آن زمان که آرزو . چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل . سوال بی جواب شد
نرفته کام تشنه ای . به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی . چو نقشه ای بر آّب شد
چه سینه سوز آه ها . که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب . اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانه ای . نه شوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه هم . شتاب در شتاب شد
نه فرصت شکایتی . نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان . چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به در . نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر . که دوره شباب شد
عشق يعني زندگي
عشق يعني بندگي
عشق يعني سادگي
عشق يعني پاكي و دلدادگي
عشق يعني شمع روشن در شب و
جستجويي سخت در بيگانگي
عشق يعني مرهمي بر درد و غم
عشق يعني قامتي بي تاب و خم
عشق يعني غرشي در ترس و لرز
روي روح و روي تن روي نفس
عشق يعني درد شيريني به دل
درد بي درمان رهايي از قفس
عشق يعني ما شدن
دوري از من در عوض با تو شدن
عشق يعني از سراي قلب مال تو شدن
عشق يعني با محبت خو گرفتن
با تو با بوي تو خالصانه خو گرفتن
عشق يعني با نگاهت زنده ماندن
عشق يعني سربلندي افتخار
استقامت توي طوفان خيال نه فرار!
نه غريب كوچه هاي تنگ توي شهر غم
نه اميد از دست دادن بي خيال!
