:f34r:
فانوسقه چی کار به آب داره؟!؟!:blush:
300 نفر که شاید نباشیم اما 200 تا رو مطمئنم
خب مگه فارسی بلد نیستن؟!؟! طوری نیست خی بیا پهلو خودامون بشد لهجه شیرین اصفهونی یاد میدیم...:blink:
uke: صبح هم که ساعت 12 بیدار میشدم میشستم پای 360 بازی کردن با این اوضاع فکر نکنم زنده برگردم
پس ماله چیه؟:blink:
بگو تا اگه لازمه منم بگیرم
راستی به نظرت جهرم کافی نت داره؟من که فقط بیابون دیدم چیزی شکل شهر که نبود
ولی عجب جایی افتادیم ها به هر کس میگم افتادم جهرم 2 ساعت برام گریه میکنه
بد بختی من تو زندگیم زیادی راحت بودم هر غذاییم که دوست داشتم میگفتم مامانم برام درست میکرد یا از بیرون میگرفت تا حالا اصلا هم پیاز نخوردم
تازه 2 سال بود adsl داشتم معتاد شده بودم خفن دیگه این ماه مجبور شدم اونو هم قطع کنم
خدا کنه این 50 روز باقی مونده زودتر تموم شه
بله ليسانس هم سر چهار راه مي افته
گتر براي شلوار يادتون نرهسلام
شنبه رفتم پادگان شهید خضرائی به آدرس میدان امام حسین خیابان دماوند کوچه حجت ساعت 7:10 اونجا بودم تقریبا 40-50 نفری اونجا قبل از من رسیده بودن منم رفتم نشستم پیش اونا تا بقیه هم بیان یه ساعتی طول کشید یه کم تعدادمون زیاد شد گفتن بلند شید برید جلو تر بشنید بعد گقتن بایین عقب هی جابجا مون میکردن وقتی که دیگه همه اومدن شروع کردن اسمارو خوندن که برن داخل سالن پذیرش اول دکترا و فوق لیسانس ها رو بعد لیسانس ها و آخرش هم ما فوق دیپلمه های بدبخت (خداییش انگار مدرک فوق دیپلم اصلا به حساب نمیاد) بعد ازاینکه رفتیم سالن پذیرش شماره گرفتیم اومدیم بیرون تقریبا نیم ساعتی علاف بودیم:wacko: تا بلاخره بردنمون جلوی گردان اونجا ازمون شماره حساب بانکی رو گرفتن و یه پرونده دادت تا مشخصاتمونو وارد کنیم یک ساعت و خورده ای هم مشغول این کار بودیم تا بعدش یه نفر اومد که مسئول امور مالی گردان ما بود کفت باید از بانک تاییذیه بیارین که این شماره حساب برای شم باشه و یه سری توضیحات دیگه هم داد بعد گفتن همه برن جلوی پنجره دفتر واسین تا اونایی که پدرشمون نظامی هست یا امریه دارن یه سری اطلاعات دیگه هم بدن که نمیدونم اینارو چرا همون اول نگتن تا معطل نشیم بعد از یکی دو ساعت به صف شدیم تا لبسامونو بدن تو صف که بودیم به نفر که جزو کادری ها بود میگفت به اینجا میگن هتل هوایی. سر لباس دادن خیلی علاف شدیم دهنمون صاف شد فرض کنین به صد نفر میخوان لباس بدن و هر 1:30 دقیقه هم یه نفر لباس بگیره دیگه لباسمون رو هم گرفته بودیم همه از پادگان رفته بودن بیرون منظورم دکترا و فوق لیسانس ها و لیسانس هات و فقط نمیدونم چرا ما مونده بودیم؟ ساعت حدودای 4-5 بود هر کی واسه خدش داشت لباسشو تنش میکرد ببینه اندازش میشه یا نه که دیدم یه سرهنگه که با ماشینش اومده بود پیاده شد اومد سمت من و دو سه نفری که با هم بودیم پاهمون رو هم دراز کرده بودی و حسابی ول شده بودیم رو زمین گفتیم به چخ رفتیم! گفت مگه شما لباس نگرفتین؟ گفتیم چرا بعد رفت تو دفتر دیدیم داره میگه چرا اینارو همین طوری ول کردین به امان خدا وقتی اومد بیرون ازش تشکر کردیم خدا پدر مادرشو رحمت کنه معلوم نبود اگه نمیامد چقدر دیگه اونجا علاف میشدیم در عرض کمتر از 10 دقیقه برگه های مرخصی رو دادن دستمون گفتن 4 شنبه ساعت 7 صبح اینجا باشین .
فرداش هم رفتم تاییدیه بانک رو گرفتم بعدش هم رفتم سمت میدون امام حسین تا لباسامو عوض کنم انقدر کوچیک بود که پا بالا نمیومد مغزه ها هم میگفتن سایز بزرگشون تموم شده تو بازار قحطی اومده از شانس بد من تا یکیشون آدرس یه خیطی رو داد گفت برو پیش اون واست ردیفش کنه یه وقت فکر نکنین سایز غول هستما سایزم 52 ولی بزرگترین سایز 48 بود ولی خیاطه همون سایز 48 رو واسم یه کاری کرد که اندازه شد البته لباس تو تنم گریه نمیکرد زار میزد ولی بهتر ازین بود که بدون لباس بمونم.
این خاطره روز اول آموزشیم بود اگه در طول دوره آموزشی از پادگان بیرون اومدم بازم میام مینویسم چه خبر بود اگه نه که آخر دوره میام یه دفه همشو باهم میگم.
طرز تیه اش رو هم میشگی؟
گره نزنطرز تیه اش رو هم میشگی؟
دوستان خواهشا راهنمایی کنین
