Nero12
Registered User
- تاریخ عضویت
- 8 دسامبر 2013
- نوشتهها
- 272
- لایکها
- 505
میلیاردها جهان مثل ما وجود داره؟ببین دوست عزیز یه متفکر مبنای کارش رو باید بر وفاداری به حقیقت قرار بده ! حالا این یعنی چی ؟ یعنی اینکه اگه شما میخوای مثل یک دانشمند یا فیلسوف طبیعت و
هستی رو مطالعه کنی و دیدگاه علمی داشته باشی باید قبل از تفکر کردنت ذهنت رو از پیش داوری ها خالی کنی ! یعنی ممکنه در راه های کاوش های علمی به اون
چیزی که دوست داری یا دوست داری بهش برسی نرسی ! مثلا ممکنه شما معتقد باشی ایرانی ها از همه ی ملل دنیا باهوش تر هستند ولی در راه تحقیقات علمی به
این نتیجه برسی که نه خیر ایرانی ها خیلی هم معمولی هستند . حالا شما بر اساس وجدان علمی حق نداری داده ها و نتایج رو دستکاری کنی چون این حقیقته و غیر قابل
کتمان ! برای مثال قبل از انقلاب کوپرنیکی انسان فکر میکرد زمین مرکز کائناته و انسان در کانون جهان هستی جا داره ولی بر اساس فیزیک امروز میدونیم فقط تو کهکشان
راه شیری ما 100 میلیارد ستاره هست که گرد خیلی هاشون کلی سیاره مثل زمین وجود داره و تازه تو جهان ما 150 میلیارد هم کهکشان هست و تازه بر اساس نظریات
جدیدتر فیزیک میدونیم میلیاردها جهان مثل جهان ما وجود داره ! پس مثلا در این مورد میبینیم علم زیاد به ما دلگرمی نمیده چرا؟ چون ما بیشتر شبیه یه سری شته و پشه
هستیم که به یه میوه ی تو باغ چسبیدیم و فکر هم میکنم این جهان لایتناهی برای این ساخته شده که ما توش حال و حول کنیم ! درست عین کرمی که تو باغچه فکر میکنه
کل کائنات برای این به وجود اومدند که ایشون بره تو یه میوه گندیده لونه کنه ! در مورد عشق و عاشقی هم همین طوره ! مثلا ریچارد داوکینز یه مثال جالبی میزنه ! میگه :
" تصور کنید کل زمانی رو که ما از شامپانزه ها جدا شدیم تا به امروز رو به صورت یک خط مستقیم نشون بدیم . اگه ابتدای این خط رو در مسکو تصور کنیم پایانش به لندن
ختم میشه و حالا فکر میکنی کل تاریخ 3 هزار ساله ی اخیر انسان چه مسافتی از این خط رو شامل میشه ؟ تنها یک متر " . حالا شما تصور کن در این دوران طولانی چند بار
و چند تا زن و مرد با هم آمیزش داشتند یا با هم بودند ؟ مخت سوت میکشه که این عمل چقدر زیاد تکرار شده و در این مدت و در طول همه ی این روابط آیا به نظرت یه عشق
ازلی و جاودانی بین زن و مرد و این روابط تکراریشون حاکم بوده ؟ خوب معلومه که نه ! این انسان فانی که در این کیهان لایتناهی و در این زمان ازلی و ابدی گرفتار شده و
هر روزه فقر و مرگ و بیماری و قحطی و سیل و جنگ و خشکسالی و .... حیاتشو تهدید میکنه مجبوره برای تسکین آلامش متوسل به یه همچین افسانه های شیرین تسکین
بخشی بشه ! به قول نیچه : " اگر هنر و ادبیات نبودند حقیقت ما را خرد میکرد " . درباره ی اینکه میگی بانوان غربی امروزه در عشق بی پروا تر شدند هم دلیلش آزادی بیان و
فمنیسم و فلان و بهمان نیست . بر اساسی مارکسیسم کلاسیک این نوع اقتصاد و مالکیت بر ابزار تولیده که نوع فرهنگ و اخلاق هر عصری رو میسازه ! در عصر ماقبل کشاورزی
بر اساس نوع ابزار تولید اخلاق یک شکل بود . در دوران فئودالیته به علت انباشت سرمایه اخلاق به شکل مردسالاری دراومد و با آغاز انقلاب کبیر فرانسه و دوره ی ویکتوریا
در انگلستان اروپا وارد یه عصر جدید به نام انقلاب صنعتی میشه و ویژگی این عصر هم نوعی روابط باز جنسی بین زن و مرد هستش . چرا ؟ چون مثلا در عصر فئودالیته انواع
و اقسام بلایای طبیعی زندگی انسان رو تهدید میکرد و انسان برای اینکه نابود نشه پیوسته باید زاد و ولد میکرد برای همین هم خانواده و فرزند داشتن بزرگترین ارزش بود و
روابط خارج از خانواده چون برای ادامه حیات یک فرزند خطرناک بودند نکوهش میشدند ولی در جوامع امروزه ای که از مرز انقلاب صنعتی رد شدند دیگه خطری حیات بشر رو
تهدید نمیکنه پس اساسا نیاز مبرمی هم به خانواده داشتن و فرزند زیاد داشتن وجود نداره واسه ی همین هم هست که میبینی در غرب خانواده متزلزل شده . این نوع تکنولوژی
هستش که در هر عصری اخلاق رو تعریف میکنه ! اگه حوصله داشتی نظریات فلسفی کانت و شوپنهاور و هگل و فوئرباخ و مارکس و انگلس و هایدیگر رو بخونی مسئله بیشتر
برات جا میافته چون تو این مطلبی که من گفتم فقط یه اشاره کوچیک به نظریات این افراد کردم و توضیح و تفسیر بیشترشون دیگه اینجا مقدور نیست ! البته من خودم هم به نوع
خاصی از عشق معتقدم و اون عشق عشق به حقیقته ! عشق به اینه که در پس هر چیز جدیدی که من درک میکنم یک راز و یک حقیقت ژرف تر و جاودانی تر که همون خدا
باشه وجود داره ! این از نظر من عشق حقیقیه !
منظورت میلیاردها کهکشان هست یا جهان های موازی؟