 63 با نتیجه 6-1 به پرسپولیس باخت و به کانون 6 تایی های پرسپولیس پیوست. بعد از برد 5-2 پرسپولیس فدراسیون به هر بهانه ای هم شده بود رای به تکرار بازی داد پروین حاضر به تکرار بازی نشد و 3-0 بسود شاهین شد و همین نتیجه باعث قهرمانی استقلال شد. جامی که سال 64 هم با رای فدراسیون بر علیه پرسپولیس در 3 بازی؛ جامش به استقلال داده شد. پرسپولیس در دهه 60 نه بار و استقلال 3 بار قهرمان شدند. 9 بر 3. واقعیت هایی که هیچ کس از آنها نمی گوید.
 

fnews

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2013
نوشته‌ها
932
لایک‌ها
799
محل سکونت
تهران
مروری اجمالی بر شخصیت آلن راجرز سرمربی دهه 1350 تا انقلاب
200px-Alan_Rogers.jpg

آلن راجرز (به انگلیسی: Alan Rogers) (زادهٔ ۳۱ دسامبر ۱۹۲۴ میلادی در ساوت‌پورت) مربی سابق فوتبال اهل انگلستان است.

او در ایران مربی پیکان و پرسپولیس تهران بوده است.

افتخارات مربیگری

  • قهرمانی تیم پیکان در جام باشگاه‌های تهران ۱۳۴۸
  • قهرمانی تیم پیکان در جام دوستی ایران ۱۳۴۸
  • قهرمانی تیم پرسپولیس در جام جام تخت جمشید ۱۳۵۲
در سال ۱۳۵۰، پرسپولیس تحت مربیگری آلن راجرز در دومین دوره جام منطقه‌ای به قهرمانی رسید.
 

ARMF

مدیر بازنشسته ورزش
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
8,194
لایک‌ها
18,108
محل سکونت
Somewhere close to here
10696362_788970977822289_6252864856580249065_n.jpg

18 بهمن 1360 - نیمه نهایی جام حذفی تهران
پرسپولیس 2 راه آهن 0
گلها: غلامرضا فتح آبادی و حمید درخشان
پرسپولیس که در دهه 50 حکومت قبلی ایران با 3 قهرمانی لیگ و 3 نایب قهرمانی صدارت خود را بر فوتبال ایران ثابت کرده بوده با تغییر **** حاکم پادشاهی خود بر فوتبال ایران را با شدت و حدت بیشتری از سرگرفت. قهرمانی در جام باشگاههای تهران بزرگداشت شهید اسپندی
اولین جام رسمی بود که فاتح آن شد سپس نایب قهرمانی در باشگاههای تهران و رای فدراسیون بر علیه پرسپولیس در بازی با هما که پرسپولیس بخاطر عدم تمکین از تغییر نام به شهید چمران حاضر نشد و 3-0 بازنده اعلام شد. نایب قهرمانی در حذفی تهران و سال 1361 قهرمانی در هر دو جام باشگاهی سال و پرسپولیس همیشه قهرمانی که تا سال 1386 پادشاهی اش را ادامه می داد اما اینک دست های پلیدی چنان بر فوتبال ما حاکم شده است که مردمی ترین تیم ایران 7 سال است فقط دو قهرمانی حذفی ایران را دشت کرده است...
ایستاده از راست: محمد پنجعلی، ابراهیم کیان طهماسبی، کاظم سید علیخانی، (زنده یاد) مجیدی سبزی، غلامرضا فتح آبادی، وحید قلیچ. نشسته از راست: روح الله عبادزاده، محمد مایلی کهن، عباس کارگر، حمید درخشان و علی پروین (کاپیتان) سرمربی: محراب شاهرخی
 
بالا