• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

آیا عشق از میل جنسی سرچشمه می گیره؟

blake

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2011
نوشته‌ها
2,086
لایک‌ها
531
محل سکونت
شیراز
خوب چون شاید فکر میکردی اونم مثل تو شده
شاید هم همچین دختره رو واسه ... نمیخواستی ، و رابطه تون هنوز عاشقانه نشده بود...

دمت گرم داداش یعنی 6 سال الکی با هم بودیم؟؟؟!!!!
در ضمن س S K هم از سال 4 به بعد بود که شروع شد(یعنی به خاطر سوسک نبوده که با هم بودیم)
هنوزم وقتی بهش فکر میکنم احساس میکنم هنوز میخامش :general710:
 

A1C1E

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2012
نوشته‌ها
3,844
لایک‌ها
4,545
محل سکونت
Lilliput - Ahvaz
دمت گرم داداش یعنی 6 سال الکی با هم بودیم؟؟؟!!!!
در ضمن س S K هم از سال 4 به بعد بود که شروع شد(یعنی به خاطر سوسک نبوده که با هم بودیم)
هنوزم وقتی بهش فکر میکنم احساس میکنم هنوز میخامش :general710:
من دیگه حرفی ندارم! «فامیل دور»
احیانا تابستون نبود؟
 

ansaz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2013
نوشته‌ها
331
لایک‌ها
342
تقریبا منظورم همینه البته نه کاملا همین . ببین بدن مرد اسپرم های بیشماری میسازه و مردها تقریبا هر روز میتونن یک جنس مونث رو بارور کنند ولی این قابلیت در بدن
زن ها نیست . بدن زن ها نه تنها تعداد محدودی تخمک داره بلکه در یک سنی ای ذخایر تخمکش هم به انتها میرسه ( یائسگی ) و دیگه نمیتونه بارور بشه و از یه طرف دیگه
چون زن در دوران آبستی وظیفه حمل کودک رو داره و بعدش هم تا مدت ها وظیفه ی شیر دادن و نگه داری از کودک براش مطرحه پس اساسا نمیتونه عین مرد ریخت و پاش
جنسی کنه ! یه نر در طبیعت بعد از بارور کردن ماده مسئولیتش تموم میشه و این ماده است که باید دوران آبستنی و زایمان و شیر دهی و نگه داری طفل رو که بعضا ممکنه
با خطر مرگ هم همراه باشه تحمل کنه ! همون طور که نظریه بازی های جان فون نویمان درباره این موارد میگه در یک همچین پوکری اساسا جنس نر برنده است و این ماده است
که باید در انتخاب زوج وسواس داشته باشه و دقت به خرج بده چون اگه این کار رو نکنه باید بهای سنگینی براش بده ولی نر نهایتا یک مقدار از اون اسپرم هاش میده که سریعا
هم جایگزینشون تو بدنش برمیگرده . شما اگه به عالم حیوانات و زیست جانوری هم نگاه کنی در اکثر جانورها خصوصا مهره دارها به بعد این نرها هستند که پیشنهاد کننده ی
رابطه ی جنسی هستند نه ماده ها و به همین علت هم که چون در این موارد بیشترین طرد رو هم نرها میشند و بیشترین ***** جنسی شامل مردها میشه پس عشق سوزان
و اشعار عاشقانه و موسیقی های عاطفی و کلا هنرها ....... رو بیشتر مردان برای تسلی خاطر رنج دیده شون بوجود آوردن و برای همین هم هستش که اکثر هنرمندهای بزرگ
مرد هستند ! شما مثلا شعر کلاسیک فارسی یا همین ترانه های کوچه بازاری فعلی رو در نظر بگیر . توی این ها چقدر مردها از خال لب و کمان ابرو و کمند گیسو و ناوک مژگان
و ساق بلورین و سینه ی سیمین و .... زن ها گفتند ولی حالا آثار شعرای خانوم رو نگه کن اصلا واسه ی قد و بالای مردها غش و ضعف میکنند ! نه ! چرا ؟ به همون علت زیست
شناسی که برات گفتم !
یعنی دخترها به خاطر نیاز جنسی با هیچ پسری رابطه برقرار نمیکنن؟
اون غش و ضعف نرفتن زنها برای مردها هم بیشتر جنبه فرهنگی فکر کنم داره
که یه جوری انگار ابراز عشق توسط زن تابو بود
وگرنه الان به خصوص در کشورهای غربی که این تابوها از بین رفته نه تنها از قد و قامت طرف تعریف میکنن خیلی تمثیلای سوکسی تری هم برای مردا بکار میبرن
کلا عشق و عاشقی در نسوان رو بیشتر بشکافید
 
Last edited:

mr_khodaei2011

Registered User
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2011
نوشته‌ها
416
لایک‌ها
179
به قول عشق نه چندان قدیم من که از دستش دادم

عشق کلمه ی خیلی سنگینی هست و به این راحتی ها هم نمیشه گفت عاشقم . گرچه امروزه همه دختر پسرا تا تقی به توقی میخوره به هم میگن عاشقتم ولی همش چرته
 

E.ofogh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
44
خوش به حال خودم که هیچ وقت عاشق نشدم و نخواهم شد
حالم از این بچه بازیها به هم میخوره
 

m.raha99

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
3
محل سکونت
ایران
دقیقا همین طوره
جناب استارتر اگر منظور شما عشق به جنس مخالف هست بله دقیقا منشاش از Dick گرفته میشه
ببخشید که این حرف رو میزنم ولی این بهترین مثال هست:
دوستانی که تا الان با بهترین و بزرگترین و اولین عشق زندگیشون س . ک . S داشتن بیان و بگن حسشون بعد از ا ر ز ا شدن چی بوده نسبت به عشقشون؟؟؟!!!
بنده خودم تجربه کردم اینو و واقعا میتونم بگم مرد عجیب و (از لحاظ من بی احساس)هست

منم تجربه كردم. اتفاقاً مرد ميتونه خيلي هم با احساس باشه، ولي آدم بايد بدونه و بتونه كه كيا رو به سمت خودش جذب كنه و نگه داره...


Sent from my iPhone using Tapatalk
 

Atlanta

Registered User
تاریخ عضویت
30 دسامبر 2013
نوشته‌ها
190
لایک‌ها
168
محل سکونت
رشت !
شرایط جوی جامعه ای که ادم توش رشد میکنه خیلی تاثیر میزاره
 

blake

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2011
نوشته‌ها
2,086
لایک‌ها
531
محل سکونت
شیراز
خوش به حال خودم که هیچ وقت عاشق نشدم و نخواهم شد
حالم از این بچه بازیها به هم میخوره

چند سالته بابابزرگ؟؟؟!!!
فکر نکن عاشقی چیزه بدیه،بلکه عاشقی باعث میشه دید آدم نسبت به جنس مخالف عوض بشه
فکر نکن عاشق نشدی سود کردی از لحاظ من یه تجربه خیلی بزرگ رو از دست دادی
 

E.ofogh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
44
چند سالته بابابزرگ؟؟؟!!!
فکر نکن عاشقی چیزه بدیه،بلکه عاشقی باعث میشه دید آدم نسبت به جنس مخالف عوض بشه
فکر نکن عاشق نشدی سود کردی از لحاظ من یه تجربه خیلی بزرگ رو از دست دادی
25
بزرگترین نقطه ضعف انسان عاشق شدنه
عشق یعنی حماقت
 

m.raha99

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
3
محل سکونت
ایران
كي گفته كه آدم عاشق همجنس خودش نميشه؟؟ هر عاشق همجنس شدني كه همجنسبازي و شنيع نيست، ممكنه من عاشق دوستم باشم ولي همجنس باز نباشم. به نظر من اين واژه رو اختراع كردن تا ما هر موقع خواستيم بهش فكر كنيم، از خودمون بدمون بياد و طرفش هم نريم. استفاده از اين واژه كاملاً غلط و بيجاست.
علاقه به همجنس هم يه نوع گرايشه و اصلاً انحراف يا غيرعادي نيست.
بايد ديدمون رو عوض كنيم


Sent from my iPhone using Tapatalk
 

blake

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2011
نوشته‌ها
2,086
لایک‌ها
531
محل سکونت
شیراز
25
بزرگترین نقطه ضعف انسان عاشق شدنه
عشق یعنی حماقت

این متن رو تا آخر بخون دوست عزیز
جاهایی که جواب شما رو میده قرمز کردم و جاهای خیلی مهم رو زیر خط زدم


چرا ما به عشق نياز داريم؟

«بزرگترين چيزي كه تا كنون ياد گرفته ايم عاشق بودن و عشق ورزيدن است.» نات كينگ، ميلز ديويس

نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزه‏ها است و انسان پس از احساس نیازدر پی پاسخ برمی آید پاسخ به نیازها، زمینه رشد و شکوفایى انسان را فراهم آورده ، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون می‏شود.
یکى از مهم‏ترین نیازهاى انسان، دستیابى به کمالات انسانى و درنتیجه، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوشش‏ها و بی‏قراری هاى انسان، براى رسیدن به این نقطه اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمیشود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبی ‏اش را ارضا میکند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست می‏ دارد و بدان عشق میورزد؛ از این رو، محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، پدید می آید. جاذبه‏ هاى ادراکى همانند جاذبه‏ هاى غیر ادراکى است؛ یعنى همان گونه که در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن‏ربا آهن را جذب می ‏کند، در موجودات ذى شعور نیز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همین دلیل جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراکى می ‏گویند؛ یعنى حقیقت این جاذبه را شناخت تشکیل می ‏دهد؛ به عبارت دیگر، محبت و عشق ورزیدن معلول شناخت است. ممکن است بپرسید ملاک این جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزیدن چیست؟ ملاک آن، سازگاری هاى است که آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چیزى محبت می ورزد که سازگارى آن را با وجود و نیازهاى خود دریافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در این میان کم رنگ باشد، به همان میزان، ممکن است انسان دچار خطا شود و در تعیین مصداق محبوب و معشوقِ خود به بیراهه رود
http://www.niksalehi.com/public/archives/131418.php
منبع

اگر نظر من رو بخوای عشق یعنی انسان در راه کمال و کامل شدن
یعنی انسان در حال رشد
یعنی کسی که برای کامل شدن به نیازهای خودش پاسخ میده
یعنی کسی که در راه کامل کردن خودش نیازهاش رو جستجو میکنه
بدرود
 

mahdi aghapour

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2013
نوشته‌ها
158
لایک‌ها
168
محل سکونت
Tehran
عشق واقعی کاملا از میل جنسی جداست.شاید مرزهای مشترکی هم داشته باشند ولی اصلا یکسان نیستند و عشق واقعی بسیار مقدسه
 

ansaz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2013
نوشته‌ها
331
لایک‌ها
342
پسرها عشق را در میل جنسی جست و جو میکنند ولی دخترها میل جنسی را در عشق جست و جو میکنند
 

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
یعنی دخترها به خاطر نیاز جنسی با هیچ پسری رابطه برقرار نمیکنن؟
اون غش و ضعف نرفتن زنها برای مردها هم بیشتر جنبه فرهنگی فکر کنم داره
که یه جوری انگار ابراز عشق توسط زن تابو بود
وگرنه الان به خصوص در کشورهای غربی که این تابوها از بین رفته نه تنها از قد و قامت طرف تعریف میکنن خیلی تمثیلای سوکسی تری هم برای مردا بکار میبرن
کلا عشق و عاشقی در نسوان رو بیشتر بشکافید

ببین دوست عزیز یه متفکر مبنای کارش رو باید بر وفاداری به حقیقت قرار بده ! حالا این یعنی چی ؟ یعنی اینکه اگه شما میخوای مثل یک دانشمند یا فیلسوف طبیعت و
هستی رو مطالعه کنی و دیدگاه علمی داشته باشی باید قبل از تفکر کردنت ذهنت رو از پیش داوری ها خالی کنی ! یعنی ممکنه در راه های کاوش های علمی به اون
چیزی که دوست داری یا دوست داری بهش برسی نرسی ! مثلا ممکنه شما معتقد باشی ایرانی ها از همه ی ملل دنیا باهوش تر هستند ولی در راه تحقیقات علمی به
این نتیجه برسی که نه خیر ایرانی ها خیلی هم معمولی هستند . حالا شما بر اساس وجدان علمی حق نداری داده ها و نتایج رو دستکاری کنی چون این حقیقته و غیر قابل
کتمان ! برای مثال قبل از انقلاب کوپرنیکی انسان فکر میکرد زمین مرکز کائناته و انسان در کانون جهان هستی جا داره ولی بر اساس فیزیک امروز میدونیم فقط تو کهکشان
راه شیری ما 100 میلیارد ستاره هست که گرد خیلی هاشون کلی سیاره مثل زمین وجود داره و تازه تو جهان ما 150 میلیارد هم کهکشان هست و تازه بر اساس نظریات
جدیدتر فیزیک میدونیم میلیاردها جهان مثل جهان ما وجود داره ! پس مثلا در این مورد میبینیم علم زیاد به ما دلگرمی نمیده چرا؟ چون ما بیشتر شبیه یه سری شته و پشه
هستیم که به یه میوه ی تو باغ چسبیدیم و فکر هم میکنم این جهان لایتناهی برای این ساخته شده که ما توش حال و حول کنیم ! درست عین کرمی که تو باغچه فکر میکنه
کل کائنات برای این به وجود اومدند که ایشون بره تو یه میوه گندیده لونه کنه ! در مورد عشق و عاشقی هم همین طوره ! مثلا ریچارد داوکینز یه مثال جالبی میزنه ! میگه :
" تصور کنید کل زمانی رو که ما از شامپانزه ها جدا شدیم تا به امروز رو به صورت یک خط مستقیم نشون بدیم . اگه ابتدای این خط رو در مسکو تصور کنیم پایانش به لندن
ختم میشه و حالا فکر میکنی کل تاریخ 3 هزار ساله ی اخیر انسان چه مسافتی از این خط رو شامل میشه ؟ تنها یک متر " . حالا شما تصور کن در این دوران طولانی چند بار
و چند تا زن و مرد با هم آمیزش داشتند یا با هم بودند ؟ مخت سوت میکشه که این عمل چقدر زیاد تکرار شده و در این مدت و در طول همه ی این روابط آیا به نظرت یه عشق
ازلی و جاودانی بین زن و مرد و این روابط تکراریشون حاکم بوده ؟ خوب معلومه که نه ! این انسان فانی که در این کیهان لایتناهی و در این زمان ازلی و ابدی گرفتار شده و
هر روزه فقر و مرگ و بیماری و قحطی و سیل و جنگ و خشکسالی و .... حیاتشو تهدید میکنه مجبوره برای تسکین آلامش متوسل به یه همچین افسانه های شیرین تسکین
بخشی بشه ! به قول نیچه : " اگر هنر و ادبیات نبودند حقیقت ما را خرد میکرد " . درباره ی اینکه میگی بانوان غربی امروزه در عشق بی پروا تر شدند هم دلیلش آزادی بیان و
فمنیسم و فلان و بهمان نیست . بر اساسی مارکسیسم کلاسیک این نوع اقتصاد و مالکیت بر ابزار تولیده که نوع فرهنگ و اخلاق هر عصری رو میسازه ! در عصر ماقبل کشاورزی
بر اساس نوع ابزار تولید اخلاق یک شکل بود . در دوران فئودالیته به علت انباشت سرمایه اخلاق به شکل مردسالاری دراومد و با آغاز انقلاب کبیر فرانسه و دوره ی ویکتوریا
در انگلستان اروپا وارد یه عصر جدید به نام انقلاب صنعتی میشه و ویژگی این عصر هم نوعی روابط باز جنسی بین زن و مرد هستش . چرا ؟ چون مثلا در عصر فئودالیته انواع
و اقسام بلایای طبیعی زندگی انسان رو تهدید میکرد و انسان برای اینکه نابود نشه پیوسته باید زاد و ولد میکرد برای همین هم خانواده و فرزند داشتن بزرگترین ارزش بود و
روابط خارج از خانواده چون برای ادامه حیات یک فرزند خطرناک بودند نکوهش میشدند ولی در جوامع امروزه ای که از مرز انقلاب صنعتی رد شدند دیگه خطری حیات بشر رو
تهدید نمیکنه پس اساسا نیاز مبرمی هم به خانواده داشتن و فرزند زیاد داشتن وجود نداره واسه ی همین هم هست که میبینی در غرب خانواده متزلزل شده . این نوع تکنولوژی
هستش که در هر عصری اخلاق رو تعریف میکنه ! اگه حوصله داشتی نظریات فلسفی کانت و شوپنهاور و هگل و فوئرباخ و مارکس و انگلس و هایدیگر رو بخونی مسئله بیشتر
برات جا میافته چون تو این مطلبی که من گفتم فقط یه اشاره کوچیک به نظریات این افراد کردم و توضیح و تفسیر بیشترشون دیگه اینجا مقدور نیست ! البته من خودم هم به نوع
خاصی از عشق معتقدم و اون عشق عشق به حقیقته ! عشق به اینه که در پس هر چیز جدیدی که من درک میکنم یک راز و یک حقیقت ژرف تر و جاودانی تر که همون خدا
باشه وجود داره ! این از نظر من عشق حقیقیه !
 

ansaz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2013
نوشته‌ها
331
لایک‌ها
342
ببین دوست عزیز یه متفکر مبنای کارش رو باید بر وفاداری به حقیقت قرار بده ! حالا این یعنی چی ؟ یعنی اینکه اگه شما میخوای مثل یک دانشمند یا فیلسوف طبیعت و
هستی رو مطالعه کنی و دیدگاه علمی داشته باشی باید قبل از تفکر کردنت ذهنت رو از پیش داوری ها خالی کنی ! یعنی ممکنه در راه های کاوش های علمی به اون
چیزی که دوست داری یا دوست داری بهش برسی نرسی ! مثلا ممکنه شما معتقد باشی ایرانی ها از همه ی ملل دنیا باهوش تر هستند ولی در راه تحقیقات علمی به
این نتیجه برسی که نه خیر ایرانی ها خیلی هم معمولی هستند . حالا شما بر اساس وجدان علمی حق نداری داده ها و نتایج رو دستکاری کنی چون این حقیقته و غیر قابل
کتمان ! برای مثال قبل از انقلاب کوپرنیکی انسان فکر میکرد زمین مرکز کائناته و انسان در کانون جهان هستی جا داره ولی بر اساس فیزیک امروز میدونیم فقط تو کهکشان
راه شیری ما 100 میلیارد ستاره هست که گرد خیلی هاشون کلی سیاره مثل زمین وجود داره و تازه تو جهان ما 150 میلیارد هم کهکشان هست و تازه بر اساس نظریات
جدیدتر فیزیک میدونیم میلیاردها جهان مثل جهان ما وجود داره ! پس مثلا در این مورد میبینیم علم زیاد به ما دلگرمی نمیده چرا؟ چون ما بیشتر شبیه یه سری شته و پشه
هستیم که به یه میوه ی تو باغ چسبیدیم و فکر هم میکنم این جهان لایتناهی برای این ساخته شده که ما توش حال و حول کنیم ! درست عین کرمی که تو باغچه فکر میکنه
کل کائنات برای این به وجود اومدند که ایشون بره تو یه میوه گندیده لونه کنه ! در مورد عشق و عاشقی هم همین طوره ! مثلا ریچارد داوکینز یه مثال جالبی میزنه ! میگه :
" تصور کنید کل زمانی رو که ما از شامپانزه ها جدا شدیم تا به امروز رو به صورت یک خط مستقیم نشون بدیم . اگه ابتدای این خط رو در مسکو تصور کنیم پایانش به لندن
ختم میشه و حالا فکر میکنی کل تاریخ 3 هزار ساله ی اخیر انسان چه مسافتی از این خط رو شامل میشه ؟ تنها یک متر " . حالا شما تصور کن در این دوران طولانی چند بار
و چند تا زن و مرد با هم آمیزش داشتند یا با هم بودند ؟ مخت سوت میکشه که این عمل چقدر زیاد تکرار شده و در این مدت و در طول همه ی این روابط آیا به نظرت یه عشق
ازلی و جاودانی بین زن و مرد و این روابط تکراریشون حاکم بوده ؟ خوب معلومه که نه ! این انسان فانی که در این کیهان لایتناهی و در این زمان ازلی و ابدی گرفتار شده و
هر روزه فقر و مرگ و بیماری و قحطی و سیل و جنگ و خشکسالی و .... حیاتشو تهدید میکنه مجبوره برای تسکین آلامش متوسل به یه همچین افسانه های شیرین تسکین
بخشی بشه ! به قول نیچه : " اگر هنر و ادبیات نبودند حقیقت ما را خرد میکرد " . درباره ی اینکه میگی بانوان غربی امروزه در عشق بی پروا تر شدند هم دلیلش آزادی بیان و
فمنیسم و فلان و بهمان نیست . بر اساسی مارکسیسم کلاسیک این نوع اقتصاد و مالکیت بر ابزار تولیده که نوع فرهنگ و اخلاق هر عصری رو میسازه ! در عصر ماقبل کشاورزی
بر اساس نوع ابزار تولید اخلاق یک شکل بود . در دوران فئودالیته به علت انباشت سرمایه اخلاق به شکل مردسالاری دراومد و با آغاز انقلاب کبیر فرانسه و دوره ی ویکتوریا
در انگلستان اروپا وارد یه عصر جدید به نام انقلاب صنعتی میشه و ویژگی این عصر هم نوعی روابط باز جنسی بین زن و مرد هستش . چرا ؟ چون مثلا در عصر فئودالیته انواع
و اقسام بلایای طبیعی زندگی انسان رو تهدید میکرد و انسان برای اینکه نابود نشه پیوسته باید زاد و ولد میکرد برای همین هم خانواده و فرزند داشتن بزرگترین ارزش بود و
روابط خارج از خانواده چون برای ادامه حیات یک فرزند خطرناک بودند نکوهش میشدند ولی در جوامع امروزه ای که از مرز انقلاب صنعتی رد شدند دیگه خطری حیات بشر رو
تهدید نمیکنه پس اساسا نیاز مبرمی هم به خانواده داشتن و فرزند زیاد داشتن وجود نداره واسه ی همین هم هست که میبینی در غرب خانواده متزلزل شده . این نوع تکنولوژی
هستش که در هر عصری اخلاق رو تعریف میکنه ! اگه حوصله داشتی نظریات فلسفی کانت و شوپنهاور و هگل و فوئرباخ و مارکس و انگلس و هایدیگر رو بخونی مسئله بیشتر
برات جا میافته چون تو این مطلبی که من گفتم فقط یه اشاره کوچیک به نظریات این افراد کردم و توضیح و تفسیر بیشترشون دیگه اینجا مقدور نیست ! البته من خودم هم به نوع
خاصی از عشق معتقدم و اون عشق عشق به حقیقته ! عشق به اینه که در پس هر چیز جدیدی که من درک میکنم یک راز و یک حقیقت ژرف تر و جاودانی تر که همون خدا
باشه وجود داره ! این از نظر من عشق حقیقیه !
والا من خودم مطالعه زیادی در این زمینه نداشتم و سنم هم طوری هست که میخوام درک درستی از عشق و روابط با جنس مخالف داشته باشم
و اصلا بدونم پشت صحنه این روابط چی هست
شما که این نظریات رو مطالعه کردید میشه بگید نظرتون رو که آیا عشق در رابطه با جنس مخالف اصلا وجود داره؟
اینکه مردها پس از مدتی با زنی بودن هر چقدرم عاشق پیشه بوده باشن از اون خسته میشن حقیقت داره؟
جنس نر انسان اصلا میتونه در طول حیاتش تک ماده ای باشه یا مثل سایر پستانداران چند ماده ای است؟
اصلا در رابطه با جنس مخالف فرقی بین انسانها و حیوانات وجود داره؟
 

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
والا من خودم مطالعه زیادی در این زمینه نداشتم و سنم هم طوری هست که میخوام درک درستی از عشق و روابط با جنس مخالف داشته باشم
و اصلا بدونم پشت صحنه این روابط چی هست
شما که این نظریات رو مطالعه کردید میشه بگید نظرتون رو که آیا عشق در رابطه با جنس مخالف اصلا وجود داره؟
اینکه مردها پس از مدتی با زنی بودن هر چقدرم عاشق پیشه بوده باشن از اون خسته میشن حقیقت داره؟
جنس نر انسان اصلا میتونه در طول حیاتش تک ماده ای باشه یا مثل سایر پستانداران چند ماده ای است؟
اصلا در رابطه با جنس مخالف فرقی بین انسانها و حیوانات وجود داره؟


اگه هنوز جوونی و فرصت داری میتونم از قول خیام تنها یه نصیحت بهت بکنم :


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن ----------- فردا که نیامده است هیچ فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن -------------------- حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
 
بالا