آهاي! حلقه مال منه
اگر شما بتوانيد يک جادوگر 7135 ساله به نام گاندالف ، يک هابيت دانشمند 111 ساله به نام بيلبو، چند نوع جن بو نداده از نژادهاو جنسيت هاي مختلف از 20 ساله تا 3646 ساله به نامهاي آرون ، گالارديل ، لگولاس و... ، چند تا آدم کوچولوي اهل هابيت که البته هنوز دبستان را تمام نکرده اند به نامهاي فردو، سم ، پيبين و مري ، 18 هزار سياهي لشگر در نقش خوب ، 25 هزار سياهي لشگر هيولاوش ، چند تا وايکينگ فسقلي و در راسشان گيلي 125 ساله ، صد لشگر روح سرگردان خوب و بد و در آخر يک دونه گلوم 500 ساله و استحاله يافته داشته باشيد، آن وقت اسم شما هم پيتر جکسون خواهد بود.
آن وقت شما هم مي توانيد 11 اسفند امسال سري به سالن «کداک» بزنيد و اگر جکسون اصلي 11 اسکارش را برد شايد يکي از آنها را نيز به شما بدهد...
خب حالا کمي واقعي فکر کنيد. در اين دنيا فقط يک پيتر جکسون وجود دارد که صاحب گنجينه هاي بالاست و با استفاده از آنها توانسته 10 ساعت ونيم فيلم بسازد که نامش سه گانه ارباب حلقه هاست.
قسمت سوم ارباب حلقه ؛ «بازگشت پادشاه» به بهترين وجه ممکن با همين گنجينه ها سروسامان گرفت.
آنچه در پي مي آيد، نقد تحليل محتوايي آخرين قسمت اين تريلوژي است. بخوانيد.
محل اصلي مبارزه اين بار پايتخت گندور، ميناس تريت و بعد خود گندور است.
نيروهاي ساروئون به پايتخت حمله مي کند و شهر را به محاصره درمي آورند؛ اما هنوز کوششي براي مقابله از سوي گندوري ها انجام نشده و به نظر مي رسد ورود نيروهاي ساروئون بايد بسيار ساده و راحت صورت گيرد.
نيروهاي شاه تئودون و قواي گندور در منطقه روهان به هم مي پيوندند تا آخرين مبارزه انجام شود.
در چهره هاي نيروهاي روشنايي ، مردانگي و شجاعت و شور و اشتياق براي به دست آوردن آزادي موج مي زند. همه حتي پيپين و مري کوچک نيز در ميان جنگاوران حضور دارند؛ اما گويا اين ميدان با بقيه جنگهاي طي اين چند هزار سال تفاوت دارد.
سائورون دهها لشگر با ابزارآلات جنگي مهيا کرده که جمع تمام نيروهاي گندور در مقابل آنها مانند کنار هم گذاردن يک مشت گندم و صدها هکتار مزرعه گندم است. با آغاز درگيري شاه تئودون کشته مي شود و تلفات قابل شمارش نيست.
در همين بين فردو و سم در حالي که گلوم را طرد کرده اند به نزديکي هاي قله موردور رسيده اند و همه چيز مهياست تا حلقه به درون آتش بيفتد. در آستانه سقوط گندور فردو حلقه و گلوم را به درون دره آتش مي اندازد.
حلقه اي که در آخرين لحظات در کف دست گلوم قرار گرفته بود با ذوب شدن حلقه نيروهاي تاريکي نابود مي شوند و کم کم نور خورشيد منطقه گندور و اطراف آن را دربرمي گيرد.
پادشاه بازگشته است و نيروهاي روشنايي به پيروزي رسيده اند و اين گونه است که سفر ياران حلقه به پايان مي رسد.
وايکينگ کوچک ، جادوگر بزرگ
امتياز اصلي و منحصر به فرد سه گانه ارباب حلقه ها و بويژه قسمت آخر آن ، بازگشت پادشاه ، در پردازش صحيح و معرفي بي نقص هريک از کاراکترهاي آن است.
در طول اين 10 ساعت و نيم فيلم ، تماشاگر با حدود 100 کاراکتر که داراي نقش کاربردي و ديالوگ هستند، سر و کار دارد و پيتر جکسون سهم هر کاراکتر را براي پرداخت ، دقيق و حساب شده محفوظ نگه مي دارد.
اگر غير از اين روند صورت مي گرفت ، تماشاگر شخصيت ها را نمي شناخت و نمي توانست با آنان ارتباط برقرار کند. به طور کلي جکسون براي اين پرداخت ها، 2 گروه اصلي و اعضاي آنها را در قسمت اول و دوم و بدون کم و زياد معرفي کرده بود.
از اين رو در قسمت پاياني نيروهاي روشنايي و نيروهاي تاريکي براي تماشاگر شناخته شده اند.
براي او گاندالف جادوگر همه فن حريف و صادق ، گيملي وايکينگ فسقلي و با مرام ، لگولاس جن فداکار، فردو و سم هابيت کوتوله هاي دوست داشتني ، گلوم هابيت سابق و شرير و بدجنس ، آرون جن محبوب و نامزد آراگون ، از گروه نيروهاي روشنايي و سارومان جادوگر بدخواه پليد، سائورون مظهر پليدي و تاريکي دنيا، اورکس ها و هيولاهاي دست ساز سارومان از گروه نيروهاي تاريکي ، همگي شناسنامه دار شده اند.
از اين رو پيتر جکسون در قسمت سوم با خيال راحت به سمت و سوي نحوه پردازش زيرساخت دراماتيک داستان مي رود و ديگر نيازي به پردازش ندارد. آن وايکينگ کوچک و آن جادوگر بزرگ همگي شناخته شده اند.
فال سرنوشت در جنگل جنها
در ارباب حلقه ها داستان بدون ترديد بيان مي شود. کاراکترها يا خوبند يا بد و در شناسايي آنها تماشاگر بعيد است ترديد داشته باشد.
برومر را در قسمت اول به ياد بياوريد. سرنوشت او در جنگل گالادريل و از سوي همان خانم جن پيش بيني شده بود. اين که به زوري در جنگي يکطرفه خواهد مرد. اگر او بيتابي نشان داد و قصد داشت حلقه را از فردو بگيرد، اين فقط يک حمله شيطاني به افکار برومر بود.
حالا صحنه حمله برومر به لشگر اورکس ها را به ياد بياوريد، فداکاري او سبب نجات فردو شد. در مورد پدر او نيز همين روند صدق مي کند. پدر او آدمي احمق و پست فطرت است.
جکسون منتظر نمي ماند تا تماشاگر آنقدر با خودش کلنجار برود و در آخر هم متوجه نشود اين نماينده شاه تئودون براستي متعلق به کدام گروه است؟
جکسون به سرعت گاندالف را وارد ميدان مي کند تا با روندي منطقي آن هم برگرفته از زيرساخت اصلي ، رفتارشناختي پدر برومر را عيان کند. (صحنه اي را به ياد بياوريد که از بالاي برج قصر فرماندهي گاندالف او را با عصايش مي زند).
طبيعي است گاندالف براي تماشاگر در اين فيلم يک معيار است. آن کس که مقابل او باشد و يا کسي که توسط گاندالف طرد شود، يقينا آدمي عوضي است و پدر برومر اين گونه از سوي اين جادوگر 7135 ساله معرفي مي شود؛ چنين روندي را تعامل بازيگران با يکديگر بخوانيم و يکي از اصلي ترين و کاربردي ترين روشها براي شناسايي و در نهايت همذات پنداري تماشاگر با نقشها و پيتر جکسون با استادي هرچه تمامتر از اين روش و قاعده استفاده مي کند.
سوسپانس حلقه اي
تماشاگر از ابتداي داستان بازگشت پادشاه به اين مهم فکر مي کند که آيا فردو نيز ممکن است افکارش توسط شيطان حتي براي يک لحظه دستخوش مخاطره شود؟
صحنه اي را به ياد بياوريد که او به همراه سم به بالاي قله رسيده اند و همه چيز مهياست تا او حلقه را به آتش بيندازد؛ اما او به ناگاه برمي گردد و ترديد براي حفظ حلقه در قيافه اش موج مي زند.
اين در حالي است که فرسنگ ها دورتر تنها چند ثانيه مانده تا گندور سقوط کند و تمام يلان حلقه قتل عام شوند. اين سوسپانس حلقه اي در مورد فردو بيشتر طول مي کشد و او به ناگاه رو به سم مي کند و مي گويد «حلقه مال منه» و در نهايت ناباوري تماشاگر حلقه را داخل انگشتش مي کند و از نظر ناپديد مي شود.
ادامه ماجرا ثابت مي کند که پيتر جکسون و جلوتر از او تالکين نويسنده داستان ارباب حلقه ها چقدر ماهرانه عناصر داستان خود را در چنگ دارند. عملي که فردو انجام مي دهد، هرگز براي تماشاگر قابل قبول نيست.
حتي ممکن بود تماشاگر بي حوصله ، در يک اقدام ضربتي فردو بگينز را از فهرست نيروهاي روشنايي خارج کند؛ اما جکسون به سرعت داستان را با حضور يکباره گلوم عوضي ادامه مي دهد. گلوم انگشت فردو را گاز مي گيرد و حلقه و نصف انگشت فردو را باهم به دست مي آورد.
گلوم که از به دست آوردن حلقه سر از پا نمي شناسد، آنقدر در خوشي غرق مي شود که متوجه نيست او را به پايين هل داده اند و چند ثانيه ديگر مي سوزد. جکسون روند نفوذ افکار شيطاني و طرد آن را با ثواب و عقاب روايت مي کند.
اگر فردو نصف انگشت خود را در آن لحظات سرنوشت ساز از دست مي دهد، به دليل پاک شدن اوست و هزينه اي است که بايد بپردازد تا از اين که تسليم وسوسه شيطان شده تطهير شود.
حضور گاندالف واقعي در سالن کداک
بازگشت پادشاه 201 دقيقه زمان دارد. معدل امتيازات تماشاگران براي اين فيلم 9 بوده است ، يعني از مجموع 5 ستاره ، نيم تاي آن را کم دارد.
نزد منتقدان نيز وضع اين گونه است. معدل امتيازات آنها نيز 5/4 است. استناد به اين 2 مهم ، يعني زمان طولاني و نزديکي نظر تماشاگران با منتقدان مي تواند ثابت کند اين فيلم ، اثري خوش ساخت و عالي است.
ديگر عمر فيلمهايي با زمان بالاتر از 120 دقيقه به سر آمده است. تماشاگر امروزي حوصله نشستن در سالن سينما براي ديدن فيلمهاي زمان دار را ندارد؛ همچنين بسيار کم سابقه بوده فيلمهايي که نظر تماشاگران با منتقدان يکي شده باشد و در آخر اين که ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه در يازده رشته نامزد دريافت اسکار 2004 شده است و اگر حداقل 6 تاي آن را به دست نياورد بايد آن را به حساب 2 چيز گذارد: اول اين که اگر اين اتفاق بيفتد، يک تردستي حرفه اي سينمايي روي داده.
مانند خود فيلم که ساخت و ساز عالي اش به يک تردستي بي نهايت حرفه اي شباهت دارد و دوم اين که آن 5000 نفر عضو آکادمي به اندازه يه دونه گلوم ذوق و سليقه سينمايي ندارند.
ضمن اين که شايد گاندالف بتواند بدون چک و چانه هر 11 اسکار را در توبره اش بريزد و سر وقت هم با بقيه ارباب حلقه ها قسمت کند
روزنامه جام جم
اگر شما بتوانيد يک جادوگر 7135 ساله به نام گاندالف ، يک هابيت دانشمند 111 ساله به نام بيلبو، چند نوع جن بو نداده از نژادهاو جنسيت هاي مختلف از 20 ساله تا 3646 ساله به نامهاي آرون ، گالارديل ، لگولاس و... ، چند تا آدم کوچولوي اهل هابيت که البته هنوز دبستان را تمام نکرده اند به نامهاي فردو، سم ، پيبين و مري ، 18 هزار سياهي لشگر در نقش خوب ، 25 هزار سياهي لشگر هيولاوش ، چند تا وايکينگ فسقلي و در راسشان گيلي 125 ساله ، صد لشگر روح سرگردان خوب و بد و در آخر يک دونه گلوم 500 ساله و استحاله يافته داشته باشيد، آن وقت اسم شما هم پيتر جکسون خواهد بود.
آن وقت شما هم مي توانيد 11 اسفند امسال سري به سالن «کداک» بزنيد و اگر جکسون اصلي 11 اسکارش را برد شايد يکي از آنها را نيز به شما بدهد...
خب حالا کمي واقعي فکر کنيد. در اين دنيا فقط يک پيتر جکسون وجود دارد که صاحب گنجينه هاي بالاست و با استفاده از آنها توانسته 10 ساعت ونيم فيلم بسازد که نامش سه گانه ارباب حلقه هاست.
قسمت سوم ارباب حلقه ؛ «بازگشت پادشاه» به بهترين وجه ممکن با همين گنجينه ها سروسامان گرفت.
آنچه در پي مي آيد، نقد تحليل محتوايي آخرين قسمت اين تريلوژي است. بخوانيد.
محل اصلي مبارزه اين بار پايتخت گندور، ميناس تريت و بعد خود گندور است.
نيروهاي ساروئون به پايتخت حمله مي کند و شهر را به محاصره درمي آورند؛ اما هنوز کوششي براي مقابله از سوي گندوري ها انجام نشده و به نظر مي رسد ورود نيروهاي ساروئون بايد بسيار ساده و راحت صورت گيرد.
نيروهاي شاه تئودون و قواي گندور در منطقه روهان به هم مي پيوندند تا آخرين مبارزه انجام شود.
در چهره هاي نيروهاي روشنايي ، مردانگي و شجاعت و شور و اشتياق براي به دست آوردن آزادي موج مي زند. همه حتي پيپين و مري کوچک نيز در ميان جنگاوران حضور دارند؛ اما گويا اين ميدان با بقيه جنگهاي طي اين چند هزار سال تفاوت دارد.
سائورون دهها لشگر با ابزارآلات جنگي مهيا کرده که جمع تمام نيروهاي گندور در مقابل آنها مانند کنار هم گذاردن يک مشت گندم و صدها هکتار مزرعه گندم است. با آغاز درگيري شاه تئودون کشته مي شود و تلفات قابل شمارش نيست.
در همين بين فردو و سم در حالي که گلوم را طرد کرده اند به نزديکي هاي قله موردور رسيده اند و همه چيز مهياست تا حلقه به درون آتش بيفتد. در آستانه سقوط گندور فردو حلقه و گلوم را به درون دره آتش مي اندازد.
حلقه اي که در آخرين لحظات در کف دست گلوم قرار گرفته بود با ذوب شدن حلقه نيروهاي تاريکي نابود مي شوند و کم کم نور خورشيد منطقه گندور و اطراف آن را دربرمي گيرد.
پادشاه بازگشته است و نيروهاي روشنايي به پيروزي رسيده اند و اين گونه است که سفر ياران حلقه به پايان مي رسد.
وايکينگ کوچک ، جادوگر بزرگ
امتياز اصلي و منحصر به فرد سه گانه ارباب حلقه ها و بويژه قسمت آخر آن ، بازگشت پادشاه ، در پردازش صحيح و معرفي بي نقص هريک از کاراکترهاي آن است.
در طول اين 10 ساعت و نيم فيلم ، تماشاگر با حدود 100 کاراکتر که داراي نقش کاربردي و ديالوگ هستند، سر و کار دارد و پيتر جکسون سهم هر کاراکتر را براي پرداخت ، دقيق و حساب شده محفوظ نگه مي دارد.
اگر غير از اين روند صورت مي گرفت ، تماشاگر شخصيت ها را نمي شناخت و نمي توانست با آنان ارتباط برقرار کند. به طور کلي جکسون براي اين پرداخت ها، 2 گروه اصلي و اعضاي آنها را در قسمت اول و دوم و بدون کم و زياد معرفي کرده بود.
از اين رو در قسمت پاياني نيروهاي روشنايي و نيروهاي تاريکي براي تماشاگر شناخته شده اند.
براي او گاندالف جادوگر همه فن حريف و صادق ، گيملي وايکينگ فسقلي و با مرام ، لگولاس جن فداکار، فردو و سم هابيت کوتوله هاي دوست داشتني ، گلوم هابيت سابق و شرير و بدجنس ، آرون جن محبوب و نامزد آراگون ، از گروه نيروهاي روشنايي و سارومان جادوگر بدخواه پليد، سائورون مظهر پليدي و تاريکي دنيا، اورکس ها و هيولاهاي دست ساز سارومان از گروه نيروهاي تاريکي ، همگي شناسنامه دار شده اند.
از اين رو پيتر جکسون در قسمت سوم با خيال راحت به سمت و سوي نحوه پردازش زيرساخت دراماتيک داستان مي رود و ديگر نيازي به پردازش ندارد. آن وايکينگ کوچک و آن جادوگر بزرگ همگي شناخته شده اند.
فال سرنوشت در جنگل جنها
در ارباب حلقه ها داستان بدون ترديد بيان مي شود. کاراکترها يا خوبند يا بد و در شناسايي آنها تماشاگر بعيد است ترديد داشته باشد.
برومر را در قسمت اول به ياد بياوريد. سرنوشت او در جنگل گالادريل و از سوي همان خانم جن پيش بيني شده بود. اين که به زوري در جنگي يکطرفه خواهد مرد. اگر او بيتابي نشان داد و قصد داشت حلقه را از فردو بگيرد، اين فقط يک حمله شيطاني به افکار برومر بود.
حالا صحنه حمله برومر به لشگر اورکس ها را به ياد بياوريد، فداکاري او سبب نجات فردو شد. در مورد پدر او نيز همين روند صدق مي کند. پدر او آدمي احمق و پست فطرت است.
جکسون منتظر نمي ماند تا تماشاگر آنقدر با خودش کلنجار برود و در آخر هم متوجه نشود اين نماينده شاه تئودون براستي متعلق به کدام گروه است؟
جکسون به سرعت گاندالف را وارد ميدان مي کند تا با روندي منطقي آن هم برگرفته از زيرساخت اصلي ، رفتارشناختي پدر برومر را عيان کند. (صحنه اي را به ياد بياوريد که از بالاي برج قصر فرماندهي گاندالف او را با عصايش مي زند).
طبيعي است گاندالف براي تماشاگر در اين فيلم يک معيار است. آن کس که مقابل او باشد و يا کسي که توسط گاندالف طرد شود، يقينا آدمي عوضي است و پدر برومر اين گونه از سوي اين جادوگر 7135 ساله معرفي مي شود؛ چنين روندي را تعامل بازيگران با يکديگر بخوانيم و يکي از اصلي ترين و کاربردي ترين روشها براي شناسايي و در نهايت همذات پنداري تماشاگر با نقشها و پيتر جکسون با استادي هرچه تمامتر از اين روش و قاعده استفاده مي کند.
سوسپانس حلقه اي
تماشاگر از ابتداي داستان بازگشت پادشاه به اين مهم فکر مي کند که آيا فردو نيز ممکن است افکارش توسط شيطان حتي براي يک لحظه دستخوش مخاطره شود؟
صحنه اي را به ياد بياوريد که او به همراه سم به بالاي قله رسيده اند و همه چيز مهياست تا او حلقه را به آتش بيندازد؛ اما او به ناگاه برمي گردد و ترديد براي حفظ حلقه در قيافه اش موج مي زند.
اين در حالي است که فرسنگ ها دورتر تنها چند ثانيه مانده تا گندور سقوط کند و تمام يلان حلقه قتل عام شوند. اين سوسپانس حلقه اي در مورد فردو بيشتر طول مي کشد و او به ناگاه رو به سم مي کند و مي گويد «حلقه مال منه» و در نهايت ناباوري تماشاگر حلقه را داخل انگشتش مي کند و از نظر ناپديد مي شود.
ادامه ماجرا ثابت مي کند که پيتر جکسون و جلوتر از او تالکين نويسنده داستان ارباب حلقه ها چقدر ماهرانه عناصر داستان خود را در چنگ دارند. عملي که فردو انجام مي دهد، هرگز براي تماشاگر قابل قبول نيست.
حتي ممکن بود تماشاگر بي حوصله ، در يک اقدام ضربتي فردو بگينز را از فهرست نيروهاي روشنايي خارج کند؛ اما جکسون به سرعت داستان را با حضور يکباره گلوم عوضي ادامه مي دهد. گلوم انگشت فردو را گاز مي گيرد و حلقه و نصف انگشت فردو را باهم به دست مي آورد.
گلوم که از به دست آوردن حلقه سر از پا نمي شناسد، آنقدر در خوشي غرق مي شود که متوجه نيست او را به پايين هل داده اند و چند ثانيه ديگر مي سوزد. جکسون روند نفوذ افکار شيطاني و طرد آن را با ثواب و عقاب روايت مي کند.
اگر فردو نصف انگشت خود را در آن لحظات سرنوشت ساز از دست مي دهد، به دليل پاک شدن اوست و هزينه اي است که بايد بپردازد تا از اين که تسليم وسوسه شيطان شده تطهير شود.
حضور گاندالف واقعي در سالن کداک
بازگشت پادشاه 201 دقيقه زمان دارد. معدل امتيازات تماشاگران براي اين فيلم 9 بوده است ، يعني از مجموع 5 ستاره ، نيم تاي آن را کم دارد.
نزد منتقدان نيز وضع اين گونه است. معدل امتيازات آنها نيز 5/4 است. استناد به اين 2 مهم ، يعني زمان طولاني و نزديکي نظر تماشاگران با منتقدان مي تواند ثابت کند اين فيلم ، اثري خوش ساخت و عالي است.
ديگر عمر فيلمهايي با زمان بالاتر از 120 دقيقه به سر آمده است. تماشاگر امروزي حوصله نشستن در سالن سينما براي ديدن فيلمهاي زمان دار را ندارد؛ همچنين بسيار کم سابقه بوده فيلمهايي که نظر تماشاگران با منتقدان يکي شده باشد و در آخر اين که ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه در يازده رشته نامزد دريافت اسکار 2004 شده است و اگر حداقل 6 تاي آن را به دست نياورد بايد آن را به حساب 2 چيز گذارد: اول اين که اگر اين اتفاق بيفتد، يک تردستي حرفه اي سينمايي روي داده.
مانند خود فيلم که ساخت و ساز عالي اش به يک تردستي بي نهايت حرفه اي شباهت دارد و دوم اين که آن 5000 نفر عضو آکادمي به اندازه يه دونه گلوم ذوق و سليقه سينمايي ندارند.
ضمن اين که شايد گاندالف بتواند بدون چک و چانه هر 11 اسکار را در توبره اش بريزد و سر وقت هم با بقيه ارباب حلقه ها قسمت کند
روزنامه جام جم