salam dadash,manam oftadam shohadaye kermanshah,1/2سلام به همه.
واسه من که آموزشی اشتباهی مشکین شهر اردبیل (نیروی انتظامی) خورده. رفتم مرکز استان شانس من اینترنت قطع بود و گفت نمیتونم واست تغییر بدم.(باید تغییر بدن چون من قبلاً 8 ماه **** خدمت کردم ). حالا قراره فردا باهاش تماس بگیرم که درستش کنه.
راستی من آموزشی شهدای کرمانشاه بودم. اردیبهشت 86 ماه. بعدش فوق لیسانس قبول شدم و .....
وقتی رفتین اونجا یه گروه میان واسه استقبال از شما(نترسین، شکلات و این چیزا میدن) جلوی پادگان منتظر میمونین. گوشی موبایل و این چیزاتونو ازتون میگیرن.
بعد به خط میشین و هر کی میفته یه گروهان.(هر گروهان 120 نفر)
به خط میرین گروهان، بعدش شما رو به ترتیب قد شماره گذاری میکنند و طبق اون بهتون تخت میدن. (کد من 17 بود)
بعدش هم بهتون پتو و این چیزا میدن. میرین ساتر اونجا هم لباس، پوتین و یه عالمه خرت و پرت میگیرین.روی پیراهنتون هم اینطوری کد میخوره از سمت راست کد سرباز-شماره گروهان-شماره گردان-دوره آموزشی..
شما رو با همین کد میشناسن. بعدش واستون ارشد گروهان، ارشد ورزش،... این چیزا انتخاب میکنند.
اردیبهشت 86 که من اونجا بودم اوائل هوا یه کم سرد بود. بعدش خیلی گرم شد، طوری که پشت گوشهای من سیاه شده بود(این چیزها رو موقعی که چند دور رژه برین تجربه میکنین!).
بعدش کم کم کلاسا شروع میشه ولی از همه گندتر همون رژه رفتنه که همش توی آفتابی. بیشتر کلاسا توی آسایشگاه گروهان تشکیل میشه، بعضی ها هم مسجد. کلاسا هم حال میده. چون همش توی چرتی.
یکی از کلاسها تاکتیک بود. واسه ما یه سروان اومد به اسم سامیر. بدن خیلی ورزیده ای داشت(این جور بدنا توی **** کم پیدا میشه!!!). اگه مربی شما شد، مخصوصا روز اول مواظب باشین! ماها رو به خط کرد، یهو گفت برین طرف مسجد. هر کی بعد از من برسه، جریمه میشه. قبل از اینکه حرفش تموم بشه دیدیم یه چیزی مثل یوزپلنگ داره میره طرف مسجد!!!(پاهای خیلی درازی هم داشت). خلاصه غیر از 20 نفر که با فاصله کمتری نسبت به خودش به مسجد رسیدن، 100 نفر بقیه تنبیه شدیم و باید مثل اسب میدویدیم!(نفس همه بند آمده بود و ارزوی مرگ میکردیم!!! یکی هم که تنگی نفس داشت افتاد و آمبولانس اومد) خلاصه هیچکدوم از بچه های ما اون روز رو از یاد نمیبرن. همون آقای سامیر بعداً با بچه ها اونقدر رفیق شد که همیشه دوست داشتیم گروهان ما باشه!. در کل آدم نازنینی بود و همه بچه ها دوسش داشتن.
نخواستم بترسونمتون. مطمئن باشین اونقدر بهتون خوش میگذره که تجربه هایی مثل این توی خاطرات خوبتون محو میشه.
در ضمن به بعضی فرمانده گروهانا و کلاً نظامیای اونجا که (به دلیل بی انظباطی شما یا هر خطای دیگر) تهدید میکنن که بعد از پایان اموزشی، شما رو به مناطق بدآب و هوا و دوردست میندازن توجه نکنین. اونا هیچ اختیاری ندارن. تعیین یگان خدمتی شما بستگی به یک سری معیارها دارد و هر چیزی امتیاز داره. الان بیشتر بچه ها توی شهر یا حداقل استان خودشون تقسیم میشن.
منم احتمالاً واسه گرفتن نامه معرفی به یگان باید برم شهدای کرمانشاه یا شاید هم نیشابور(هنوز که معلوم نیست)
امیدوارم دوره خوبی رو تجربه کنین. دوستان جدید پیدا کنید و کمی دور از خانه بودن و استقلال را تجربه کنید(اگر چنین تجربه ای نداشتین)
enghad stress daram ke nemidonam chi kar konam vaghean! aslan doos nadaram beram