یعنی اگر گفتند تو ارشد فلان شو و تو گفتی نمیتوانم قضیه حله و دیگر گیر نمیدهند و یا اینکه باید اطاعت کنی!
اگه بخواي ميتوني بري به فرمانده تون بگي مي خوام استعفا بدم . زوري كه نمي تونه ارشدتون كنه . يا از همون اول بگو من زير بار مسئوليت نميرم . ما كه اونجا بوديم ارشد ها غير دردسر چيز ديگه اي نداشتن . آهان راستي نظافت و نگهباني هم ندارن اما مثلا من كلا 3 بار نظافت 15 دقيقه اي داشتم 2 بار هم نگهباني فكر نمي كنم مي ارزيد كه اينها رو انجام ندم عوضش استرس ارشدها رو داشته باشم .
آقا روزبه تجربیات شما فوق العاده گرانبها است
البته ما که نرفتیم
ولی خاطره داری بازم تعریف کن خیلی جالب میتعریفی ( تعریف میکنی )
قربون داداش
سلام
ارشد شدن روحیه خاص خودشو میخاد.اونجا هم میبینن طرف هیکلش چجوریه،روحیش خشنه یا آرومه و بعد انتخاب میکنن.منشی شدن خوبه.حضور غیاب کردن،تنظیم لوح نگهبانی و ...
اما به نظر من بهترین جایی که تو آموزشی میتونی بیفتی آشپزخونه یا حمامه.چون اگه تو یکی از اینا مسئول باشی،همه حتی ارشد و منشی ازت حساب میبرن و بهت حال میدن(البته باید 2 طرفه باشه).
دوستان تو آموزشی مراقب اسلحه هایی که بهتون میدن باشید.خودشون میان وقتی خواب هستید خشابو کش میرن و بعدشما و همه بچه ها رو تنبیه میکنن.
نسبتا تاييد ميشه . ارشد شدن هيكل درست و حسابي و قد بلند و قيافه خشن ميخواد . كلا اين ارشد هارو داشتيم :
ارشد كل - ارشد نظافت - ارشد كلاس - ارشد آب سردكن ( ما صداش مي كرديم ارشد آبگرمكن !)
ارشد كل ارشد اصليه كه هرموردي پيش بياد همه كاسه كوزه ها سر اون ميشكنه . صبح دير بريد ورزش مقصر اونه ، بچه ها نرن نماز و تو آسايشگاه بمونن دژبان ببينه مقصر اونه ، دير سر كلاس **** جمع بريد مقصر اونه ، سر صف بي نظم باشيد و ... خلاصه همه داد و فريادها رو هم اون ميكنه و بايد شما رو مرتب كنه واسه همين با همه حداقل يكي دوبار درگير ميشه . مثلا خود من كه اصلا كاري به كار كسي نداشتم سه چهار بار با اين بنده خدا ( كه انصافا بچه خوبي هم بود و وظيفه اش رو انجام ميداد ) درگير شدم . ارشد نظافت هر روز بايد يه عده رو به ترتيب مسئول نظافت كنه كه بعد از مدتي شاخ ميشه و بايد حال اون رو هم گرفت . ارشد كلاس زياد كارش سخت نبود سر كلاس ميگفت ساكت بشينيد و حاظر غايب مي كرد . بدبخت ارشد آبگرم كن هم بايد هي نگاه مي كرد كسي بدون ليوان آب نخوره و رو زمين آب نريزه و صبح به صبح بايد آبسرد كنه مثل آينه برق ميزد . گرفتگي لوله اش رو هم اون بايد باز مي كرد ( تو يه سر لوله اينقدر فوت مي كرد تا گرفتگي موقت باز بشه ) . ديگه ارشد ديگه اي نداشتيم . برا آشپزخونه و حموم ما كسي نداشتيم نميدونم خوب باشه يا بد . ولي اينايي كه تو آشپزخونه بودن تا اونجايي كه من ميدونم دهنشون به طرز شديدي سرويس بود . حساب كن برا يه خورشت قيمه بادمجون 4 تا گوني بادمجون شب بهت بدن بگن چند نفري اينا رو تا صبح پاك كنيد ، يا گوشت ها رو به سيخ بكشيد ( برا يه پادگان كباب به سيخ كشيدن خيلي كار سختيه دوست داشتي امتحان كن خبرش رو به ما هم بده ) .
از من ميشنوي مطلقا هيچ مسئوليتي قبول نكن .
در مورد خشاب ها فقط يه نفر تو راه از بچه هاي گروهان فوق ديپلم ها خشابش رو گم كرد كه اون روز كه ما ميومديم نگه داشته بودنش ببرن دادگاه . در ضمن از ميدون تير هم تير كش نريد كه اونم بازداشت داره :